Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) avatar

رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم.(والتر بنیامین)

@mostafamehraeen1975
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
РозташуванняІран
МоваІнша
Дата створення каналуГруд 12, 2016
Додано до TGlist
Січ 01, 2025

Останні публікації в групі "رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)"

سیاست یعنی وسعت بخشیدن به دامنه احساس، زبان و تخیل

۱. تصور همگانی بر آن است که سیاست چیزی ست از جنس وجود یک دولت با منطق درونی آن و رابطه ای که با مردمان خود اختیار می کند. این تصویر از سیاست تصویری دور از حقیقت نیست، اما پذیرفتن آن به معنای اتخاذ رویکردی ظاهربینانه به سیاست است که اصولا سیاست را چیزی جز قدرت حاکم مشروع یا نامشروع نمی داند.

۲. در نگاه کیفی به سیاست، اما، سیاست از جنس حکم دادن در خصوص "دامنه تخیل، زبان، و احساس" جامعه است: جامعه چه چیزهایی می تواند تخیل کند، احساس کند، و به زبان آورد. فرق جوامع دمکراتیک و استبدادی در تعیین مرزهای همین مساله است: جامعه دمکراتیک جامعه ای است که در آن حدود زبان، تخیل و احساس مردمان آن جامعه وسعت یافته است. برعکس، جامعه استبدادی جامعه ای است که در آن قدرت حاکم بر احساسات، تخیل و زبان مردم چنگ انداخته و آن ها را مقید و محدود به مرزهای خاص ساخته است.

۳. تغییر اجتماعی زمانی ممکن می شود که زبان، احساس و تخیل یک جامعه تغییر یابد. تا نتوانیم احساسات فعالی چون شادی، مهربانی، عشق، دوستی، غمخواری، همدلی، آرامش، مدارا، صبوری، و...را تجربه کنیم؛ تا نتوانیم تخیل خلاقانه ای چون تخیل شاعران و داستان نویسان را تجربه کنیم و با یک ذهن خلاقانه تصویری دیگر از خود، جهان و جامعه را برای خود ممکن سازیم؛ تا نتوانیم انقلاب زبانی را تجربه کنیم و با وسعت بخشیدن به دامنه واژگان زبانی، معانی زبانی و ساختار گرامی زبان از زندگی خود روایت دیگر بسازیم و به عنوان مثال به جای گفتن جمله خنثی و بی فاعل " پنج هزار کارگر بیکار شدند" از جمله دارای فاعل " سیاست های دولت در حوزه پرداخت ارز باعث بیکار شدن پنج هزار کارگر شد" یا به جای گفتن " قانون می گوید بدنت را بپوشان" نگوییم " بدن من و شکل و قالب آن و نیازهای آن دامنه قانون پوشش را تعیین می کند"، هرگز قادر به ایجاد تغییر در خود و ممکن ساختن نیاز به تغیبر و تلاش برای محقق ساختن آن در جامعه نخواهیم بود.

۴. هر گونه تغییر اجتماعی پیش از هر چیز " تغییری در زبان، احساس، و تخیل" ماست و شرط لازم برای این تغییر به اشتراک گذاشتن جهان های زبانی و احساسی متفاوت با یکدیگر و یا آشنا شدن با منابع زبان و احساس و تخیل جدید در دنیای ادبیات و هنر و شعر و سینما و...‌است. باید اندکی در سکوت تفکر کرد، باید اندکی تفکرات حاصل از سکوت را با دیگران به اشتراک گذاشت، باید اندکی به منابع زبان و خیال و احساس یعنی زبان اندیشه و هنر نزدیک شد، و باید کوشید این نکته را به شکل انتقادی دریافت که چگونه مکانیسم های قدرت موجود دامنه زبان و احساس و خیال ما را محدود به زبان و خیال و احساسات منفعلی چون اندوه ساخته است: خیال جهان جدید بیش از هر چیز حاصل گفتگوهای ما در کنش های روزمره زندگی ست. به جای تکرار جهان کهنه ای که در آن گرفتاریم، با هم سخن از امکانات جدید زندگی تازه خود بگوییم.در زبان و احساس و خیال تازه خود از جهان چیزهای تازه بخواهیم تا جهان رنگ ما را به خود بگیرد. جهان بی صداست.قصه ما از جهان رنگ و صدای جهان ما را مشخص می سازد.

http://t.me/mostafamehraeen
به همه کسانی که در اینروزهای جامعه ایران به دنبال خواندن یک کتاب خوب درباره شرایط سخت انسانی و چگونگی برخورد امیدوارانه انسانها با این شرایط هستند، خوندن این کتاب را توصیه میکنم.از این نمونه کتاب فقط یک کتاب دیگر میشناسم و آن " زندگی در اعصار ظلمانی" اثر هانا آرنت است که می تونید فایل آن را در گوگل بیابید و مطالعه کنید.هر دو کتاب قصه های برخورد امیدوارانه چند انسان با شرایط سخت زندگی انسانی ست.

http://t.me/mostafamehraeen
http://t.me/mostafamehraeen
مصاحبه به تاریخ دوشنبه بیست و پنجم فروردین ماه چهارصد و چهار.

http://t.me/mostafamehraeen
خطاب به عزیزانی که مهربانانه حالم را می پرسند: "تهدید فقر و مرگ" را بی ارزش کنیم

۱.دوستان عزیز بسیاری بعد از شنیدن خبر ماجرای بازجویی در محل کارم پیام میدهند که نگران حال شما هستیم و لطفا از حال خودت بگو. احوالپرسی دوستانم را باز بهانه ای میکنم برای سخن گفتن از آنچه بر ما می گذرد. من خوبم و سر در خود به وضعیت غم انگیز این زندگی می اندیشم که چه بی دلیل و بی هیچ دستاورد زندگی ما و این سرزمین قربانی یک فاجعه و استبداد بی معنا شد. اما اگر تصور کنیم که این وضعیت های هولناک در تاریخ بی سابقه نبوده اند، امید باز به درون ما باز می گردد. به زبان کتاب " در باب تسلای خاطر"، تسلا و امید و آرامش ریشه در فهم دارد: فهم اینکه ارعاب هر چقدر هم که زشت باشد در مقابل حقیقت و تخیل تازه رنگ می بازد. من اصولا انسانی امیدوارم و همه زندگی ام انباشته از نور چهار خواهر "عشق، ایمان، آزادی، و عدالت" بوده و هست.

۲.شاید به من بگویند مصاحبه نکن و به رهبر نامه نزن و من هم به اجبار و یا بنا به تحلیل بگویم " چشم" ؛ شاید با انبوهی از توهین و فحاشی از سوی لشکر سایبری روبرویم کنند و گمان کنند که می توانند درون همه آدم ها را با توهین و تحقیر به تزلزل وادارند، ولی به آن ها نشان داده ام و باز هم نشان خواهم داد که به هیچ عنوان نقش معلمی خودم در نسبت با جامعه را رها نخواهم کرد: اگر قرار باشد فقط زنده باشم و معلم نباشم همان بهتر که زنده نباشم. به زبان مایکل ایگناتیف، "من شکست ها را می پذیرم، من همه ناتوانی های خودم و مردم را میبینم، اما دلیلی ندارد که آن ها آینده ما را هم تسخیر کنند یا احتمالات باقی مانده برای ما را از بین ببرند". باز به زبان همان نویسنده " امید، عنصر اصلی مبارزه است. امید یعنی باور به اینکه ما می توانیم خود را از فقدان، شکست و ناامیدی بازپس بگیریم. ....".شاید باز شکست بخوریم، ولی به قول بکت "این بار بهتر شکست می خوریم".

