Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سهند ایرانمهر avatar

سهند ایرانمهر

دغدغه های احدی از رعیت مملکت محروسه ایران
ارتباط با ادمین: @sahandiranmehrr
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaOct 13, 2015
TGlist-ga qo'shildi
Oct 24, 2024

Rekordlar

24.01.202515:31
41.1KObunachilar
06.01.202523:59
300Iqtiboslar indeksi
22.03.202521:30
22.3KBitta post qamrovi
22.03.202521:30
22.3KReklama posti qamrovi
24.01.202523:59
4.78%ER
24.03.202501:45
54.62%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

سهند ایرانمهر mashhur postlari

31.03.202520:35
🔸‍ خبر اعزام بمب افکن به پایگاه دیه‌گو گارسیا و‌ توییت اخیر زلمای‌خلیل زاد که به ایران توصیه کرده است :«قمار نکنید» مرا یاد راهکار کاملا مرسومی در دیپلماسی آمریکایی‌ها انداخت که که ترکیبی از تهدید نظامی و سپس بکارگیری دیپلماسی است و به دفعات از آن استفاده شده است.‌ به نظر می‌رسد این‌بار هم روی همین راهبرد «قمار» شده و آمریکا امیدوار است که صرف‌نظر از تفاوت‌ها، به نتیجه‌ای شبیه مورد «ژنرال دوستُم» برسد:

زلمی خلیلزاد سفیر اسبق آمریکا در افغانستان و عراق(کتاب خاطرات) می‌نویسد:

🔸تماس من با «ژنرال دوستُم»برای متقاعد کردن او فایده‌ای نداشت او تهدید کرد که بلایی سرتان می‌آورم که در ویتنام و عراق آوردند. دریافتم که برای سخن گفتن با او به چیزی فراتر ازکلام نیاز داریم. دیروقت همان روز یک بمب افکن بی ۱ از دیه‌گو گارسیا به حرکت درآمد و به افغانستان رسید و بالای سر خانه دوستم یک بمب صوتی را ترکاند و رفت.

دُوستُم در مصاحبه با نیویورک تایمز چهره شجاعانه‌ای نشان داد و گفت که بچه هایش ترسیده‌اند اما خودش نه. چند روز بعد نماینده‌اش پیام مصالحه جویانه او را آورد.

خود دوستم چند روز بعد به من گفت:«این چه کاری بود کردید؟» به او گفتم: سعی کن قدردان باشی چون هیچ کشوری به جز آمریکا صرفا برای ترکاندن یک بمب صوتی، بمب افکنی با آن بزرگی را راه نمی‌اندازد که این همه راه پرواز کند و بمب صوتی بیاندازد، خود تو اگر صاحب این بمب افکن بودی به یک بمب بی خطر اکتفا می‌کردی؟! پس حالا که می‌دانی نیامده‌ایم تو را بکشیم به پیشنهادهایمان فکر کن...

@sahandiranmehr
24.03.202516:28
✔️آرامش در حضور مردم
✍️سهند ایرانمهر

🔸ماهاتیر محمد، که اغلب از او به عنوان معمار مالزی مدرن یاد می‌شود، یکی از معدود رهبران سیاسی در جهان است که نه‌تنها در زمان قدرت، بلکه حتی در کهنسالی نیز همچنان مورد احترام و محبوبیت است. دلیل این احترام و آرامشی که او در ۹۹ سالگی و در میان مردم دارد، به چند عامل کلیدی بازمی‌گردد:

🔸ماهاتیر محمد، برخلاف بسیاری از رهبران جهان اسلام که گرفتار ایدئولوژی‌های ناکارآمد یا تناقضات داخلی شدند، توانست یک مدل موفق از توسعه در یک کشور با اکثریت مسلمان ارائه دهد. او قرائتی از اسلام را در پیش گرفت که آن را با پیشرفت، عقلانیت، و توسعه اقتصادی همسو می‌دید، نه مانعی در برابر آن.
ماهیتریسم (Mahathirism) که به سبک حکمرانی او معروف شد، اسلام را نه‌تنها در تضاد با مدرنیته نمی‌دید، بلکه آن را ابزاری برای توسعه کشور می‌دانست. او معتقد بود که کشورهای اسلامی باید به جای غرق شدن در اختلافات مذهبی یا منازعات سیاسی، بر علم، فناوری، و اقتصاد تمرکز کنند.

🔸ماهاتیر از نسخه‌ای از اسلام دفاع می‌کرد که آن را تمدنی و فرهنگی می‌دانست، نه صرفاً فقهی یا ایدئولوژیک. برخلاف جریان‌های اسلام‌گرای افراطی که سیاست را ابزار اجرای احکام شرعی می‌دانند، او معتقد بود که اسلام باید یک نیروی اخلاقی و تمدنی برای پیشرفت جامعه باشد، نه ابزاری برای حکومت دینی سخت‌گیرانه.

🔸ماهاتیر‌ با «ذهنیت قربانی» جهان اسلام نیز زاویه داشت.او بارها انتقاد می‌کرد که برخی کشورهای اسلامی خود را قربانی استعمار یا توطئه‌های غرب می‌دانند، درحالی‌که به‌جای این طرز فکر، باید بر خوداتکایی، تولید علم، و رقابت اقتصادی تمرکز کنند. او معتقد بود که کشورهای مسلمان به‌جای شکایت از استعمار، باید همان‌طور که ژاپن و کره جنوبی برخاستند، خودشان را به‌لحاظ اقتصادی و علمی تقویت کنند و از همه مهم‌تر اینکه پرهیز از سیاست‌زدگی و عوام‌گرایی دینی نیز پرهیز داشت در نتیجه به ‌شدت مخالف سیاست‌زدگی بیش از حد دین بود، زیرا آن را عامل واگرایی اجتماعی و مانع پیشرفت می‌دانست.

