
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

آذرِ بُرزینمهر
خانهی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
سپاس ریوندی
برای پرورش هوش طبیعی
سپاس ریوندی
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
TekshirilmaganIshonchnoma
ShubhaliJoylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaOct 30, 2019
TGlist-ga qo'shildi
Mar 06, 2025Rekordlar
21.04.202523:59
3KObunachilar24.03.202523:59
100Iqtiboslar indeksi30.11.202423:59
2.5KBitta post qamrovi22.04.202512:26
0Reklama posti qamrovi23.03.202523:59
14.78%ER05.03.202515:39
23.81%ERRRepost qilingan:
آذرِ بُرزینمهر

22.03.202517:21
بازاندیشی مفاهیم فرهنگی
فردوسی در مقام مورخ
تاریخنگاری در ایران پس از اسلام با یک مشکل بزرگ مواجه بوده است. مورخ، چه طبری باشد که ایرانی است و به عربی مینویسد، چه یکی از فارسینویسان دربار هند، باید تصمیم بگیرد که تاریخ جهان را از کجا شروع کند. از حضرت آدم؟ یا از کیومرث شاه؟
در روایت اسلامی جهان از آدم و حوا آغاز میشود و بعد از وقایع هابیل و قابیل از طریق شیث و نوح و ابراهیم و موسی و ... به ظهور اسلام و وقایع پس از آن میرسد. در این سلسله هیچ جایی برای شاهان افسانهای کیانی و شاهان تاریخی ساسانی نیست. از سوی دیگر، روایت دیگری از تاریخ جهان در دست است که از کیومرث در مقام نخستین انسان آغاز میشود و با نقشآفرینی مشی و مشیانه، هوشنگ و جمشید و شاهان کیان به دارا و سکندر (داریوش سوم و اسکندر) و اشکانیان و ساسانیان میرسد. این دو روایت از تاریخ اساطیری جهان تنها در نقطهی پایان (ختم نبوت بر پیامبر اسلام و فروپاشی ساسانیان و دین ایرانی) با هم تلاقی میکنند. دو خط اغلب موازی هستند که قرنهای قرن اگر هم برخوردی دارند، تصادمی ندارند. (یهودیان با کورش و داریوش و خشایارشا برخوردی دارند و آن را در کتاب مقدس خود منعکس کردهاند اما اینها تاریخ قوم یهود است و در کتاب مقدس مسلمانان منعکس نیست.) وقتی نوحِ قرآن در کشتی مینشیند که تمام جهان را آب ببرد کمترین صحبتی از ایرانیان نیست و معلوم نیست آنها چه دینی دارند و بالاخره سوار کشتی میشوند یا نه. وقتی جمشید وَرِ جمکَرد (نوعی پناهگاه زیرزمینی) را میسازد که نوع انسان را از طوفان نجات دهد، خبری از انبیاء بنیاسرائیل و قرآن نیست.
در واقع ما در اینجا با دو نظام اسطورهای/تاریخی متفاوت و غیرخویشاوند طرفیم، نظام سامی که روایت عربی/قرآنی یکی از شاخههای آن است و نظامی آریایی که روایت ایرانی یکی از شاخههای آن است. مورخان اغلب برای حل این مشکل به نوعی پارهدوزی و وصلهپینه متوسل شدهاند. کمی از این و کمی از آن گفتهاند. مونتاژ موازی کردهاند و در مواردی مثلاً گفتهاند جمشید همان نوح است، به آن نشان که میبینیم هر دو برای نجات بشر از طوفان چیزی ساختهاند.
در جهان اسلام، برای مورخ میان این دو گزینه چندان "انتخاب"ی در بین نبود. اگر کسی تاریخ جهان را از کیومرث آغاز میکرد، طبعاً با روایت قرآنی در تعارض قرار میگرفت و مرتد شناخته میشد و معلوم نبود چه بر سرش بیاید. در واقع مشکل مورخان این بود که چطور ضمن تمکین به روایت قرآنی آفرینش از آدم تا خاتم، در آن میان جایی هم برای شاهان افسانهای و تاریخی ایرانی باز کنند، با این تذکر که آنچه ما امروز افسانهای مینامیم (از قبیل جمشید) از نظر آنها تاریخی بوده است. کم نبودند کسانی که به کلی روایت ایرانی را حذف و خیال خودشان را راحت میکردند. اینان مسلمانانی بودند که جهان برایشان از آدم و حوا در بهشت آغاز میشد و به روزگار خودشان میرسید. اما یک نفر هم بود که تصمیمی متفاوت گرفت: فردوسی
او که به زعم خودش تاریخ مینوشت، نه داستان و افسانه، در کتاب خود، اسطورهی آفرینش سامی را به کلی حذف میکند. در روایت وی از آفرینش جهان و انسان، کوچکترین اثری از باغ عدن و وسوسهی آدم و غیره نیست. در روایت سامی نخستین انسان (آدم) پیامبر است، در کتاب او نخستین انسان (کیومرث) شاه است، زیرا در اسطورهی ایرانی پدر یک قوم شاه است، حال آنکه در اساطیر سامی پدر یک قوم پیامبر است. امت یهود عملاً اختراع موسی است و امت اسلام عملاً اختراع محمد. اما قوم ایرانی -اگرچه فردوسی به نخستین انسان بودن کیومرث تصریح نمیکند- با کیومرث شاه آغاز میشود و روایت وی با داستان هوشنگ و فریدون و جمشید و کیکاووس و غیره ادامه مییابد، تا سرانجام برسد به بخشهایی که تاریخی است، یعنی همان آخرین هخامنشیان (دارا) و اشکانیان و ساسانیان و با مرگ یزدگرد، آخرین شاه ایران، تمام شود.
به جسارت عجیبی که در پس این تصمیم است، کمتر توجه شده. اما روایت فردوسی نبض تپنده یا خاطرهی بازگردندهای است که در تمام مدت سیطرهی اسلام بر ایران مدام به ایرانی یادآوری میکند تو مسلمان صرف نیستی، تو ایرانی هم هستی، تو تاریخ داری، سنت داری، اسطوره داری، تو آنطور که فاتح مسلمان میگوید موالی (برده) نیستی، تو شاهزادهای.