۳.تنها نکته مهم در این ماجرا این است که اجبار را نپذیریم و نپذیریم که زندگی در دروغ را به ما تحمیل کنند.به زبان هاول، با وجود همه محدودیت های انسانی مان باید بی محابا تلاش کنیم که "در حقیقت زندگی کنیم". من آدمی نیستم که زندگی در دروغ را بخاطر یک حکم هیات علمی پیمانی یا یه حقوق سی میلیونی بپذیرم: همه چیزم را از من بگیرید ولی به شما اجازه نمیدهم من را وادار به زندگی در دروغ کنید. من معلمم و معلم باید شریف زندگی کند تا مردمانش با او وارد این گفتگو شوند که "چطور پیش برویم؟ چطور ادامه بدهیم؟" من در همه سال های معلمی کوشیده ام این نکته ساده را به دانشجویانم آموزش بدهم که:" هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست".

۴. ما مردم ایران گرفتار در یک " اندوه ساختاری" هستیم که جز از طریق " تخیل جمعی رام نشدنی" قادر به گذر از آن نیستیم. همه آنچه ما برای تغییر وضعیت خود به آن نیاز داریم شجاعت اخلاقی و عقلانی زیستن و بی ارزش کردن "تهدید فقر و مرگ" است که به زبان الهیات، قدرت همواره از طریق تهدید " فقیرت میکنم" درون ما را نابود می سازد.

http://t.me/mostafamehraeen
http://t.me/mostafamehraeen
آن ها از عشق می ترسند

درست چهل و پنج سال قبل، صبح روزی مثل همین امروز،به خانه مان حمله کرده بودند تا پدرم را دستگیر کنند.پدرم از مامورها پرسیده بود قهوه میل دارند؟ رد کرده بودند و با خنده گفته بود:" خوردن قهوه ایرادی نداره، رشوه حساب نمی شه". دژاوو نبود.واقعیت داشت تکرار می شد. این کشور چنان کند از دل تاریخ عبور می کند که زمان توان پیش روی اش را از دست می دهد و در عوض توی خودش تا می خورد. چهل و پنج سال گذشته و زمان به صبح همان روز بازگشته. در فاصله صبحی که چهل و پنج سال به طول انجامید، پدرم مرد و من پیر شدم، اما کماکان سپیده می دمید و پلیس به خانه ها حمله می کرد.(دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید: حبسیات یک داستان نویس، اثر احمد آلتان، ترجمه ایمان رهبر).

http://t.me/mostafamehraeen
♨️ منتشر شد!

❇️ این شما و این هشتمین اپیزود جیوه:

«براندازی یا اصلاح جمهوری اسلامی؟»

💬 گفتگوی میلاد دخانچی با مصطفی مهرآئین را در یوتیوب ببینید:

📺https://youtu.be/PRPycGZ27bg

🔻کاری از مدرسه علوم انسانی [جیوگی]:

🌐 jivegi.school
http://t.me/mostafamehraeen
خطاب به مردم عزیز ایران: دموکراسی هسته بنیادین زندگی ماست

مصطفی مهرآیین


۱. مردم عزیز من، فارغ از اینکه هر یک از ما از نظر سیاسی یا فکری متعلق به چه جریان سیاسی یا اندیشه ای هستیم، ما همه "انسانیم" و بعد از آن " ایرانی" هستیم. ما میدونیم که هیچ چیز مقدم بر وجود انسانی و زندگی انسانی ما نیست.همه امور از جمله ماهیت یک نظام سیاسی پس از وجود و زندگی انسانی ما قرار می گیرند.

۲. به زبان اسپینوزا دموکراسی یه حکومت نیست بلکه هسته بنیادین زندگی انسان است. دموکراسی یعنی اینکه بپذیریم زندگی انسانی ما چه در سطح کنش، چه در سطح نهاد و چه در سطح ساختارهای کلان جامعه همواره انباشته از تنش است و ما در جهانی از تفاوت ها زندگی می کنیم. اما این تنش و تفاوت به جای آنکه مایه دوری ما از یکدیگر شود، فقط یک معنا دارد: گشوده بودن ما به روی فعالیت عقلی و نظری، فعالیت عملی و بالاخره تصمیم گیری جمعی.  باز به زبان اسپینوزا دموکراسی یعنی ما انسانها می پذیریم که در این جهان زیبای پر از تفاوت و تنش، " هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست". ما عمیقا نیازمند آنیم که در پیوند با یکدیگر و از طریق تبادل شناخت به پیکار جمعی با " تنهایی، انسداد، و اندوه" برویم.بنابراین، زندگی ما در جهان امروز بیش از هر چیز یک امر " ارتباطی" است.

۳. " باکتری کینه توزی" بزرگترین عامل بیماری های اخلاقی و اجتماعی در زندگی انسان است. زندگی ما به طور طبیعی میل به روابط گرم انسانی و محقق ساختن یک ساختار دمکراتیک دارد. وجود گروه های متفاوت در جامعه مثل اقلیت های دینی، قومیت های متفاوت، دانشجویان، زنان، کارگران، طبقات محروم جامعه، جوانان نسل جدید و..‌‌همگی به ما نشان می دهند که جامعه به طور طبیعی پر از تنوع و تفاوت است و ساختار دمکراتیک دارد. این تفاوت ها می توانند زمینه پیوند ما با یکدیگر و درگیر شدن با درد و رنج های همدیگر باشد و ما را به لحاظ احساسی در پیوند با یکدیگر قرار دهد و عواطف فعالی چون عشق و شادی را در ما ممکن سازد و می توانند در عین حال زمینه ساز کینه توزی و نفرت و انشقاق و سلطه گروهی بر دیگران شود و زندگی جامعه ما را فاسد سازند. از یاد نباید برد که زندگی انسانی ما به طور طبیعی میل به تولید جمعی ارزش های اخلاقی دارد و استبداد تنها انگلی بر این نظم اخلاقی انسانی است.

۴..ما وظیفه داریم به یکدیگر بپیوندیم و در عین حفظ تفاوت فکری و سیاسی خود و با وجود همه اختلافات به خلق جامعه جدید خود کمک کنیم. همه ما دارای زندگی های روزمره واقعی هستیم: خانواده داریم، دارای برادر و خواهر و همسر و فرزند و دوست و....هستیم. زندگی روزمره و ممکن شدن شیوه انسانی آن مهمترین حقیقت در زندگی ماست و همه مباحث سیاسی تنها تا زمانی ارزش دارند که به شکل گیری و پویایی زندگی روزمره ما کمک کنند و باعث شوند ما بهتر و انسانی تر و شرافتمندانه تر زندگی کنیم.

۵.این مباحث را مطرح ساختم که بگویم ما همه انسانیم و بیش از هر چیز حق خوب زیستن داریم. چه پادشاهی خواه، چه طرفدار جمهوری اسلامی، چه دموکراسی خواه، چه....همه و همه، باید بدانیم که این ایسم ها و گرایش ها برای ما هستند نه آنکه ما برای آنها باشیم، اگرچه همواره هر کدام از این ایسم ها که به قدرت سیاسی دست می یابند سعی در گسترش خود دارند. بنابراین، برای آنکه باز گرفتار در مصیبت ها و رنج های پیشین موجود در تاریخ و زندگی مان نشویم باید بیاموزیم که فعال بودن تخیل و زبان عقلانی ما و آموختن مهارت هایی چون استدلال ورزی و مدارا با دیدگاه های مخالف یا به زبان اسپینوزا یاد گرفتن این نکته که " جملات و واژگان قابل پیگیری و مجازات نیستند"، مهمترین اصول و مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی امروز و آینده ما هستند. بیاموزیم که ما انسانها تنها تکیه گاه خود در این جهانیم و با وجود راه های رستگاری دیگر چون دین و علم، این تنها روایت گری ها و قصه گویی های ساده انسانی ماست که می تواند ما را به هم نزدیک سازد و نجات دهد.