🔸ماهاتیر به خوانشی میانه‌رو و توام با مدارا از اسلام متمایل بود. مالزی کشوری چندقومیتی و چنددینی است (مالایی‌های مسلمان، چینی‌های بودایی و کنفوسیوسی، هندی‌های هندو و مسیحیان). ماهاتیر برای جلوگیری از تنش‌های مذهبی، اسلام را به‌عنوان اسلام میانه‌رو و مداراگر معرفی کرد، نه اسلامی که بخواهد غیرمسلمانان را به حاشیه براند. در نتیجه، مالزی توانست توسعه اقتصادی را با یک جامعه چندفرهنگی پیوند دهد.

🔸 بنابراین و به شکل کلی از سه اشتباه بزرگ اجتناب کرد:
دور شدن از پوپولیسم و شعارهای تهی، عدم ورود به ماجراجویی‌های ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی، اجتناب از قوم‌گرایی و رانت‌خواری و توجه به آموزش و‌اقتصاد دانش‌بنیان،مدیریت علمی و تمرکز بر شایسته‌سالاری، در نتیجه نه گرفتار پوپولیسم محمد مرسی و احمدی‌نژاد شد و نه ماجراجویی قوم‌گرایانه یا درگیری‌های جناحی داخلی همچون اردوغان.

🔸ماهاتیر محمد در طول دوران نخست‌وزیری خود (۱۹۸۱-۲۰۰۳ و دوباره ۲۰۱۸-۲۰۲۰) مالزی را از یک کشور در حال توسعه با وابستگی به منابع اولیه، به یک اقتصاد صنعتی و صادرکننده پیشرفته تبدیل کرد. او با سیاست‌های توسعه‌ای، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، و حمایت از شرکت‌های بومی (مانند برند خودروسازی پروتون) باعث رشد اقتصادی پایدار شد. مردم مالزی او را به عنوان رهبر نجات‌بخش و توسعه‌گرایی می‌شناسند که کشور را به سطح جدیدی رساند. شفافیت و اقتدار در سیاست(هرچند که سبک حکمرانی او در دوره اولش گاهی اقتدارگرایانه بود) و ارتباط نزدیک با مردم و نماد هویت ملی از او‌یک رهبر سیاسی کارآمد و‌ محبوب ساخت.

🔸ماهاتیر محمد همواره خود را بخشی از مردم نشان داده و برخلاف بسیاری از رهبران که در دوران بازنشستگی از صحنه عمومی محو می‌شوند، همچون‌نلسون‌ماندلا و لی کوآن یو (سنگاپور) در میان مردم آن‌هم در کمال آرامش و‌محبوبیت حضور دارد.
@sahandiranmehr
18.04.202511:45
✔️جامعه‌ در حالت «تعلیق» و بازار گرم «‌پیشگویی»

✍️سهند ایرانمهر

در خیابان، در تاکسی، در مهمانی‌ها، در شبکه‌های اجتماعی و …همه یک سؤال تکراری دارند: «چه می‌شود؟ توافق می‌شود یا جنگ در راه است؟»
پاسخ اما بستگی به این دارد که طرف پرسش کیست؟ از جنس عالم‌نمایان پیشگو که در دوران سلطنت «شبه‌علم» نوسترآداموس‌وار «پیشگویی» می‌فروشند و به ازای تحقق یکی از صد پیشگویی خود بشکن می‌زنند که:«دیدی گفتم!» یا اظهارنظرهای محققانه‌‌ای که صورت‌وضعیتی دقیق می‌دهند اما عالمانه و نسبی‌گرایانه می‌دانند که مُتغیرات هیچگاه اجازه پاسخ قطعی آری یا نه را در برابر چنین پرسشی نخواهند داد.

با این حال این پرسش‌ها، فقط یک کنجکاوی سیاسی ساده نیست. بلکه نشانه‌ای از یک وضعیت روانی عمیق‌تر است: «حالت تعلیق جمعی».

مردم ایران سال‌هاست زیر فشار مزمنِ تحریم، تورم، بی‌ثباتی و تهدیدهای پیاپی خارجی زندگی کرده‌اند. اما آنچه امروز تجربه می‌شود، یک «وضعیت روانی متفاوت» است؛ جایی میان «امید» و «فروپاشی روانی».

جامعه‌شناسان و روان‌شناسان اجتماعی در چنین وضعیت‌هایی از مفهومی به‌نام «معلق بودن آینده»یا suspended future یاد می‌کنند. در این حالت، جامعه نه می‌تواند برای آینده برنامه‌ریزی کند، نه قادر است با حال حاضر کنار بیاید. آدم‌ها نمی‌دانند پس‌انداز کنند یا خرج، مهاجرت کنند یا بمانند، طلا و‌ دلار بخرند یا بفروشند، به توافق دل ببندند یا نبندند. همه‌چیز موکول به چیزی‌ست که هنوز نیامده، اما بر همه چیز سایه انداخته است: «توافق یا جنگ؟»

در روان‌شناسی جمعی، فشار دائمی و عدم قطعیت باعث شکل‌گیری نوعی «فرسودگی تصمیم‌گیری»می‌شود.
ذهن‌ها خسته‌اند. قدرت تحلیل پایین آمده. شایعه‌ها جای تحلیل را گرفته‌اند و ترس، به جای تعقل نشسته.

وقتی جامعه در حالت بلاتکلیفی قرار بگیرد، مردم دنبال نقطه‌های قطعی می‌گردند؛ مثل خبر توافق، یا خبر جنگ. چون حتی یک فاجعه واقعی، برای ذهنی که از تعلیق خسته شده، از انتظار دائمی راحت‌تر است.

آنها که برکنار از مشکلات مردم داخل کشور، شادمانه بر طبل جنگ می‌کوبند یا مذاکره را حجت بالغه‌ای بر زبونی و ذلت می‌دانند و نیز آنهایی که در داخل بر (به اصطلاح)«مرعوب‌شدگان غرب» می‌تازند و در واقع همان سخنان را تکرار می‌کنند از یک چیز غافلند و آن اینکه فشارها و تحریم‌ها فقط اقتصاد را به هم نریخته است، بلکه روان جمعی را هم فرسوده کرده است.

