Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
دفترچه avatar

دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.
📌 اولین پست کانال:
https://t.me/daftarcheh_tch/3
📢اطلاع‌رسانی‌های دفترچه:
@Daftarcheh_info

🌐 وب سایت:
www.dftrcheh.ir/
💬 نویسنده‌ و ادمین:
@Hosein_Omarzadeh
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
РозташуванняРосія
МоваІнша
Дата створення каналуТрав 28, 2023
Додано до TGlist
Квіт 20, 2025
Прикріплена група

Рекорди

17.05.202523:59
442Підписників
28.03.202523:59
0Індекс цитування
21.04.202523:59
203Охоплення 1 допису
20.05.202515:06
0Охоп рекл. допису
10.04.202506:24
8.77%ER
09.04.202511:28
49.51%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
БЕР '25КВІТ '25КВІТ '25КВІТ '25КВІТ '25ТРАВ '25ТРАВ '25ТРАВ '25

Популярні публікації دفترچه

20.04.202516:12
شهامت مثال زدنی تابعین در مقابل حکام:


باری حجاج در کنار سعید بن مسیب نماز می‌خواند - پیش از آنکه عهده‌دار بخشی از امور مسلمانان باشد - که قبل از امام برخاسته و پیش از وی سجده می‌کرد؛ چون سلام داد، سعید گوشه‌ی لباسش را گرفته و مشغول اذکار بعد از نماز شد درحالی‌که لباس حجاج را گرفته بود و حجاج همواره تلاش می‌کرد لباسش را آزاد کند، تا اینکه سعید اذکارش را به پایان رساند. پس به حجاج روی آورده و با گفتگو به نکوهش و تادیب وی پرداخت. پس از این ماجرا حجاج به وی چیزی نگفت تا اینکه زمامدار امور در حجاز گردید و زمانی‌که به عنوان زمامدار وارد مدینه شد، چون وارد مسجد شد به مجلس سعید بن مسیب رفت و جلوی وی نشست و به سعید گفت: تو صاحب (همان) کلمات هستی؟ سعید با دستش به سینه‌ی حجاج زده و گفت: بله؛ حجاج گفت:الله تو را که معلم و مودِّب خوبی بودی، پاداش نیکو دهد. پس از تو هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه سخنانت را به یاد آوردم؛ سپس برخاسته و رفت(۱).

به سعید بن مسیب گفته شد: چگونه حجاج کسی را در پی تو نفرستاده و تو را تحریک نکرده و مورد اذیت و آزار قرار نمی‌دهد؟ سعید گفت: به الله سوگند نمی‌دانم، جز اینکه روزی همراه پدرش وارد مسجد شد و نمازی خواند که نه رکوع آن‌را کامل می‌کرد و نه سجده‌اش را، پس مشت ریگی به‌سوی وی پرتاب کردم. (و پس از آن به وی روش درست نماز خواندن را آموختم). حجاج (بعدها) گفت: پس از آن پیوسته نماز را درست و صحیح می‌خواندم(۲).


📚منابع:

۱-نگا: البدایة والنهایة (۹/۱۱۹)؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی (۴/۲۲۶).
۲-نگا: الطبقات، ابن سعد (۵/۱۲۹)؛ حلیة الأولیاء، أبو‌نعیم (۲/۱۶۵)؛ سیر أعلام النبلاء (۴/۲۲۶).


@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
رهیابی و هدایت یافتن قلب، یعنی پیروی از سنت


الله متعال می‌فرماید:

وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ


یعنی: هر کس به الله ایمان بیاورد، الله متعال قلبش را هدایت می کند.[سورة التَّغابُن: ١١]

ابو عثمان الجیزی رحمه الله می‌گوید:

من صح إيمانه يهد الله قلبه لاتباع السنة .


هرکس که ایمانش درست باشد، الله متعال قلبش را به پیروی از سنت هدایت می‌کند.


