O𝗇𝗒𝗑𝗂𝖺
26.04.202522:27
23.04.202521:07
15.04.202517:13
14.04.202521:54
چه می توانستم بکنم وقتی دلش می‌خواست برود و دیگر در کنار نباشد دیگر برای او خاص نخواهم بود
می‌گذارم برود
می‌گذارم برود
14.04.202518:30
قلبم خواستن را فریاد میزند اما عقلم می‌ترسد تسلیم تو شود
14.04.202517:02
.
25.04.202515:01
دلم با رفتن نبود....اما راه دیگری هم نداشتم!
23.04.202521:03
"همه چیز از یه لبخند شروع شد... لعنت به همون لبخند. به اون لحظه‌ای که فکر کردم تو نجاتمی. حالا فقط یه خاطره‌ي تاریک موندی تو ذهنی که دیگه حتی خواب هم آرومش نمی‌کنه. از من چیزی نمونده جز یه سایه‌ی خسته، پر از حرفای نگفته، پر از اشکای فروخورده. انگار تموم دنیا قسم خوردن که نفهمنم، که فقط رد شن و جا بذارن..."
14.04.202522:07
اینو میتونم ساعت ها گوش کنم
14.04.202520:56
و هیچکس نپرسید
"با تو چه کرده اند که چنین در خلصه سکوت فرو رفته ای"
"با تو چه کرده اند که چنین در خلصه سکوت فرو رفته ای"
14.04.202518:26
اما کاش بدانم چکار با قلب بی گناهم کرده ای که انقدر برایت بی قرار شده است
13.04.202522:03
کاری نکردیم مروارید امیدوارم اوضاع خوب پیش بره برات مهربون
23.04.202521:17
15.04.202520:27
14.04.202522:01
14.04.202519:00
14.04.202517:03
11.04.202516:15
23.04.202521:09
اگر رفتم برای تو خواهم برگشت کمی بیشتر منتظرم بمان قلب من
15.04.202518:42
14.04.202522:01
14.04.202519:00
تا آخرش برای تو میجنگم
14.04.202517:03
.
11.04.202513:41
Показано 1 - 24 із 2560
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.