۶. هر یک قصه خود را بگوییم و با استدلال درست به قصه خود ارزش بدهیم، اما بیاموزیم در عین داشتن صدای متفاوت خود، صدای خود را جایگزین صداهای دیگر نکنیم.دموکراسی یعنی ما همه همدیگر را دوست داریم و می کوشیم " باکتری کینه توزی" را از درون خود و از روابط بیناانسانی خود حذف کنیم.

http://t.me/mostafamehraeen
Переслав з:
PARSI | رسانه پارسی avatar
PARSI | رسانه پارسی
جهت حمایت مالی از رسانه پارسی در لینک زیر کلیک کنید.
https://hamibash.com/parsilive

لینک تماشا در یوتیوب:

https://youtu.be/BMllQA0c8ds?si=C4EQMi0RrmJxlhHM

ساختار حاکم بر کشور ملزم به تغییرات اساسی است… توصیه به کناره گیری از قدرت…
گفتگو با مصطفی مهرآیین در رسانه پارسی
سپاس از اینکه ما را در نشر این برنامه همراهی میکنید.
@parsi_live
گروه تلگرامی "جریان دموکراسی خواهی ایران"

۱.بعد از نوشتن مطلب "فراخوان دعوت به گفتگو درباره ضرورت آزادی خواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، تفاوت پذیری و انسان محوری برای ایران آینده" و پاسخ پرشور مخاطبان این فراخوان و ارسال مطالب زیاد در این خصوص که امکان انتشار همه آنها در کانال تلگرامی "رخداد تازه" وجود نداشت، اقدام به تاسیس گروه تلگرامی " جریان دموکراسی خواهی ایران" کردم تا همه دوستان با عضویت در این گروه به بیان ایده ها و اندیشه های خود در یک فضای آزاد بپردازند. امیدوارم با عضویت خود در این گروه و طرح مباحث خود هم به پویایی فهم جامعه از آزادیخواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، انسان محوری و تفاوت پذیری کمک نماییم و هم امیدوار به آمدن روزی زندگی کنیم که دموکراسی تبدیل به هسته اصلی زندگی و زیست ما شود و آن را در کنار یک حکومت دموکراتیک، تبدیل به یک زیست، وجود، خود، و کنش دموکراتیک سازیم.

۲.این گروه کاملا باز و آزاد خواهد بود و هیچ محدودیتی بر آن اعمال نمی شود.با اینکه به وجود اکانت های سایبری و فعالیت های پارازیت آفرین آنها آگاهم فعلا هیچ محدودیتی بر این گروه اعمال نخواهد شد.گروه دارای مرامنامه خاص خود است و مبتنی بر آن عمل خواهد شد. من البته قادر به خواندن تمام پیام ها نیستم و تاسیس این گروه صرفا با هدف ایجاد فضای بحث و گفتگو و مناظره بین عقاید متفاوت در خصوص مسائل کشور و جامعه صورت گرفته است.امیدوارم این هدف محقق شود.


۳. لینک پیوستن به گروه:

https://t.me/+Wcod_UD95xI4ZDM0




http://t.me/mostafamehraeen
چند روز پیش رفتم پارک. برخی مردم منو شناختن و میومدن سلام میکردن. برام زیبا بود که میپرسیدن "خودتی؟". منم میخندیدم و میگفتم بله و بعد شروع میکردیم به صحبت کردن و بعد از چند دقیقه از هم خداحافظی میکردیم. مردم نه از من میپرسیدن تو چپی یا راستی یا سلطنت طلبی یا مارکسیستی یا فوکویی یا سوپاپ اطمینانی یا از خودشون هستی یا......مردم فقط میپرسیدن "خودتی؟" و من ساده میگفتم "خودمم".

http://t.me/mostafamehraeen
استبداد یعنی می پذیریم به بهای زنده ماندن درونمان را از ما بگیری!

ما همه کودک- شاعر متولد می شویم و با خود یک نگاه تازه و متفاوت به جهان را ممکن می کنیم. همین "آغاز یگانه" کودک است که او را برای همه دلنشین می سازد، چون نو، تازه، متفاوت و پر از توان حیرت آفرینی است: او سیاسی است در این معنا که با تولد خود امید به خلق یک جهان تازه را ممکن می کند و ما که غرق در عادت ها و همسانی ها و شباهت ها شده ایم و از متفاوت بودن می ترسیم را لحظه ای به آن انسان اصیل متفاوت در درونمان باز می گرداند و به یادمان می آورد که ما هم روزی همچون این کودک، شاعر، شجاع، شاد، و سیاسی بوده ایم. در آن لحظه می دانیم که چقدر از درون پیر شده ایم، چقدر آغشته به ترسیم، چقدر میل به اطاعت از نظم دوران داریم، چقدر احساس کهتری و کمبود می کنیم و چقدر دوست داریم زندگی مان را در هر شکل زشت آن ادامه دهیم اما هیچگاه میل به تغییر آن را در درون خود و در برخورد با واقعیت بیرون آشکار نکنیم. ما سیاست و امکان ایجاد تغییر را واگذار می کنیم تا به هر نحو زنده بمانیم. جهانمان، جهان به هر نحو زنده ماندن و به آخر رساندن عمر است. صرف عمر کردن خود زندگی ست. نمی دانیم که گذر زمان راهنمای زندگی ما نیست و آنچه زندگی ما را یگانه می سازد نه صرف عمر کردن که همان "درون متفاوت" یا "کودک درون متفاوت" ماست. به کودکان اطراف خود نگاه کنیم تا بدانیم چگونه از یک موجود تازه و پرطراوت و شاداب و خلاق تبدیل به افرادی منفعل، ناتوان، ضعیف ، مطیع و فاقد هر گونه توان تفکر متفاوت و نو شده ایم. "دیدن کودکان به ما می گوید ما چه بسیار مرده ایم و چه اندک زیسته ایم". استبداد یعنی "توان پیر کردن زودهنگام مردمان یک جامعه یا دقیق تر بگویم استبداد یعنی می پذیریم که به بهای زنده ماندن، درون خود را به "تو یک تن" واگذار کنیم".

http://t.me/mostafamehraeen

Рекорди

08.04.202501:37
52.4KПідписників
15.03.202523:59
500Індекс цитування
06.04.202523:59
28.5KОхоплення 1 допису
05.04.202523:59
24.7KОхоп рекл. допису
09.02.202507:23
32.94%ER
06.04.202523:59
54.53%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
ЛИСТ '24ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Популярні публікації رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

این عکسو دیروز با هم گرفتیم. وقتی از تلویزیون شنید که واسم پرونده قضایی شکل دادن پرسید بابا مگه چیکار کردی؟ گفتم کار خاصی نکردم بابا.ایده هامو در مورد شرایط کشور و لزوم انجام برخی تغییرات در سیاست کشور را نوشتم.بعد یادم اومد دقیقا در همین سن آیهان یا شاید کمی کمتر بودم که وقتی گریه های مادرم برای در زندان بودن داداشم در دهه شصت را میشنیدم از خودم می پرسیدم چرا یک نفر بخاطر داشتن باورهای سیاسی متفاوت باید در زندان باشه و یک مادر چنین درمانده و ناتوان در اندیشه فرزندش باشه.سالها می گذرند و مسائل جامعه ما ثابت اند و این همه تنها ریشه در یک مساله دارد: سیاست در جامعه ما نسبتی با تامل در خود و اندیشیدن ندارد.
http://t.me/mostafamehraeen
19.04.202500:01
خطاب به عزیزانی که مهربانانه حالم را می پرسند: "تهدید فقر و مرگ" را بی ارزش کنیم