تا فردوسی هست، ایرانی بخت این را دارد که به خود نهیب بزند و بگوید من شاهزادهام و زندگی لایق گدایان در شأن من نیست. بارها گفتهام که اهمیت شاهنامه به مراتب بیش از حفظ زبان فارسی است. دشمنان فردوسی در ایران این را یا آگاهانه یا به غریزه خوب میدانند و اگر با او دشمنی میکنند بیهوده نیست.
پینوشت: پیشتر اینجا بحثی دربارهی عوامل متعارض سازندهی هویت ایرانی کرده بودم.
آریایی نام اقوام ساکن ایران/هند است نه آلمان!
با #شاه_نامهها میتوانید سایر مطالب دربارهی فردوسی را بیابید
#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی
سپاس ریوندی
فردوسی در مقام مورخ
تاریخنگاری در ایران پس از اسلام با یک مشکل بزرگ مواجه بوده است. مورخ، چه طبری باشد که ایرانی است و به عربی مینویسد، چه یکی از فارسینویسان دربار هند، باید تصمیم بگیرد که تاریخ جهان را از کجا شروع کند. از حضرت آدم؟ یا از کیومرث شاه؟
در روایت اسلامی جهان از آدم و حوا آغاز میشود و بعد از وقایع هابیل و قابیل از طریق شیث و نوح و ابراهیم و موسی و ... به ظهور اسلام و وقایع پس از آن میرسد. در این سلسله هیچ جایی برای شاهان افسانهای کیانی و شاهان تاریخی ساسانی نیست. از سوی دیگر، روایت دیگری از تاریخ جهان در دست است که از کیومرث در مقام نخستین انسان آغاز میشود و با نقشآفرینی مشی و مشیانه، هوشنگ و جمشید و شاهان کیان به دارا و سکندر (داریوش سوم و اسکندر) و اشکانیان و ساسانیان میرسد. این دو روایت از تاریخ اساطیری جهان تنها در نقطهی پایان (ختم نبوت بر پیامبر اسلام و فروپاشی ساسانیان و دین ایرانی) با هم تلاقی میکنند. دو خط اغلب موازی هستند که قرنهای قرن اگر هم برخوردی دارند، تصادمی ندارند. (یهودیان با کورش و داریوش و خشایارشا برخوردی دارند و آن را در کتاب مقدس خود منعکس کردهاند اما اینها تاریخ قوم یهود است و در کتاب مقدس مسلمانان منعکس نیست.) وقتی نوحِ قرآن در کشتی مینشیند که تمام جهان را آب ببرد کمترین صحبتی از ایرانیان نیست و معلوم نیست آنها چه دینی دارند و بالاخره سوار کشتی میشوند یا نه. وقتی جمشید وَرِ جمکَرد (نوعی پناهگاه زیرزمینی) را میسازد که نوع انسان را از طوفان نجات دهد، خبری از انبیاء بنیاسرائیل و قرآن نیست.
در واقع ما در اینجا با دو نظام اسطورهای/تاریخی متفاوت و غیرخویشاوند طرفیم، نظام سامی که روایت عربی/قرآنی یکی از شاخههای آن است و نظامی آریایی که روایت ایرانی یکی از شاخههای آن است. مورخان اغلب برای حل این مشکل به نوعی پارهدوزی و وصلهپینه متوسل شدهاند. کمی از این و کمی از آن گفتهاند. مونتاژ موازی کردهاند و در مواردی مثلاً گفتهاند جمشید همان نوح است، به آن نشان که میبینیم هر دو برای نجات بشر از طوفان چیزی ساختهاند.
در جهان اسلام، برای مورخ میان این دو گزینه چندان "انتخاب"ی در بین نبود. اگر کسی تاریخ جهان را از کیومرث آغاز میکرد، طبعاً با روایت قرآنی در تعارض قرار میگرفت و مرتد شناخته میشد و معلوم نبود چه بر سرش بیاید. در واقع مشکل مورخان این بود که چطور ضمن تمکین به روایت قرآنی آفرینش از آدم تا خاتم، در آن میان جایی هم برای شاهان افسانهای و تاریخی ایرانی باز کنند، با این تذکر که آنچه ما امروز افسانهای مینامیم (از قبیل جمشید) از نظر آنها تاریخی بوده است. کم نبودند کسانی که به کلی روایت ایرانی را حذف و خیال خودشان را راحت میکردند. اینان مسلمانانی بودند که جهان برایشان از آدم و حوا در بهشت آغاز میشد و به روزگار خودشان میرسید. اما یک نفر هم بود که تصمیمی متفاوت گرفت: فردوسی
او که به زعم خودش تاریخ مینوشت، نه داستان و افسانه، در کتاب خود، اسطورهی آفرینش سامی را به کلی حذف میکند. در روایت وی از آفرینش جهان و انسان، کوچکترین اثری از باغ عدن و وسوسهی آدم و غیره نیست. در روایت سامی نخستین انسان (آدم) پیامبر است، در کتاب او نخستین انسان (کیومرث) شاه است، زیرا در اسطورهی ایرانی پدر یک قوم شاه است، حال آنکه در اساطیر سامی پدر یک قوم پیامبر است. امت یهود عملاً اختراع موسی است و امت اسلام عملاً اختراع محمد. اما قوم ایرانی -اگرچه فردوسی به نخستین انسان بودن کیومرث تصریح نمیکند- با کیومرث شاه آغاز میشود و روایت وی با داستان هوشنگ و فریدون و جمشید و کیکاووس و غیره ادامه مییابد، تا سرانجام برسد به بخشهایی که تاریخی است، یعنی همان آخرین هخامنشیان (دارا) و اشکانیان و ساسانیان و با مرگ یزدگرد، آخرین شاه ایران، تمام شود.
