Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Salar Seyf avatar
Salar Seyf
Salar Seyf avatar
Salar Seyf
23.03.202508:05
"از وضع طبیعی هابز تا دولت مقتدر توسعه‌گرا؛ تأملی بر وقایع ارومیه

وقایع اخیر ارومیه نشان داد که همزیستی شهروندان در این خطه دچار تزلزل گشته و عناصر آشوب‌طلب با تمام قوا در میدان حاضرند. در چنین شرایطی، حتی اندیشیدن به مقوله‌ی آموزش ‎زبان مادری، همچون کارگذاری بمب ساعتی در پیکره‌ی استان و ارکان نگاهبان مملکت تلقی می‌گردد. این رخدادها به روشنی نشان داد که در غیاب مفهوم انسجام‌بخش ایرانیت، "وضع طبیعی" مورد نظر هابز بر جامعه مستولی می‌شود و به تعبیر دقیق کلمه، انسان به گرگ انسان بدل می‌گردد.
بنابراین، اعطای اختیارات محلی نیز بی‌ثمر خواهد بود، چرا که مدیریت محلی از توان حل مسئله‌ای به این سادگی نیز عاجز است. تنها یک دولت مقتدر توسعه‌گرا است که قادر به اداره‌ی این سرزمین خواهد بود، نه ابتکارات رها شده به دست «عوام علما» که خود گرفتار عوام‌زدگی‌اند.

@Salar_Seyf
✍درجهانی هستیم که هر بچه‌ای بی‌صلیب و جلجتا یک مسیح است برای خودش! والبته نظریه پرداز سیاست!
قانون اساسی جمهوری وایمار کاملاً دموکراتیک بود، آلمان هم از بدو تأسیس تا ظهور هیتلر فدرال(بوندس)بود ولی دموکراسی مانع ظهور هیتلر و توتالیتاریسم نشد.
چین و روسیه هم، امروز فدرال هستند ولی اقتدارگرا.

@Salar_Seyf
23.01.202510:24
کمی آمار در مورد احزاب (!) کردستان
بسوی دیکتاتوری پرولتاریا
👇👇👇

@Salar_Seyf
Repost qilingan:
آذری ها |Azariha avatar
آذری ها |Azariha
15.03.202517:41
⛔️تاریخ نگاری در خدمت اهداف سیاسی: نگاهی به تجربه مرکز نظامی دانشگاه آکسفورد

🖊سالار سیف‌الدینی


▪️درآمد

چالش استفاده از تاریخ در کشورهای پساشوروی و تحریف آن در راستای منویات سیاسی و ژئوپلیتیک یک حوزه کاملاً مغفول در مطالعات بین‌المللی است. بررسی روندهای سیاسی داخلی و ژئوپلیتیکی در جمهوری هشت‌میلیونی شمال ارس نشان می‌دهد که ادعاها و کنش‌های ژئوپلیتیکی این کشور ارتباط مؤثری با رشته تاریخ دارد. در‌حال‌حاضر سیاست‌گذاری‌های فرهنگی در این کشور با اولویت فاصله گرفتن از ایران، زبان فارسی و به‌ویژه هویت شیعی مردم این خطه دنبال می‌شود و تمام تلاش نهادهای اصلی سیاست‌گذاری و حتی نهادهای حکومتی مانند «اداره مسلمانان قفقاز» بر انکار تشیع استوار است؛ اما حکومت باکو برای پیشبرد چنین سیاستی، نیازمند ابزارها و تفکراتی است که بتواند جامعه را از روند طبیعی خود منحرف سازد.

