Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
بلاچائو avatar

بلاچائو

Everything was raw and painful and confusing and wrong and yet it was as if I'd been dragged from freezing water through a break in the ice, into sun and blazing cold.
t.me/HidenChat_Bot?start=1989290692
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуЧерв 17, 2020
Додано до TGlist
Лют 22, 2025

Рекорди

23.04.202523:59
11.1KПідписників
26.12.202423:59
0Індекс цитування
23.02.202523:59
9.2KОхоплення 1 допису
31.03.202523:59
1.9KОхоп рекл. допису
22.03.202512:41
9.13%ER
22.02.202520:50
91.75%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Популярні публікації بلاچائو

29.03.202517:27
@ashvan_officialchannel
28.03.202522:51
23.04.202518:22
«ما خیلی ‌وقته از اون خونه رفتیم. دیگه ننوشتی، نخوندی، نیومدی. من اما بهت فکر می‌کنم، هروقت که بتونم و هروقت که نتونم. همه‌جا با منی، وقتی غذا می‌خورم یا وقتی خوابم. چیزها به سادگی تموم نمی‌شن، و تو، هیچ‌ وقت تموم نمی‌شی. من با تو زندگی می‌کنم، و تو میمیری.»
30.03.202519:26
با ما سرد نباش گل، سرما می‌خوری.
04.04.202517:33
عاشق اینم که بعضی آدم‌ها هستن که باهمه فرق می‌کنن. چیزهایی رو می‌بینن که همه نمی‌بینن، به جزییات خیلی کوچیکی توجه می‌کنن که بقیه از کنارشون خیلی ساده می‌گذرن، می‌شنون تنها گوش نمی‌دن، تنهان اما تورو تنهاتر نمی‌کنن، دست روی تنه‌ی درخت می‌کشن تا رگاش رو حس کنن، دنبال راهی می‌گردن تا با کرم‌های شب‌تاب صحبت کنن مثل یه موزه می‌مونن، به آینده به یک شکل دیگه نگاه می‌کنن، یکجور دیگه حرف می‌زنن، دستت رو گرم تر از بقیه می‌گیرن، تورو از مرگ دور‌تر‌ می‌کنن.
30.03.202520:46
✨✨✨
«برای احساس امنیت داشتن، اول باید ترس‌ها رو از خودت دور کنی، ترس از رها شدن، تنها شدن. کل زندگی این ترس‌ها همراهت بودن. به خاطر همین بقیه رو چون احساس می‌کردی ولت می‌کنن، ول کردی. همیشه می‌خوای خداحافظی کنی، قبل از اینکه باهات خداحافظی کنن. چون هیچوقت نمی‌خواستی تا با اون درد دوباره روبه‌رو بشی. چرا با این ترس برای یکبار و همیشه خداحافظی نکنی؟ چرا به زندگی دوباره سلام نکنی؟ نذار که گذشته زمان حال رو ازت بگیره تا آینده‌ات رو برباد کنه.»
«نه دروغ می‌گم، به خاطر من یه کاری بکن. از خود گذشتگی کن. به‌خاطر من داستان‌های دیگه‌ت رو به هم بزن. به خاطر من هر کاری بکن. دیگه بمون، خب؟ داریم پیر می‌شیم نمی‌بینی؟
خسته شدم از حرف راست، ما کی لم می‌دیم یه نفس آسوده بکشیم؟ حرف راست سنگینه، بهم دروغ بگو، بگو داشتی می‌مردی همه‌ی این سال‌ها برام. بگو همه‌‌ی این سال‌ها منتظر بودی برگردم، می‌مردی اگه برنمی‌گشتم. بگو بی من نمی‌شه، بگو اصلا چیزی رو نمی‌دیدی بی‌من. بهم دروغ بگو بذار آسون‌تر بگذره.»
30.03.202520:45
تنها یک جمله کافیه. هزارتا فیلم می‌بینی و تو یکیشون یک جمله می‌شنوی و همون میخ کوبت می‌کنه، همون بهت می‌گه تا حالا چی کم داشتی و کجای کار رو اشتباه می‌رفتی. بنظرم تو زندگی تنها یک جمله کافیه، تنها یک لحظه‌ی خوب برای یک روز نسبتا خسته کننده کافیه، یک چای گرم، چند ثانیه تماشای غروب با سکوتی که تو مغزته، یه بغل گرم، یه صحبت کوچیک خوب آخر شبی، یک آرزو. همین ارزشش رو داره همین که هر روز می‌تونیم این لحظه‌های کوچیک کوچیک رو داشته باشیم.
30.03.202520:14
I love this Oliver
- What?
Everything.
26.03.202520:03
احساس می‌کنم در زندگیم دیگه واقعا وقتشه که با یک نفر که کتابفروشه دوست صمیمی بشم تا ‌به عنوان هدیه در دوستی‌مون همش بهم کتاب بده.
30.03.202514:00
تابستان در ایتالیا. تابستان در ایتالیا. تابستان در ایتالیا.تابستان در ایتالیا.تابستان در ایتالیا. تابستان در ایتالیا. تابستان در ایتالیا.تابستان در ایتالیا.
30.03.202520:33
تو فیلم Chef (2014) وسطای فیلم پسر کارل بهش می‌گه که داره یکاری انجام می‌ده؛ هر روز یک ثانیه فیلم می‌گیره، بدون استسنا هر روز، و در آخر تصمیم داره همشون رو کنار هم بذاره و مطمئنه که چیز جالبی قراره در بیاد. آخر فیلم پسرش همه‌ی اون فیلم‌های یک ثانیه‌ای رو گذاشته کنار هم و یک فیلم نسبتا طولانی از سفرشون با پدرش درست کرده و ویدیو رو بهش ایمیل کرده، باباش ویدیو رو پلی می‌کنه، چیزهای ساده‌ای بنظر می‌رسن وقتی یک ثانیه‌ان، اما کم کم اون یک‌ثانیه‌های ساده‌‌ی معمولی کنار هم معنی پیدا می‌کنن، پدر و پسری، چیزی که تجربه کردن، خاطر‌‌ات، نگاه‌ها و خنده‌ها و تلاش‌ها و شکلک‌ها و یک ثانیه از صحبت‌های رد و بدل شده بینشون و در نهایت، زندگی. کارل احساساتی می‌شه و تازه می‌فهمه که چه‌کارایی کرده و چقدر خوشحاله. دلم می‌خواد همین کار رو با زندگیم کنم، هر روز یک‌ ثانیه، یک ثانیه معمولی که بعد از یک مدت نشون می‌ده اون روز هم زنده بودم، اونجا بودم.
30.03.202518:55
زمین نقی آرزوهای منه. دستم بهش نمی‌رسه.
23.04.202518:20
o gün çok ağlamıştım.
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.