۱.دوستان عزیز بسیاری بعد از شنیدن خبر ماجرای بازجویی در محل کارم پیام میدهند که نگران حال شما هستیم و لطفا از حال خودت بگو. احوالپرسی دوستانم را باز بهانه ای میکنم برای سخن گفتن از آنچه بر ما می گذرد. من خوبم و سر در خود به وضعیت غم انگیز این زندگی می اندیشم که چه بی دلیل و بی هیچ دستاورد زندگی ما و این سرزمین قربانی یک فاجعه و استبداد بی معنا شد. اما اگر تصور کنیم که این وضعیت های هولناک در تاریخ بی سابقه نبوده اند، امید باز به درون ما باز می گردد. به زبان کتاب " در باب تسلای خاطر"، تسلا و امید و آرامش ریشه در فهم دارد: فهم اینکه ارعاب هر چقدر هم که زشت باشد در مقابل حقیقت و تخیل تازه رنگ می بازد. من اصولا انسانی امیدوارم و همه زندگی ام انباشته از نور چهار خواهر "عشق، ایمان، آزادی، و عدالت" بوده و هست.

۲.شاید به من بگویند مصاحبه نکن و به رهبر نامه نزن و من هم به اجبار و یا بنا به تحلیل بگویم " چشم" ؛ شاید با انبوهی از توهین و فحاشی از سوی لشکر سایبری روبرویم کنند و گمان کنند که می توانند درون همه آدم ها را با توهین و تحقیر به تزلزل وادارند، ولی به آن ها نشان داده ام و باز هم نشان خواهم داد که به هیچ عنوان نقش معلمی خودم در نسبت با جامعه را رها نخواهم کرد: اگر قرار باشد فقط زنده باشم و معلم نباشم همان بهتر که زنده نباشم. به زبان مایکل ایگناتیف، "من شکست ها را می پذیرم، من همه ناتوانی های خودم و مردم را میبینم، اما دلیلی ندارد که آن ها آینده ما را هم تسخیر کنند یا احتمالات باقی مانده برای ما را از بین ببرند". باز به زبان همان نویسنده " امید، عنصر اصلی مبارزه است. امید یعنی باور به اینکه ما می توانیم خود را از فقدان، شکست و ناامیدی بازپس بگیریم. ....".شاید باز شکست بخوریم، ولی به قول بکت "این بار بهتر شکست می خوریم".

۳.تنها نکته مهم در این ماجرا این است که اجبار را نپذیریم و نپذیریم که زندگی در دروغ را به ما تحمیل کنند.به زبان هاول، با وجود همه محدودیت های انسانی مان باید بی محابا تلاش کنیم که "در حقیقت زندگی کنیم". من آدمی نیستم که زندگی در دروغ را بخاطر یک حکم هیات علمی پیمانی یا یه حقوق سی میلیونی بپذیرم: همه چیزم را از من بگیرید ولی به شما اجازه نمیدهم من را وادار به زندگی در دروغ کنید. من معلمم و معلم باید شریف زندگی کند تا مردمانش با او وارد این گفتگو شوند که "چطور پیش برویم؟ چطور ادامه بدهیم؟" من در همه سال های معلمی کوشیده ام این نکته ساده را به دانشجویانم آموزش بدهم که:" هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست".

۴. ما مردم ایران گرفتار در یک " اندوه ساختاری" هستیم که جز از طریق " تخیل جمعی رام نشدنی" قادر به گذر از آن نیستیم. همه آنچه ما برای تغییر وضعیت خود به آن نیاز داریم شجاعت اخلاقی و عقلانی زیستن و بی ارزش کردن "تهدید فقر و مرگ" است که به زبان الهیات، قدرت همواره از طریق تهدید " فقیرت میکنم" درون ما را نابود می سازد.

http://t.me/mostafamehraeen
08.04.202507:41
دو جمله با ارتش سایبری جمهوری اسلامی و سایبری های ظاهرا سلطنت طلب

۱. خیالتون را راحت کنم.در کل زندگی من و خانواده پدری من جستجو کنین یک نقطه اتصال با رژیم سیاه جمهوری اسلامی پیدا نمیکنین. بیخود وقت خود را هدر ندین. با نوشتن خزعبلات در این مورد هم یک ذره تردید در اراده من در حق گویی و نشان دادن مصیبت های حاصل از این نظام سیاسی ایجاد نخواهید کرد. حالا هم که الحمدالله واقعیت های عینی سیاسی جامعه هم در سطح داخلی و هم در سطح خارجی نشان داده که شما چقدر ضعیف و ناتوان و شکست خورده هستید.

۲.دوستان سلطنت طلب بدونید امثال من به وضوح مخالف ایده سلطنت طلبی و پادشاه خواهی و پادشاه نامیدن این و اون هستیم و این اوج بدبختی این سرزمین میدونیم که دوباره بخواد به ایده سلطنت برگرده.راه نجات این مملکت آزادیخواهی و دموکراسی خواهی و قانون گرایی است و بس. حالا تا دوست دارین فحاشی کنید اگر چه میدونم عمده اکانت های ظاهرا سلطنت طلب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی هستند.

۳. بر روی تغییر فامیل من مانور داده اید که این تغییر فامیل نشون میده این آدم امنیتی و دو اسمی است.دوستان امنیتی اگر کمی عقل داشتید اول با رجوع به ثبت احوال و دیدن شناسنامه من میدیدن اسم من همیشه " مصطفی" بوده و هست و من فقط چون مثل همه بچه های دو اسمی که نام شناسنامه ای آنها یک چیز است ولی در خانواده و محیط به اسم دیگر صدا میزنن هم در خانواده و هم در کل اون شهر منو " محسن" صدا زدن و میزنن.فقط مادرم همیشه صدام میزد " مصطفی" چون در دنیای سنتی دینی خودش نام منو نام پیامبر (ص) میدونست و خوشحال بود از این بابت و ناراحت بود که چرا پنج پسر دارد و نام هیچکدوم را محمد (ص) نذاشتن. فامیل یک نشانه واسه شناسایی آدم ها و صدا زدنه و هیچ رابطه ذاتی بین آدم ها و فامیلشون نیست.خوبه خدا را شکر "پهلوی" عزیزتون قبلش " میرپنج" بوده. در بوشهر روستایی به نام دوراهک است که ما یک روز هم اونجا زندگی نکردیم اما چون پدر بزرگم با اونجا رابطه داشت فامیل ما " دوراهکی" یا گاه " دراهکی" نوشتن.اول داداش بزرگ من بخاطر راحتی صدا زدن اسم فرزند مرحومش در مدرسه فامیل خودش را به " مهرآیین" تغییر داد و بعد من در سال اول ارشد که دائم ازم میپرسیدن معنای فامیلت چیه این فامیل را تغییر دادم و خودمو از توضیح دائمی راحت کردم و بعد داداش کوچکترم مهدی بخاطر راحتی صدا زدن نام بچه هاش در مدرسه اینکار را کرد.در این سالها پدر مرحوم پیر و سنتی ما هم از این کار ناراحت بود چون در دنیای سنتی خودش فکر میکرد رابطه ذاتی بین فامیلش و خانواده اش است. حالا شما در این ماجرا دنبال چه میگردین چیزی جز وجود کوچک و حقیر شما را آشکار نمیکند. وای به حال سرزمینی که اهل سیاست آن اینقدر حقیر، ناتوان، بذات و بی اخلاق ان.