▫️رشته تاریخ در شمال ارس، به‌صورت سازمان‌یافته از طریق کتب درسی، مؤسسات دولتی، رسانه‌های جمعی و سایر ابزارهای مدرن نه‌تنها کنترل می‌شود، بلکه به‌صورت روزانه و برطبق برنامه‌های سیاسی (به‌ویژه سیاست خارجی) مورد تحریف قرار می‌گیرد. این حجم از تحریف و کنترل داده‌های آن در جهان امروز بی‌سابقه است و به‌نظر می‌رسد مدیون دو عامل زمینه‌ای یعنی تغییر خط از فارسی – عربی به سیرلیک و لاتین و نیز تجربه دستگاه بوروکراسی کمونیستی است. به‌نظر می‌رسد هیئت حاکمه جدید باکو پس از استقلال از شوروی با مقداری دستکاری در نوع سنـت تاریخ‌نگاری که برآمده از مارکسیسم – لنینیسم و «ماتریالیسم تاریخی» بود، به همان شیوه سعی کرده‌اند تاریخ را به‌عنوان ابزاری در اختیار قدرت و پیکارهای سیاسی قرار دهند که میوه‌ای به غیر از تاریخ‌نگاری ایدئولوژیک نخواهد داشت. در دوران جدید، «ماتریالیسم تاریخی» با تز دیگری به نام «آذربایجان تاریخی و مستقل» جایگزین شده است که ازسوی هیئت حاکمه به‌عنوان علت وجودی کشور مطرح می‌شود. در این چهارچوب، همان‌طور که تاریخ‌نگاران عصر شوروی ناچار بودند همه تحولات جوامع را در قالب ماتریالیسم تاریخی دنبال کنند و هر چیزی بیرون از آن به‌عنوان علم بورژوازی و سرمایه‌داری قلمداد می‌شد، در عصر پساشوروی نیز همه مورخان ناچارند هر آنچه بیرون از دایره تزِ «آذربایجان تاریخی و مستقل» قرار دارد را به دشمنان این کشور که اغلب ارامنه هستند نسبت دهند. البته فراخور شرایط، تعداد این دشمنان ممکن است افزایش هم پیدا کند؛ اما کاهش نمی‌یابد. در این مقاله نشان می‌دهیم که چگونه میراث فکری – ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم با اندک تغییری در محتوا، به عصر پساشوروی منتقل شده و تلاش کرده تا عملکرد تاریخ را در خدمت ایدئولوژی و ژئوپلیتیک قرار دهد.

▪️مقاله کامل را در سایت آذریها بخوانید




🆔️ @Ir_Azariha
13.02.202509:59
چرا روشنفکران دیگر محبوب نیستند؟

سالار سیف الدینی

نخست باید توجه داشت که در مقام قیاس میان روشنفکران ایرانی و اندیشمندان غربی، تفاوت در تلقی از «حقوق» و «فلسفه حقوق» از مهم‌ترین عواملی است که به شکست پروژه روشنفکری در ایران انجامیده است.
در حالی که در مغرب‌زمین، از هگل و مارکس گرفته تا کارل اشمیت و میشل ویله، فلسفه حقوق همواره در مرکز تأملات فکری بوده و دغدغه نخستین متفکران، تعیین نسبت فرد و دولت بوده است. اما در ایران روشنفکران به‌تمامی از این بحث بیگانه مانده و تصورشان از حقوق در بهترین حالت، به مسائل مربوط به احوال شخصیه، معاملات و ارث محدود بوده است. همین نقصان بنیادین، مانع از شکل‌گیری حقوق عمومی و سیاسی در ایران شد، حال آنکه در سنت روشنگری غرب از منتسکیو که با «روح‌القوانین» آغاز کرد تا هابز و روسو که نخستین تأملات خود را درباره «قرارداد اجتماعی» سامان دادند همه در صدد فهم مبانی نظم سیاسی و حقوقی بودند. 

در قرن نوزدهم، هگل فلسفه حقوق تدریس می‌کرد و مارکس حقوقدان بر سر مسئله مالکیت عمومی و تقسیم اموال می‌اندیشید. جایگاه علمی هگل و فیشته چنان بود که در زمره نخستین رؤسای دانشگاه برلین قرار گرفتند.

در قرن بیستم کارل اشمیت که حقوقدانی محافظه‌کار و راست‌گرا بود و در مقابل، میشل ویله که به اردوگاه لیبرال‌ها تعلق داشت هر دو همچنان بر محور حقوق و دولت-ملت بحث می‌کردند.

در این میان، ذکر این نکته ضروری است که در سنت فکری مغرب‌زمین، اساساً به چنین اندیشمندانی عنوان «روشنفکر» اطلاق نمی‌شد، بلکه مصداق روشنفکری در آنجا نویسندگانی چون کافکا، کامو، سارتر و امثال آنان هستند، که همگی اهل ادب بودند.

در ایران اما روشنفکری پس از دهه چهل عمدتاً در قلمرو ادب محصور شد و نهایتاً به عرصه جولان داستان‌نویسان و شاعران بدل گشت. ساعدی، براهنی، نیما، شاملو، آل احمد و دیگرانی از این دست، هرچند آثار ادبی نغزی پدید آوردند، اما در زمینه اندیشه سیاسی و اجتماعی، چیزی برای عرضه نداشتند و در بهترین حالت، به تقلیدی ناقص و سطحی از «سارتر» و دیگر متفکران فرانسوی بسنده کردند.