به جسارت عجیبی که در پس این تصمیم است، کمتر توجه شده. اما روایت فردوسی نبض تپنده یا خاطرهی بازگردندهای است که در تمام مدت سیطرهی اسلام بر ایران مدام به ایرانی یادآوری میکند تو مسلمان صرف نیستی، تو ایرانی هم هستی، تو تاریخ داری، سنت داری، اسطوره داری، تو آنطور که فاتح مسلمان میگوید موالی (برده) نیستی، تو شاهزادهای.
تا فردوسی هست، ایرانی بخت این را دارد که به خود نهیب بزند و بگوید من شاهزادهام و زندگی لایق گدایان در شأن من نیست. بارها گفتهام که اهمیت شاهنامه به مراتب بیش از حفظ زبان فارسی است. دشمنان فردوسی در ایران این را یا آگاهانه یا به غریزه خوب میدانند و اگر با او دشمنی میکنند بیهوده نیست.
پینوشت: پیشتر اینجا بحثی دربارهی عوامل متعارض سازندهی هویت ایرانی کرده بودم.
آریایی نام اقوام ساکن ایران/هند است نه آلمان!
با #شاه_نامهها میتوانید سایر مطالب دربارهی فردوسی را بیابید
#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی
سپاس ریوندی
20.04.202517:33
هنر بیمعیار امروز
ماریو بارگاس یوسا
ترجمهی عبدالله کوثری
1. از برکت جنجالی که بر سر این نمایشگاه بر پا شده، همهی این جماعت سرازپانشناخته به گالری هجوم آوردهاند و به این ترتیب آکادمی سلطنتی هنر (بریتانیا) بخت این را یافته که مدت زمانی دیگر بتواند با بحران اقتصادی مزمن خود دوام بیاورد. آیا هدف این آکادمی از برگزاری نمایشگاه «احساس» (آثار نقاشان و مجسمهسازان جوان انگلستان از مجموعهی Saatchi) همین بوده؟
اگر این نمایشگاه به راستی نمایندهی چیزهایی باشد که الهامبخش هنرمندان جوان انگلیسی میشود، باید نتیجه بگیریم که «آلت تناسلی» بیش از هر چیز دیگر دغدغهی ذهنی این هنرمندان شده است.
2. نکتهی جالب ماجرا در این نیست که چنین ساختههایی به معتبرترین گالریها راه مییابند، بلکه این است که مردم هنوز از این چیزها [کشیدن آلت جنسی به جای صورت و درآوردن هر چیزی به شکلی که تداعی آلت جنسی باشد] تعجب میکنند. من سی و هفت سال پیش متوجه شدم که در دنیای هنر چیزی پوسیده و گندیده است.
دوست خوب من، مجسمهسازی کوبایی، از پاسخ منفی گالریهای پاریس برای عرضهی مجسمههای چوبی بینظیرش -که خود شاهد بودم با چه مرارتی برای ساختن آنها تلاش میکرد- به تنگ آمده بود. او به این نتیجه رسید که مطمئنترین راه برای موفقیت ساختن چیزی است که توجه جلب کند. پس دستبهکار ساختن مجسمههایی شد مرکب از چند قطعه گوشت گندیده در جعبههای شیشهای و تعدادی پشهی زنده توی این جعبهها به اضافه چند بلندگو که وزوز آنها را همچون غرشی رعبآور در سالن پژواک میداد. موفقیت دوست من آنی بود، حتی ژان-ماری دروت، ستارهی تلویزیون فرانسه، برنامهای به او اختصاص داد.
3. یکی از پیامدهای پیشبینیناشدنی تحول هنر مدرن و تجربیات بیشماری که مایه بقای آن شده آشفتهبازاری است که در آن هیچ معیار عینی نداریم تا کاری را اثر هنری به شمار آوریم یا نیاوریم یا آن را در سلسله مراتب هنری جای دهیم. از میان رفتن معیار در هنر با پیدایش کوبیسم آغاز شد و با رواج هنر آبستره (انتزاعی) به فقدان کامل معیار رسیدیم. امروز هر چیزی [یعنی هر آشغالی] میتواند هنر باشد و در عین حال هیچ چیز در شمار آثار هنری جای نمیگیرد. هنر بودن یا نبودن چیزی صرفاً به هوی و هوس بیننده (هر کس و ناکسی که میخواهد باشد) بستگی دارد که بعد از زوال همۀ سرمشقها و معیارهای زیباشناسی تا سطح داور و حَكَم نهایی ارتقا یافته و در موقعیتی قرار گرفته که قبلاً فقط از آن برخی منتقدان بود. امروز یگانه سنجهی کم و بیش عمومی برای آثار هنری هیچ ربطی به هنر ندارد و چیزی است که بازار آن را تحمیل میکند و این بازار خود تحت سلطهی کارتلهایی از گالریها و دلالان است. این معیار به جای آنکه بازتاب ذوق و حساسیت زیباشناختی باشد تنها یک محور دارد و آن تبلیغ و روابط عمومی و در برخی موارد شیادی و کلاهبرداری است.
4. حدود یک ماه پیش من برای بار چهارم در زندگی خود از دوسالانهی ونیز دیدار کردم (و این آخرین بار خواهد بود!) انگار چند ساعتی در آنجا گذراندم و وقتی بیرون آمدم پیش خود به این نتیجه رسیدم که حاضر نیستم هیچ یک از آن تابلوها و مجسمهها و اشیایی را که در حدود بیست غرفه نمایشگاه دیده بودم به خانهی خود راه بدهم. آنچه در آنجا دیدم درست به اندازه نمایشگاه آکادمی سلطنتی ملالآور و نومیدکننده و مضحک بود، اما در مقیاسی صد برابر بزرگتر، چراکه ده پانزده کشور در این نمایش به راستی رقتآور شرکت کرده بودند. این دوسالانه به بهانه «مدرنیسم و تجربهورزی و جستوجو در پی ابزار جدید بیان» درواقع قحط مصیبت بار فکر و فرهنگ هنری و فقدان صناعت استادانه و اصالت و صداقتی را آشکار کرده بود که مهمترین ویژگی بخش عمدهی آثار دوران ماست. در قلمرو هنر با نظامی سراپا پوسیده سروکار داریم که در آن مستعدترین هنرمندان راهی برای دست یافتن به مخاطب نمییابند، خواه بدین سبب که تن به فساد نمیدهند و خواه از آن روی که راه و رسم جنگیدن در این جنگل فریب و دغل را که تعیین کننده فاتح و مغلوب است بلد نیستند.
