#CASE 🔽بیمار : من یک جوون ۲۵ سالم که از طرف خانواده تایید نمیشدم و محدودیت پوشش داشتم و با جنس مخالفم ارتباط موثری ندارم
🔼درمانگر : پس اینجوری که من متوجه شدم علت اینکه میخواستی رابطه با جنس مخالف برقرار کنی اینه که اول تایید نمیشدی دوم اینکه یکم محدودیت داشتی درسته ؟
🔽بیمار : پدر من همیشه به من خیلی محبت میکنه مثلاً تولدم برام کادو میگیره ولی من اینجوری محبتی نمیخوام
🔼درمانگر : با اینکه پدرت بهت محبت کرده ولی باز تو رضایت نداری درسته ؟
🔽بیمار : مادرم فقط به حرفام گوش داده ولی هیچ کاری برام انجام نمیده نه راه حلی نه کمکی و حتی گفته که نمیتونم کاری برات انجام بدم. یک پیشنهادی داشتم از یه آقایی که ۷ سال ازم بزرگتر بود من گرایش دارم به افرادی که سن بالاتری از من دارند. ما یک سال با هم در ارتباط بودیم که با رابطه جنسی همراه بود بعد که خانم این آقا متوجه شد آقا این رابطه رو تموم کرد.
🔼 درمانگر : درسته که یک رابطه جنسی لذت بخشه ولی همونطور که خودت گفتی رابطه یک زن مجرد با یک مرد متاهل تهش ممکنه چیز خوبی نباشه ☑️تکنیک اجوکیشن ◀️برای بیماران مبتلا به اعتیاد
🔽بیمار : چند وقت پیش با یه آقا پسری آشنا شدم که از اقوام دوره ، من مخالفم که دخترا حق برقراری رابطه جنسی ندارن. یه مشکل دیگهای هم که دارم یک بار خود ارضایی میکنم بعد ۸ ماه تا ۵ ماه به سختی جلوی خودمو میگیرم و انجام نمیدم. ارتباطم با این آقا شکل گرفته و به حدی رسیده که میریم برای ازدواج. دو تا مسئله مهم اینکه قبل ازدواج من رابطه داشتم و از طریق چک کردن برخی پیامهای نامزدم متوجه شدم که اونم با کسی رابطه داره
🔼درمانگر : این موضوعی که گفتی که بین شما هست به عنوان یک راز پیش ما میمونه این مسائلی یک سری مسائل شخصی خودت هست و خیلی خوشحالیم که داریم این مسائل رو میگی، از گذشتت نگرانی که مبادا همسرت متوجه بشه نگران نباشین موضوع پیش ما میمونه و خیلی عادیه میتونین راجع بهش حرف بزنید. ☑️تکنیک رعشورنث ◀️آگاهی دادن
🔽 بیمار : نکتهای که وجود داره
🔼درمانگر : آهان پس هنوز نکته مهمی هم وجود داره
🔽بیمار: با اینکه من حس میکنم با رابطه جنسی مشکلی ندارم ولی حس میکنم نمیتونم به نامزدم نزدیک بشم و اون همیشه باید شروع کننده باشه
🔼درمانگر : آهان به چه نکته خوبی اشاره کردیم ☑️تکنیک اینکورنجمنت◀️ هولش بدین که بگه
🔽بیمار : من خیانت کردم
🔼درمانگر : احساس میکنم این موضوع خیلی شما رو تحت تاثیر قرار داده احساس میکنم این موضوع خیلی شما رو منقلب کرده احساس میکنم این موضوع رو تا حالا کسی نفهمیده ☑️تکنیک آنکولج آف اموشن
🔽بیمار : چون من قبل ازدواج خیانت داشتم و پنهان کردم
🔼 درمانگر : همه داشتن و پنهان کردن😊 ☑️تکنیک هیومار ◀️چون اضطرابیه باید بگذار و بگذر باشه
🔽 به خاطر همین در برابر اساماسهای گوشی همسرم نمیتونم عکسالعملی داشته باشم چیکار کنم؟
✅هفت تا کار را به ترتیب انجام بدیم یعنی تسهیلگری رو انجام دادیم :
🔢 به پیام اصلی گوش بدیم ☑️ اگر بیمار ۹۰ تا جمله گفته فقط سه تاش مهمه
🔢 مهمترین قسمت که کلام نشسته روی غیرکلام ☑️ زمانی که صدا آروم میشه ☑️یا خیلی بلند میشه ☑️ یا متوقف میشه
🔢 احساسات مراجع رو یه کوچولو شدیدتر کنید ☑️مثلاً بگید احساس میکنم اون قضیهای که نتونستی بگی تو رو اینجا کشونده درسته؟ ☑️ که از همسرت لذت میبری ولی احساس میکنم یه چیزایی هست که میخوای بهم بگی