۴. باز میگویم تمام تحلیل ها و توهین های شما تنها یک چیز به من می گوید و آن این است که این سرزمین تهی از اخلاق و اندیشه شده و برای نجات آن باید کاری کرد و اراده من و امثال من با این تحلیل های سخیف شما لحظه ای تغییر نخواهد کرد.

http://t.me/mostafamehraeen
محض رضای خدا می ذاشتید بیست و چهار ساعت بگذره بعد اینو میفرستادید.برای من فرقی نمیکنه شما در ذهنتون چی میگذره.من کماکان کار آموزگاری خودمو انجام میدم.
http://t.me/mostafamehraeen
چند روز پیش رفتم پارک. برخی مردم منو شناختن و میومدن سلام میکردن. برام زیبا بود که میپرسیدن "خودتی؟". منم میخندیدم و میگفتم بله و بعد شروع میکردیم به صحبت کردن و بعد از چند دقیقه از هم خداحافظی میکردیم. مردم نه از من میپرسیدن تو چپی یا راستی یا سلطنت طلبی یا مارکسیستی یا فوکویی یا سوپاپ اطمینانی یا از خودشون هستی یا......مردم فقط میپرسیدن "خودتی؟" و من ساده میگفتم "خودمم".

http://t.me/mostafamehraeen
به همه کسانی که در اینروزهای جامعه ایران به دنبال خواندن یک کتاب خوب درباره شرایط سخت انسانی و چگونگی برخورد امیدوارانه انسانها با این شرایط هستند، خوندن این کتاب را توصیه میکنم.از این نمونه کتاب فقط یک کتاب دیگر میشناسم و آن " زندگی در اعصار ظلمانی" اثر هانا آرنت است که می تونید فایل آن را در گوگل بیابید و مطالعه کنید.هر دو کتاب قصه های برخورد امیدوارانه چند انسان با شرایط سخت زندگی انسانی ست.

http://t.me/mostafamehraeen
04.04.202502:21
خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای: آیا دعوت به اندیشیدن و عقلانیت و نقد رهبری دادگاه می خواهد؟


۱. جناب آقای خامنه ای ادواردو گالیانو، روزنامه نگار شاعر مسلک، در قطعه ای به نام "در ستایش صدای آدمی" می نویسد " صدای آدمی را نمی توان خاموش کرد.صدا حقیقتی است.صدا زاده نیاز آدمی به گفتن است. دهان را که ببندند، دست ها به سخن در می آیند یا چشم ها یا روزنه های پوست یا هر چه. زیرا تک تک ما حرفی برای گفتن داریم، حرفی که سزاست دیگران بستایند یا ببخشایند". به همین نحو، پابلو نرودا در وصف شاعری خویش می گوید " من کلماتم را بر در خانه بسیاری از مردمی نهادم که نمیشناختم شان". من در دو نامه قبلی به شما کلماتم را به در خانه شما آوردم، اما گویا شما کلمات را نه به سان کلمه که به سان " کاستن از ارزش ولایت مطلقه" خود دیده اید که نیروهای قضایی تحت امرتان بالفور ابلاغیه حضور در دادسرا و جلسه بازپرسی را برایم فرستاده اند.

۲. جناب آقای خامنه ای من معلمم و با کلمات زندگی میکنم تا آنجا که کلمات هورمون های وجود من را بالا و پایین می کنند و گاه با آنها گریه می کنم و گاه میرقصم و گاه با برخورد با واژه ای ساعت ها در خلوت خود به جایی خیره می شوم.این البته نه تنها حال من که حال کل اهل فرهنگ است. شما گویا با وجود تمامی تعاریفی که از شما در خصوص میزان مطالعه تان کرده اند، اصولا با جهان واژه ها و معلمی بیگانه اید.در ابلاغیه تان نوشته اید دفاع از اتهامات انتسابی. مگر اندیشیدن اتهامی است که من بخواهم در مقابل آن از خود دفاع کنم.اندیشیدن ماهیت انسانی ماست.مگر انسان از ماهیت خود هم دفاع می کند. عجیب تر آنکه فرموده اند برای خود وکیل و وثیقه بیاورید و در جلسه حاضر شوید و گرنه جلب می شوید.اندکی از وجود خود خجالت بکشید که از یک استاد دانشگاه پیمانی که فقط سه دانگ خانه در اردبیل به اسم دارد و یک ماشین تیبا درخواست وثیقه می کنید.شما با حکمرانی تان برای من و امثال من چه زندگی ساخته اید که اکنون مدعی دریافت وثیقه می شوید. گفته اید اگر حضور نیابم دستور به جلب می دهید. زندانی را از زندان رفتن میترسانید. مگر آنچه امروز ما در آن زندگی میکنیم چیزی جز یک زندان بزرگ به نام ایران است. من بارها گفته ام ما در این حکومت تبدیل به انسان های " نامرده" شده ایم یعنی نه آنقدر زنده ایم که زندگی کنیم و نه میمیریم که از درد بودن در ذیل حکومت شما خلاص شویم. من را از چه می ترسانید؟ از مرگ؟ انسان نامرده تنها منتظر دفن خود است. گفته اید دستگیر می شوید. شما با کدام وجدان اخلاقی و با کدام احساس قدرت دینی و پالایش درونی به خود حق می دهید به یک معلم بگویید من تو را به جرم نقد حکمرانی خودم دستگیر میکنم. من قطعا در دادگاه شما حضور پیدا نمیکنم تا بدانید هیچ ارزشی برای شیوه حکمرانی شما که به آن از سوی خودم و تمامی مردم ایران نمره مردودی دادم قائل نیستم. من خطر گفتگو با شما را به جان نخریدم که بعد از آن به قواعد غلط حکمرانی شما تن دهم.من تمام قواعد حکمرانی شما را منحل اعلام می کنم چرا که معتقدم قواعد حاکم بر شیوه حکمرانی شما چیزی جز " قواعد مرگ " نیست. حالا به هر طریق دوست دارید مرا دستگیر کنید تا نشان دهید در تمام این سالها حتی آداب و مناسک برخورد با اهل فرهنگ را نیاموخته اید.