5. آنچه ستایش ما را در قبال آثار ژرژ سورا [و عملاً همهی هنرمندان پیش از قرن بیستم] برمیانگیزد این است که گذشته از مهارت فنی و چیرهدستی در ظرایف، نگرشی اخلاقی دارند، فکری دارند و دلسپردهی آن فکر و در صدد خدمت به آن هستند. این چیزی است که مایهی استحکام و تقویت آثار اینهاست. اما این شیوهی هنرمند شدن به هیچ روی باب طبع جوانان ناشکیبا و خودخواه امروز نیست که در رویای رسیدن به افتخار از هر راه ممکن [غیر از راه دشوار واقعی] هستند و برای رسیدن به شهرت حاضرند از کوهی از مدفوع جانوری سختپوست بالا بروند.
#کتاب_شن
ماریو بارگاس یوسا
ترجمهی عبدالله کوثری
1. از برکت جنجالی که بر سر این نمایشگاه بر پا شده، همهی این جماعت سرازپانشناخته به گالری هجوم آوردهاند و به این ترتیب آکادمی سلطنتی هنر (بریتانیا) بخت این را یافته که مدت زمانی دیگر بتواند با بحران اقتصادی مزمن خود دوام بیاورد. آیا هدف این آکادمی از برگزاری نمایشگاه «احساس» (آثار نقاشان و مجسمهسازان جوان انگلستان از مجموعهی Saatchi) همین بوده؟
اگر این نمایشگاه به راستی نمایندهی چیزهایی باشد که الهامبخش هنرمندان جوان انگلیسی میشود، باید نتیجه بگیریم که «آلت تناسلی» بیش از هر چیز دیگر دغدغهی ذهنی این هنرمندان شده است.
2. نکتهی جالب ماجرا در این نیست که چنین ساختههایی به معتبرترین گالریها راه مییابند، بلکه این است که مردم هنوز از این چیزها [کشیدن آلت جنسی به جای صورت و درآوردن هر چیزی به شکلی که تداعی آلت جنسی باشد] تعجب میکنند. من سی و هفت سال پیش متوجه شدم که در دنیای هنر چیزی پوسیده و گندیده است.
دوست خوب من، مجسمهسازی کوبایی، از پاسخ منفی گالریهای پاریس برای عرضهی مجسمههای چوبی بینظیرش -که خود شاهد بودم با چه مرارتی برای ساختن آنها تلاش میکرد- به تنگ آمده بود. او به این نتیجه رسید که مطمئنترین راه برای موفقیت ساختن چیزی است که توجه جلب کند. پس دستبهکار ساختن مجسمههایی شد مرکب از چند قطعه گوشت گندیده در جعبههای شیشهای و تعدادی پشهی زنده توی این جعبهها به اضافه چند بلندگو که وزوز آنها را همچون غرشی رعبآور در سالن پژواک میداد. موفقیت دوست من آنی بود، حتی ژان-ماری دروت، ستارهی تلویزیون فرانسه، برنامهای به او اختصاص داد.
3. یکی از پیامدهای پیشبینیناشدنی تحول هنر مدرن و تجربیات بیشماری که مایه بقای آن شده آشفتهبازاری است که در آن هیچ معیار عینی نداریم تا کاری را اثر هنری به شمار آوریم یا نیاوریم یا آن را در سلسله مراتب هنری جای دهیم. از میان رفتن معیار در هنر با پیدایش کوبیسم آغاز شد و با رواج هنر آبستره (انتزاعی) به فقدان کامل معیار رسیدیم. امروز هر چیزی [یعنی هر آشغالی] میتواند هنر باشد و در عین حال هیچ چیز در شمار آثار هنری جای نمیگیرد. هنر بودن یا نبودن چیزی صرفاً به هوی و هوس بیننده (هر کس و ناکسی که میخواهد باشد) بستگی دارد که بعد از زوال همۀ سرمشقها و معیارهای زیباشناسی تا سطح داور و حَكَم نهایی ارتقا یافته و در موقعیتی قرار گرفته که قبلاً فقط از آن برخی منتقدان بود. امروز یگانه سنجهی کم و بیش عمومی برای آثار هنری هیچ ربطی به هنر ندارد و چیزی است که بازار آن را تحمیل میکند و این بازار خود تحت سلطهی کارتلهایی از گالریها و دلالان است. این معیار به جای آنکه بازتاب ذوق و حساسیت زیباشناختی باشد تنها یک محور دارد و آن تبلیغ و روابط عمومی و در برخی موارد شیادی و کلاهبرداری است.
4. حدود یک ماه پیش من برای بار چهارم در زندگی خود از دوسالانهی ونیز دیدار کردم (و این آخرین بار خواهد بود!) انگار چند ساعتی در آنجا گذراندم و وقتی بیرون آمدم پیش خود به این نتیجه رسیدم که حاضر نیستم هیچ یک از آن تابلوها و مجسمهها و اشیایی را که در حدود بیست غرفه نمایشگاه دیده بودم به خانهی خود راه بدهم. آنچه در آنجا دیدم درست به اندازه نمایشگاه آکادمی سلطنتی ملالآور و نومیدکننده و مضحک بود، اما در مقیاسی صد برابر بزرگتر، چراکه ده پانزده کشور در این نمایش به راستی رقتآور شرکت کرده بودند. این دوسالانه به بهانه «مدرنیسم و تجربهورزی و جستوجو در پی ابزار جدید بیان» درواقع قحط مصیبت بار فکر و فرهنگ هنری و فقدان صناعت استادانه و اصالت و صداقتی را آشکار کرده بود که مهمترین ویژگی بخش عمدهی آثار دوران ماست. در قلمرو هنر با نظامی سراپا پوسیده سروکار داریم که در آن مستعدترین هنرمندان راهی برای دست یافتن به مخاطب نمییابند، خواه بدین سبب که تن به فساد نمیدهند و خواه از آن روی که راه و رسم جنگیدن در این جنگل فریب و دغل را که تعیین کننده فاتح و مغلوب است بلد نیستند.