وجه اشتراک همه این نویسندگان، بیگانگی محض با مفهوم «خیر عمومی» بود چنانکه در میان آنان به‌ندرت کسی یافت می‌شد که به‌جای مرثیه‌خوانی و نالیدن از وضع موجود، دست به تحقیق و پژوهش اصیل در باب نسبت فرد و دولت یا خیرعمومی بزند.
در این میان استثنائاتی چون «شاهرخ مسکوب» را می‌توان برشمرد که بعدها از وادی نثر ادبی به پژوهش علمی روی آورد و کوشید ورای شکوه و شکایت، سخنی درخور ارائه دهد. اما از سوی دیگر ادیبان گرانمایه ای همچون خانلری، سیروس و قاسم غنی، که به دلیل مشغله علمی و روحیه محافظه‌کارانه خود هرگز به نسخه‌ای تقلیدی از سارتر بدل نشدند، از این آفت مصون ماندند که همانها نیز پیوسته آماج نیش و کنایه روشنفکران قرارگرفتند.
اما آیا از دل اندیشه‌ میانمایه هایی همچون ساعدی و آل احمد، می‌شد انتظار «تولید برق»، «کارخانه»، «راه‌آهن»،  «زیرساخت»،«نظم و قانون» و در یک کلام «توسعه» داشت؟
روشن است که چنین انتظاری عبث بود. سیطره تفکر ادبی بر فضای روشنفکری ایران، در نهایت به مهجور ماندن اندیشه فلسفی و علوم انسانی انجامید و روشنفکری این سرزمین را به دست کسانی سپرد که نه‌تنها هیچ طرحی برای پیشرفت کشور نداشتند، بلکه هرجا که می‌توانستند، به قلم‌های مسموم خود، محققان و پژوهشگران دانشگاهی را تخطئه و حذف می‌کردند. در این مسیر حتی به این حد نیز بسنده نکردند، بلکه هر یک به سهم خود کلنگی برداشتند و بر پیکر توسعه و صنعت این سرزمین کوبیدند. از این هم فراتر و به جایی رسیدند که آشکارا مبلغ اشغال خارجی شدند. چنانکه آل احمد و شریعتی، منادی حسرت اشغال ایران توسط خلیفه عثمانی بودند و هردو به‌نحوی بدتر از مغول، بر بنیان‌های وحدت و شخصیت ملی ایران تاختند. آل احمد، در این میان از همگان پلیدتر بود چراکه به صراحت، ایران را اشغالگر مناطق و استان‌های مختلف خودش نامید و عملاً بذرهای نخست، قوم‌گرایی و تجزیه‌طلبی را در این سرزمین کاشت. بنابراین انتظار گام برداشتن در قلمرو «خیر عمومی» از اهل ایدئولوژی و قبیله تقلید که فردید «غرب زده مضاعف شان» نامیده بود آب در هاون کوبیدن است.
از منظر آزادی و دموکراسی نیز، تکلیف روشنفکرانی (که عارمان میاید نام ایرانی بر آنان نهیم) از پیش معلوم است. دموکراسی هیچ‌گاه دغدغه کسانی نبود که اسیر و فریفته سراب ایدئولوژی بودند. اساساً آنان از هیچ به اندازه امری که نیاز به «تأسیس» این مقدار دور بودند و به هیچ امری همچون تخریب و سپس مهاجرت به اروپا—زادگاه همان امپریالیسمی که داعیه مبارزه با آن را داشتند— تا این اندازه نزدیک نشدند.

@Salar_Seyf
03.01.202508:39
نبرد چالدران: شکستی که هویت ایرانی را تثبیت کرد

✍مونا حجت انصاری/تهران تایمز

مرثیه بخش بزرگی از مراسم عزاداری ایرانیان است. مرثیه نه تنها به عزاداران اجازه می دهد غم و اندوه خود را ابراز کنند، بلکه با بازخوانی داستان زندگی فرد متوفی، خاطرات او را زنده نگه می دارد. هرکسی که با مرثیه یاد شود شخص مهمی است. در مراسم عمومی، یکی از شخصیت های مهم تاریخی، ملی یا مذهبی است و در مراسم خصوصی، عضو از دست رفته ی یک خانواده.