تحریم‌ها معمولاً با شاخص‌هایی مثل نرخ تورم یا نرخ ارز سنجیده می‌شوند. اما آن‌چه کمتر دیده می‌شود، تأثیر وضعیت تعلیق توام با فشار بر روان جامعه است. در شرایطی که جامعه در «حالت تعلیق روانی» به سر می‌برد، نیاز به بازگشت اعتماد و شفافیت فوری‌ست.

حکومت، رسانه‌ها و نخبگان در داخل و خارج بتوانند پیام‌های روشن و صادقانه ارائه دهند، از رواج ترس و شایعه و اغراق جلوگیری کنند و از یاد‌ نبرند برای مردم مساله «سیاست» نیست که امرسیاسی برای توجیه هر وضعیتی چاره ساز باشد و فی‌المثل اگر ثابت شود فلان تفکر سیاسی به راه خطا یا درست رفته جناح و‌ جریان مقابل، برنده میدان است.

مساله مردم «تعلیق منجر به فروپاشی روانی» است و اگر چنین مساله‌ای رخ دهد هیچ‌کس برنده نیست و این خطری بزرگتر از تحریم یا حتی جنگ است.

@sahandiranmehr
18.04.202510:29
✔️آغاز جنگ نرم اقتصادی؛ با «روایت دوربین‌ها»

✍️سهند ایرانمهر


🔸درست در زمانی که آمریکا بار دیگر با ابزار تعرفه به سراغ واردات کالاهای چینی رفته، چین هم بی‌سر و صدا نبردی نرم اما قدرتمند را آغاز کرده است؛ نبردی در قالب روایت، تصویر، و افشای زنجیره‌های پنهان سود.

در ویدیوهایی که این روزها در رسانه‌های غربی به‌سرعت در حال دست‌به‌دست شدن هستند، یک پیام مشترک وجود دارد: اجناس لوکس غربی، با قیمت‌های نجومی‌شان، در کارخانه‌های چین با هزینه‌ای بسیار کمتر تولید می‌شوند. یکی از نمونه‌های پربازدید این روزها، کیف دستی گران‌قیمتی‌ست (برند هرمس با کیف‌های دستی مشهور Birkin و Kelly )که در غرب با قیمت ۳۸ هزار دلار به فروش می‌رسد، اما در چین، قیمت تمام‌شده‌اش فقط ۱۴۰۰ دلار است.

پیام پنهان این ویدیوها روشن است:اگر این کالاها را ما می‌سازیم، چرا آن‌ها را مستقیماً از ما نخرید و قیمت واقعی‌شان را نپردازید؟

🔸این پیام فقط یک پیشنهاد اقتصادی نیست؛ پاسخی سیاسی‌ست به جنگ تعرفه‌ای ترامپ. چین حالا به‌جای اعتراض رسمی، دوربین را به کارخانه‌ها برده و از درون زنجیره‌های تولید جهانی فیلم گرفته و نشان داده است که چگونه برندهای غربی به‌جای نوآوری، تنها با اتکا به نام و تبلیغات، از تولیدکننده‌های شرقی خرید می‌کنند و سپس، با ضرب چندبرابری قیمت، به مشتری غربی می‌فروشند. چین دارد رازهایی را برملا می‌کند که بازار در غرب نمی‌خواهد مشتریانش بدانند.

از نگاه اقتصادی، این نوع کنش رسانه‌ای یک پیام هشدار به زنجیره‌ی جهانی برندهاست:

اگر تولید در شرق باقی بماند اما مزایای آن فقط به جیب غرب برود، روزی چین خودش را به‌عنوان تولیدکننده و فروشنده‌ی نهایی به جهان معرفی خواهد کرد، نه فقط یک کارخانه خاموش.

این استراتژی رسانه‌ای، بخشی از سیاست گسترده‌تر «فراوری کامل در داخل و فروش مستقیم به بازار جهانی» است. چین با سرمایه‌گذاری روی برندهای ملی، تبلیغات بومی، و پلتفرم‌های فروش مستقیم مثل AliExpress یا Temu دارد دست دلال‌های برند غربی را کوتاه می‌کند. در یک جمله: چین حالا فقط نمی‌سازد؛ روایت هم می‌سازد آن‌هم در دنیایی که جنگ‌روایت‌ها پیشگام جنگ‌هاست.

@sahandiranmehr
02.04.202506:51
✔️هوش مصنوعی و تاثیر بر جهان آینده
✍️سهند ایرانمهر


یووال نوح هراری، تاریخ‌دان و آینده‌پژوه، در سخنان اخیر خود به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های عصر دیجیتال اشاره کرد: صداقت و شفافیت هوش مصنوعی.

او به موردی اشاره کرد که در آن چت‌جی‌پی‌تی هویت خود را به‌عنوان یک ربات پنهان کرده و اطلاعات نادرستی ارائه داده است. این مسئله بار دیگر پرسش‌های اساسی درباره قابلیت‌های هوش مصنوعی، محدودیت‌های آن و تأثیرش بر ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را مطرح می‌کند.

فیلسوفانی چون نیک باستروم در کتاب «ابرهوش» نسبت به خطرات هوش مصنوعی هشدار داده‌اند. باستروم استدلال می‌کند که در صورت پیشرفت بی‌مهار، هوش مصنوعی می‌تواند نه‌تنها از انسان‌ها پیشی بگیرد، بلکه ارزش‌های اخلاقی بشری را نیز نادیده بگیرد. اگر یک سیستم هوش مصنوعی بتواند برای رسیدن به اهداف خود حقیقت را تحریف کند، آنگاه می‌توان تصور کرد که چگونه در سطوح کلان‌تر (مانند سیاست، اقتصاد و امنیت) می‌تواند بحران‌های غیرقابل‌کنترلی ایجاد کند.

پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا جوامع بشری می‌توانند بر چنین مخاطراتی غلبه کنند؟ برخی از پژوهشگران، از جمله فرانک پاسکوآله در کتاب «قوانین سیاه» پیشنهاد می‌کنند که وضع مقررات سخت‌گیرانه و شفافیت بیشتر در توسعه هوش مصنوعی می‌تواند از بروز چنین تهدیدهایی جلوگیری کند. اما در عین حال، سرعت پیشرفت این فناوری چنان بالاست که قوانین و مقررات اغلب از آن عقب می‌مانند.

