
Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

یغماے بوسہ
@naavaabot
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікованийДовіреність
Не надійнийРозташування
МоваІнша
Дата створення каналуСерп 12, 2024
Додано до TGlist
Жовт 28, 2024Рекорди
31.03.202523:59
1.6KПідписників28.03.202516:11
50Індекс цитування16.01.202523:59
147Охоплення 1 допису27.03.202516:39
68Охоп рекл. допису20.03.202523:59
6.12%ER17.01.202512:43
14.41%ERR19.03.202521:23
امشب مثل هر شب چشم می سایم به بلندای آسمان و باز می جویم ستاره ی دنباله دار را ولی این قصه،قصه ی پر غصه ای است که تا هنوز دنباله دارد؛
با نگاهی خسته،سرد و نا امید بدرقه می کنم عشق را!فرصت از دست رفته ی رویت ستاره ی دنباله دار را!آن گاه که ستاره ی بختم کوچ کرد به دنبالش آواره ی غربت و سردرگمی شدم و شروع شد فصل های در به دری،آغاز شد روز های خالی از خیال خوب که از میان هر چه ستاره همه بی دنباله ولی دنباله ی عشق در به در تو تا هنوز به دنبالم می اید و هنوز آسمان دلم تاریک است و بی فروغ و تو گرچه شبرنگی ولی به همان ستاره گونی ات قسم،دشت آسمان بختم رخت شب پوشیده و سوگوار کوچ ناباورانه ی توست.
19.03.202521:23
می دانم آشنای دیروز و غریبه ی امروزم ولی با همه ی غریبگی ام،هنوز آشنای هر روز رویایم هستی و این غریبگی برایم آشناست؛
میان همهمه باد های گیج بهاری خش خش یاد تو،زیر پاهای جانم شنیدنی است ولی چه قدر سخت است که مجبورم دست هایم را روی گوش هایم بگذارم تا نکند ضرباهنگ پای یادت،تنگ بلور قلب منتظرم را بلرزاند.
قدم میزنم در کوچه باغ های یادت و روی صندلی خاطره ها به نظارت ی افق های دور دست می نشینم.باد بهاری مرا یاد لحن یخ زده ی کلامت می اندازد و آن شب پر اصرار من و پر انکار تو!همان شب که بال بال میزدم برای تلاقی جرقه نگاهم باتو تا خرمن هر چه احساسم را به آتش بکشانی و در هوای نیاز خاکسترم کنی.آن شب که من پر پر میزدم تا با آرامش سکر آور نگاهت،آرامم کنی..ولی تو آن شب سنگ تر از همین صندلی سنگی شده بودی که رویش نشسته ام.انگار هر چه پنبه در دنیا بود در گوش تو جا شده بود که صدای تمنایم را نمی شنیدی.آن شب میخواستم تمام تنهایی هایم را با پونه ی آغوشت پیوند زنم و عطر مخملی هر چه عشق را به تن خسته جانم بپاشانم ولی تو آن شب با پیوند بیگانه بودی و حتی وقتی میخواستی با من از جدایی بگویی مثل همیشه با لبخند به بزم جدایی دعوتم میکردی.تو آن شب بر من و تمام پریشانی گیسو هایم خندیدی.خندیدی بر من و داغی که بر شقایق دلم گذاشته بودی.تو شمس گونه از لا به لای شب خاطره هایم پر کشیدی و من مولانا وار به انتظاری فرجامت چه تلخ نشستم.آن شب صدای«دوستت دارم»هایم به امتداد هفت آسمان میرسید ولی تو حاضر نشدی در یک قدمی من بایستی.
Переслав з:
𝚳ꤕ𝗀à𝗇

