فرهاد قنبری
"سعدی تو مرغ زیرکی"
شعر به ساده ترین زبان، قیام واژهها علیه معنای تثبیت شدهٔ خودشان است. شعر نه مانیفستی سیاسی است و نه قرار است بار فلسفی و دینی و ایدئولوژیک را بر دوش خود حمل کند. شعر همانگونه که معنای آن بیان میکند، شعر است و جزء موسیقی اعجابآور و حظ زیبایی شناسانه حامل هیچ رسالت تاریخی و سیاسی و.. نیست.
به این دو بیت سعدی، یکی از بزرگترین شاعرانی که تاریخ ادبیات بشری به خود دیدهاست، دقت کنیم:
"خوش میروی بهتنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آئینهای طلب کن تا روی خود ببینی
کز حسن خود بماند، انگشت در دهانت"
واژههای استفاده شده در این دو بیت همان واژههایی است که هر روز و بهصورت مداوم در زندگی خود استفاده میکنیم. بهعنوان مثال واژهٔ «تنها» را در نظر بگیریم. روزانه شاید بارها از آن استفاده میکنیم. "تنهایم"، "تنها میآیم"، "تنها برو"، "تنهایی خوب است" و...،
حال به کلمهٔ «تنها» یا «تنها» (که به هر دو صورت میتوان در این شعر خواند) دقت کنیم. کلمهٔ «تنها» در شعر سعدی از زندگی و حیات روزمرهٔ خود جدا شده و در قالب و صورتی کاملاً تازه و آشنا بر ما پدیدار شدهاست، این واژهٔ پیشپاافتادهٔ در این شعر چنان برایمان تازه و بدیع است که انگار جان گرفته و در مقابلمان شروع به رقصیدن و دلبری کردهاست.
در شعر سعدی نه فقط واژهٔ «تنها»، بلکه تکتک واژهها همین حالت را دارند، واژهها در شعر سعدی انگار غسل تعمید داده شدهاند و طنین دلانگیزی در گوش و جان ما ایجاد کرده و چنان حظ و ذوقی در وجودمان ایجاد میکنند که ناخودآگاه انگشتبهدهان مانده و پاهایمان از این همه هنر و زیبایی سست میشود.
شعر همین است. اینکه مخاطب چنان غرق در حیرت و شگفتی اثر هنری شود که برای لحظهای گذر زمان و مکان را احساس نکند و دل و دست و پایش لرزیده و جانش به غلیان درآید..
درست مانند همین شعر سعدی:
"امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را"
@kharmagaas