5. آنچه ستایش ما را در قبال آثار ژرژ سورا [و عملاً همهی هنرمندان پیش از قرن بیستم] برمیانگیزد این است که گذشته از مهارت فنی و چیرهدستی در ظرایف، نگرشی اخلاقی دارند، فکری دارند و دلسپردهی آن فکر و در صدد خدمت به آن هستند. این چیزی است که مایهی استحکام و تقویت آثار اینهاست. اما این شیوهی هنرمند شدن به هیچ روی باب طبع جوانان ناشکیبا و خودخواه امروز نیست که در رویای رسیدن به افتخار از هر راه ممکن [غیر از راه دشوار واقعی] هستند و برای رسیدن به شهرت حاضرند از کوهی از مدفوع جانوری سختپوست بالا بروند.
#کتاب_شن
24.03.202513:30
گل سرخ
جلالالدین مولوی
آرش فولادوند
2. Golé Sorkh - گل سرخ (Arash Fouladvand feat Nigina Amonqulova) at UNESCO
جلالالدین مولوی
آرش فولادوند
2. Golé Sorkh - گل سرخ (Arash Fouladvand feat Nigina Amonqulova) at UNESCO
08.04.202516:41
آگهی
آیا شما هم این عبارتها را اخیراً زیاد شنیدهاید؟ «پسرها پرنسس شدهن!» «مردها قبلاً با اژدها میجنگیدن و برای زنها قلعه میساختن، حالا میگن دُنگ کافه رو حساب کن.» آیا بگومگو، مشاجره و فحاشیهای هولناک و غمانگیزی که بین دو جنس در این باره درمیگیرد را دیدهاید؟
اینها البته مختص به ایران نیستند، اما به نظر میرسد در ایران به «بحران» بدل شدهاند. آنچه ما شاهد آن هستیم این است که در جامعهی امروز ما چندین جنگ متفاوت در جریان است. میان طبقات اقتصادی، میان اعتقادات دینی و ضددینی، میان گروههای سیاسی و حتی میان جنسیتها.
معنای این حرف آن است که هر ایرانی از چند جهت مورد حمله است. گذشته از یک اقلیت ، عموماً ایرانی هم زیر فشار اقتصادی است، هم نفرتی مذهبی/ضدمذهبی را با خود حمل میکند، هم هوادار و هیچکارهی یک جنگ سیاسی است و هم در مقام زن یا مرد با جنس مخالف میجنگد.
من اغلب با اندوه و یأسی نکبتبار و غیظآور شاهد فحاشیهای بین دو جنس بودهام. تا اواسط جوانی هنوز به سختی میکوشیدم این باور رمانتیک خود را حفظ کنم که اگر همهی دنیا علیه من باشد، جایی، پیش معشوقی، برای من امنیتی هست. اکنون جامعهی ایران به چنین باوری پوزخند میزند، زیرا همه اتفاقاً از همانجا زخمخوردهاند.
تبیین علل درگرفتن این جنگ جنسیتی و تجویز درمانی برای آن کاری است به مراتب فراتر از آنکه جامعهشناسی و روانشناسی نحیف ما از عهدهاش برآیند، چه رسد به من. با این همه گمان میکنم همهی ما تصور اولیهای از منشاء اصلی این بحران داریم که بد نیست حتیالامکان تشریح و تصحیح شود.
سنتاً «مرد» بودن نوعی حداقلی از اشرافیت بود که هم شأن و امتیاز داشت، هم از مسئولیت و وظیفه. مرد بودن هم به شما امکانات میداد، هم از شما توقع ایجاد میکرد. نتیجتاً «مرد راستین» آنی بود که موفق میشد این مسئولیتها را بهترین وجه محقق کند و حالا ظاهراً علت اصلی دعوا به همین مربوط است.
بر سر تعریف «مرد راستین» و حقوق و وظایف او دعوایی درگرفته. نظرات دین و سنت دیگر اعتباری ندارد. تجویزهای روانشناسها در مقابل شدت اختلافها از اثر میافتد. جز مشتی روسپیصفت و تلکهکن و بزندررو همه ناراضی هستند. تعادل و تعریف جدیدی هم هنوز شکل نگرفته.
من در مقابل این مساله نیز به چیزی متوسل شدهام که همیشه در زندگی دست کم در فهم مشکلات به من کمک کرده: ادبیات. صدها و بلکه شاید هزاران داستان دربارهی «مرد راستین» و فضایلی که او باید داشته باشد، از ابتدای تاریخ تا دوران ما نوشته شده و مرور آن میتواند لااقل به فهم مساله کمک کند.
از نخستین متن داستانی باقیماندهی بشر (حماسهی گیلگمش) در پنج هزار سال پیش تا آخرین جنبش بزرگ ادبی جهان (شکوفاییِ ادبی به غلط مشهور به رئالیسم جادویی) از ژاپن در شرق تا آمریکای لاتین در اقصای غرب، تاریخ ادبیات تمام ملل سرشار از نمونههای داستانی جالب دربارهی «مرد راستین» است.
مرور این گسترهی ادبی چند سنخ متفاوت و چند نوع «مرد راستین» مختلف را به ما نشان میدهد که اتفاقاً گاه با هم در تعارضند: جنگجوی زننشناس، وحشیی که زن رامش میکند، زنبارهای که زنان را وسیله میکند، عاشقپیشهای که برای زنان شهید میشود، زاهد دیندار که اسیر وسوسهی زن است، اغواگر، اغواناپذیر...