📚تفسیر قرطبی


@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
13.05.202507:39
نامی که ماند، نام‌هایی که رفتند


امام بخاری در سال‌های پایانی زندگی‌اش، در معرض آزار و سخت‌گیری شدید از سوی برخی حاکمان قرار گرفت؛ به‌ویژه در شهرهایی چون نیشابور، بخارا و سمرقند.
از جمله دلایل این رفتار، امتناع او از تدریس فرزندان حکام در کاخ‌هایشان بود.

او قاطعانه می‌گفت:
«دانش باید خواسته شود، نه آن‌که خود به درگاه‌ها رود.»

در کنار این، برخی دیگر، از شهرت و جایگاه معنوی او در میان مردم دچار حسد شدند، و این نیز به مخالفت‌ها دامن زد.

در سن ۶۲ سالگی، حاکم نیشابور فرمانی صادر کرد که امام باید فوراً شهر را ترک کند و ادامه‌ی حضورش در آن‌جا «غیرقابل‌قبول» است.

امام، نیشابور را ترک کرد و رهسپار زادگاهش بخارا شد.
مردم شهر با شور و اشتیاق فراوان به استقبالش آمدند، دروازه‌های شهر را آذین بستند، بر او پول و شکر پاشیدند، و طلاب و محدثین گرد وجودش حلقه زدند؛ چنان‌که حلقه‌های درس دیگران خلوت شد، و این خشم و کینه‌ی برخی را برانگیخت.

اما دیری نپایید که حاکم بخارا نیز از محبوبیت فزاینده‌ی امام ناراضی شد.
از نیشابور نیز نامه‌هایی رسید و از حاکم بخارا خواسته شد که همچون آن شهر، بخاری را از بخارا نیز تبعید کند.

فرستاده‌ی حاکم، به خانه‌ی امام آمد و با لحن شتاب‌زده‌ای خواست تا بی‌درنگ شهر را ترک کند؛
چنان‌که حتی فرصتی برای جمع‌آوری و سامان‌دادن کتاب‌هایش نیافت.

او از شهر بیرون رفت و سه روز در خیمه‌ای در اطراف بخارا اقامت کرد تا کتاب‌هایش را مرتب کند، بی‌آنکه بداند مقصد بعدی‌اش کجاست.

سپس تصمیم گرفت به سوی سمرقند حرکت کند؛
اما به درون شهر نرفت، بلکه به روستایی در حومه‌ی آن به نام خرتنگ رفت و میهمان خویشاوندان خود شد؛
در همراهی با یار وفادارش، ابراهیم بن معقل.

چندان نگذشت که مأموران حاکم سمرقند به خانه‌ای که امام در آن اقامت داشت رسیدند.
این بار نیز فرمان بر آن بود که امام باید از همه‌ی نواحی و روستاهای وابسته به سمرقند خارج شود.

این شب، شب عید فطر بود.
اما دستور، تعویق‌ناپذیر بود: «باید همین حالا شهر را ترک کند، نه بعد از عید.»

امام که نمی‌خواست باعث آسیب یا آزار خویشاوندان میزبانش شود، تصمیم گرفت برود.

ابراهیم بن معقل، کتاب‌های او را بر پشت یکی از مرکب‌ها نهاد و مرکب دوم را برای خود امام آماده کرد.

سپس بازگشت تا او را برای خروج همراهی کند.
امام که به‌شدت ناتوان شده بود، با کمک یار خود حرکت کرد و به سوی مرکب رفتند.

اما پس از مقداری راه رفتن، امام احساس ضعف و خستگی شدید کرد.
به ابن معقل گفت:
«اجازه بده چند دقیقه‌ای کنار راه بنشینم تا اندکی استراحت کنم...»

امام بخاری، در کنار جاده نشست و خوابش برد.

اما دقایقی بعد، هنگامی که ابن معقل خواست او را بیدار کند...
دریافت که روحش به سوی پروردگار پر کشیده است.

رحمت خدا بر او باد.
او در کنار راه، در شب عید فطر، اول شوال سال ۲۵۶ هجری، در حالی که از شهری به شهر دیگر رانده می‌شد، و در سن بیش از ۶۲ سالگی، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

امروز دیگر کسی نام آن حاکمان نیشابور و بخارا و سمرقند را نمی‌داند...
اما نام امام بخاری، تا ابد در تاریخ اسلام جاودانه است.