صدها نفر که روز یکشنبه در یک مراسم عزاداری در شهر اردبیل شرکت کردند، این سنت دیرینه ی ایرانی را پاس داشتند. به دور از سرمای شدید شهر، یک مرثیه خوان در مقابل جمعیت عظیمی در یک اتاق سرپوشیده ایستاده بود. شخصیت هایی که برایشان مرثیه سر میداد، شهدای چنگ چالدران بودند که بیش از پنج قرن پیش جان باختند.

با یکی از شرکت کنندگان درباره ی اهمیت جنگ چالدران برای مردم منطقه صحبت کردم: "نبرد چالدران برای ما یکی از هزاران درگیری دیگر در تاریخ طولانی و پرماجرای ایران نیست. شهدای چالدران ایرانیانی تلقی می شوند که حاضر بودند برای حفظ هویت و ارزش های خود جان خود را فدا کنند. این اتفاق بیش از 500 سال پیش رخ داد، اما آنچه ایرانیان آن زمان برایش جنگیدند هنوز هم مهم است."

در نبرد چالدران چه اتفاقی افتاد؟

زمان سال 1514 میلادی است؛ مکان، دشت های پرگرد و غبار چالدران. سربازان ایرانی به رهبری شاه اسماعیل اول صفوی در مقابل نیروهای خلافت عثمانی ایستادند. ایرانیان دلایل مهمی برای جنگیدن داشتند، اما مخالفان آنها بسیار مجهزتر بودند. عثمانی ها سلاح های به روزی داشتند که پس از برخورد با  سربازان امپراتوری بیزانس با آن ها آشنا شده بودند.

سالار سیف‌الدینی، پژوهشگر و کارشناس سیاست و تاریخ قفقاز جنوبی، به تهران تایمز گفت: «ایرانی‌ها در نهایت جنگ را باختند. ایران شهر تبریز و بخش های زیادی از مناطق شمالی خود را از دست داد. اما آنچه از جنگ چالدران به دست آورد به بازگرداندن آنها کمک کرد.»

این کارشناس افزود که ایرانیان پس از یک دوره طولانی حاکمیت اعراب درک کردند که هویت آنها بار دیگر در معرض تهدید قرار گرفته است و برای محافظت از آن باید مقاوم تر شوند. "آنچه از خاکستر شکست برخاست، حس شدیدی از وحدت ملی بود."

صفویان به عنوان اولین سلسله مستقل سیاسی از زمان فتح ایران توسط اعراب شناخته می شوند. بنیانگذار سلسله، شاه اسماعیل اول، اسلام شیعه دوازده امامی را به دین رسمی ایران تبدیل کرد، اقدامی که قرن ها حاکمیت سنی را به چالش کشید، هویت ایرانی را شکل داد و آن را از تار و پود همسایگانش جدا کرد.

اما عثمانی ها که چشم به توسعه ارضی و ادعای خلافت اسلامی داشتند، این اقدام را چالشی غیرقابل تحمل می دانستند.

سیف الدینی اظهار داشت: "در حالی که در ظاهر به نظر می رسد ایران فقط مقداری از خاک خود را از دست داده است، برای کسانی که در آن زمان در این کشور زندگی می کردند اینطور نبود. عثمانی ها می خواستند مانند امویان و عباسیان بر جهان اسلام حکومت کنند. به همین دلیل است که مبارزه ی ایران نه فقط علیه یک قدرت خارجی، بلکه مبارزه ای برای حفظ جوهره آنچه ایرانیان را ایرانی می کرد، بود."

این آگاهی جمعی در نهایت منجر به تجدید قوا در دوران شاه عباس اول شد، که بر اساس درس هایی که از جنگ چالدران گرفته بود، سرزمین های از دست رفته را بازپس گرفت و ایران قدرتمند و متحدی را ایجاد کرد.

