نمیدونم چرا اینروزها افراد جرعتِ نمرهی پایین دادن به آثاری که ازشون راضی نبودن رو ندارن.
مثلا توی همین گودریدز خیلیارو میبینم که نوشتن: کتاب رو دوست نداشتن ولی بهش امتیاز ۳ دادن و گفتن شاید چون نفهمیدنش، دوسش نداشتن.
عزیزانم، چرا باید کتابها غیرقابل فهم نوشته بشن؟ اگر در تمامِ تاریخِ زندگیِ بشر نگاه کنید، میبینید که انسان همواره تلاش داشته زندگی رو برای خودش سادهتر و آسونتر کنه. این رو از اختراعاتی که به وجود میاد و اومده میشه دید. نمیدونم چرا بعضیها فکر میکنند که ادبیات و کتابها از این قاعده مستثنی هستن؟ وجودِ ادبیات الزام پیدا کرد برای اینکه انسان بتونه ثبت کنه و ثبتشدههارو بخونه. رمان و داستان بهاین خاطر اومد تا انسان تجربهیِ زندگیِ دیگر رو در چند روز بدست بیاره.
اینکه اثری به عمد بخواد سخت باشه، خوندنش بیمعنیه. اینکه رضایت نداشته باشی از خوندنش هم غیر طبیعی به حساب میاد. چرا باید وقتت رو برای کتابی صرف کنی که فکر میکنی تو نفهمیدی و مشکل از توعه که دوسش نداشتی؟
این درسته که یکسری آثار نیازمند خوندنِ پیشزمینه هستن برای درک شدن و فهمِ کامل اما هیچ شاهکاری به دلیل سختخوان بودنش شاهکار نشده. اتفاقا تمامِ آثاری که جزو غولهای ادبیات به حساب میان، تلاش بر قابل فهم و ساده نویسی داشتن. هیچ نویسندهی عاشقِ ادبیاتی نمیاد کتابی بنویسه که عدهی قلیلی بفهمنش، چون نویسنده عاشق تجربه شدنِ اثرش توسط افراد بیشتره.
بله، باید یکسری آثار رو خوند تا بشه سراغِ آثار نسبتا سختتر رفت اما این به این معنی نیست که هرکتابی سخت باشه و قابل فهم نباشه مشکل از مخاطبه که نمیفهمدش. مثلا اگر شما یک کله بری سراغ اولیس از جویس، مطمئنن بخشهایی رو نمیفهمی چون ارجاعاتش برات غیرقابل درکن، اما اینجوری نیست که عمدا غیرقابل فهم و درک باشه و سختخوان نوشته شده باشه. کافیه برای فهم عمیقش یکسری آثار که بهشون ارجاع میده رو از قبل بخونی تا ببینی چه راحت میفهمی و چه قابل فهم نوشته شده.
نکتهای بود که گفتم به اشتراک بذارم. جرعت دوست نداشتن آثار رو داشته باشید. جرعت ایستادن و متفاوت بودن در جای لازم رو داشته باشید. شما میتونید مثل خیلیها عمل نکنید. هیچ اتفاق ناگواری براتون نمیافته. حداقل... در ادبیات و خوندن ادبیات که اینطوره.