رحمت خدا بر او باد، و جایگاهش را در اعلی علیین، در کنار پیامبران، شهدا و صالحین قرار دهد.


📚برخی منابع:


- شرح حال امام بخاری در کتاب سیر أعلام النبلاء نوشته‌ی امام ذهبی
- شرح حال امام بخاری در کتاب البدایة و النهایة اثر امام ابن کثیر
- مقدمه‌ی کتاب فتح الباري بشرح صحیح البخاري نوشته‌ی امام ابن حجر عسقلانی
- مقدمه‌ی کتاب عمدة القاري في شرح صحیح البخاري تألیف امام بدرالدین عینی
- رساله‌ای درباره‌ی مناقب امام بخاری به نام مناقب البخاري نوشته‌ی امام عیدروسی
- رساله‌ای دیگر در فضائل امام بخاری به نام مناقب البخاري اثر امام بکری



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه

ᴡᴇʙꜱɪᴛᴇ - ɪɴsᴛᴀɢʀᴀᴍ - Fᴀᴄᴇʙᴏᴏᴋ
پاس ادب، به حد کفایت نگاه دار
خواهی اگر ز بی‌ادبان یابی ایمنی

افتاده باش، لیک نه چندان که همچو خاک
پامال هر نبهره شوی، از فروتنی...

رهی




@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
17.05.202512:59
کجا می روی؟


داستان جالبی وجود دارد دربارهٔ مردی که به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت.

این طور به نظر می رسید که جای بسیار مهمی می رفت.

مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: « کجا می روی؟ »

مرد اسب سوار جواب داد: « نمی دانم، از اسب بپرس! »

این داستان زندگی خیلی از مردم است؛ آن ها سوار بر اسب عادت هایشان می تازند، بدون این که بدانند کجا می روند.

وقت آن رسیده است که زمام زندگی را آگاهانه در دست بگیریم و مسیر خود را نه به‌واسطه‌ی شتاب عادت‌ها یا جاذبه‌ی تمایلات درونی، بلکه بر پایه‌ی درک و تشخیص درست، انتخاب کنیم؛ مسیری که ما را به‌سوی رشد، معنا و مقصدی شایسته رهنمون کند.



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
10.05.202506:22
ترجمه اصل روایت که خودش حس و حال دیگری دارد...


«مزنی گفت:

گفتم: اگر کسی باشد که بتواند آن‌چه در درون من می‌گذرد و اندیشه‌ام را درباره‌ی توحید بیرون بکشد و بیان کند، او کسی جز شافعی نیست. پس نزد او رفتم، در مسجد مصر بود. وقتی در برابرش نشستم، گفتم: مسأله‌ای درباره‌ی توحید در دلم خطور کرده، و دانستم که کسی به اندازه‌ی تو در این باب آگاه نیست؛ پس بگو چه در این باره می‌دانی؟

شافعی خشمگین شد و گفت: می‌دانی کجایی؟
گفتم: آری.
گفت: این همان‌جایی است که خداوند فرعون را در آن غرق کرد. آیا به تو رسیده که پیامبر خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ـ دستور داده باشد که درباره‌ی این‌گونه مسائل پرسش شود؟
گفتم: نه.
گفت: آیا صحابه در این‌باره سخنی گفته‌اند؟
گفتم: نه.
گفت: می‌دانی در آسمان چند ستاره هست؟
گفتم: نه.
گفت: آیا حتی یک ستاره‌اش را می‌شناسی؟ می‌دانی جنسش چیست؟ کی طلوع می‌کند؟ کی غروب می‌کند؟ از چه ساخته شده؟
گفتم: نه.
گفت: پس چیزی را که با چشم خود می‌بینی و بخشی از آفرینش است نمی‌شناسی، آن‌وقت می‌خواهی درباره‌ی دانش خالقش سخن بگویی؟!

