Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Лёха в Short’ах Long’ует
Лёха в Short’ах Long’ует
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Лёха в Short’ах Long’ует
Лёха в Short’ах Long’ует
Реальна Війна
Реальна Війна
𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 avatar

𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦

تـنـها، مـانند عـࢪ‌‌وسـڪ هـاےِ ڪودڪےْ کـه سـال‌هـاسـت از یـادِ ڪودڪ، پـࢪ‌‌ زده انـد.
https://t.me/Besame_no
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaMay 22, 2024
TGlist-ga qo'shildi
Feb 15, 2025

"𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦" guruhidagi so'nggi postlar

هفته بعد پست نزارم چیزی نمیشه که ☺️
کارتوعههه
مینسنی مننونممم
فدای سرت
اسلی کردی خبب منظورت چیه اخهه
چرا الان دیدمش-
- ڳاهے دلش مے‌خواست از آنجا دوࢪ شود و خود ࢪا جایے گم‌ و گوࢪ ڪند، حتے از بیغولۀ تاࢪیڪ و غمڪده‌اے بدش نمے‌آمد به شࢪط اینڪه بتواند با افڪار خود تنها باشـد و ڪسے نداند که او ڪجاست، یا دلـش مے‌خواست ڪه دسـت‌ڪم دࢪ خانه خود باشد، ࢪوے ایـوان بنشینډ ولے طوࢪے ڪه هیچ ڪس دࢪ ڪناࢪش نباشـد.
ممنونم بابات توجه و نظرت عزیزم
طوری که سایکوئه>>
خیلی قشنگ بود خسته نباشید

ماه بلورین من...

حالت چطور است؟ هنوز آن آینه‌ی خورشید، بر روی لب‌هایت پا برجاست، یا که همچون من، شبِ جنگل به چشم‌هایت افتاده است؟ تار موهایت به تیرگی بخت من است، یا که همچون من، به سپیدی امیدِ درون سینه‌ام باخته است؟
اکنون که این نامه را می‌نویسم، سپیده‌ی صبحگاهی در حال دمیدن است؛ اما خورشید امیدِ من، در حال غروب کردن است. خوب می‌دانم این واپسین روزهایی‌ست که نگاشتن نامه‌ها در توانم باشد و پس از آن، ورق‌های این دفتر، دیگر از دلتنگی پر نمی‌شوند.
هر روز که می‌گذرد، بیشتر پی می‌برم که تمام آن لحظه‌هایی که در کنار هم بودیم، تمام آن خنده‌ها، تمام آن بوسه‌ها، تمام آن حرف‌هایی که بینمان رد و بدل می‌شدند، همه، ریشه در عشقی راستین داشتند. عشقی که بین ما در جریان بود، پاک و عاری از هرگونه خطایی بود. اما من، چنان گره سرنوشتمان را باز کردم که گویی خدایان، هیچ‌گاه ما را در تقدیر یک‌دیگر ننوشته باشند و فقط، عابران گذرایی بر قلب‌های یک‌دیگر باشیم.
به یاد داری که گفته بودی عاشق‌تر از تو، فقط فرهاد می‌تواند باشد؟ آن روز به لطافت حرفت خندیدم. اما اکنون پی بردم که تو به اندازه‌ی فرهاد، عاشق بودی و شیرین، شایسته‌ی این عشقِ پاک نبود. شیرین، آن‌قدر مجنونِ خسرو بود که از یاد برده بود فرهادِ عاشقی نیز هست که به‌خاطر عشقش، حاضر است دل کوه را بکند.
تمام حرف‌هایت این روزها، مدام در ذهنم تکرار می‌شوند. جای خالی بوسه‌هایت روی لب‌ها و تن رنجورم، بیشتر از قبل حس می‌شوند. جای نوازش‌هایت بر روح خسته‌ام، بسیار خالی‌ست. فکر نمی‌کنم دیگر این خالی‌ها، پر بشوند و این، تقاص جدایی‌ست.
می‌دانم دیر شده است اما، می‌خواهم برگردی و بار دیگر گرمای آغوشت را به من بچشانی. می‌خواهم فرصت دیگری به قلب‌های شکستمان بدهی زیرا که این دوری، به من فهمانده است که عاشقت بوده‌ام. اما آیا ذره‌ای از آن عشق، همچنان در قلب تو باقی مانده یا که ترجیح دادی آن را برای معشوق دیگری صرف کنی؟
آخرین سطر را برایت می‌نویسم؛ من عاشقانه دوستت دارم و منتظر بازگشت تو در سپیده‌دمی از این روزها هستم. اگر امیدِ من زودتر غروب کند، در زندگی بعد یک‌دیگر را ملاقات خواهیم کرد.

نامــہ‌هــاے اࢪســال نشــده
‌ لــے فلیڪـس - ۱ آپࢪیـل ۲۰۲٤
خیلی قشنگه متن ها و سناریو هات جدی >>

Rekordlar

02.04.202523:59
198Obunachilar
07.03.202523:59
100Iqtiboslar indeksi
14.03.202523:59
20Bitta post qamrovi
03.02.202523:59
15Reklama posti qamrovi
10.02.202523:59
10.00%ER
17.02.202519:32
11.76%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
FEB '25MAR '25APR '25

𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 mashhur postlari

29.03.202523:06
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤ𝗂 ㅤ𝗐𝖺𝗇𝗇𝖺 𝖻𝖾 𝗒𝗈𝗎𝗋 ㅤ𝖻𝗈𝗒𝖿𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽
01.04.202514:30
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌تـو متعـلق بـہ منـۍ