۳.جناب آقای خامنه ای، به زبان نادژدا ماندلشتایم، همسر شاعر بزرگ روس اوسیپ ماندلشتایم، " فریاد آخرین نشانه شان انسانی ست.این شیوه آدمی ست برای آنکه ردی از خود باقی بگذارد، به آدم ها بگوید چگونه زیسته و جان داده است. انسان با فریادهایش مدعی حق زندگی اش می شود، به جهان بیرون پیام می فرستد، کمک می طلبد و از آن ها می خواهد مقاومت کنند. آن زمان که چیزی باقی نمانده باشد، باید که فریاد کشید.سکوت به واقع جرمی ست علیه انسانیت". من در مقابل شما و دستگاه ظلم و جورتان سکوت نمیکنم حتی اگر با مرگ خودم روبرو شوم. ترس متعلق به زمانی ست که شما هنوز امیدی دارید به آنکه چیزی یا دارایی یا آنچه به آن تعلق دارید را حفظ کنید. من در این جهان به سان یک درویش زندگی کرده ام و هیچ تعلقی به جهان بیرون ندارم و هیچ امیدی هم دیگر در این جهان ندارم. پس بگذارید خیالتان را راحت کنم " امید که از دست برود، هراس هم از بین می رود، دیگر چیزی نیست که بخواهی از آن بترسی". من خودم را نه در مقابل دستگاه قضا گوش به فرمان شما، بلکه در مقابل خود شما می بینم: ایده را باید با ایده پاسخ گفت، صدا را با صدا، سخن را با سخن. اگر ایده را با زور پاسخ می دهید یعنی چیزی برای دفاع ندارید. شما بی دفاع و بی ایده اید و این را به خوبی در رساله حکمرانی خود نشان داده اید.
04.04.202502:21
نیروهای مدافع شما هم بی ایده اند تا آنجا که تلاش یک معلم برای ایجاد تغییر در سیاست های مخرب جامعه اش را با تمسخر به میل به لایک گرفتن و سلبریتی شدن تعبیر کرده اند، غافل از آنکه این میل به نمایش جزیی از ماهیت و درونمایه کلیدی ایدئولوژی بنیادگرا شماست که چیزی جز یک نمایش توخالی نیست و با اولین تشر یک رئیس جمهور قدرتمند در آمریکا بر باد می رود. قدرت واقعی این سرزمین از مردم و معلمان این سرزمین است و آن ها نیازی به نمایش های دروغین از جنس نیروهای دستگاه حاکم شما ندارند.

۴. جناب آقای خامنه ای، من به تجربه و دانش فهمیده ام آنچه باعث تداوم خشونت و وحشت می شود نه قدرت دستگاه سرکوب نظام حاکم، بلکه سکوت قربانیان ظلم و جور است. من آنچه بیش از همه به آن نیاز دارید را از شما خواهم گرفت: سکوت را. به زبان مارتین لوتر کینگ من از جنس افراد مدافع صلح ایجابی هستم تا طرفداران صلح سلبی که نصیحت می کنند تنش ها را آشکار نکنید تا زمان مناسب برسد. من با این نامه ها، تنش های پنهانی مخفی را به سطح می آورم، نمایانش می کنم و میکوشم مبارزه ای کنش گرا، رودرو و خشونت پرهیز را به پیش ببرم و قطعا در این مسیر افراطی ام همان گونه که محمد (ص) به شکلی افراطی وعده گذاشتن ماه و خورشید در دستانش را نپذیرفت و علی ( ع) به شکل افراطی حکومت را به آب دهان گوسفندان شبیه دانست، و مارتین لوتر گفت" اینجا می ایستم .کاری دیگری از من بر نمی آید، خدایا یاری ام کن" و عیسی مسیح با افراط در عشق گفت " دشمنانت را دوست بدار، آن کس که تو را نفرین می کند دعا کن، برای آن ها که به تو کینه می ورزند دعا کن". این معلم جامعه شناسی هم در بیان ایده هایش و نقد جمهوری اسلامی افراطی است و به زبان آبراهام لینکلن به شما اعلام می کند" این ملت دوام نخواهد آورد اگر نیمی شان برده و نیمی دیگر آزاده باشند". جناب آقای خامنه ای، من به عنوان یک اهل فرهنگ برده شما نیستم و شما ارباب ملت ایران نیستید. بنابراین، در نظام سیاسی که کل نهادهای آن به تعطیلی کشیده شده اند و نشانی از فعالیت آن ها وجود ندارد، دستگاه قضایی ظلم و زور خود را هم متوقف کنید و بیش از این با اعمال زور لخت و عریان بر اهل فرهنگ نپردازید.این را هر دانشجوی جامعه شناسی می داند که کد میدان فرهنگ، گفتگو است و نمی توان کد زور و قدرت که متعلق به حوزه سیاست است را بر میدان فرهنگ حاکم ساخت. من در دادگاه ظلم و جور شما حاضر نخواهم شد.اگر دوست دارید بیاید با هم گفتگو و مناظره کنیم تا بر این مردم آشکار شود که هر یک از ما چه در درون داریم، چه می گوییم و برای این سرزمین چه می خواهیم.

مصطفی مهرآیین
معلم جامعه شناسی

http://t.me/mostafamehraeen
30.03.202522:52
خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای: بدون بخشایش آینده ای در کار نخواهد بود.

۱. جناب آقای خامنه ای این جمله زیبا از اسقف "دزموند توتو" که توانست در کنار نلسون ماندلا آفریقای جنوبی گرفتار در آپارتاید را تبدیل به نشانه حضور خداوند بر زمین کند به خاطر بسپارید. او در توصیف حیات دینی و سیاسی خودش می نویسد:" خداوند حرکتی به سوی توازن، نیکی، صلح و عدالت است....مسیح می گوید آن هنگام که از زمین عروج کنم همگان را با خویش خواهم برد...هیچکس غیر خودی نیست.همه خودی اند و به هم تعلق دارند.بیگانه ای نیست، همه از یک خانواده اند، خانواده خداوند، خانواده انسان". او پس از بیان این جملات می نویسد " الحق که خداوند حس شوخ طبعی دارد". چرا چنین می گوید؟ چون معتقد است هیچکس نمی تواند باور کند آفریقای جنوبی با آن میزان خشونت اکنون تبدیل به نماد صلح و مهر الهی در جهان است. او باز می نویسد: " ناامید تر از ما نبود، خدا می خواهد دیگران به ما بنگرند و شهامت بیابند.خدا می خواهد ما نور امید باشیم، الگویی محتمل باشیم.به آفریقای جنوبی نگاه کنید.....حالا دیگر هیچ کس هیچ مشکلی را در هیچ کجای دنیا حل ناشدنی نمی پندارد.برای همه امیدی هست".

۲.در نامه قبلی ام به شما در مقام یک استاد داور گفتم اگر چه رساله حکمرانی شما بسیار ضعیف است و عنوان فصل آخرش یعنی " سرزمین سوخته ایران" کافیست تا همه مردم در مقام داوری حیات سیاسی شما به شما نمره مردودی بدهند، هنوز اما یک فرصت بزرگ در اختیار دارید تا از خود انسانی جاودانه بسازید. نیمی از این ماجرا به موقعیتی باز می گردد که در آن قرار داریم: موقعیت بحران، موقعیت انحطاط، موقعیت فروپاشی نظم جامعه. این موقعیت حاصل عقلانیت سیاسی جمهوری اسلامی و دو رهبر سیاسی آن یعنی آیت الله خمینی و شماست. اما همین موقعیت به زبان آن فیلسوف برترین موقعیت و فرصت برای شماست که با نقش آفرینی درست همه چیز را در جای درست آن قرار دهید. سیاست یعنی " چیدمان درست چیزها". اکنون که نظم سیاسی ما بهم ریخته است و به زبان دزموند توتو گویی ما در یک آزمون الهی قرار داریم که می تواند تبدیل به الگویی برای بقیه انسانها شود کافیست اندکی از آنچه در آن گرفتارید فاصله بگیرید و با بازگشت به نقطه صفر زندگی یکبار دیگر متولد شوید و از خود چیز دگر بسازید: الگوی بخشایش شوید.اول خود و گذشته تان را بر خود ببخشید و بعد با طلب حلالیت از مردم از آنها بخواهید شما را ببخشند و به شما فرصت دهند تا همه چیز را در جای خود قرار دهید و در آرامش از قدرت کناره گیری کنید و مهیای دیدار با خداوند شوید.