سپس از من درباره‌ی مسأله‌ای در وضو پرسید. من در آن دچار اشتباه شدم. او آن مسأله را به چهار حالت تفصیل داد، و من در هیچ‌یک از آن‌ها پاسخ درستی ندادم.

سپس گفت: چیزی را که روزی پنج بار به آن نیاز داری نمی‌دانی، آن‌گاه می‌خواهی خود را به دانستن علم خالق مشغول کنی؟
اگر چنین اندیشه‌ای به دلت خطور کرد، به سوی خدا بازگرد، و به این آیه‌ی او تمسک کن:

وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ-إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ


«و خدای شما خداوند یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشنده ی مهربان است. همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.» (آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره البقرة).


پس از مخلوق به خالق استدلال کن، و خود را درگیر دانستن چیزی که عقلت توان درکش را ندارد، مکن.

مزنی گفت: پس توبه کردم.»


📚سیر أعلام النبلاء (۱۰/۲۵، ۲۶، ۳۱، ۳۲).



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
13.05.202520:37
برادر خوشتیپ❗️


تابعي بزرگوار، ابن جُریج روزی با مردی خوش‌سیما برخورد کرد. از او پرسید: "آیا خواهری داری؟"
آن مرد پاسخ داد: "بله."
ابن جریج با خواهر او ازدواج کرد و گفت: "شاید این زیبایی که در برادر هست، در خواهرش هم باشد."

📚منبع: سير أعلام النبلاء، ج ٩، ص ٢٦٩.


پ.ن اول: این گزارش تاریخی، هرچند در نگاه نخست ممکن است طنزآمیز به نظر برسد، اما در دل خود نکات ژرف و قابل تأملی را در بر دارد؛ نکاتی که بازتابی از بافت فرهنگی و اجتماعی جوامع مسلمان در آن دوران است.

نخست، این حکایت به روشنی گویای وضعیت ظاهری و پوشش زنان آن عصر است. آن‌گونه که از روایت برمی‌آید، بانوان مسلمان نه‌تنها به حجاب شرعی پایبند بودند، بلکه در جامعه نیز حضوری همراه با وقار و پوشیدگی داشتند؛ تا آن‌جا که چهره آنان حتی برای مردانی مانند ابن جریج، که اهل علم و دیانت بود، پوشیده می‌ماند. اگر غیر از این بود، یعنی اگر زنان با چهره‌ای آشکار در اجتماع ظاهر می‌شدند، نیازی به چنین ابتکار کنجکاوانه‌ای – مانند سنجش زیبایی خواهر از طریق برادر – احساس نمی‌شد. این خود نشانه‌ای از فضای عفاف‌مدار و متعهد آن زمان است.

نکته قابل توجه دیگر، سادگی و بی‌تکلفی در امر ازدواج است. در این روایت، خبری از معیارهای پیچیده و گاه غیرواقع‌بینانه نیست. ابن جریج تنها با مشاهده‌ی چهره‌ی برادر، به امید شباهت خانوادگی، اقدام به ازدواج با خواهر او می‌کند. این سادگی نه از سر سهل‌انگاری است، بلکه ناشی از نگاه واقع‌گرایانه و اولویت دادن به ارزش‌های اصیل است.

مردمان آن دوران، با وجود پایبندی عمیق به شرع و دین، ازدواج را به مسأله‌ای پیچیده و پرهزینه تبدیل نکرده بودند. این درسی است برای ما که در روزگار کنونی، گاه آن‌چنان معیارهای عجیب و فرساینده‌ای برای ازدواج می‌تراشیم که گویی باید فردی را به سفارش از کارخانه ساخت! در حالی که حقیقت آن است که ازدواج باید امری ساده، اسلامی، و متناسب با فطرت باشد؛ نه آزمونی طاقت‌فرسا که در نهایت، بسیاری را از اصل ماجرا دور می‌سازد.

پ.ن دوم: امام بخاری در صحیح خود بابی با عنوان «بَابُ عَرْضِ الإِنْسَانِ ابْنَتَهُ أَوْ أُخْتَهُ عَلَى أَهْلِ الخَيْرِ» (پیشنهاد نمودن دختر یا خواهر -برای ازدواج- از سوی انسان به افراد شایسته و نیکوکار) گشوده و در آن به این موضوع پرداخته است.