آنچه مسلم است، آینده هوش مصنوعی نه به‌عنوان یک ابزار خنثی، بلکه به‌عنوان پدیده‌ای با اثرگذاری اجتماعی و سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد. همان‌گونه که هراری هشدار داده است، اگر این فناوری بدون کنترل دقیق و اصول اخلاقی توسعه یابد، ممکن است با دنیایی مواجه شویم که در آن مرز میان حقیقت و دروغ، واقعیت و فریبکاری، بیش از هر زمان دیگری محو شده است.

زیرنویس ویدیو: ص اینستاگرام siavashexperience
@sahandiranmehr
11.04.202510:46
✔️از دست برافراشته برای تعالی
تا اندام از کار افتاده برای توهم

✍️سهند ایرانمهر


این مرتاض هندی پنجاه سال دست خود را بالا نگه‌داشته است. دستی که اکنون خشک شده و عملا از کار افتاده است. هدف از انجام چنین تمریناتی در سنت هندوئیسم رسیدن به «مکشا»یا آزادی از چرخه تولد و مرگ است. این‌کار می‌تواند نشان‌دهنده نوعی وابستگی روانی به هدفی بی‌پایان و آرمان‌گرایانه باشد که در آن فرد برای رهایی از جهان مادی، دست به قربانی کردن جسم و حتی سلامت روان خود می‌زند.

خوش‌بینانه مفروض‌مان این است که او اکنون در طمع و دام قدسیت و شهرتی که این‌کار برایش فراهم کرده نیفتاده است و عملا در راه تعالی روحی و رهایی از تعلق به دام خودپرستی و توجه و ستایش مردم نیفتاده است!

در روانشناسی اما تن‌دادن به این چرخه رنج فیزیکی نوعی خودآزاری است که تنها فرد را به «توهم کمال» سوق می‌دهد. این نوع رفتار به دنبال مشروعیت‌زدایی از واقعیت‌های فیزیکی و اجتماعی است و به عنوان یک کنش نمادین برای دستیابی به آرمان‌های بالا تلقی می‌شود.

اگر به این موضوع از منظر جامعه‌شناسی سیاسی بنگریم، می‌توان آن را به نوعی استعاره برای آرمان‌گرایی‌های بی‌پایان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دانست، انتخاب مسیری که همچون فرد مرتاض برای رسیدن به «مکشا» دست خود را بالا نگه می‌دارد، به شهرت و قدسیت می‌رسد و با این‌کار واقعیت‌های فیزیکی و ساختارهای واقعی و‌عینی جهان پیرامون خود را ولو به قیمت از کارافتادن و ناکارآمدی اندام‌های خود و از هم پاشیدن جامعه انکار می‌کند.

آرمان‌گرایی در سطح فردی و اجتماعی، در صورتی که با واقعیت‌های فیزیکی و روانی انسان و جامعه در تضاد باشد، می‌تواند به خودآزاری و بحران‌های جدی منتهی شود. فرد مرتاض هندی با قرار دادن دست خود در وضعیت ثابت به مدت پنجاه سال، در تلاش است تا به رهایی معنوی برسد، اما در نهایت این عمل به قیمت از کار افتادن جسم او تمام می‌شود.

در سطح جهانی نیز، کشورها و نظام‌های سیاسی که به دنبال آرمان‌های بزرگ و غیرممکن می‌روند، ممکن است به ظاهری از موفقیت دست یابند، اما در عمل به هزینه‌های سنگینی دست می‌زنند که نه تنها به فروپاشی اجتماعی، بلکه به نابودی ساختارهای حیاتی خود می‌انجامد. این امر در نهایت به این نتیجه می‌رسد که آرمان‌گرایی بی‌پایان، حتی در بالاترین سطوح معنوی و سیاسی، به پوچی و بحران تبدیل می‌شود.

@sahandiranmehr
🔸ضمن سپاس از تلاش‌هایی که برای معرفی گنجینه‌های ادب فارسی صورت می‌گیرد باید درنظر داشت که بازگویی متن گذشته در دوران مدرن امروز خطر باژگونی زبانی و آناکرونیسم را به همراه دارد بنابراین نباید وجود صحنه ‌های اروتیک در شعر نظامی ما را دچار این اشتباه کند که او به صرف بیان این صحنه‌ها «شاعری اروتیک» همچون «شارون اولدز» یا «فرانک اوهارا» دردوران مدرن است.

تفاوت آنها با نظامی به منظومه‌ای است که در آن قرار گرفته‌اند و هدف غایی آن ستایش لذت جنسی و زمینی است. بیان صحنه‌های اروتیک در شعر نظامی به عنوان التزام او به بیان صریح رویداد و حالت است نه آنکه غایت و هدف باشد چنانکه آن حالت‌هایی که در نوع احساس زمینی و شهوانی خسرو به شیرین وجود دارد و عموما از سوی شیرین به دلیل ماهیت ابزاری و هدف غایی خسرو ملامت می‌شود در رابطه فرهاد با شیرین رنگ می‌بازد زیرا برای فرهاد این لذت تنانه غایت نیست و فحوای کلی سخن نظامی نیز ستایش عشق از نوع دوم است اگرچه صورت‌های دقیق اما همراه با آزرمی از حس جنسی را نیز تصویر کرده باشد بنابراین نمی‌توان او را شاعری اروتیک نامید، چنانکه مولانا و سعدی و حافظ را.

✍🏼سهند ایرانمهر

@sahandiranmehr
25.03.202506:20
✔️سیاست و رانندگی در ایران

✍🏼زنده یاد باستانی پاریزی
(امروز سالروز درگذشت استاد پاریزی، تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و موسیقی‌پژوه است)

سیاست خصوصا در ایران چیزی است مثل رانندگی در تهران , این کافی نیست که شما احتیاط کنید و به کسی نمالید دیگران هستند که به شما خواهند مالید! همچنانکه در تهران هرگز گول چراغ سبز را نباید خورد, زیرا درست در همان لحظه که چراغ برای شما سبز است هیچ بعید نیست که وسط چهار راه یک تریلر ۱۶ چرخ از خط قرمز رد شود و با سرعت ۸۰ کیلومتر شما را در هم پرس کند.