۳. جناب آقای خامنه ای من شما را از سالهای دور می شناسم. آنروزها در میان ما جوانان مشتاق به اندیشه های مرحوم شریعتی که مورد غضب روحانیون بود این جمله امید بخش مطرح بود که یک روحانی به نام سید علی خامنه ای وجود دارد که با انتقادهای علی شریعتی به نوع دینداری سنتی و روحانیت سنتی همراه است. باز می شنیدیم که شما دوست مرحوم شجریان، مرحوم اخوان ثالث و استاد شفیعی کدکنی هستید. آنروزها در دنیای نوجوانی ما حضور افرادی چون شما امیدبخش بود چون ما بچه های این سرزمین فکر می کردیم بزرگان ما اهل هنر، ادبیات، موسیقی، شعر و اندیشه هستند. اکنون از شما می پرسم واقعا بر شما چه گذشت که چنین شدید و از خود انسانی ساختید که تنها می توان در یک کلمه آن را " باورناپذیر" دانست. شما رشد کردید، سن تان بیشتر شد، تجربه تان بیشتر شد، مطالعه تان بیشتر شد، و احتمالا باید در پیوند با امر الهی احساساتتان هم لطیف تر شده باشد. اما چه شد که در چشم مردم تبدیل به یک " رهبر ناپذیرفتنی" شدید؟ هرگز خود را با این پرسش روبرو ساخته اید که من چگونه تبدیل به ابژه نفرت و کینه مردم جامعه ام شدم؟ جناب آقای خامنه ای شما هم فرزند پسر دارید، هم فرزند دختر و هم عروس و هم داماد. نوه دارید و...چگونه در مقام یک پدر می توانید نسبت به حس پدری پدران این جامعه به فرزندانشان بی اعتنا باشید و دستور به شلیک و کشتن فرزندان این جامعه دهید؟ بر فرض تصور که این بچه ها الگوی مورد تایید شما نیستند. مگر شما در جایگاه رهبری دینی یک جامعه نباید آنقدر از سعه صدر و گستردگی وجود برخوردار باشید که بتوانید تمام این تفاوت ها را در خود درونی کنید و تبدیل به انسانی با وسعت وجودی به اندازه ایران و مردمانش شوید. قطعا شما زیاد قرآن خوانده اید و قطعا به احادیث قدسی و جملات امام علی بسیار آگاهید. شاید زیباترین درس در تمامی ادیان این درس الهی است که " بمیرید قبل از آنکه بمیرید". اگر این درس را درک کرده باشید که طبعا کرده اید چگونه اینهمه دل به ماجرای چند روزه این جهان بسته اید و آن را چنین جدی گرفته اید.
29.03.202517:37
خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای رهبر سیاسی- مذهبی جمهوری اسلامی

۱. جناب آقای خامنه ای، رهبر سیاسی- مذهبی جمهوری اسلامی، با آنکه میدانم صدای من به عنوان یک معلم ساده جامعه شناسی در غوغای موجود در اطراف شما گم خواهد شد و به جایی نخواهد رسید شما را خطاب سخنان خود قرار می دهم و می کوشم خیلی ساده با شما حرف بزنم. همانطور که می دانید یکی از مهمترین وظایف یک استاد دانشگاه راهنمایی، مشاوره یا داوری پایان نامه و رساله دانشجویان ارشد و دکتری است. من در اینجا به کل دوران زمامداری شما به عنوان رساله ای نوشته شده توسط شما نگاه می کنم و در مقام یک داور به داوری آن می پردازم.شیوه شخصی من در داوری پایان نامه ها و رساله های دانشجویان این است که بدون توجه به نمره نهایی که به آنها می دهم در ابتدا به آن ها می گویم در متن خود چه نوشته اند و منطق درونی متن آن ها از چه توان و قدرتی برخوردار است یا نیست و در مرحله دوم به آنها می گویم که به جای این متن باید چه می نوشتند تا متن آنها تبدیل به یک متن قوی شود.اکنون هم در مورد زمامداری یا رساله حکومت داری شما می گویم چه نوشته اید و از نظر من چه باید می نوشتید و یا اینکه هنوز فرصت دارید بنویسید:
۲. شما چه نوشته اید؟ اگر به شیوه آن متفکر فقید عرب یعنی محمد عابد الجابری به مجموعه سخنان و رفتار سیاسی شما در طول سالهای حکومت کردنتان عنوان " عقل سیاسی " شما را بدهم و این را رساله شما بدانم، در مجموع رساله شما یا عقل سیاسی شما از ویژگی های زیر برخوردار است: اول اینکه پرسش خاصی در رساله شما وجود ندارد. انتظار آن است که در مجموعه عقل سیاسی شما ما با یک پرسش روبرو باشیم که به ما بگوید شما کل دوران زمامداری تان را صرف پاسخ گفتن به آن کرده باشید. اما در مجموعه سخنان و رفتار سیاسی شما هیچ پرسش خاصی وجود ندارد. من با تسامح می توانم بگویم شما در پی پاسخ گفتن به دو پرسش تلویحی مطرح در مجموعه عقل سیاسی تان هستید: چگونه می توان آن بخش از مردم ایران و آن بخش از جمعیت جهان که از نظر من گمراه شناخته می شوند را به راه راست هدایت کرد یا آنها را تنبیه کرد تا هدایت شوند؟ به عبارت دیگر، پرسش کلیدی مطرح در عقلانیت سیاسی شما این است: دشمنان داخلی و خارجی من چه کسانی هستند و چگونه می توانم آن ها را ارشاد یا تنبیه کنم؟ وجود چنین پرسشی در رساله حکومت داری شما البته چندان عجیب نیست چون شما روحانی هستید و یک روحانی درس خوانده در حوزه های علمیه ایران نمی تواند هدفی جز ارشاد دیگران در زندگی داشته باشد.اما فعل تنبیه نیز به مجموعه اهداف زندگی شما اضافه شده است چون شما دارای قدرت نیز هستید و صرفا یک روحانی ساده نیستید که فقط به ارشاد گمراهان داخلی و خارجی بپردازید.بنابراین، "هدف رساله" شما ارشاد و تنبیه دشمنان شناسایی شده توسط شما است و این البته طبیعی است چون هدف هر رساله ای پاسخ گفتن به پرسش های آن است. اگر پرسش شما این باشد که دشمنان داخلی و خارجی شما چه کسانی هستند و چگونه می توانید آن ها را ارشاد یا تنبیه کنید آنگاه باید کل هدف سرزمین ما ایران که شما رساله نویس آن یا عقل سیاسی آن هستید چیزی شبیه این باشد که دشمن را شناسایی کنید و با او بجنگید. دوم، پرسش شما یک پرسش ترکیبی است یعنی بخشی از آن که شناسایی دشمنان است یک پرسش توصیفی است( پاسخ به پرسش چه هست؟) و قسمت دوم آن که چگونگی ارشاد و تنبیه آنها است یک پرسش تبیینی است(پاسخ به پرسش چرایی و چگونگی). مشکل قسمت اول پرسش شما آن است که در طول زمان احتمالا دشمنان شما تغییر می کنند و شما نمی توانید یک پاسخ ثابت به این پرسش بدهید مگر اینکه شما از ابتدا اصول و قواعدی را مشخص ساخته باشید که هر گونه عدول از آنها، افراد یا گروه ها یا کشورهایی را دشمن شما کند. ولی در رساله حکومت داری شما ما با وجود هیچ اصلی که عدول از آن کسی یا گروهی یا کشوری را دشمن شما کند روبرو نیستیم. شما فقط به تعریف آیت الله خمینی استناد کرده اید که آمریکا دشمن است و بعد مبتنی بر این گزاره همه افراد و گروه های مخالف با این گزاره را هم دشمن خود فرض کرده اید. بنابراین، اصولا قسمت اول پرسش شما اصولا پرسش نیست چون این پرسش و پاسخ آن پیشاپیش توسط آیت الله خمینی مطرح شده اند و شما فقط به تکرار آن پرداخته اید. قسمت دوم پرسش مطرح در رساله شما یعنی چگونگی برخورد با دشمنانتان اما پرسش تبیینی خوبی است و می تواند نشان دهنده نظریه سیاسی شما و توان عقلانیت سیاسی شما باشد. به فصل دوم رساله تان می روم.در این فصل شما باید به بررسی ادبیات پژوهشی یا تجربی مربوط به پرسش خود پرداخته باشید.
Видалено14.04.202513:10
09.04.202507:36
من، که یک شاعرم، هرگز در مرزهای زبان همگانی نزیسته‌ام، و همواره بیرون از آن مستقر بوده‌ام و در حد توانم به قلمروگشایی زبان پرداخته‌ام. گاه با خود فکر می‌کنم که شما با وجود زیستن در ساحت اندیشه‌ورزی، شاعر نیز هستید؛ بویژه آن هنگام که از مرز تحلیل‌های سوبژکتیویته در می‌گذرید و پدیدارشناسانه با حالات انسانی روبه‌رو می‌شوید و رنج انسان، در لحن اندوهبار شما طنینی قدرتمند می‌افکند؛ اطمینان می‌یابم چشم‌های دیگری نه تنها برای شما دنیایی نامتناهی‌ست، که صادقانه از ادراک این دنیای شگرف هم بر‌می‌آیید.
امروز به عنوان یک شاعر به خودم می‌بالم که با شما و عضو کوچکی از مردمان این سرزمینم که تداوم ایرانی یکپارچه و قدرتمند را آرزو دارم و به داشتن یک زندگی شرافتمندانه و شاد برای همه ایرانیان می‌اندیشم و امیدوارم شما را در فردای ایران عزیز، کنار همة ایرانیان تندست و شاد و پیروز ببینم.