@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه

ᴡᴇʙꜱɪᴛᴇ - ɪɴsᴛᴀɢʀᴀᴍ - Fᴀᴄᴇʙᴏᴏᴋ
🌱 حس‌ و حال وقتی که توی خونه‌ات بچه‌هایی هستن ...




@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
11.05.202510:03
آماده‌ام؛ اما نه برای مردن❗️





📢 "منتشر کن، جزاك اللهُ خَيرا!"

@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
09.05.202518:32
ابوبکر صدیق و اهل بیت:


امام بخاری در صحیح‌اش (۳۷۱۲) روایت کرده که ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنه به علی رَضِیَ اللهُ عَنه گفت:

«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی».

«سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، پیوسته داشتن پیوند خویشاوندی رسول الله صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم برایم محبوب‌تر از پیوسته داشتن پیوند خویشاوندان خودم است».

امام بخاری همچنین در صحیح‌اش (۳۷۱۳) از ابن عمر از ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده که گفت:

«ارْقُبُوا مُحَمَّدًا فِی أَهْلِ بَیْتِهِ»


یعنی: در رفتار با اهل بیت، محمد صلی الله علیه وسلم را در نظر داشته باشید.

حافظ ابن حجر در شرح این گفته می‌گوید: «مردم را با این سخن مورد خطاب قرار داده و سفارش می‌نمود. و مراقبت از یک چیز یعنی نگهداشتن آن. گفته می‌شود: وی را در مورد آنها مراعات کنید،‌پس آنان را آزار نرسانده و به آنها بدی نکنید».

در صحیح بخاری (۳۵۴۲) همچنین از عقبة بن حارث روایت است که گفت:

صَلَّى أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَصْرَ، ثُمَّ خَرَجَ یَمْشِی فَرَأَى الْحَسَنَ یَلْعَبُ مَعَ الصِّبْیَانِ فَحَمَلَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، وَقَالَ: «بِأَبِی شَبِیهٌ بِالنَّبِیِّ... لَا شَبِیهٌ بِعَلِیٍّ» وَعَلِیٌّ یَضْحَکُ.

ابوبکر رضی الله عنه نماز عصر را خوانده سپس از مسجد بیرون آمده و قدم می‌زد، حسن را دید که با کودکان بازی می‌کرد پس او را بر دوش خود سوار کرده و گفت: پدرم فدایت، شبیه پیامبر هستی، نه شبیه علی؛ در حالی که علی رضی الله عنه می‌خندید.

حافظ ابن حجر در شرح این سخن می گوید: سخن وی «بأبی»: (از نظر زبان عرب) حذف شده‌ای دارد که تقدیر آن چنین است: أفدیه بأبی، یعنی پدرم فدایت باد. همچنین می‌گوید: «این روایت فضیلت ابوبکر و محبتش به خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وسلم را می‌رساند».


@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
11.05.202510:13
آماده‌ام؛ اما نه برای مردن


پس از آن‌که اسلام آورد و شهادتین بر زبان جاری ساخت، یکی از تأثیرگذارترین چهره‌ها در مسیر ایمانش، مادربزرگش بود؛ بانویی سالمند، بیمار و بستری در بیمارستان، با قلبی ناتوان که روزهای واپسین زندگی‌اش را سپری می‌کرد.
با وجود شرایط جسمانی دشوار، هر بار که نوه‌اش به ملاقاتش می‌رفت، نسخه‌ای از ترجمه‌ی انگلیسی قرآن را همراه می‌برد و برایش می‌خواند. مادربزرگ، پس از هر بار شنیدن کلام قرآن می‌گفت:
«هر بار که این کتاب را برایم می‌خوانی، قلبم قوی‌تر می‌شود. آن‌ها نمی‌دانند من چه زمانی از اینجا خواهم رفت؛ تنها یک خداست که از آن آگاه است.»