به این نتیجه رسیدم که شاید در این وانفسای خصومت، مرور تاریخ رابطهی مرد و زن از خلال آثار ادبی و در گسترهی تاریخ و جغرافیا دستکم باعث شود پیچیدگی و تنوع این مساله درک شود و در مقابل سیلاب حماقت و جهل تقلیلگرا (زنجماعت فلان، مرد جماعت بهمان) سد و حصاری برای ما بسازد.
از این رو، تصمیم گرفتم دورهای برگزار کنم با نام «مرد راستین - بازنمود آن در ادبیات جهان». در این دوره خواهم کوشید نشان دهم که در اعصار مختلف تاریخ (باستان، میانه، جدید) و در جغرافیاهای متفاوت (شرق و غرب) و در سطوح مختلف فرهنگ و تمدن (بربر و بدوی تا متمدن) چه تصوری از «مرد راستین» وجود داشته است.
در این دوره با گسترهی عظیمی از متون ادبی آشنا خواهید شد، از گیلگمش تا داستانهای برخس، از گنجیمونوگاتاری تا رمانهای غربی، از حماسه تا داستانهای عاشقانه. همچنین مفصلاً به چند متن مهم ادبیات فارسی خواهیم پرداخت: شاهنامه، ویس و رامین، خمسه نظامی و ادبیات صوفیانه و هزار و یک شب.
آثار هومر، شکسپیر، سروانتس، گوته، بالزاک، استاندال، وایلد، تالستوی، مارکز و نیز حماسههای هندی رامایَنَه و مهابهارَتَه و رسالهی فنون عشقبازی (کامَهسوترَه) در کنار ساگاهای ایسلندی، سرود نیبلونگها، داستانهای شوالیهای و کثیری دیگر از آثر ادبی نیز طبعاً محل بحث یا اشارهی ما خواهند بود.
برای اطلاعات کامل ثبت نام و شنیدن جلسه معرفی رایگان: اینجا
اگر این آگهی را برای کسانی که ممکن است به کارشان بیاید بفرستید، لطف کردهاید.
#آذربرزینمهر
آیا شما هم این عبارتها را اخیراً زیاد شنیدهاید؟ «پسرها پرنسس شدهن!» «مردها قبلاً با اژدها میجنگیدن و برای زنها قلعه میساختن، حالا میگن دُنگ کافه رو حساب کن.» آیا بگومگو، مشاجره و فحاشیهای هولناک و غمانگیزی که بین دو جنس در این باره درمیگیرد را دیدهاید؟
اینها البته مختص به ایران نیستند، اما به نظر میرسد در ایران به «بحران» بدل شدهاند. آنچه ما شاهد آن هستیم این است که در جامعهی امروز ما چندین جنگ متفاوت در جریان است. میان طبقات اقتصادی، میان اعتقادات دینی و ضددینی، میان گروههای سیاسی و حتی میان جنسیتها.
معنای این حرف آن است که هر ایرانی از چند جهت مورد حمله است. گذشته از یک اقلیت ، عموماً ایرانی هم زیر فشار اقتصادی است، هم نفرتی مذهبی/ضدمذهبی را با خود حمل میکند، هم هوادار و هیچکارهی یک جنگ سیاسی است و هم در مقام زن یا مرد با جنس مخالف میجنگد.
من اغلب با اندوه و یأسی نکبتبار و غیظآور شاهد فحاشیهای بین دو جنس بودهام. تا اواسط جوانی هنوز به سختی میکوشیدم این باور رمانتیک خود را حفظ کنم که اگر همهی دنیا علیه من باشد، جایی، پیش معشوقی، برای من امنیتی هست. اکنون جامعهی ایران به چنین باوری پوزخند میزند، زیرا همه اتفاقاً از همانجا زخمخوردهاند.
تبیین علل درگرفتن این جنگ جنسیتی و تجویز درمانی برای آن کاری است به مراتب فراتر از آنکه جامعهشناسی و روانشناسی نحیف ما از عهدهاش برآیند، چه رسد به من. با این همه گمان میکنم همهی ما تصور اولیهای از منشاء اصلی این بحران داریم که بد نیست حتیالامکان تشریح و تصحیح شود.
سنتاً «مرد» بودن نوعی حداقلی از اشرافیت بود که هم شأن و امتیاز داشت، هم از مسئولیت و وظیفه. مرد بودن هم به شما امکانات میداد، هم از شما توقع ایجاد میکرد. نتیجتاً «مرد راستین» آنی بود که موفق میشد این مسئولیتها را بهترین وجه محقق کند و حالا ظاهراً علت اصلی دعوا به همین مربوط است.
بر سر تعریف «مرد راستین» و حقوق و وظایف او دعوایی درگرفته. نظرات دین و سنت دیگر اعتباری ندارد. تجویزهای روانشناسها در مقابل شدت اختلافها از اثر میافتد. جز مشتی روسپیصفت و تلکهکن و بزندررو همه ناراضی هستند. تعادل و تعریف جدیدی هم هنوز شکل نگرفته.
من در مقابل این مساله نیز به چیزی متوسل شدهام که همیشه در زندگی دست کم در فهم مشکلات به من کمک کرده: ادبیات. صدها و بلکه شاید هزاران داستان دربارهی «مرد راستین» و فضایلی که او باید داشته باشد، از ابتدای تاریخ تا دوران ما نوشته شده و مرور آن میتواند لااقل به فهم مساله کمک کند.
از نخستین متن داستانی باقیماندهی بشر (حماسهی گیلگمش) در پنج هزار سال پیش تا آخرین جنبش بزرگ ادبی جهان (شکوفاییِ ادبی به غلط مشهور به رئالیسم جادویی) از ژاپن در شرق تا آمریکای لاتین در اقصای غرب، تاریخ ادبیات تمام ملل سرشار از نمونههای داستانی جالب دربارهی «مرد راستین» است.