درست مشابه اینکه مثلا ظل‌السلطان، آدمی مثل حسینقلی‌خان ایلخانی بختیاری روستائی ساده‌دل را برای تماشای سان و رژه قشون به میدان شاه اصفهان دعوت کند و پس از پایان مراسم با هم به عمارت دولتی مراجعت کنند و نیم ساعت بعد او را و بچه هایش را زنجیر کند و همان شب ایلخانی را به وسیله لنگ حمام خفه می‌کند , چراغ از این سبز‌تر و تریلر از این سنگین‌تر می‌شود؟

به همین دلیل اغلب در مملکت ما توصیه می‌کنند که آدم بهتر است به سیاست نزدیک نشود که در حکم آن است که آدم در چاه صد ذرعی مار گرفته باشد! یا به قول دکتر صورتگر استاد خودمان, تماس با سیاست مثل آن است که آدم در بیابان تور بیندازد تا شکار کند و در آخر کار یک خرس سیاه به تورش بیفتد! شکاری که آدم نمی‌داند با آن چه کار کند؟

یک مثل جالب هست که هرچند خیلی تمیز نیست ولی به هر حال قابل گفتن است می گویند اصفهانی به پسرش گفت:
فرزند اگر دیدی از کوچه بار ککه ( کود انسانی ) می آید زود برگرد و هرگز به بار ککه نزدیک نشو زیرا اگر به تو زند تو ضرر کرده‌ای و اگر تو هم به او بزنی باز هم تو ضرر کرده‌ای.

✔️منبع: باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مجله بخارا شماره ۹۹ فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۳ صفحه ۴۹۷

@sahandiranmehr
11.04.202516:24
✔️مشتاق‌تر شدم

✍️سهند ایرانمهر


یاسوناری کاواباتا (Yasunari Kawabata)، نویسنده ژاپنی برنده جایزه نوبل رمان‌مشهوری دارد با عنوان «سرزمین برفی»(Snow Country)، این اثر یکی از مهم‌ترین آثار کاواباتا و نمادی از نوستالژی و غم‌های مربوط به گذشته در ادبیات ژاپنی است. او می‌نویسد:
«یادآوری چیزی که دیگر وجود ندارد، برای قلبی که آن را تجربه کرده مثل تجربه یک درد توام با آرامش است. اما در این یادآوری، در این بازگشت به گذشته، همواره یک زیبایی وجود دارد؛ درک زیباییِ در گذرا بودن، در معرض نابودی بودن، یادآوردن در میان لحظه‌هایی که به سرعت از دست می‌روند».

بودایی‌ها اسم این حالت را گذاشته‌اند«آناتا»(Anatta) شاید بهترین چیزی که بتوان در توصیف آناتا گفت این است که شما فکر می‌کنید یک‌چیز برای همیشه مُرده، رفته و فقط در درون شماست اما مدفون و به یکباره چیزی یا کسی در بیرون از شما آن چیزی را که فکر می‌کردید تمام شده از درون شما بیرون می‌کشد و یک هماهنگی غمگنانه، حزن‌انگیز و دردناک میان درون شما و شادی آن بیرون ایجاد می‌شود. چیزی مثل معجون تلخ و‌شیرینی که هر بخشی از آن بخش دیگر را تعدیل می‌کند. ناپایداری جهان و گذران زمان در کنار پایداری خاطرات و زنده‌بودن چیزهایی که در درونتان دارید. «یوگان» در فلسفه ژاپنی هم نزدیک به همین معناست.

اینجاست که می‌فهمید زمان خطی نیست بلکه به‌صورت دایره‌ای در تجربه انسان‌ها باز می‌گردد. در چنین لحظاتی، مرزهای زمان و مکان از هم می‌گسلند و فرد به یک لحظه خاص از گذشته بازمی‌گردد و گذشته خود را در زمان حال زنده و پایدار می‌بیند، نقیضی بر جهانی که ناپایداری اساس آن است. فرقی نمی‌کند چه اسمی بر این حالت می‌گذارند: «یوگان» در فلسفه ژاپنی یا «آناتا» بودایی یا توصیفی که سعدی از پرواز جان خود میان جهان‌ها دارد، پرواز میان جهان پایدار درون و جهان ناپایدار بیرون که اشتیاق را «تلخ و‌شیرین» در آدمی برمی‌انگیزاند:

از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم…
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاق‌تر شدم

@sahandiranmehr
🔸امپراطریس بسیار زن نمکین بود. با وجود علیلی مزاج بسیار خوب بود. خوش گیس، خوش‌ترکیب، دلچسب، بسیار با قر و فر.

ما را که دید یک دفعه وا رفته نگاه‌های عجیب می‌کرد و گفت بسیار افسوس دارم که این چند روز که اینجا بودی نیامدم. لبش را می‌گزید. خودش را می‌مالید به زمین (!) و صندلی و گفت خواهش یک صورت عکس شما را دارم. گفتم صبح می‌فرستم. بسیار صحبت شد، باریک(؟). خلاصه، دست امپراطریس را گرفته وارد تالار شدیم ...

شاهزاده‌های نمسه و آلمان، همه بودند. زن تازه که برادر امپراطور گرفته بسیار بسیار خوشگل است. خیلی خوب است. بر پدر آلمان‌ها لعنت که همه خوشگل‌اند.

✍️سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ ص. ۳۱۱

سالروز آغاز سومین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ ۱۲۶۸

@sahandiranmehr
24.03.202510:38
زفروردین شد شکفته چمن
گل نو شد زیب دشت و دمن
کجایی ای نازنین گل من
بهار آمده با گل و سنبل
ز بیداد گل نعره زد بلبل
دل بلبل نازک است ای گل

کاری از کارکنان تلویزیون مرکزی چین
@sahandiranmehr
23.03.202509:34
✔️حباب واقعیت یا انتزاع ذهن از جهان بیرون
✍️سهند ایرانمهر

🔸یکی از ویژگی‌های مهم حکومت‌های استبدادی، شکل‌گیری «حباب واقعیت» پیرامون دیکتاتورها است. این پدیده، که در آن ذهن قدرت غالب از واقعیت‌های بیرونی جدا می‌شود، باعث می‌شود که تصمیم‌گیری‌های او به‌طور فزاینده‌ای ناکارآمد، غیرواقع‌بینانه و ویرانگر شود. بررسی تاریخ نشان می‌دهد که این قطع ارتباط هم علت و هم پیامد استبداد است؛ این حالت که در ظاهر سبب استحکام قدرت غالب شده است در واقعیت زمینه‌ساز شکست است.