او دیگر توان برخاستن نداشت، اما با این حال، اگر نوه‌اش برای اقامه‌ی نماز صبح از خواب برنمی‌خاست، گویی خود نیز نمی‌توانست از بستر جدا شود. همیشه پیش از طلوع آفتاب بیدار می‌شد، عصای چوبی‌اش را محکم بر زمین می‌کوبید و نوه‌اش را با لحنی جدی صدا می‌زد:
«هوارد! برخیز! برو کاری را که در حمام می‌کنی انجام بده، اندکی آب به صورتت بزن و برای نماز آماده شو... وقت زیادی باقی نمانده است.»

انگار همواره در کنار او بود تا به پیش راندش، تا او را در راه نگه دارد، وا ندارد که درنگ کند.
پیوسته تشویقش می‌کرد، سوقش می‌داد، و از ایستادن بازش می‌داشت...
هُل می‌داد، هُل می‌داد، هُل می‌داد...

تا آن‌که روزی، هنگامی‌که نوه‌اش به خانه بازگشت، مادربزرگ به چشمان او نگریست و گفت:
«هوارد، من آماده‌ام.»

او که نگران شد، پاسخ داد:
«نه، مادر بزرگ... تو نخواهی مُرد، مگر آن‌که الله بخواهد.»

اما زن سالمند با آرامشی خاص گفت:
«من آماده‌ی مرگ نیستم... آمادگی آن را دارم که شبیه تو شوم.»

پرسید:
«چه می‌خواهی بگویی؟»

پاسخ داد:
«می‌خواهم مانند تو باشم. باید چه کنم؟»

و نوه‌اش با طمأنینه گفت:
«فقط پس از من تکرار کن:
لا إلهَ إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله.»



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
تعریف اهل سنت از عباس بن عبدالمطلب:


امام ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۲/۷۹-۸۰) درباره عباس بن عبدالمطلب رضي الله عنه عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گوید:

كَانَ مِنْ أَطْوَلِ الرِّجَالِ، وَأَحْسَنِهِمْ صُوْرَةً، وَأَبْهَاهُم، وَأَجْهَرِهِمْ صَوْتاً، مَعَ الحِلْمِ الوَافِرِ، وَالسُّؤْدُدِ.


«او از بلند قامت‌ترین، خوش‌سیما ترین، باهیبت‌ترین مردان بود که صدایی بس رسا داشت و بسیار بردبار و والا مقام بود ...»

زبیر بن بَکّار می‌گوید:

كَانَ لِلعَبَّاسِ ثَوْبٌ لِعَارِي بَنِي هَاشِمٍ، وَجَفْنَةٌ لِجَائِعِهِمْ، وَمَنْظَرَةٌ لِجَاهِلِهِمْ. وَكَانَ يَمْنَعُ الجَارَ، وَيَبْذُلُ المَالَ، وَيُعْطِي فِي النَّوَائِبِ.

«عباس برهنگانِ بنی هاشم را می‌پوشاند و گرسنگانشان را غذا می‌داد و بی‌خردانشان را باز می‌داشت، از همسایه دفاع کرده و دارایی‌اش را می‌بخشید و در مشکلات یاری می‌کرد».



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّين


پس الله را پرستش کن و دین را برای او خالص گردان. [الزُّمَر : ۲]





أي : فاعبد الله وحده لا شريك له ، وادع الخلق إلى ذلك ، وأعلمهم أنه لا تصلح العبادة إلا له [ وحده ] ، وأنه ليس له شريك ولا عديل ولا نديد.


💡یعنی: تنها الله را عبادت کن و هیچ شریک و همتایی برای او قائل مشو. مردم را نیز به این یکتاپرستی فرا بخوان و به آنان اعلام کن که عبادت، شایسته‌ی هیچ‌کس جز او نیست؛ چرا که او نه شریکی دارد، نه همانند و نه هم‌مرتبه‌ای.

📚 تفسیر القرآن العظیم، امام ابن کثیر رحمه‌الله.




