تصویر یک افسر ژاپنی را در حال گردن زدن یک سرباز اسیر استرالیایی در جنگ جهانی دوم نشان میدهد. ژاپنیها هزاران اسیر آمریکایی، انگلیسی و استرالیایی را به قتل رساندند، کاری که دشمنان غربی آنها هرگز مرتکب نشدند. جنایاتی که ژاپنیها علیه غیرنظامیان چینی مرتکب شدند، از برخی جهات در تاریخ بشر بینظیر است. به عنوان تنها یک نمونه، آنها دهها هزار کودک چینی را در مراکز وحشتناک تحقیقات سلاحهای بیولوژیک خود به وحشیانهترین شکل قابل تصور از جمله هزاران مورد جراحی بدون بیهوشی منجر به مرگ به قتل رساندند. دشمنان غربی ژاپن هیچیک از این کارها را مرتکب نشدند. نمیتوان اینگونه اعمال را با بمباران شهرها در جنگ دوم مقایسه کرد، زیرا این بمبارانها به شکل ضرورت نظامی آن مرحله از تاریخ تحول جنگاوری بشر یعنی عصر جنگ صنعتی و بسیج عمومی تمام عیار در آمده بود، در حالیکه ژاپنیها و نازیهای آلمانی پس از تسلیم دشمن و در شرایط آتش بس فجیعترین جنایات را مرتکب شده و آدمیان را همچون تکههای چوب یا ذغال سنگ مصرف میکردند. در کلانترین سطح ریشه فجایعی که میلیتاریستهای ژاپنی آفریدند، تلاش برای تحمیل اراده متعصبانه خود به واقعیتهای ناهمخوان، به هر قیمت ممکن بود. ژاپن شرایط مادی و طبیعی تبدیل به قدرت مسلط بر نظم جهانی را نداشت، اما آنها میخواستند این امر ناممکن را با بالاترین میزان شناخته شده قدرت اراده و توان تحمل شدائد در تاریخ بشر، ممکن نمایند. میزان سلحشوری و از جان گذشتگی که ژاپنیها نشان میدادند، در هیچ ارتش دیگری دیده نشده است. به قول پل کندی مورخ آمریکایی، در همه ارتشها صحبت از جنگیدن تا آخرین نفس مطرح میشد، اما این تنها ژاپنیها بودند که آن را به سادگی و در در سطح وسیع عملی میکردند. صدها خلبان ژاپنی موسوم به کامیکازه خود و هواپیمایشان را به ناوهای آمریکایی کوبیدند و در اواخر جنگ ناوهای ژاپنی بدون داشتن سوخت مورد نیاز برای بازگشت به نبرد میرفتند، یعنی میرفتند که تا توش و توان دارند بجنگند و بمیرند. پس از تسلیم ژاپن دقیقا هزار ژنرال ژاپنی همزمان و در کنار هم شکم خود را با شمشیر دریده و خودکشی کردند. آنها قصد داشتند امپراتور را قبل از امضای فرمان تسلیم بکشند اما موفق نشدند. حتی در آلمان نازی، برخی ژنرالهای آلمانی از فرمانهای وحشتناک روزهای آخر هیتلر نظیر نابودی کامل پاریس یا آلوده کردن شبکه آب آشامیدنی و نابودی ذخایر حیاتی بذرهای آلمان، سرپیچی کردند. هیتلر همچون نظامیان ژاپنی میخواست، ملتش به مجازات گناه شکست در جنگ، به کلی نابود شود. دو درس بزرگ از این فجایع میتوان گرفت: اول اینکه اهدافی که منطبق بر واقعیات مادی، توازن قوای عینی و مسیر کلان تاریخ نباشند، با هیچ میزانی از اراده، ایستادگی و جانبازی محقق نمی شوند. هنر بزرگ رهبران انتخاب اهداف و مسیر مناسب و معقول برای یک ملت است، نه تهییج مردم با چشماندازهای فریبنده و ناممکن و درس دوم: همیشه در تاریخ متعصبان رمانتیک و اسطوره اندیش از منفعت طلبان کاسب کار، بسیار خطرناکتر و زیانبارتر بودهاند.