Repost qilingan:
بیگ بنگ زاده

19.04.202505:44
«اون سکوتی که بعد از رفتن باقی میذارن، از بودنشون بلندتره.»
Repost qilingan:
پِـــژاره

18.04.202520:26
یکی از تنش ها و تلاش هایی که توی وجودم چرخ میزنه اینه که شبیه هیچ دیدگاه و انسانی که برای آگاه تر شدن بهش نزدیک میشم، نشم.
یعنی اگه از کسی مشورت میگیرم یا راجب اتفاقای توی سرم صحبت میکنم دنبال پیشوا نمیگردم، صرفا میخوام نظر و شیوهی نگاه خطهای فکری مختلف به مسائل رو بدونم.
میخوام بین اینهمه نظر و دیدگاه، دیدگاه خودمو پیدا کنم و موضع خودم رو نسبت به تمامی مسئلههای کوچیک و بزرگ مشخص کنم.
یعنی اگه از کسی مشورت میگیرم یا راجب اتفاقای توی سرم صحبت میکنم دنبال پیشوا نمیگردم، صرفا میخوام نظر و شیوهی نگاه خطهای فکری مختلف به مسائل رو بدونم.
میخوام بین اینهمه نظر و دیدگاه، دیدگاه خودمو پیدا کنم و موضع خودم رو نسبت به تمامی مسئلههای کوچیک و بزرگ مشخص کنم.


17.04.202514:07
-گلستان/سعدی
06.04.202518:27
آپارتمان یکی از جذابترین خلاقیت های معماریه، خونهای که از سطح زمین بالاتره و به آسمون نزدیک تره و قشنگ حس رهایی و آزادی میده، آفتاب بدون اینکه چیزی جلوشو بگیره از پنجره پذیرایی سر میخوره رو فرش ، با گلدون های قشنگ، یه لیوان چایی و منظرهی کوه های اطراف میشه از تراسش لذت برد، من رو برگردونید به ارتفاع، اینجا شبیه قبره.
04.04.202515:29
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
-پروین اعتصامی
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
-پروین اعتصامی
Repost qilingan:
زندگیِ اشتباهی

27.03.202504:50
من چیزی رو فراموش نمیکنم، فقط یاد میگیرم کمتر بابتش غصه بخورم.
19.04.202502:04
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب؟
تو پادشاه، کجا یادِ پاسبان آری!؟
-سعدی
تو پادشاه، کجا یادِ پاسبان آری!؟
-سعدی
18.04.202513:24
«امیدی داشت، که نمیدانست به چیست.»
-گوستاو فلوبر
-گوستاو فلوبر
Repost qilingan:
زندگیِ اشتباهی

17.04.202508:43
میگفت هرگز وجودش به روابط نیم بند راضی نمیشد؛ یا باید از همه کناره میگرفت و در خود فرو میرفت و یا پنهانترین گوشههای محبت را نیز با کسی میکاوید.
04.04.202514:57
27.03.202500:37
چایی میذارم چون خودکشی کار خوبی نیست.
18.04.202522:30
18.04.202508:55
[ مرا به تصویر گذشته ام در آینه بازگردان ]
16.04.202522:51
نیازی مبهم به چیزی داشت که حسش میکرد؛ اما نمیدانست آن چیست. مثل وقتی که به سیاهی لابلای ستارگان خیره میشویم و میدانیم در آن فضا ستارهای است که دیده نمیشود. تمام وجودش در تمنای ستارهای ناپیدا بود. ستارهای که تنها برای او باشد.
06.04.202504:13
خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد
اجل در قبضِجان، تن مضطرب، من در تماشایت
-محتشم کاشانی
اجل در قبضِجان، تن مضطرب، من در تماشایت
-محتشم کاشانی
28.03.202507:44
شاید این بهار، درخت آرزوهایمان جوانه زد.
26.03.202515:09
۴۰۳ بهم یاد داد مهم تر از آدمایی که از شادیت شادن، آدمایین که از غمت غمگینن.
18.04.202520:31
اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!
گرفتم اینکه دری هست و کوبهای دارد…
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!
کفنکِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،
دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!
شرابِ خُلَّرِ شیراز دادهام از دست…
خبر زِ خمرهی گیراتری نباشد چه؟!
چنین که زحمتِ پرهیز بُردهام اینجا،
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟
-حسین جنتی
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!
گرفتم اینکه دری هست و کوبهای دارد…
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!
کفنکِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،
دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!
شرابِ خُلَّرِ شیراز دادهام از دست…
خبر زِ خمرهی گیراتری نباشد چه؟!
چنین که زحمتِ پرهیز بُردهام اینجا،
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟
-حسین جنتی
Repost qilingan:
Offtopic

09.04.202505:50
من میگم نه چیزی نیست، بعد درموردش نیم ساعت به دیوار زل میزنم.
05.04.202517:43
اون شب گریه کردم، از اون شب به بعد گریه کردم، موسیقی آشنا شنیدم گریه کردم، عکس آشنا دیدم گریه کردم، هرکی اسمتو آورد گریه کردم، هرجا نشد و نتونستم گریه کردم، هروقت چایی ریختم گریه کردم، هرجا هایده خوند گریه کردم، بعد تو با هر غمی به تو فکر کردم و گریه کردم.
28.03.202500:07
26.03.202513:06
«که مِی با دیگری خوردهست و با من سر گران دارد» بزرگوار!
Ko'rsatilgan 1 - 24 dan 40
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.