در مراسم روز یکشنبه اردبیل، مردی را با فرزند خردسالش بیرون از مراسم دیدم. کمی بعد مادرش از راه رسید. مادر با پسرش به زبان آذری صحبت کرد و از او درباره ی روزش پرسید. در پاسخ، کودک شروع به خواندن مرثیه ای کرد که در مراسم شنیده بود و به آرامی به سینه ی خود زد - این نیز یکی دیگر از آداب و رسوم رایج ایرانیان در هنگام عزاداری است. پدر گفت: "این دومین باری است که چنین مراسمی برای بزرگداشت شهدای چالدران برگزار می شود. من حتما حسین را هر سال به اینجا خواهم آورد."

https://www.tehrantimes.com/news/508207/The-Battle-of-Chaldoran-a-lost-war-that-consolidated-Iranian

👇👇👇
@Salar_Seyf
07.03.202521:07
تحلیل برون رفت از چالش اصل پانزده، در وضع استثنایی؛

سالار سیف الدینی

برای اثربخش کردن قانون باید قدرت فائقه ای وجود داشته باشد تا تصمیم بگیرد چگونه قواعد عام قانونی را در موارد استثنایی و وضع اضطراری اجرا کند و بداند چگونه با مشکل مربوط به تفسیرهای رقیب یا آثار نامطلوب یک عمل سیاسی روبرو شود. قانون به خودی خود تعیین کننده نیست بلکه به یک نیروی عالیه مقدم بر قانون نیاز است تا تصمیم بگیرد چگونه هنجارهای عام قانونی را برای موارد مشخص به کار ببرد.
نیروی واجد حاکمیت یا شخص حاکم کسی است که در وضع استثنایی (اضطراری) تصمیم میگیرد و توان اجرای اراده خود را دارد. اگر شخصی یا نهادی در یک نظام حکومتی قادر به تعلیق کامل قانون به دلیل وضع استثنایی باشد آن شخص یا نهاد، حاکم نام دارد.
دولت منشأ قانون نیست، بلکه خود قانون است و قادر است در وضع اضطراری تصمیم بگیرد. اگرچه قانون در شرایط عادی میتواند کارکرد داشته باشد اما در شرایط اضطراری و تهدیدات بنیادی مانند (جنگ، فروپاشی، اشغال، تجزیه یا بحران) این حاکم است که باید تصمیم بگیرد که چگونه باید قواعد عام حقوقی بر یک قانون خاص اجرا شود و یا کدام تفسیر قانون را به نفع نظم حقوقی ترجیح داد.
مفهوم وضع استثنایی، قلب فلسفه سیاسی اشمیت است. او این مفهوم را از الهیات سیاسی وام گرفته و آن را به‌عنوان لحظه‌ای تعریف می‌کند که نظم حقوقی موجود قادر به پاسخگویی به یک بحران نیست. در چنین شرایطی، حاکم با تعلیق قانون، قدرت مطلق خود را اعمال می‌کند تا نظم را بازسازی کند یا از نابودی آن جلوگیری نماید.
حاکم در شرایط بحران، برای حفظ نظم سیاسی، حق دارد هنجارهای قانونی عام را تفسیر، تعلیق یا بر آن‌ها نظارت کند. در این راستا، اگر اجرای اصل ۱۵ به دلیل تنش‌های داخلی یا تهدید وحدت ملی به وضعیت استثنایی منجر شود، حاکم (در اینجا مثلاً نهادهای عالی نظام) می‌تواند این اصل را تعلیق یا محدود کند تا نظم حقوقی و سیاسی کلان حفظ و یا قربانی فرصت طلبی جناحهای سیاسی نگردد. قانون (مانند اصل ۱۵) در خدمت بقای دولت است و بدیهی است که در وضع استثنایی نظم حقوقی بر آن اولویت می‌یابد.

در همین باره👇🏻

https://t.me/salar_seyf/308
12.02.202518:28
یکپارچگی سرزمین تضمین‌کننده بقای دولت و ملت/ توسعه، استراتژی ملی مهم ایرانِ امروز
گفت‌وگوی ایبنا با مولف کتاب «امر ملی و تمامیت ارضی»؛


یکپارچگی سرزمین تضمین‌کننده بقای دولت و ملت/ توسعه، استراتژی ملی مهم ایرانِ امروز
سالار(حسین) سیف‌الدینی، مولف «امر ملی و تمامیت ارضی» گفت: کتاب یکپارچگی سرزمینی عالی‌ترین وجه مصالح یک کشور است که تضمین‌کننده بقای دولت و ملت خواهد بود. این مضمون به توانایی یک دولت برای اعمال حاکمیت موثر بر سراسر قلمرو ملی و کالبد فضایی در پهنه‌های خشکی، آبی و هوایی توان حفظ اقتدار مرکزی بر خطوط مرزها، جزیره‌ها، حریم‌های دریایی و یا رودخانه است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «امر ملی و تمامیت ارضی» به کوشش سالار سیف‌الدینی از سوی نگارستان اندیشه منتشر شد. این کتاب با این دیدگاه آغاز می‌شود که جامعه ایرانی در میان دو فرآیند گذار داخلی و گذار ژئوپلیتیک بین‌المللی در حال خرد شدن است. نویسنده معتقد است اگر ایران در این دوران گذار می‌توانست به تثبیت ارزش‌های سیاسی-اجتماعی دست یابد، گذار از نظم بین‌المللی قدیم به نظم جدید آسان‌تر بود. با سالار سیف‌الدینی، مولف این اثر به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