از بالا به ادمی که در تخت موردعلاقه اش جون می‌داد نگاه کرد و با لبخند تیزی به چهره پر از التماسش نگاه کرد، گگ نارنجی رنگ داخل دهنش و زنجیر ضخیمی دور تا دور دست و پا و بدنش پیچیده شده بود.
با اشک هایی که از چشم های قو مانندش می‌ریخت از فلیکس می‌خواست تا دست و پای اون رو باز کنه، اما فلیکس بانداژ رو به دور الت‌تناسلیش سفت تر کرد و فشار بیشتری به بالز هاش وارد کرد.
تمام اون التماس ها رو نادیده گرفت و نه محکمی به صورت هیونجین کوبوند و همون لحظه هیونجین متوجه اشتباهی که کرده بود شد، اما چه فایده ای داشت؟
هیونجین چنگی به تشک زیرش می‌زد بخاطر محکم بودن زنجیر، خون داخل تمام دست و پا و اعضای بدنش بند اومده بود و کل تنش رو قرمز رنگ کرده بود.
فلیکس دست های هیونجین رو به سمت بالا کشید و زنجیر دور دستاش محکم تر شد، پاهاش رو به هم چسبوند و اون ها رو هم تاحد امکان به سمت پایین کشید.
حالا تصویر موردعلاقه اش جلوی چشم‌هاش بود.
ذهنش پر از افکار تو خالی بود، فقط می‌خواست هرطور شده بهش ثابت کنه که دیگه قرار نیست جایی بره و فقط مال فلیکس باشه و پیش خودش بمونه.
به سمت یخچال کنار اتاق رفت و شامپاین رو جلوی چشم هیونجین گرفت و تو یه حرکت صدای پاب مانند باز شدنه شامپاین به گوش هردوشون رسید، کمی از اون سر رفت و روی شکم هیونجین ریخته شد.
نگاه فلیکس به تکه های شکسته اینه گوشه‌ی اتاق افتاد شامپاین رو روی میز قرار داد و به طرف تیکه بزرگی از اون شیشه ها رفت و اون رو برداشت.
حجم کمی از اون رو داخل دستش فشرد و باعث ریخته شدن چند قطره خون از دستاش شد، به طرف هیونجین برگشت کنار شکمش، روی تخت نشست و اروم روی تن هیونجین شروع به کشیدن خطوطی نامفهوم کرد.
اون خطوط سر اخر اسم خود فلیکس رو روی قفسه سینه هیونجین نشون می‌داد.
فلیکس شروع کرد به خوندن لالایی موردعلاقه‌‌ی هیونجین.
-این ارومت می‌کنه مگه نه؟ لالایی که تو دوست داری اونم با صدای من، منم هک شدن اسمم روی تنت رو دوست دارم
بعد از تموم کردن اسمش و کشیدن اخرین خط شامپاین رو از روی میز برداشت و روی تن هیونجین خالی کرد و سوزش الکل روی تن هیونجین اشک رو داخل چشماش جمع کرد و در بی صدا ترین حالت به اشک هاش اجازه ریخته شدن داد، هیونجین پشیمون بود از هرکاری که کرده پشیمون بود اما،‌ حالا پشیمونی باعث اروم شدن فلیکس می‌شد؟
فلیکس عاشق ترکیب شدن خون هیونجین با شامپاین بود
-روی رونتم انجامش بدم؟تا هرکی که خواست روش بشینه از خجالت اب بشه؟ البته اون هرزه های دورت پررو تر از این حرف‌هان.
چندتا نفس محکم کشید و باهمون تیکه شروع به ستاره کشیدن روی رون های هیونجین کرد و چند قطره از شامپاین رو روی رون‌هاش خالی کرد، می‌خواست که با بدنش بازی کنه اما بخاطر کثیف بودنش نتونست.
زنجیر ها رو شل کرد و متوجه تلاش نکردن هیونجین شد اروم اروم بلندش کرد و به طرف حموم برد و بعد از باز کردن در حموم اونو داخل وان رها کرد.
تمام بدن هیونجین یادگاری های مخصوص فلیکس رو به همراه خودش داشت، اب سرد رو باز کرد تا حالا کمی هم هیونجین‌لذت ببره.
دستش روی تمام زخم های هیونجین کشیده می‌شد و ارامش کمی رو منتقل می‌کرد‌.
شامپو بدنی با رایحه رز بر داشت و روی بدن هیونجین کشید، بدون استفاده از لیف تمام مراحل رو پیش رفت.
بعد از کاملا شستن تن خسته هیونجین و بند اومدن خونش، از جاش بلندش کرد و با حوله تمام بدنش رو خشک کرد، باند رو از تو جعبه کمک های اولیه بر داشت به طرف تختی که هیونجین روی اون خوابیده برگشت و کنارش نشست ، همون طور که باند رو باز می‌کرد شروع کرد به اروم حرف زدن.
- تمام اتفاقات امروز رو خوب داخل حافظه‌‍ت نگه‌دار به هیچکس اجازه نده حتی بهت فکر‌ کنه چه برسه به اینکه نزدیکت بشه، این بار به تو درس دادم اما مطمئن باش دفعه بعد اونا کسایی هستن که درس می‌گیرن.
30.03.202515:56
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌هـمه چیـز راجـع‌بـه تـو‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌
29.03.202521:56
:))) خیلی زیباست، هم متن هم مودبرد واقعا
17.03.202518:53
تم >> خیلی قشنگه
17.03.202518:53
خیلی قشنگن 😭
17.03.202518:53
اینارو 😭
01.04.202521:00
مودبردای مل همیشه شاهکارن
01.04.202521:00
قرمزو دیدن سکته زدم
01.04.202521:00
حقیقتا-
01.04.202521:00
وای مردم این چقدر قشنگه 😭
01.04.202521:00
قرار نبود من سکته بزنمپیپی
01.04.202521:00
وای 😭😭
01.04.202521:00
قرمزه 😭 اهنگش 😭
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.