
ذهن نوشتههای من☁️
مرضیه ام...
یکی که تلاش میکنه آدم بهتری باشه!...
همون رنگ زرد تو پالتِ هزار رنگ💛
*تبلیغ ندارم عزیزانم
هرچه میخواهد دل تنگت بگو:
@parsmarzBot
یکی که تلاش میکنه آدم بهتری باشه!...
همون رنگ زرد تو پالتِ هزار رنگ💛
*تبلیغ ندارم عزیزانم
هرچه میخواهد دل تنگت بگو:
@parsmarzBot
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
TekshirilmaganIshonchnoma
ShubhaliJoylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaКвіт 30, 2018
TGlist-ga qo'shildi
Бер 24, 2025Muxrlangan guruh
"ذهن نوشتههای من☁️" guruhidagi so'nggi postlar
20.04.202520:23
فروردین سه تا کتاب رو به آخر رسوندم✅
07.04.202518:22
آخرین باری که یک روز کامل خونه مونده بودم رو یادم نمیاد! امروز ولی کامل خونه موندم و خرد خرد به یه سری کارها رسیدم و به خودم هم فشار نیوردم که یکم بشوره خستگی این چندوقت رو.
الان به گمونم آدمِ کمتر خسته و متعادلتری ام.
الان به گمونم آدمِ کمتر خسته و متعادلتری ام.
07.04.202517:05
از اثر کارهای کوچیک غافل نشو!
07.04.202515:08
الی یادم آورد که با جومپا لاهیری هم.
07.04.202513:50
با آثار زویا پیرزاد هم این حس رو تجربه کردم.
07.04.202513:48
خوندن نوشتههای فریبا وفی بخش نویسنده مغزم رو فعال میکنه و دلم میخواد هرچه زودتر منم دست به قلم شم و بنویسم. همونقدر درونی و عمقی.
07.04.202513:45
«پرندهی من» از اون انتخابهاست برای وقتهایی که ذهنم به خلسه نیاز داره، به جدایی از این دنیا، و غرق شدن در دنیای دیگه.
این کتاب رو چندسال پیش خونده بودم و به گمونم اولین مواجههم با فریبا وفی با این کتاب بود.
این بار صوتی گوشش کردم و هرچند اگه کتابخوان خانم بود لذت بیشتری به همراه داشت، اما با گوینده آقا هم همچنان داستان دوستداشتنی بود و آدم رو با خودش میکشوند.
#کتابهایی_که_میخونم
۱
این کتاب رو چندسال پیش خونده بودم و به گمونم اولین مواجههم با فریبا وفی با این کتاب بود.
این بار صوتی گوشش کردم و هرچند اگه کتابخوان خانم بود لذت بیشتری به همراه داشت، اما با گوینده آقا هم همچنان داستان دوستداشتنی بود و آدم رو با خودش میکشوند.
#کتابهایی_که_میخونم
۱


07.04.202513:34
بعد از تیک خوردن اولین سوگ ۴۰۴،
اولین سفر ۴۰۴،
و اولین مریضی ۴۰۴،
بریم سراغ اولین کتاب ۴۰۴!
جدی ۴۰۴ خیلی طوفانی شروع شد و خیلی عجلهای داره پیش میره. امیدوارم از این پس عجلهش به سمت خیر و خوبی باشه✨
اولین سفر ۴۰۴،
و اولین مریضی ۴۰۴،
بریم سراغ اولین کتاب ۴۰۴!
جدی ۴۰۴ خیلی طوفانی شروع شد و خیلی عجلهای داره پیش میره. امیدوارم از این پس عجلهش به سمت خیر و خوبی باشه✨
07.04.202507:50
از اون زمستون با اون سرمای وحشی، بعید بود اینقدر راحت تسلیم گرمای تابستونی شه!
پس بهار این وسط چی شد؟
پس بهار این وسط چی شد؟
06.04.202514:06
بعد از پنج سال متوالی، این اولین سالیه که پلنر هلیتاک رو نخریدم. اون موقعی که تصمیم به نخریدن گرفتم، دلایلم به نظرم منطقی اومد. اما الان، انگار ۴۰۴ ام یه گمشده داره و از خودم میپرسم چرا واقعا؟
چک نکردم ببینم هنوز میشه سفارش داد یا نه، اما حالا که تصمیم گرفتم امسال ازش استفاده نکنم، میخوام رو تصمیمم بمونم ببینم چه تغییری ایجاد میشه.
چک نکردم ببینم هنوز میشه سفارش داد یا نه، اما حالا که تصمیم گرفتم امسال ازش استفاده نکنم، میخوام رو تصمیمم بمونم ببینم چه تغییری ایجاد میشه.
28.03.202522:44
البته که من هنوز هم بندهی نشونههام. اما نشونهها انگار دیگه تو ابعاد بزرگ کار نمیکنن، فقط همین حوالی میشه ازشون استفاده کرد، دوردست رو روشن نمیکنن!
28.03.202522:40
قبلنا فکر میکردم اگه فلان اتفاقی که من دلم نمیخواست افتاده، حتما رسالتی درش نهفته بوده و قرار بوده یه بیگبنگ از توش در بیاد! الان ولی، فکر میکنم فقط اتفاقی بوده که افتاده و هیچ مفهوم و معنی خاصی همراهش نبوده و همینه که هست.
اینکه هر روز آدم واقعبینتری میشم، اذیتم میکنه.
اینکه هر روز آدم واقعبینتری میشم، اذیتم میکنه.
28.03.202513:57
دیروز در حالی دعای دم غروب اینجا ارسال شد که ما تو مراسم هفتم عزیزمون بودیم. همهچیز بینهایت غمگین بود. اون لحظهای که موزیک «خداحافظ ای داغ بر دل نشسته» سر مزارش پخش شد و بادکنکهای هلیومی سیاه و سفید پخش شدن تو آسمون، عجیبیِ دیدن اسمش روی اون سنگ زیبا و قیمتی، گلآرایی قشنگی که شده بود، جمعیتی که تو تالار دعوت بودن، پخش شدن کلیپش، دوستهاش که همه یکدست کتوشلوار مشکی پوشیده بودن و غنچهی رز قرمز گذاشته بودن سر جیبشون و شبیه ساقدوشها رفتار میکردن.
نمیدونم کدومش غمگینتر و عجیبتر بود، اما انگار همه این تقابل و تناقض دردناک رو حس کرده بودن و حتما ته دلشون فکر کرده بودن ما یه روزی باید برای جشنش جمع میشدیم...
آخه بیست سالگی چه وقت پر کشیدن بود پسر؟🖤
نمیدونم کدومش غمگینتر و عجیبتر بود، اما انگار همه این تقابل و تناقض دردناک رو حس کرده بودن و حتما ته دلشون فکر کرده بودن ما یه روزی باید برای جشنش جمع میشدیم...
آخه بیست سالگی چه وقت پر کشیدن بود پسر؟🖤
28.03.202513:45
دعای آخرین جمعهی ماه رمضان ظهور منجی باشه،
که جهانمون سخت بهش محتاجه✨
[شب بیستوهفتم🌙]
که جهانمون سخت بهش محتاجه✨
[شب بیستوهفتم🌙]
Rekordlar
24.03.202511:16
1.8KObunachilar26.02.202523:59
0Iqtiboslar indeksi24.03.202523:59
405Bitta post qamrovi01.04.202516:43
319Reklama posti qamrovi31.03.202509:42
11.90%ER24.03.202523:59
22.95%ERRKo'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.