Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
dinosaur diary avatar
dinosaur diary
dinosaur diary avatar
dinosaur diary
29.03.202509:51
آشپزی اگه تنهایی باشه لذت بخشه
24.03.202509:13
داستان چیه از کجا میاید؟ 😭
Repost qilingan:
Runaway avatar
Runaway
23.03.202514:54
22.03.202521:45
دردانه ام سلام؛
باری در شروع نامه کوچکم نمی دانم با چه نامی مورد خطابت قرار دهم، به کلمات زیادی اندیشیدم، اما می دانی، هیچکدام از آنها ظرفیت آن همه عشق را نداشتند.
شب هنگام با آسمان همدم می شوم و از زیبایی هایت می گویم، از آن چشمانی که تمام کهکشان هارا درون خود جای داده اند، از وجود همایونت، از تو و تو میگویم برای آسمان و زمین!
شاید برایت عجیب باشد، ولی قلب من، برای تمام جهان همانند کویری خشک است، اما هنگامی که تو می آیی، از ذوق به اقیانوسی پهناور تبدیل می شود، برای تو ذوقی لطیف دارم، لطیف تر از پنبه هایی که میان گل هایت می گذاری.
بی گمان تو تنها دلبرِ منِ بخت برگشته ای، بیا و در آغوشم بگیر دردانه ام، بختی نو برایم به ارمغان بیاور.
بیا تا دست در دستانم به تمام جهان خبر از وجودمان دهیم، وجود ما!، یقین دارم هیچ کلمه ای به زیبایی "ما" نیست.
22.03.202521:04
26.03.202520:39
این تقریبا نصفش آمادست
فردا صبح همرو میزارم
24.03.202508:45
وقت چاپ کردنشه😭
23.03.202519:32
ای مشوق قلمم سلام؛
روزها مانند باد می گذرند و از تو خبری به گوشم نمی رسد.
روزها می گذرند و زندگانیم در همان لحظه ای که مرا ترک کردی، متوقف شده است.
تویی که مشوق قلمم بوده ای، تویی که حضورت سبب گرمی جوهرم بود، چگونه توانستی مرا منع از وجود مبارکت کنی!.
دلم تنگ است، تنگ سرمای دستانت، تارهای سفید میان زلفت و آری، تنگ وجودت هستم.
اکنون که در میان صفحات دفترم به دنبال نوشته ای جدید سیر نمی کنی، کجا هستی؟ در کدامین جهان؟
حسادت بند بند وجودم را می خورد زمانی که نام همایونت را از دهانی دیگر می شنوم، بارها و بارها به دیدار مرگ می روم، هنگامی که جسمت با جسمی دیگر عجین می شود.
آیا نامه هایم را میخوانی؟و یا آنهارا مانند قلبم مچاله کرده و رهسپار آتش می کنی؟
اگر میخوانی، بازگرد.
اگر میخوانی، باری دیگر مشوق قلمم شو.
22.03.202521:34
میشه لطفا یه نامه اعتراف بنویسی ؟😭
22.03.202521:03
26.03.202519:45
کافیه😭
24.03.202508:44
حقیقتا این چند وقت همه داشتن تقویم های خوشگل درست میکردن خیلی ناراحت بودم تقویم ندارم
الان رو ابرام وقتی اینو دیدم
23.03.202514:55
23.03.202514:52
22.03.202521:25
عزیزکم سلام؛
حالت چطور است؟ آیا آرامش شب با روحت در آمیخته و یا وجودت نصیب هیاهو آدمیزاد شده است؟
تو را نمی دانم اما آرامش برای قلم خسته ام، کلمه ای بسیار ناآشناست،فکر و خیال آشنا شدن را هم ندارد، کلمه ای است در کرانه های آسمان و من، نویسنده ای کوچک در عمق زمین.
عزیزکم، امیدوارم هیچگاه فرصت درک این حال غریبِ منِ غریبه را نداشته باشی.
از شب بگذریم؛ روزهایت چگونه هستند؟
خورشید در خفا خبر از رقص پرتوهایش بر روی سینه و بدنت داده است و من چه بسیار به حال آن فرزندان خورشید غبطه خورده ام.
آه که حسرت امانم را بریده است، در حسرت پیچش زلف پریشانت، در بیتابی نزدیکی ات، جهان برایم خرد و تبدیل به قفسی ابدی می شود.
عزیزکم، تا کی مرا در انتظار دیدار چشمانت می گذاری؟

- پستچی
22.03.202521:01
ولی هیچکس ذوق نامه گرفتن نداره
25.03.202520:52
کاش فردا کامل خوب بشم
Repost qilingan:
Qoara- avatar
Qoara-
24.03.202508:43
23.03.202508:47
ماهزادم سلام؛
ای زادهٔ ماه، جز آنکه حالت را از ماه جویا شوم، راهی دیگر ندارم.
پس ای ماه درخشان، احوال عزیزترینم چگونه است؟ او را که مانند خود زخمی نکرده ای؟
برایت دست به دعا می شم که ای ماه عزیزم، از خود زخمی بر تن زادهٔ خویش نگذار، از نور هایت برایش به ارث بگذار، بگذار تا درخشان ترین زادهٔ ماه شود.
سپس با او هم کلام می شوم, ولی در من شور و شوقی نسبت به آن گوهر شب چراغ نمی زیستد، شب ها به آن چهره پر نور خیره نمی شوم، در من تنها یک علاقه وجود دارد، علاقه به تو!
عزیزکم ، هوش را از سر میبری و در قلب آتشی روشن می نمایی، آتشی که نشان کورسو امیدی برای دستیابی به دلت است، تا صاحب آن پاک ترین دل شوم.
آیا مرا لایق خود میدانی؟


- پستچی
22.03.202521:05
پس منم میخوام
22.03.202520:59
دلم میخواد نامه بنویسم
Ko'rsatilgan 1 - 24 dan 24
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.