به کدام جنبه‌ها از تمامیت ارضی به عنوان واقعیت موثر در کشورداری در کتاب «امر ملی و تمامیت ارضی» پرداخته شده است؟

این کتاب سه مفهوم اساسی را بررسی می‌کند و در پی توضیح اولیه آنها است. موضوع اولی که به آن توجه کرده‌ام مفهوم واقعیّت موثر است که ماکیاوللی برای نخستین بار مطرح کرد و سپس وارد فلسفه دولت هگل شد. منظور ماکیاوللی از دیدن واقعیت یا حقیقت موثر امور Verita effettuale della cosa در مناسبات سیاسی همان چیزی است که در ادبیات سیاسی ایران، گاهی از آن به عنوان «نفس الامر» نام برده شده است. یعنی در مناسبات سیاسی باید حقیقت امور را مشاهده کرد نه ظاهر را، عمق را دید نه سطح را و در نهایت علت را درمان کرد نه معلول‌ها را .

می‌دانیم که میدان‌های سیاسی پر از ایدئولوژی‌هایی هستند که «خیالی» از واقعیت را بازتاب می‌دهند نه حقیقت امور را، در نتیجه تصمیمات اشتباه، سیاست‌گذاری‌های نادرست و شکست‌های سیاسی برآیند چنین نگاه‌هایی به جهان است. هگل بعدها این مفهوم را در قالب فلسفه دولت خود توسعه داد و معادل آلمانی Wirklichkeit را برای آن به کار برد. منظور دولت‌هایی بود که بتوانند وحدتِ وحدت کثرت‌ها را تأمین کنند، یعنی «امرعام» را به عنوان برآیند امورخاص قرار دهد و در نتیجه تبدیل به ایده اخلاقی واقعیت موثر شوند. در نهایت نتیجه گرفته شده است که امر ملّی در کنار واقعیت موثر می‌تواند در زمینه کشورداری به کار آیند.

در فصل سوم کتاب با اشاره به واقعیت استثنایی ایران، گفته شد که از نظر وضع ملی این کشور تفاوت‌هایی با سایر جوامع دارد، اینکه به قول نولدکه ایران «حماسه ملی» دارد، یعنی چه و این تفاوت‌ها چگونه در کتاب تبیین شده است؟

در زمینه مساله ملیّت و شخصیت ملّی، ایرانزمین در طول تاریخ یک وضع منحصر به فرد و استثنایی داشته و تحول تاریخی خاص خود را دنبال کرده است. در حالی که اغلب کشورها در دوران جدید مثلاً پس از معاهده وستفالی یا سایکس-پیکو شأن ملّی پیدا کرده‌اند، ایران از قدیم به یک خودآگاهی درونی از امرتاریخی و ملّی خود رسیده بود. برای همین است که حماسه ایران یعنی شاهنامه برخلاف سایر تمدن‌ها مانند یونان و هند، «ملّی» است و کسانی مانند نولدکه از حماسه ملّی ایران نام برده‌اند. در کتاب بر اساس منابع ساسانی و سپس منابع تاریخی فارسی- عربی نشان در عصر اسلامی نشان داده‌ام که چگونه روایت واحدی از لحظه تأسیس و بنیادگذاری ایران ارائه شده است. در عین حال همین منابع را با تحلیل بنیادگذاران اندیشه سیاسی جدید از ماکیاوللی تا هگل مقایسه کرده‌ام و در نهایت به راز بقای ایران یعنی استمرار فرهنگ ایران رسیده‌ام که در شعر حافظ که راوی دوران انحطاط و زوال است اشاره کرده‌ام. پیچیدگی و دشواری موجود در توضیح وضع ایران را نیز در همین دوره‌های مکرر تأسیس- زوال و بازتأسیس توضیح داده‌ام که قابل تقسیم‌بندی به دوره‌های متعدد است.