25.03.202519:50
🥢 // ℱ𝑖𝑙𝑙𝑒𝑑 𝑤𝑖𝑡𝒉 𝑝𝑜𝑖𝑠𝑜𝑛 𝑏𝑢𝑡
𝑏𝑙𝑒𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑤𝑖𝑡𝒉 𝑏𝑒𝑎𝑢𝑡𝑦
𝒜𝑛𝑑 𝑟𝑎𝑔𝑒
𝑏𝑙𝑒𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑤𝑖𝑡𝒉 𝑏𝑒𝑎𝑢𝑡𝑦
𝒜𝑛𝑑 𝑟𝑎𝑔𝑒
Переслав з:
ڪرآنہ

14.03.202513:59
هنوزم قلبم فقط وقتی برای توعه آروم میگیره و بین دستای شخص دیگه بیقراره و بیتابی میکنه، با این حال هیچوقت امنیت قلبم رو تضمین نکردی و منم از تو قولی بابت محافظت از قلبم نگرفتم، جوری که هر وقت بخوای میتونی وجود زندگیای که مثل نخ نازکی وصلِ به تو و وجودت رو، نادیده بگیری. آخ..باز یادم رفت و این میم مالکیتِ لعنتی.
قلب من نیست، هیچوقت دلیل تپیدنش زندگی من نبوده.
قلب من نیست، هیچوقت دلیل تپیدنش زندگی من نبوده.
Переслав з:
آشـیـانـهِ عُـشـاق

14.03.202513:44
جـرقهِ عشق را در نگـاهت دیدم که روشنگـر آتشـکده وجـودم بود؛ آن اشتـعالی که دنیـای مرا سـوزاند و مـن را به پـایت ذره ذره آب کرد.
قـطرات وجـودم هر لحـظه در کـنار تـو همـچـون بخـار آب جدا میشـدند و چشـمانت هیـچ یـک از آنـها را نـدید.
نـگـارا، چـشمانـم آگـاه ز کردار خـویش است لـیکـن جـنـون را آگـاهی کافـیسـت؟
قـطرات وجـودم هر لحـظه در کـنار تـو همـچـون بخـار آب جدا میشـدند و چشـمانت هیـچ یـک از آنـها را نـدید.
نـگـارا، چـشمانـم آگـاه ز کردار خـویش است لـیکـن جـنـون را آگـاهی کافـیسـت؟
25.03.202510:41
Переслав з:
𝗁𝗂𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁

14.03.202500:18
امـا بـعد از تـو، مـن همـان پیـرمـردی شـدم کـه در کـافهای سـاکت و کـمنـور، پشـت میـز دونفـرهای نشـستـه، قهـوه سـرد شـدهاش را نمینـوشد. نه کتـابی میخـواند و نه کـسی را در کنـار خـود دارد، تنهـا به نبودنـت خیـره میشـود؛ در حالـی که سی و انـدی سـال بیـشتر نـدارم.
Переслав з:
نغمههای خاموشـے

29.03.202518:00
«برخی خاطرات، مثل قهوهی تلخی هستند که سالها پیش در فنجانی سرد جا ماندهاند؛ نه آنقدر زنده که تسکین دهند، نه آنقدر مرده که فراموش شوند.
با هر نگاه، با هر لمس،《 بوی کهنگیشان 》 در جانت رسوخ میکند و تو را به لبهی پرتگاهی میبرد که بارها از آن سقوط کردهای.»
سناریو را هم بخوانید♡
با هر نگاه، با هر لمس،《 بوی کهنگیشان 》 در جانت رسوخ میکند و تو را به لبهی پرتگاهی میبرد که بارها از آن سقوط کردهای.»
سناریو را هم بخوانید♡
Переслав з:
ڪرآنہ