ارادتمند شما
محسن میرزایی

http://t.me/mostafamehraeen
Переслав з:
آموزشکده توانا avatar
آموزشکده توانا
در ضرورت حمایت همه‌جانبه معلمان از مصطفی مهرآئین
مصطفی مهرآئین، استادیار جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که به انتقاد از دیکتاتوری جمهوری اسلامی می‌پردازد. او تاکنون نامه‌هایی خطاب به علی خامنه‌ای نوشته که بعد از انتشار نامه‌ نخست به شعبه ۹ دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد.
تهدید و احضار مصطفی مهرآئین مورد اعتراض جامعه مدنی قرار گرفته است. از جمله عزیز قاسم‌زاده فعال صنفی حقوق معلمان یادداشتی «در ضرورت حمایت همه‌جانبه معلمان از مصطفی مهرآئین» منتشر کرد.
متن یادداشت:
«مصطفی مهرآیین استاد جامعه‌شناسی است. او علاوه بر این‌که مدام با تاکید می‌گوید که یک معلم است، تمام کنشش و منشش نیز معلمانه است. اگر مهم‌ترین رکن رکین معلمی را تلاش مجدانه برای پراکندن آگاهی بدانیم، مصطفی مهرآیین دست‌کم طی سه سال اخیر در عرصه عمومی بیش از هر کسی در این مسیر قدم نهاده است. او به رغم این‌که می‌توانست یک آکادمیسین مرجع و مولد صرف باقی بماند، اما پا را فراتر نهاد و نه فقط به برقراری و نسبت میان تولیدات نظری خود با شرایط عینی جامعه ایرانی بسنده نکرد، بلکه خود در مقام یک اکتیویست، توانست از یک سو با ساده‌سازی پیچیده‌ترین نظرهای سیاسی آن را برای عامی‌ترین مردم هم ملموس و قابل فهم کند و از سوی دیگر دردمندانه و بر اساس «اخلاق وظیفه‌گرا» و فراتر از آن «اخلاق فضیلت‌گرا» خود را موظف به بیان موضع نسبت به شرایط موجود نماید تا هم مسیر معیشت خود را تنگ کند و هم در پیچ‌وخم‌ها و دالان‌های قضایی گرفتار آید. مسیری که همت بلند و کلام پر از سوز و شور او نشان می‌دهد که انتخاب این «دشواری وظیفه» آگاهانه و از سر دردمندی بوده است.
مهرآیین نه برای سلبریتی‌شدن این مسیر را رفته و نه نیازی به شهرت در این راه دارد. او معلمی است که از سر رنج‌بردن بر سر نابرابری‌های موجود و ویرانی کشور، هم درد را فریاد کرده و هم شرط علاج را بیان نموده.
مهرآیین به رغم این‌که قهرمان زمانه خود شده است، تمام تئوری او از قضا این است که قهرمانی را امری همگانی بداند و راه نجات را از حضور و مطالبه همه شهروندان در مسیر حق‌طلبی بیاید. او هم حکومت را مخاطب خود قرار می‌دهد و هم مردم را و مسئولیت را از همه می‌خواهد از حاکم جاری‌کردن حق مردم را و از مردم تن‌ندادن به هر رذیلتی را و شاید این دو از مهم‌ترین رسالت‌های یک معلم آگاه است که مهرآیین مدام به انذار آن می‌کوشد.
اساتیدی هستند که از عظمت ایران و قهرمانان تاریخیش هم بسیار می‌دانند و هم بسیار می‌گویند. اهل هیچ رشوه کلامی و رفتاری به حکومت و دولت هم نیستند اما می‌خواهند در همان تاریخ باقی بمانند. قهرمانان گذشته را بسی دوست می‌دارند و در ستایش آنها و مذمت ستم‌های ظالمان تاریخ، سخن‌ها می‌گویند و حکایت‌ها می‌نویسند. اما بی‌آنکه نان ارتزاق از دولتمردان کنونی بخورند، نسبت به شرایط اسفبار کنونی، صامت و ساکتند، مهرآیین اما خواسته است در مقام روشنفکری که از فربهی نظری بسیار نیز بهره برده، استثنایی بر قاعده چنین روشنفکرانی باشد که یک آکادمسین صرف بی‌موضع هستند.
تلاش‌های ارزنده نظری و عملی او کمک شایانی به آینده کشور ماست که به دنبال یافتن خرد جمعی و اداره کشور از سوی خردمندان است.
اگر حقوق شهروندی در تمامی ابعاد آن و احترام به آزادی‌های فردی و اجتماعی و سیاسی برای ما مهم است، تلاش‌های فکری و عملی مصطفی مهرآیین در این سه سال مدام و مستمر و بی‌وقفه بوده است. زبان سلیس و صریح در آمیختگی هم و با دانشی عمیق، ما را بر آن می‌دارد که صدای مهرآیین باشیم.
در یک کلام مصطفی مهرآیین به جامعه ایرانی بیش از همه آموخته است که «خوشبختی امری جمعی است تا فردی» از همین رو او همه رنج‌ها و مشقت‌های فردی را در مسیر آزادی و عدالت، معلمانه پیموده است حمایت از او اگر امری اخلاقی و وظیفه شهروندی و همگانی است، بر معلمان جامعه این فرض واجب‌تر است...»

مخاطب گرامی توانا! پیشنهاد شما چیست؟
شما برای حمایت از مصطفی مهرآئین چه اقداماتی انجام می‌دهید؟


#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#مصطفی_مهرآئین
#بیانیه
@Tavaana_TavaanaTech
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.