یکپارچگی سرزمینی چه تعریفی دارد و دوام و قوام آن به چه عواملی وابسته است؟

در متن کتاب کوشش کرده‌ام که برخی تأملات نظری در خصوص بنیان‌های تمامیت ارضی را صورت بدهم و از جهاتی نیز به تعریف این مفهوم نزدیک شوم. بر این اساس یکپارچگی سرزمینی عالی‌ترین وجه مصالح یک کشور است که تضمین‌کننده بقای دولت و ملّت خواهد بود.

ادامه در سایت ایبنا

کانال رسمی ایبنا👇
@ibna_official
@Salar_Seyf
09.08.202420:08
چهرۀ دیگر از بنگلادش و جنبشِِ زبانِ مادری

سالار سیف‌الدینی

در چند روز گذشته، فیلم‌های هولناک زیادی از جنایت‌های ناشی از به اصطلاح، "انقلابِ بنگلادش" منتشر شده است.

بنگلادش بهشت تجزیه‌طلبان و سرزمینِ آرمانی آنها است. پاکستان شرقی با حمایت هندوستان از پاکستانِ امروزی، جدا و بنگلادش تأسیس شد. ده سال پیش از تجزیه، جنبش موسوم به زبان مادری دهۀ ۱۹۷٠ میلادی برای رسمیت دادن به زبان بنگالی در این منطقه شکل گرفته بود. البته نه اینکه پاکستان یک دولت متمرکز ناسیونالیست بوده باشد که زبان اردو را تحمیل می‌کرد، پاکستان اصلاً دولت نیست و حاکمیت مؤثر ملی بر بخش اعظم قلمروش را نداشته و ندارد، تا چه رسد به تحمیل زبان. اما نقش هند به عنوانِ دشمنِ ازلی پاکستان در این بازی، بسیار قوی بود.

پس از استقلال بنگلادشی‌ها پیشنهاد کردند روز دوم فوریه ازطرف یونسکو به عنوان روزِ جهانی زبان مادری، نام‌گذاری شود زیرا یک الگوی موفق جنبش چندزبانی بود!

اما جالب اینجاست که همین بنگلادش پس از استقلال فقط یک زبانِ رسمی را در قانون اساسی، قرار داد و زبان اقلیت‌ها به ویژه هندوها غیررسمی باقی ماند.

در هفتۀ گذشته تصاویر "انقلاب بنگلادش" که ریشۀ آن برای ما فاقد اهمیت است، صحنه‌های دلخراشی از هندوکشی را به تصویر کشید. روزی نیست که فیلم زشتی از تعرض و قتل یک هندو توسط گروهی خشمگین از بنگالی‌ها منتشر نشود. معلوم می‌شود که سیاست چندفرهنگی، چند زبانی و یاوه‌هایی از این دست، نتوانسته اثر خاصی روی فرهنگ و اجتماع بنگالی‌ها بگذارد و یا اصلاً غیر از کتاب‌های جامعه‌شناسی، در عالمِ خارج وجود نداشته است.

دوم فوریه، به عنوان روز جهان زبان مادری برای برخی در ایران خیلی مهم شده است، نوید همین صحنه‌ها است. تجزیه‌طلبانِ ما که به بهانۀ زبان مادری، سفسطه می‌بافند، شاید همین راه را بروند و  صحنه کشیدن یک انسان بر روی زمین برایشان رؤیا باشد.

اما آن دسته از افراد که نمی‌دانند مقلد چه کسانی هستند، شاید با دیدن این صحنه‌ها، اندکی به فکر فرو بروند و متوجه شوند که مرجع تقلیدشان، چنین جامعه‌ای است. آرزوی توسعه با الگوی سوئیس، آلمان، ژاپن و... شروع شد اما به لطف برخی روشنفکرنماها به آرزوی خودکشی دسته‌جمعی با الگوی بنگلادش، عراق، اتیوپی تبدیل شد.