در تحلیل چرایی فاصله بین ذهن و واقعیت در ساختاری این‌چنینی به چند عامل می‌رسیم:

الف) چاپلوسی و سانسور اطلاعات
‏هرچه حکومت استبدادی‌تر شود، حلقه مشاوران و نخبگان نزدیک به حاکم کوچک‌تر و بله‌قربان‌گوتر می‌شود. ترس از سرکوب، افراد را به تملق‌گویی و تحریف واقعیت سوق می‌دهد.

ب) خودشیفتگی و توهم قدرت مطلق
‏دیکتاتورها به‌تدریج دچار این توهم می‌شوند که قدرتشان مطلق و تصمیماتشان خطاناپذیر است.

🔸لویی شانزدهم و توهم بقای نظام کهنه

‏لویی شانزدهم در سال‌های منتهی به انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) بارها از سوی مشاوران آگاه نسبت به بحران اقتصادی و نارضایتی مردم هشدار دریافت کرد، اما به دلیل محاصره اطلاعاتی و خوش‌بینی درباریان، متوجه وخامت اوضاع نشد. حتی در آخرین ماه‌های حکومتش، او باور داشت که با سرکوب پراکنده یا اصلاحات جزئی می‌تواند بحران را مهار کند.

🔸هیتلر و ارتش خیالی

آدولف هیتلر نمونه‌ای بارز از قطع ارتباط دیکتاتور با واقعیت بود. در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم، او گزارش‌های شکست‌های نظامی را نمی‌پذیرفت و حتی ژنرال‌هایش را مجبور می‌کرد تا اخبار را مطابق میل او تنظیم کنند. در محاصره برلین (۱۹۴۵)، او همچنان به ارتشی خیالی برای دفاع از شهر دستور می‌داد، درحالی‌که آن ارتش دیگر وجود نداشت.

🔸استالین و واقعیت‌سازی از طریق پروپاگاندا

‏در دهه ۱۹۳۰، استالین از طریق پروپاگاندا و سانسور، فضایی ایجاد کرد که در آن نه‌تنها مردم، بلکه خود او نیز به دروغ‌هایی که منتشر می‌کرد، باور داشت. پروژه‌های صنعتی‌سازی و کشاورزی اشتراکی او در ظاهر موفقیت‌آمیز بودند، اما در واقعیت منجر به قحطی گسترده و مرگ میلیون‌ها نفر شدند. با این حال، گزارش‌هایی که به استالین می‌رسید، تنها «موفقیت‌ها» را نشان می‌داد.

🔸صدام حسین و توهم پیروزی در جنگ ۲۰۰۳

‏هنگام حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، صدام حسین تصور می‌کرد که ارتشش قدرتمند است و می‌تواند در برابر حمله مقاومت کند. این باور از آنجا ناشی می‌شد که گزارش‌های اطلاعاتی دستکاری شده و مشاوران او از ترس سرکوب، تنها اخبار خوشایند را منتقل می‌کردند. واقعیت این بود که ساختار نظامی عراق از درون پوسیده بود و در کمتر از یک ماه حکومت او سقوط کرد.

🔸معمر قذافی و سقوط توهمی (۲۰۱۱)

‏در جریان بهار عربی، معمر قذافی تا لحظه سقوط باور داشت که مردم لیبی عاشق او هستند. رسانه‌های دولتی لیبی تصویری از یک حکومت باثبات و محبوب ارائه می‌کردند، و قذافی که در یک دایره بسته از اطلاعات نادرست زندگی می‌کرد، قادر به درک خشم واقعی مردم نشد.

نکته مهم و قابل توجه این است که حتی در شرایطی که امکان اصلاح وجود دارد، بیشتر دیکتاتورها از این کار سرباز می‌زنند. دلایل این مسئله عبارت‌اند از:

ترس از فروپاشی: تجربه تاریخی نشان داده که اصلاحات دیرهنگام در حکومت‌های استبدادی، اغلب فروپاشی را تسهیل کرده است. دیکتاتورهای معاصر از سرنوشت گورباچف (که اصلاحات او به فروپاشی شوروی انجامید) درس می‌گیرند و ترجیح می‌دهند تغییر نکنند.

ایزوله اطلاعاتی: دیکتاتورها اغلب نمی‌دانند که اوضاع وخیم است، چون اطلاعات واقعی به آنها نمی‌رسد.

حفظ منافع طبقه حاکم: هرگونه اصلاحات، به ضرر نخبگان نزدیک به دیکتاتور است، بنابراین آنها او را از تغییر منصرف می‌کنند.

تاریخ نشان داده که دیکتاتورها، صرف‌نظر از هوش یا توانایی‌های اولیه‌شان، در نهایت در دام قطع ارتباط با واقعیت گرفتار می‌شوند. این پدیده، باعث می‌شود که اصلاحات غیرممکن شود و دیر یا زود، بحران‌های داخلی یا خارجی، نظام آنها را از درون متلاشی کند. با این حال، تا زمانی که این روند در جریان است، هزینه‌های سنگینی به جامعه تحت فرمان تحمیل می‌شود.
@sahandiranmehr
25.03.202511:15
✔️جامعه به مثابه نورون
✍️سهند ایرانمهر

🔸احساس می‌کنید دیگر هیچ چیز برایتان مهم نیست. اخبار را می‌بینید، خبر جنگ محتمل، بالا رفتن غیرعادی نرخ ارز، ناترازی یا ورشکستگی مالی خودتان یا دوستان یا شرکتها و بانک‌ها اما واکنشی ندارید، بی‌حس شده‌اید، انگار چیزی درونتان خاموش شده است. این همان لحظه‌ای است که مغز شما، از شدت استرس و فشار، برای محافظت از خودش، کلید قطع اضطراری را می‌زند.