مرور این گسترهی ادبی چند سنخ متفاوت و چند نوع «مرد راستین» مختلف را به ما نشان میدهد که اتفاقاً گاه با هم در تعارضند: جنگجوی زننشناس، وحشیی که زن رامش میکند، زنبارهای که زنان را وسیله میکند، عاشقپیشهای که برای زنان شهید میشود، زاهد دیندار که اسیر وسوسهی زن است، اغواگر، اغواناپذیر...
به این نتیجه رسیدم که شاید در این وانفسای خصومت، مرور تاریخ رابطهی مرد و زن از خلال آثار ادبی و در گسترهی تاریخ و جغرافیا دستکم باعث شود پیچیدگی و تنوع این مساله درک شود و در مقابل سیلاب حماقت و جهل تقلیلگرا (زنجماعت فلان، مرد جماعت بهمان) سد و حصاری برای ما بسازد.
از این رو، تصمیم گرفتم دورهای برگزار کنم با نام «مرد راستین - بازنمود آن در ادبیات جهان». در این دوره خواهم کوشید نشان دهم که در اعصار مختلف تاریخ (باستان، میانه، جدید) و در جغرافیاهای متفاوت (شرق و غرب) و در سطوح مختلف فرهنگ و تمدن (بربر و بدوی تا متمدن) چه تصوری از «مرد راستین» وجود داشته است.
در این دوره با گسترهی عظیمی از متون ادبی آشنا خواهید شد، از گیلگمش تا داستانهای برخس، از گنجیمونوگاتاری تا رمانهای غربی، از حماسه تا داستانهای عاشقانه. همچنین مفصلاً به چند متن مهم ادبیات فارسی خواهیم پرداخت: شاهنامه، ویس و رامین، خمسه نظامی و ادبیات صوفیانه و هزار و یک شب.
آثار هومر، شکسپیر، سروانتس، گوته، بالزاک، استاندال، وایلد، تالستوی، مارکز و نیز حماسههای هندی رامایَنَه و مهابهارَتَه و رسالهی فنون عشقبازی (کامَهسوترَه) در کنار ساگاهای ایسلندی، سرود نیبلونگها، داستانهای شوالیهای و کثیری دیگر از آثر ادبی نیز طبعاً محل بحث یا اشارهی ما خواهند بود.
برای اطلاعات کامل ثبت نام و شنیدن جلسه معرفی رایگان: اینجا
اگر این آگهی را برای کسانی که ممکن است به کارشان بیاید بفرستید، لطف کردهاید.
#آذربرزینمهر
08.04.202516:36
مرد راستین
بازنمود آن در ادبیات جهان
سپاس ریوندی
(جلسه اول-معرفی)
کلاس از هفتهی سوم فرورین آغاز میشود. مدت زمان هر جلسه اسماً یک ساعت و نیم است، ولی کسانی که کلاس روایتشناسی را گذراندند میدانند که عملاً اغلب هر جلسه تا سه ساعت هم طول میکشد.
شهریه همان سه میلیون تومان سال پیش و مدت کلاس همان ده جلسه است. فایلهای ضبطشده طی مدت کلاس و دستکم تا مدتی بعد در کانال تلگرامی مربوط در اختیار شما خواهد بود، از این رو روز و ساعت برگزاری (چهارشنبه 9 شب) تاثیری در کار ندارد.
پینوشت: اگر شما را میشناسم و احیاناً مشکل مالی مانع شماست، به خودم پیام بدهید. شهریه برای خارج و داخل ایران یکیست. اگر از دوستان خارجنشین کسی قصد مساعدتی دارد، میتواند با هماهنگی ما به نام خودش دوره را به کسانی که مشکل مالی دارند هدیه دهد.
پینوشت: اگر قبلاً دورهی روایتشناسی را گذرانده باشید، اینجا به شما بیشتر خوش خواهد گذشت. اما نه به آن و نه به هیچ پیشنیاز دیگری احتیاجی ندارید و خواندن هیچ متنی چه پیش از کلاس و چه در طی آن ضروری نیست.
ثبت نام:
https://t.me/Lilacsoftheblind
#آذربرزینمهر
خانهی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
بازنمود آن در ادبیات جهان
سپاس ریوندی
(جلسه اول-معرفی)
کلاس از هفتهی سوم فرورین آغاز میشود. مدت زمان هر جلسه اسماً یک ساعت و نیم است، ولی کسانی که کلاس روایتشناسی را گذراندند میدانند که عملاً اغلب هر جلسه تا سه ساعت هم طول میکشد.
شهریه همان سه میلیون تومان سال پیش و مدت کلاس همان ده جلسه است. فایلهای ضبطشده طی مدت کلاس و دستکم تا مدتی بعد در کانال تلگرامی مربوط در اختیار شما خواهد بود، از این رو روز و ساعت برگزاری (چهارشنبه 9 شب) تاثیری در کار ندارد.
پینوشت: اگر شما را میشناسم و احیاناً مشکل مالی مانع شماست، به خودم پیام بدهید. شهریه برای خارج و داخل ایران یکیست. اگر از دوستان خارجنشین کسی قصد مساعدتی دارد، میتواند با هماهنگی ما به نام خودش دوره را به کسانی که مشکل مالی دارند هدیه دهد.
پینوشت: اگر قبلاً دورهی روایتشناسی را گذرانده باشید، اینجا به شما بیشتر خوش خواهد گذشت. اما نه به آن و نه به هیچ پیشنیاز دیگری احتیاجی ندارید و خواندن هیچ متنی چه پیش از کلاس و چه در طی آن ضروری نیست.
ثبت نام:
https://t.me/Lilacsoftheblind
#آذربرزینمهر
خانهی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
03.04.202515:36
شوک شدیدی که اولین بار از شنیدن این قطعه در سالن کنسرت به من دست داد، هنوز با من است. به زحمت از بین کلمات خواننده این ترجیعبند را شکار کردم: سانسون کی مالا په.
پس از جستجو متوجه شدم ترجیعبند شعری است از میرابای، شاعرهی هندی، که برای کرشنه، خدای هندو گفته و در آن هر نفسی که برمیآید به دانهی تسبیحی تشبیه شده که در ستایش این خدا فرومیافتد.