@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
مختصری از محبت عُمَر فاروق با اهل بیت:



ابن کثیر در تفسیر آیات سورهٔ شوری آورده است: عمر بن خطاب به عباس گفت: «به الله سوگند، روزی که مسلمان شدی، اسلام آوردن تو برایم دوست داشتنی‌تر از اسلام آوردن خطاب بود، اگر اسلام می‌آورد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شدن تو را بیش از مسلمان شدن خطاب دوست داشت».

این سخن را همچنین ابن سعد در الطبقات (۴/۲۲، ۳۰) آورده است.



@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
20.04.202517:56
مجادله با نادان شایسته نیست:


ابو بکر الخلال رحمه الله (متوفی ۳۱۱) می‌گوید:

«وَلَیْسَ یَنْبَغِی لِأَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ أَنْ یَکُونُوا کُلَّمَا تَکَلَّمَ جَاهِلٌ بِجَهْلِهِ أَنْ یُجِیبُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیُنَاظِرُوهُ، فَیُشْرِکُوهُ فِی مَأْثَمِهِ، وَیَخُوضُوا مَعَهُ فِی بَحْرِ خَطَایَاهُ، وَلَوْ شَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ یُنَاظِرَ صَبِیغًا، وَیَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى یُنَاظِرُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیَبِینُوا عَلَیْهِ لَفَعَلَ، وَلَکِنَّهُ قَمَعَ جَهْلَهُ، وَأَوْجَعَ ضَرْبَهُ، وَنَفَاهُ فِی جِلْدِهِ، وَتَرَکَهُ یَتَغَصَّصُ بِرِیقِهِ، وَیَنْقَطِعُ قَلْبُهُ حَسْرَةً بَیْنَ ظَهْرَانَیِ النَّاسِ مَطْرُودًا، مَنْفَیًّا، مُشَرَّدًا، لَا یُکَلَّمُ وَلَا یُجَالَسُ، وَلَا یُشْفَى بِالْحُجَّةِ وَالنَّظَرِ، بَلْ تَرَکَهُ یَخْتَنِقُ عَلَى حِرَّتِهِ، وَلَمْ یُبَلِّعْهُ رِیقَهُ، وَمَنَعَ النَّاسَ مِنْ کَلَامِهِ وَمُجَالَسَتِهِ».



ترجمه: «برای اهل علم و معرفتِ به الله، شایسته نیست که هربار یک نادان با جهلش چیزی گفت، به او جواب دهند و حجت برایش بیاورند و با او مناظره نمایند و به این شکل در بزهکاری‌هایش شریک او شوند و به همراه او در دریای خطاهایش شنا کنند. و اگر عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌خواست که با صبیغ [بن عسل التمیمی] مناظره کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را برایش جمع کند تا با او مناظره کنند و برایش حجت آوری کنند و توضیح بدهند، پس می‌توانست که چنین کاری کند، ولی چنین نکرد، بلکه از همان ابتدا جهلش را محکم سرکوب و ریشه کن کرد و در پوستش خفه کرد و از سر تحقیر چنان رهایش کرد که با آب دهانش در گلو خفه شود و قلبش از حسرت اینکه در بین مردم به او بی‌توجهی شده و از بین مردم طرد و رانده شده است، پاره پاره شود، که نه با او صحبت می‌کنند و نه با او می‌نشینند و با هیچ حجت و نظری به او نزدیک نمی‌شوند، بلکه او را چنان ترک کرد که بر تشنگی‌اش غرق شود و نتواند آب دهانش را ببلعد و مردم را از صحبت‌کردن و مجالست با او منع کرد».

📚السنة از الخلال، ج ۱ ص ۲۲۳.

صبیغ مردی بود که به دنبال تاویل قرآن و آیات متشابهات می‌رفت و علاوه بر اینکه شک و شبهات دربارۀ تاویل قرآن بوجود آورده بود، بلکه برداشت‌های ناصواب از آنها ارائه می‌داد.


📢 "منتشر کن، اجر ببر."

@𝚍𝚊𝚏𝚝𝚊𝚛𝚌𝚑𝚎𝚑_𝚝𝚌𝚑 | دفترچه
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.