پرواضح است مردمی که الگویش بنگلادش باشد، به وضعی بدتر از آنها دچار خواهند شد. همه این گفتارهای ضدِّ توسعه از جمله چندفرهنگ‌گرایی و چندزبانگی، پسااستعماری، شرق‌شناسی و... برای جلوگیری از توسعۀ یک جامعه رو به رشد است تا نتوانیم نقش واقعی کشور خودمان را در صحنۀ جهانی توضیح دهیم. پروژۀ تحقیر ملی که از طرف محافل سایبری متعدد دنبال می‌شود برای همین بود که تصور کنیم شایستگی ما در جهات تقلید از بنگلادش است. دانشگاه ما را هم درست از جایی زده‌اند که نتواند برخلاف این مسیر قهقرایی، رؤیای دیگری بسازد. در حال حاضر بنگلادش بیش از این‌که یک هدف باشد یک وضع است، ابتدا روز زبان مادری یونسکو، سپس «چندفرهنگ‌گرایی موفق بنگلادشی‌ها» و ارایۀ یک تصویر غیرواقعی از یک جامعۀ فرومانده به عنوان الگو و در نهایت بنیادگرایی قومی و خودکشی دسته‌جمعی.

https://t.me/salar_seyf/315
28.02.202507:06
چرا طباطبایی ترور شخصیت شد؟ سوءقصد به نظریه بقای ایران
نویسنده: سالار سیف الدینی
سیاست نامه، نمره 31، 1403

@Javadtava 🌲
23.01.202510:25
‏کمی آمار در مورد احزاب(!) مدعی کردستان
«بسوی دیکتاتوری پرولتاریا»


حزب دموکرات کردستان و سازمانهای کومله، حتی نتوانستند در کادر محلی-قومی، تبدیل به یک حزب واقعی شوند. رهبرانشان نزدیک به نیم قرن است که تغییر نکرده و ازنظر جغرافیایی همگی برخاسته از آذربایجانغربی (آن هم جنوب استان که سورانی اند) هستند. به این ترتیب می بینید که یک امرخاص یا جزئی (در دستگاه نظر هگل) وقتی میخواست خود را در قامت «امرعام» بازآرایی کند، چگونه به اجزای بیشتر تجزیه شده است.
کُرد > سورانی> خلق> معتقدین به دیکتاتور پرولتاریا!> حزب.

با اینحساب این احزاب (!) چند درصد از کردها را ممکن است نمایندگی کنند؟ آیا کرمانجی،گورانی، کلهری، فیلی یا کُردشیعه و اهل حق را هم نمایندگی خواهندکرد؟ خیر، «خلق کرد کرمانجی سنی» به پژاک می روند!
البته جدای از جنگ داخلی که باعث میشود هر از گاهی بر سر مسائل پوچ، دست به کشتار یکدیگر بزنند (که آخرینش دو سال پیش بود) و جدای از اینکه مثلا کومله کمونیستی، کومله زحمتکشان را نماینده خود نمیداند و هیچ حزب دموکرات را والخ... البته همه این «رفقا» در عمل برای دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه میکنند که «خلق کُرد...» نقش مهمی باید در احیای دوباره آن داشته باشند.
این احزاب هیچگاه نمیگویند که نماینده «مردم» هستند بلکه خود را نماینده «خلق» معرفی میکنند. منظور از خلق در ادبیات مارکسیستی، کسانی هستند که به حزب کمونیست رأی میدهند و یا به دنبال آرمان دیکتاتوری پرولتاریا هستند که شناسه آن مفهوم در نوشتار از کُرد (مردم) به کورد(خلق) تبدیل شده است.
پیوست:
👇👇
زادگاه موسسین کنگره اول و رهبران فعلی کومله میدهد که «سورانی» و اغلب از استان آذر.غ اند:
عباسی، سنندج.
ف.سلطانی،. مریوان.
کریمی،سقز.
وطندوست،سنندج.
مرادبیگی،بوکان.
رحیمی، نقده.
ایرج فرزاد، سنندج.
ابراهیم علیزاده، مهاباد.
عمر ایلخانی زاده، بوکان.
عبدالله مهتدی،بوکان.

مطالعه زادگاه رهبران حزب دموکرات نشان میدهد که همگی متولد «استان آذر.غربی» اند:
قاضی محمد، مهاباد.
احمد توفیق، مهاباد.
م.سراجی،مهاباد.
سلیمان. معینی، مهاباد
ملاآواره،سردشت.
قاسملو، ارومیه.
صادق. شرفکندی، بوکان.
مصطفی هجری.،نقده.
خالد عزیزی، نقده.
ع.حسنزاده،. سردشت.

https://t.me/salar_seyf/369?single
Ko'rsatilgan 1 - 11 dan 11
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.