Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
моя жизнь avatar
моя жизнь
моя жизнь avatar
моя жизнь
24.04.202517:37
خانما حمایت‌ها تون رو برای پستم داشته باشم؟
اثر انگشتانی که تنت را ناسور و چرک کرده‌اند، پشیمانی نگاهی که لبریز از عذاب است.
آن هاله‌ٔ تیره سایه‌‌ای است همچون مانع! و تو آنجایی، آنجایی که معلوم و مجهول تورا می‌بلعند. برق نگاهت همچون خنجری سرد، شکاف میدهد روزنه های قلبم را. کس نداند چه میگذرد، در این دلِ دیوانه‌وار، تپش های بی رحم قلبم را.
14.04.202511:31
07.04.202520:36
06.04.202513:53
O'chirildi06.04.202509:46
05.04.202513:48
در آینه، چهره‌ای غریبه سر برآورد، نه از دیروز، نه از فردا. هیچ‌چیز جز نگاه‌های بی‌روح، و صدای بی‌صدای درختان. این سرای غریبه، خانه‌ای بود از خود بیگانه.
24.04.202517:36
24.04.202517:36
10.04.202513:00
تـرسـم آن اسـت کـه در آخرین لـحـظـاتِ زنـدگـی‌ام، حـسـرتِ چـشیـدن دوبـاره‌یِ شـیریـنی لـب‌هـایِ تـو هـمچـون سـایـه‌ای سـنگـین بـر جـانـم سـایه افـکـند و در آغـوشِ مـرگ، بـه یـاد تـو ایـن دنـیا را وداع گـویـم.
05.04.202517:06
05.04.202513:47
24.04.202517:36
از جدال دلِمان پریچهر برگشتی.
چنان که از تشویش غربتت پریشان است، قصد این زندگی هم طافح است. تو آنی که پنداشتی ندارد، چه دانی از دلی که تلاطم دارد. انعکاس ظلمات رخسارت بر این بحر خروشان نمایی‌ست ستودنی، امان از دلی که جوششی ندارد.
Repost qilingan:
DÉSOLÉ avatar
DÉSOLÉ
20.04.202503:30
ابهامی که در خلأ قلبم رخنه کرده، مکانی که هیچ چیز جز شیفتگی ات، قادر به پر کردنش نیست، هر کلمه، هر حافظه ، همانند ظلی از جانانی ست که دگر از آن این بدل نیست.
نقر شده همچو نقشی در غلافی گسسته ، خاموش فریاد می‌زد و عمیق سکون کرده است!
09.04.202511:26
06.04.202514:39
05.04.202517:06
آزمایش خون هنوزم برام عادی نشده و نخواهد شد حقیقتا.
05.04.202513:47
میتونه توصیفی از شخصیت منم باشه، مچکرم کوآ.
24.04.202517:36
15.04.202517:12
07.04.202520:36
مبتذلی در محفلِ مردمانی بودم که به گفته‌ی خودشان، گرانبها تر از من نیست.
تفکرم این بود، شاید شخصی ملتفت این شود که در تنهاییِ خویش به امیدِ اعتنای قلیلی، تبسمِ خفیفی بر لب داشتم.
واقعیت این است، از ابتهاجِ آبی به بی قیدیِ سفید، مبدل شدم.
اشک هایم لبریز از رویاهای رنگ باخته بودند.
اکنون، همچون رنگی ضعیف درحالِ زدودن هستم.
دردم آنجا بود که کسی به غیابم پی نمی‌برد.
در خیالم، اگر سهو نباشد، آخرتم فرا رسیده.
شیون های انسان‌ها پس از مرگ، مانندِ طنینی میانِ کوه های مرتفع است.
چه می‌شود کرد با این انسان‌های بی‌جان پرور؟
کذب نمی‌گویم ولیکن اگر هستی‌ام به این آسانی به فرجامش برسد، حسرت های فراوانی بر دوشم سنگینی خواهند کرد.
آنطور که می‌گفتند، بعد از تیرگی های هنگامِ موت، سپیدیِ خالصی روحت را در برمی‌گیرد.
از سیمگونیِ این جانِ درمانده نجات خواهم یافت؟
کاش دستی مرا به زندگی برگرداند.
06.04.202513:56
⭒ولی یکی از زخم‌ها هیچ‌وقت خوب نشد!
زخمی که تو دیدار آخر رو قلبم افتاده بود و حتی جرئت این رو نداشتم که بهش دست بزنم؛ چه برسه به درمانش!
به محض لمس شدنش، زخم سرباز می‌کرد و اتفاقات فیلم می‌شدن جلوی چشمام.
زخمی که تا آخر عمر باهام موند و شد تقاصم!
┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈─ ᴄᴏᴍɪɴɢ ꜱᴏᴏɴ..
‌   ↬◈‌﹛#𝖣𝖠𝖱𝖪𝖬𝖤𝖬𝖮𝖱𝖨𝖲𝖤﹜
O'chirildi06.04.202509:46
05.04.202513:50
پریزاد همیشه داری شاهکار میکنی دختر، حواست هست؟
Repost qilingan:
Challenge avatar
Challenge
05.04.202513:45
اگر моя жизнь (زندگی من) یک انسان بود، چنین ویژگی‌هایی داشت:


پیوسته در حال تغییر – در هر لحظه، در حال تحول است؛ نه ثابت و نه قابل پیش‌بینی.


2. پر از تناقض‌ها – ترکیبی از شادی و غم، امید و ناامیدی، جایی برای هر احساس و فکر.


3. پر انرژی و در عین حال خسته – گاهی با شتاب می‌دود، گاهی به سختی از پا می‌افتد، اما همیشه ادامه می‌دهد.


4. جستجوگر و پرسش‌گر – همواره در جستجوی معنا و هدف است، ولی شاید هرگز پاسخ‌های قطعی پیدا نکند.


5. پر از لحظات کوچک و بزرگ – از ریزترین اتفاقات روزمره تا تجربیات عمیق، همه درونی می‌شود و بخشی از خاطراتش است.


6. غافلگیرکننده و غیرقابل کنترل – هیچ‌گاه نمی‌توان دقیقاً پیش‌بینی کرد که چه چیزی در راه است؛ هر روز با خودش چیزی جدید می‌آورد.

Ko'rsatilgan 1 - 24 dan 380
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.