البته صحت انتساب اشعار میرابای مانند ابوسعید ابوالخیر چندان مشخص نیست. ظاهراً بیشتر اشعار منسوب به او را علاقمندانش در طی قرون پس از مرگ او گفته و به او نسبت دادهاند. چیزی که در دوران ما، با این عطش عجیب به انگسازی شخصی (Personal Branding) و برای آدمهایی که حتی سر محتوای مهمل صفحات شخصی خود در شبکههای اجتماعی دعوا میکنند و غیرتی میشوند غیرقابلهضم است.
نصرت فاتح علیخان، خوانندهی افسانهای قوالی، این موسیقی افسونگر و خلسهآور را بر اساس این شعر سروده و فرصت دیگری به من داده برای تشکر از پدرم که در سالهای کودکی مرا با موسیقی او آشنا کرد.
نمونه درخشان دیگری از موسیقی پنجاب را اینجا بشنوید
#در_حضرت_امر_حسی
پس از جستجو متوجه شدم ترجیعبند شعری است از میرابای، شاعرهی هندی، که برای کرشنه، خدای هندو گفته و در آن هر نفسی که برمیآید به دانهی تسبیحی تشبیه شده که در ستایش این خدا فرومیافتد.
البته صحت انتساب اشعار میرابای مانند ابوسعید ابوالخیر چندان مشخص نیست. ظاهراً بیشتر اشعار منسوب به او را علاقمندانش در طی قرون پس از مرگ او گفته و به او نسبت دادهاند. چیزی که در دوران ما، با این عطش عجیب به انگسازی شخصی (Personal Branding) و برای آدمهایی که حتی سر محتوای مهمل صفحات شخصی خود در شبکههای اجتماعی دعوا میکنند و غیرتی میشوند غیرقابلهضم است.
نصرت فاتح علیخان، خوانندهی افسانهای قوالی، این موسیقی افسونگر و خلسهآور را بر اساس این شعر سروده و فرصت دیگری به من داده برای تشکر از پدرم که در سالهای کودکی مرا با موسیقی او آشنا کرد.
نمونه درخشان دیگری از موسیقی پنجاب را اینجا بشنوید
#در_حضرت_امر_حسی
Repost qilingan:
آذرِ بُرزینمهر

13.04.202522:42
در شب پیش از تصلیب، عیسی که در روایت اناجیل، شبیه یک زندانی سیاسی است، در باغ زیتون، به درگاه قادر مطلق دعا میکرد که جام را (که استعاره از ترسِ مهیب اعدام و عدم و نیز سکرات مرگی بیگناه بود) به او ننوشانند.
ویکتور هوگو با طرح زجر عیسی، سخن از عذاب روحی ژان والژان میگوید که همه عمر از نوع آدمی بدی دیده و به دفاع خشن و حملهی ناغافل معتاد است و اکنون تنها به خاطر تاثر از نیکوکاری یک نفر (پدر بیانونو میریل که شمعدانهای نقرهای که ژان دزدیده را به خود او میبخشد) میخواهد حربهاش و نیز و کینهاش را کنار بگذارد و زان پس با نوع بشر مهربان باشد، اگرچه نامهربانی ببیند.
این چند سطر از بینوایان از مصادیق عالی استعداد شاعرانهی هوگوست، که البته مخل رماننویسی او بود.
#پژواکهای_آینه
ویکتور هوگو با طرح زجر عیسی، سخن از عذاب روحی ژان والژان میگوید که همه عمر از نوع آدمی بدی دیده و به دفاع خشن و حملهی ناغافل معتاد است و اکنون تنها به خاطر تاثر از نیکوکاری یک نفر (پدر بیانونو میریل که شمعدانهای نقرهای که ژان دزدیده را به خود او میبخشد) میخواهد حربهاش و نیز و کینهاش را کنار بگذارد و زان پس با نوع بشر مهربان باشد، اگرچه نامهربانی ببیند.
این چند سطر از بینوایان از مصادیق عالی استعداد شاعرانهی هوگوست، که البته مخل رماننویسی او بود.
#پژواکهای_آینه
04.04.202512:57
دوست عزیزم، سرنوشت از راههایی عمل میکند که بر ما آشکار نیست. گاهی عیب انسانی دونمایه را به کار میگیرد تا مانع از آن شود که انسانی نیکدل از مقام اعلای خود فروافتد. شما مورل را میشناسید، میدانید که از کجا آمده است و من میخواستم او را تا به چه اوجی -یعنی به سطح خودم- اعتلا دهم. میدانید که او ترجیح داد نه به خاک و خاکستری که آدمیزاد -این ققنوس راستین- میتواند از آن دوباره زاده شود، بل به لجنی بازگردد که مأوای افعی است. تن به سقوط داد و اتفاقاً همین مانع از هبوط من شد.
در جستجوی زمان از دست رفته
مارسل پروست
ترجمهی مهدی سحابی، بعد از ویرایش
#کتاب_شن
در جستجوی زمان از دست رفته
مارسل پروست
ترجمهی مهدی سحابی، بعد از ویرایش
#کتاب_شن
06.04.202518:04
آگهی
پس از کلاس روایتشناسی که زمستان سال گذشته به اتمام رسید، در این بهار دورهی دیگری در آذرِ بُرزینمهر برگزار خواهد شد.
طبق رویه، جلسهی اول آن رایگان و به شکل ضبطشده به زودی در اختیار شما قرار خواهد گرفت که با همین نقل قول آغاز میشود.
#آذربرزینمهر
خانهی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
پس از کلاس روایتشناسی که زمستان سال گذشته به اتمام رسید، در این بهار دورهی دیگری در آذرِ بُرزینمهر برگزار خواهد شد.
طبق رویه، جلسهی اول آن رایگان و به شکل ضبطشده به زودی در اختیار شما قرار خواهد گرفت که با همین نقل قول آغاز میشود.
#آذربرزینمهر
خانهی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.