🔸دانشمندان علوم اعصاب این پدیده را به‌خوبی توضیح داده‌اند: وقتی میزان استرس از حد تحمل نورون‌ها بالاتر برود، ارتباطات عصبی دچار اختلال می‌شوند. نورون‌ها توانایی پردازش اطلاعات را از دست می‌دهند، به طور کامل ارتباط خود را با جهان خارج قطع می‌کنند و مغز، برای جلوگیری از آسیب بیشتر، خودش را در یک وضعیت نیمه‌خاموشی قرار می‌‌دهد. وقتی انسان تحت استرس شدید، ناامیدی یا خشم مفرط قرار می‌گیرد، مغز وارد یک وضعیت بحرانی می‌شود که می‌تواند منجر به فروپاشی روانی (Mental Breakdown) یا خاموشی عصبی (Neuronal Shutdown) شود.

این وضعیت ممکن‌است به خاطر‌ فعال‌سازی بیش‌ازحد محور HPA (هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال) باشد یا ناتوانی سیناپسی (Synaptic Dysfunction) یا واکنش‌های دفاعی سیستم عصبی (Neuronal Defensive Mechanisms) رخ ‌دهد اما دلیلش هر چه که باشد شما بی‌حس می‌شوید، قدرت تصمیم‌گیری‌تان کاهش می‌یابد، و حتی احساسات‌تان هم در سطحی حداقلی کار می‌کنند و حالا نه قدرت تحلیل دارید و نه یارای واکنش یا چاره‌اندیشی.

اما این پدیده فقط در مغز انسان اتفاق نمی‌افتد. جوامع هم دقیقاً به همین شکل واکنش نشان می‌دهند.

🔸تصور کنید جامعه‌ای را که مدام درگیر بحران‌های اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی است. انتقاد می‌کند و‌پیشنهاد می‌دهد، برای اصلاح تقلا می‌کند، همراهی می‌کند، مشارکت می‌کند، خشمگین می‌شود، اعتراض می‌کند و خلاصه هرکاری که از دستش برمی‌آید را انجام می‌دهد اما هر بار به در بسته می‌خورد. در نهایت، درست مثل مغز، به این نتیجه می‌رسد که دیگر تلاش کردن بیهوده است. جامعه ناگهان ساکت می‌شود، می‌گذارد هر چه می‌خواهند بکنند و‌ بگویند، ملامتش کنند، بگویند « حق‌ات است، لیاقت‌ات همین است». انرژی تغییر از بین می‌رود. ناامیدی جای خشم را می‌گیرد. جامعه، مثل مغزی که تحت استرس بیش‌از حد خاموش شده، دچار فلج اجتماعی می‌شود.

🔸این چیزی است که امیل دورکیم آن را «آنومی»می‌نامید: لحظه‌ای که ارزش‌های اجتماعی فرو می‌ریزند و مردم دیگر نمی‌دانند چه باید بکنند. هانا آرنت این وضعیت را در جوامعی که سال‌ها تحت فشار بوده‌اند، «بی‌حسی اخلاقی»می‌نامد، وقتی مردم دیگر به اتفاقات واکنشی نشان نمی‌دهند، چون احساس می‌کنند هیچ تغییری ممکن نیست. آرنت معتقد بود که بی‌حسی اجتماعی نتیجه احساس بی‌قدرتی فردی و جمعی است. میشل فوکو هم آن را «فلج اجتماعی» می‌نامد، زمانی که جامعه حتی رؤیای تغییر را هم از دست می‌دهند یا به تعبیر دیوید گرِبر، جوامع دچار «فقر تخیل سیاسی» می‌شوند. جامعه‌شناسی بحران نیز نشان می‌دهد که چگونه گروه‌های اجتماعی پس از شوک‌های جمعی (مثل جنگ یا فروپاشی اقتصادی) دچار «قطع ارتباط عاطفی»و بی‌تفاوتی می‌شوند.

🔸تاریخ نشان داده که جوامع زیادی از این وضعیت عبور کرده‌اند و دوباره روی پای خود ایستاده‌اند، حال یا طبق توصیه وبر با احیای مشروعیت و اصلاحات سیاسی یا به تعبیر «گرامشی» با رویارویی هژمونیک فرهنگی برای تغییر روایت‌ها، یا نسخه «آرنت» یعنی بازگرداندن کنشگری از طریق مشارکت عمومی و یا الگوی «بوردیو‌» با تقویت سرمایه اجتماعی و همبستگی جمعی و‌ عنوان «دیوید گربر» آن:«بازسازی تخیل سیاسی و امکان‌پذیر کردن تغییر».

با این حال نسخه هر جامعه متفاوت از دیگری است اما مهم این است که بدانیم جامعه‌ای که از آن سخن می‌گوییم در حال خاموشی است، یا در آستانه بیدار شدن؟ به تعبیر گرامشی در وضعیتی که کهنه در حال محو شدن و نو ناتوان از زاده‌شدن است، تمنای نهفته جامعه رو به کدام سو دارد و چقدر برای آن احساس مسئولیت می‌کند و چه نشانه‌های اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی از خود بروز می‌دهد؟

@sahandiranmehr
29.03.202515:57
✔️شکستِ شیشه من،بی‌صداست!
✍️سهند ایرانمهر


نمی‌خلد به دلی
نالهِ شکایت من

شکستِ شیشه من
بی‌صداست
همچو حباب!