🔢 جملات: من متوجه نگرانیت شدم من فهمیدم ....... من متوجه خشمت شدم من متوجه غمگین شدن تو شدم ☑️باید احساسات بیمار رو به رخش بکشیم ☑️بیمار میگه : نه نشدی تا حالا شده این اتفاق برات بیفته؟ ☑️ بیمار میگه مرسی که متوجه شدی پس میفهمی که خیلی سخته
🔢پاسخ دهید تایید یا اصلاح ☑️من فکر میکنم ....... درسته؟ ☑️ وقتی میگی درسته ارزش قائل میشی برای بیمار
🔢 سوال باز بپرسید ☑️دوست دارم که به من بگی بعدش چی شد ☑️دوست دارم که به من بگی این اتفاق چه تاثیری گذاشت ☑️دوست دارم که به من بگی چی شد تورو کشوند اینجا
🔢 اگه دیدید تسهیل کردی و زیادی ریخت بیرون قطع میکنی اینم دو تا تکنیک داره
#CASE 🔽بیمار : آقای دکتر واقعاً دیگه مغزم کار نمیکنه، چند تا قبض دارم که باید بپردازم، همسرمم دیگه کار نمیکنه، نمیدونم باید چیکار کنم.... درآمد شغلیم کافی نیست تازه تو فکر یه شغل دوم هم هستم مثل منشی پیش خدمتی ، میخواستم..... (مکث میکنه) میخواستم به تحصیلم ادامه بدم اما دیگه ممکن نیست
🔼 درمانگر : دوست دارم بدونم که بعد از اینکه همسرت بیکار شد چه اتفاقی افتاد؟!
🔽 بیمار : بعد از اینکه همسرم بیکار شد میشه نگم ....؟
🔼درمانگر : بله میتونی ادامه بدی
🔽بیمار : شغل دومم منشی و پیش خدمتی رو انجام دادم ولی پول زیادی به دست نیاوردم و بعد مجبور شدم ترک تحصیل کنم ( حرفش که تموم شد تو دوباره برگرد به سوال قبلی)
🔼درمانگر : دوست دارم اون موضوعی که انقدر تو را منقلب کرده که به خاطرش اومدی اینجا رو بهم بگی
🔽بیمار : دوست دارین بدونین من همیشه ساعت ۲ میومدم خونه یه روز ساعت ۱۲ اومدم خونه وقتی که وارد خونه شدم صحنهای رو که نباید میدیدم دیدم و از اون تاریخ به بعد کارمو رها کردم و خودم ترک تحصیل کردم چون انگیزهای نداشتم، برای کی برم... برای یک همسر خائن
✅ نکته : ترس از دست دادن همسری که رابطه داشته با یکی دیگه
✅ نکته : کسی به خاطر بی پولی نمیاد پیش روانشناس پس حتما یک چیزی هست که تو باید بکشی بیرون
🔼درمانگر : آهان پس بعد از دیدن اون صحنه دیگه انگیزهای نداشتی
#CASE 🔽بیمار : آهان درسته دقیقا بعد این بود که شبها نمیخوابیدم (علائم : اضطراب)
🔼 درمانگر : پس همونجوری که گفتی بعد از اتفاق زیرزمین بود که مشکلت شروع شد درسته؟
🔽 بیمار : نه اینکه چیزی نیست ، موضوع اصلی بگذریم ازش ... ( نکته : برای اینکه اینو در بیاریم باید تکنیک بزنیم)
🔼درمانگر : دوست دارم به من بگی اون اتفاق چی بود که نمیتونی بیان کنی ولی به خاطرش اومدی اینجا (نکته : هر بار که بیمار نگفت ۲۰ تا جمله بعدش بهش برمیگردیم و باز ازش میپرسیم)
🔼درمانگر : دوست دارم به من بگی که اون موضوع چی بود که نتونستی بگی
🔽بیمار : آره واقعیتش این بود که من تو غذای زن بابام دارو ریختم چون میخواستم از شرش خلاص بشم (نکته : این بیمار ترس از برملا شدن این قضیه رو داره)
🔼درمانگر : پس بعد از اون اتفاق تو دچار ترس و نگرانی شدی درسته ؟
✅بیمار با یه تن صحبت نمیکنه با تن متفاوت بالا و پایین صحبت میکنه
💠مثلا آقای دکتر من کودکی خوبی داشتم پدر و مادر خوبی داشتم (اینو با یک تن آروم میگه) تا اینکه پسر عمم که من خیلی دوستش داشتم منو برد توی زیرزمین...... (تن صداشو میبره خیلی پایین)
💠دوران نوجوانی من دوران خوبی بود ..... بگذریم
💠خلاصه دانشگاه رفتم خوب بود.... ازدواج کردم یه شوهر خوبیم دارم
✅ وقتی بیمار داره برون ریزی میکنه :
🔢 فعالانه گوش کنید
🔢 سوال نکنید (برای اینکه متوجه بشیم کجا هیجانش میریزه بیرون و اگه سوال کنیم هی توقف میکنه)