21.03.202514:45
تا وقتی بودی، با این که دلیل بودنت من نبودم و بودنت شبیه بودنای واقعی نبود، دلم قرص بود به وجود کمرنگ تو. الان که نیستی و همه جا بوی جنازهی فاسد شدهی عشقی دفن شده توی قبرستون قلبم رو گرفته، وقتی شبا خسته از غر زدنای زندگی و تن رنجورم به متروکهای که بعد تو سیاهپوش شد و دیگه شباهتی به کلبهی سرزندهی ما نداره برمیگردم، دلم گرمِ کدوم لمس و آوای آرامش بخشی باشه؟ میدونم توام دلتنگی، دلتنگ بوسیدن اشکهای سفید رنگی که زمانی متعلق به روحی پاک بود، دلتنگ به آغوش کشیدنِ خستگیهای خاکستری رنگی که مسبب وجودشون تو نبودی، دلتنگ لبخند قلبم به اون بوسههای آبی رنگی که از غم عشق من نشأت میگرفتن، میدونم دنیای توام مثل دنیای من دیگه رخی از رنگاش به چشمای سیاهچالت نشون نمیده، میخوام اینطور فکر کنم که توام گاهی دلت تنگ میشه، برای رنگ و بوی همون جنگلِ نفرین شده. از امشب میخوام دلِ تنگت دلیل نفس کشیدنم باشه، میخوام خودم رو کسی ببینم که میتونه غم جمع شدهی دلت رو با بوسههایی به رنگ روح فرشتهها کمرنگ کنه، کسی که رد زخمهات رو با اشکای پاک تر از معصومیت کودکی میشوره و میبره. ولی قلب تو مثل مرگ شب، سیاه شده و قلب منم تیرهتر از اونیه که بتونه رنگی به چشمای سیاهِ شبت بده و مرواریدای دریای چشمات رو زنده کنه.
یعنی من همیشه مقابل گرداب ویرانهی زندگی همینقدر ناتوان بودم؟
29.03.202518:24
اخ اخ قلمت همیشه مورد پسندم بوده جانا..
29.03.202518:01
اخ اخ خودت میدونی که چقد قلمتو دوست دارم در جریانی که؟
من از قبل خونده بودم*
من از قبل خونده بودم*
Переслав з:
ڪرآنہ

25.03.202510:41
درود به تمام ادمینهای عزیز، بنده ارغوان (شاعر، نویسنده و گویندهی پادکست) هستم و این متن به منظور افزایش آگاهی شما نوشته شده، امیدوارم بتونم قدم کوچکی برای کمک به شما بردارم تا این اتفاق بعدها برای خودتون پیش نیاد .چندین سال پیش افتخار این رو داشتم که نوشتههام مورد استقبال قرار بگیره،
و همچنین پادکستی که با عنوان "هبوط" تونست به مراتب خوبی از حمایت ارزشمند افرادی مثل شما برسه .
فکر میکنم بهتره کلام رو مختصر کنم،
نوشتهای که شما ملاحظه فرمودین و من لینکش رو براتون قرار دادم، نوشتهای هست که سالها پیش به عنوان محتوای پادکست هبوط انتخاب شد، بنده شخصا نویسندهی این متن بودم و ادمین محترم این چنل لطف کرده علاوه بر کپی برداری متن، آشکاراً خودش رو نویسندهی این اثر معرفی کرده .
از همهی شما عزیزان تقاضا دارم قبل از حمایت و دنبال کردن یک سری افراد، چنین چیزهایی رو در نظر بگیرید، به نویسندههایی که صرفا کپی برداری میکنن نگید قلم خوبی دارن، و البته خواهشمندم اگر یک سری افراد توانایی تولید محتوا یا نویسندگی رو ندارن قبلش دوره ببینن یا حداقل تمرین کنن .
https://t.me/CHIKAGE_CK
خیلی ممنون از همراهی و حمایت شما با به اشتراک گذاری این متن در چنلهای قشنگتون و البته ممنون از ساوی عزیز، که این فرصت رو در اختیار من گذاشت تا بتونم این صحبتها رو با شما در میون بزارم .
- ارغوان دیباج ،، جهت آشنایی با بنده :@violetpoet / @xxxaeo
Переслав з:
𝖤𝗎𝗉𝗁𝗈𝗋𝖾𝖺 .

21.03.202516:15
تو را با آن هزار و تک شب چشمانت ؛ در برف زمستان شناختم.
زمستانی که بهارش را گم کرده.
زمستانی که بهارش را گم کرده.
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.