Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Gray writer avatar

Gray writer

TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaMar 10, 2025
TGlist-ga qo'shildi
Oct 25, 2024

"Gray writer" guruhidagi so'nggi postlar

.
میتونم ساعتها گوشش بدم)))
تمام نتهاش داستان تعریف میکنه
درد معده منو کشت...
داروها هیچ تاثیری واقعا نداشت)
احتمال اینکه پاکش کنم زیاده...
چون این رو اون منی که هم ناراحت بوده هم دلتنگ هم عصبانی نوشته...
جلوی پنجره مشرف به بیرون نشسته بود. ساعت تقریبا نزدیک نصفه شب بود. باران شدیدی می بارید. صدای پیانو از گرامافون پخش می‌شد. لبخند بغض زده‌ای ای روی لبهاش نشسته بود.
_لعنتی!
قطره های اشکش پایین ریخت، سرش رو عقب داد و بغض آلود
_کی گفته من دلتنگم؟ دستام؟
دستام غلط کردن
چشمام؟ یه کارام؟
پوزخندی زد
_لعنت با این حس دلتنگی که داره خفم میکنه!لعنت به قلبم که امیدواره
به مغزم که استدلال میچینه قانعم کنه!
به پشت رو تخت خوابید و اشکاش بیشتر شد
_هی! تو که برای همه چی راه حل داشتی ، بگو ببینم برای اینم چه راه حلی داری؟ برای دلتنگی که داره خفم میکنه.
برای دلتنگی که داره زره زره از بینم میبره!
ها!!!
جواب بده دیگه؟!
تو که همه چیز رو خوب بلدی، بگو!
دِ بگو لعنتی!
با حس دلتنگی و تنهایی لبام چیکار کنم؟!
با زخمی بودنشون؟!
لابد میگی این بهتر از منه!
نه!نیست...
صدای هق هق هاش داخل اتاق و بین اهنگ میومد
_هیچ بودن داخل جهنم خوب نیست..
هیچی این سوختن از دلتنگی خوب نیست.
من به اون بهشتی که بهم دادی نیاز دارم تا زنده بمونم.
گفتی میمونی تا ثابت کنی همه ادمایی که ترکم کردن اشتباه میکنن
به سقف خیره شد
گفتی نمیری!
هنوزم سر حرفت هستی؟!
"
بهشتی که بین لبهاش و آغوشش بود، هر بار زندگی رو داخل رگها تزریق میکرد.
دلتنگی داره خفم میکنه قهوه!"
نامه دهم. ۳۰ سپتامبر. پاریس . ۱۹۸۹
#jovanil
چه جالب...
به ترتیب رای میکشم
فعلا بانوی زیبا همیشگی رو قبل از همشون کشیدم)))
هنوزم نمیدونم چطوری دستام اون رو میکشن...
فقط وقتی میخوام امضا بزنم کار رو میبینم ))) که چقدر ظرافت به کار بردم)))
امشب شاید متن جدید گذاشتم^^
چطوری بود که دقیقا میدونستی کی و چطوری درستش کنی؟
چطوری تو خط به خط نوشته های نخوندم رو از بر بودی؟
چطوری تو انگار از لا به لای افکارم و نوشته هام اومده بودی؟
چطوری اینقدر درمان بودی برای این جسم شکسته و زخمی؟
نباید از فرانسه بگی))
از شاهزاده فرانسوی )))

Rekordlar

10.03.202523:59
143Obunachilar
03.03.202501:36
3Iqtiboslar indeksi
15.03.202523:59
19Bitta post qamrovi
09.04.202514:43
0Reklama posti qamrovi
09.04.202514:43
0.00%ER
18.10.202423:59
0.00%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Gray writer mashhur postlari

09.03.202520:26
جلوی پنجره مشرف به بیرون نشسته بود. ساعت تقریبا نزدیک نصفه شب بود. باران شدیدی می بارید. صدای پیانو از گرامافون پخش می‌شد. لبخند بغض زده‌ای ای روی لبهاش نشسته بود.
_لعنتی!
قطره های اشکش پایین ریخت، سرش رو عقب داد و بغض آلود
_کی گفته من دلتنگم؟ دستام؟
دستام غلط کردن
چشمام؟ یه کارام؟
پوزخندی زد
_لعنت با این حس دلتنگی که داره خفم میکنه!لعنت به قلبم که امیدواره
به مغزم که استدلال میچینه قانعم کنه!
به پشت رو تخت خوابید و اشکاش بیشتر شد
_هی! تو که برای همه چی راه حل داشتی ، بگو ببینم برای اینم چه راه حلی داری؟ برای دلتنگی که داره خفم میکنه.
برای دلتنگی که داره زره زره از بینم میبره!
ها!!!
جواب بده دیگه؟!
تو که همه چیز رو خوب بلدی، بگو!
دِ بگو لعنتی!
با حس دلتنگی و تنهایی لبام چیکار کنم؟!
با زخمی بودنشون؟!
لابد میگی این بهتر از منه!
نه!نیست...
صدای هق هق هاش داخل اتاق و بین اهنگ میومد
_هیچ بودن داخل جهنم خوب نیست..
هیچی این سوختن از دلتنگی خوب نیست.
من به اون بهشتی که بهم دادی نیاز دارم تا زنده بمونم.
گفتی میمونی تا ثابت کنی همه ادمایی که ترکم کردن اشتباه میکنن
به سقف خیره شد
گفتی نمیری!
هنوزم سر حرفت هستی؟!
"
بهشتی که بین لبهاش و آغوشش بود، هر بار زندگی رو داخل رگها تزریق میکرد.
دلتنگی داره خفم میکنه قهوه!"
نامه دهم. ۳۰ سپتامبر. پاریس . ۱۹۸۹
#jovanil
09.03.202516:10
کاش مرگ سراغ منم میومد.
09.03.202515:29
حداقل یکبار در زندگیتون فیکشن دزیره رو بخونید ))
09.03.202517:35
خیلی زیباست
مخصوصا حرفش از بوسه از سر دلتنگی)
09.03.202521:06
.
09.03.202521:05
میتونم ساعتها گوشش بدم)))
تمام نتهاش داستان تعریف میکنه
09.03.202521:05
09.03.202520:48
درد معده منو کشت...
داروها هیچ تاثیری واقعا نداشت)
09.03.202520:29
احتمال اینکه پاکش کنم زیاده...
چون این رو اون منی که هم ناراحت بوده هم دلتنگ هم عصبانی نوشته...
09.03.202519:33
چه جالب...
به ترتیب رای میکشم
فعلا بانوی زیبا همیشگی رو قبل از همشون کشیدم)))
09.03.202519:32
هنوزم نمیدونم چطوری دستام اون رو میکشن...
فقط وقتی میخوام امضا بزنم کار رو میبینم ))) که چقدر ظرافت به کار بردم)))
09.03.202518:07
امشب شاید متن جدید گذاشتم^^
09.03.202518:06
چطوری بود که دقیقا میدونستی کی و چطوری درستش کنی؟
09.03.202518:06
چطوری تو خط به خط نوشته های نخوندم رو از بر بودی؟
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.