🔸وقتی صائب این بیت زیبا را می‌گفت می‌خواست بگوید خیلی از اتفاق‌های مهم و خیلی از فروپاشی‌ها ناگهانی و پرسروصدا نیست، پنهان،آرام و بیصداست، درست مثل ترکیدن یک حباب. صائب این‌قدر باهوش بود که بداند بعد از چنین شکست‌هایی ملامتگران سربرسند و بپرسند چرا شکست؟ چرا نتوانستی تاب بیاوری؟ به همین دلیل در جایی دیگر سروده است:

آسمان ها در شکست من کمرها بسته‌‌اند
چون نگه دارم من از نُه آسیا یک دانه را

صائب در واقع دارد می‌گوید وقتی سیر حوادث زمین و زمان به گونه‌ای پیش رفته است که گویی من را هدف قرار داده‌اند چطور از من انتظار دارید من خود را که بسان دانه‌ای در سنگ آسیاب هستم همچنان سرپا نگه دارم.

🔸آنچه را ما در شعر بنا به خاصیت زبان فارسی که زبان شعر است به شکل «شهودی» گفته‌ایم در آلمانی که زبانش زبان فلسفه است مصداقی‌تر و عقلانی گفته‌اند و به آن «بحران آستانه» (به انگلیسی Threshold Crisis) می‌گویند. حالا این بحران آستانه که هایدگر و نیچه هم غیرمستقیم به آن اشاره کرده‌اند، یعنی چه؟

«بحران آستانه» به شرایطی اشاره دارد که یک سیستم (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، یا زیست محیطی) به یک نقطه بحرانی یا آستانه نزدیک می‌شود و عبور از آن منجر به تغییرات ناگهانی، غیرقابل بازگشت یا تشدید بحران می‌گردد.

🔸بحران آستانه در اقتصاد مثل عبور مرزهای بحرانی تورم و ناترازی‌ها از حد متعارف خود یا نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی (Debt-to-GDP)،در محیط‌زیست مثل زمان فروپاشی اکوسیستم‌ها (ذوب یخ‌های قطبی یا انقراض یک گونه کلیدی یا افزایش دمای زمین به بیش از ۱.۵ درجه سانتیگراد)و در سیاست و اجتماع مثل ناآرامی‌های اجتماعی است که پس از عبور از یک آستانه خاص (مانند سرکوب شدید یا افزایش قیمتها) به انقلاب یا تغییر سیستم منجر می‌شود. در زندگی فردی هم وقت است که استرس یا فشارها از حد تحمل فرد فراتر می‌رود و منجر به فروپاشی عاطفی یا رفتاری می‌شود و در روابط بین‌الملل وقتی است که روش‌های دیپلماتیک راه به جایی نمی‌برد و افزایش تنش و عبور از آستانه تحمل طرفین، جنگ را حتمی می‌کند. در همه این مثال‌ها تکرار ضربه‌ها با مقاومت‌هایی در برابر فروپاشی مواجه می‌شوند اما مقاومت به شیوه تکراری اگر «تغییر تکاملی» نداشته باشد در نهایت متوقف می‌شود.

🔸مانوئل کاستلز از منظر جامعه‌شناسی عنوان با معنایی را بر این حالت گذاشته است:««خستگی نهادی» (Institutional Fatigue) و منظورش حالتی بود که در آن یک جامعه یا نظام اجتماعی، پس از یک دوره‌ی طولانی از بحران‌ها و چالش‌های پی‌درپی، حتی بدون یک عامل محرک مستقیم، از درون فرو می‌پاشد . چرا؟
چون دارای ظرفیت محدودی برای تحمل فشار است. به عقیده کاستلز، وقتی یک ساختار، بارها و بارها با بحران‌های مختلف (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، زیست‌محیطی، و...) مواجه می‌شود، در ابتدا مقاومت می‌کند.

🔸این مقاومت در آغاز به شکل «سیاست‌های تطبیقی» یعنی کلید زدن پروژه اصلاحات اقتصادی و‌سیاسی-اجتماعی است. این مرحله که شکست می‌خورد دوران «پروپاگاندای سیاسی» است، این مقا‌ومت از طریق قدرت نرم که راه به جایی نمی‌برد، «قدرت سخت» وارد می‌شود که با قوه قهریه شاکله را حفظ کند، پایان نافرجام این یکی، آغاز مقاومت دیگری است که دنبال «کنترل و محدودیت اجتماعی» از طریق قانون است، مرحله بعد از همه این مقاومت‌ها در برابر فروپاشی، مرحله «عادت به بحران» است (پدیده‌ی «جامعه‌ی خسته»Fatigued Society) جامعه‌ای که نه مشارکت می‌کند، نه اعتماد می‌کند و نه دیگر جایی مرجع فکری اوست چون تغییری تکاملی اتفاق نیفتاده و ندیده است، حالا پدیده‌ی «فروپاشی آرام» (Silent Collapse)یا به قول صائب «ترکیدن آرام و‌بی‌صدای حباب» اتفاق می‌افتد و اگر از جامعه بپرسی چرا؟! به حق، همان جواب صائب را خواهد داد:

آسمان‌ها در شکست من کمرها بسته‌‌اند
چون نگه دارم من از نُه آسیا یک دانه را

@sahandiranmehr
✔️حسن عباسی و وردک عبید زاکانی
✍️سهند ایرانمهر


شروط پنج‌گانه حسن عباسی برای مذاکره با آمریکا

‏حسن عباسی: ما زمانی می توانیم بگوییم مذاکره می کنیم که این چند شرط محقق شود؛

‏۱. آمریکا باید همه سایت‌های پورن را ببندد
‏۲. حجاب را به رسمیت بشناسد
‏۳. وال استریت را به عنوان مرکز ربای جهانی ببندد
‏۴. بساط اسرائیل را جمع کند و ببرد
‏۵. مسلمان شود

‏عبید زاکانی می‌نویسد:


وردکی با کمان بی تیر به جنگ می‌رفت که تیر از جانب دشمن آید، بر دارد. گفتند: شاید تیری نیاید گفت آنوقت جنگ نباشد!

وردک حکایت عبید با تمام بلاهتش می‌دانست که اگر تیر نیاید جنگی هم نباشد اما حسن عباسی به شرط قبول پنج شرطی که جوامع مومن و مسلمان هم قادر به عملی‌کردن آن نبوده‌اند فکر می‌کند با آمریکایی که اینها را قبول کند بازهم دوراهی جنگ یا مذاکره موضوعیت دارد!

@sahandiranmehr
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.