
بازار آزاد
کپی تمام پستها با یا بدون ذکر منبع، بلامانع است. غرض نشر مفاهیم آزادیخواهانه و دفاع از مالکیت خصوصی و بازار آزادست.
این کانال، یک کتابخانهٔ تلگرامی و بانک اطلاعاتی برای آزادیخواهان، مدافعان بازار آزاد و علاقمندان به مکتب اتریشی است.
این کانال، یک کتابخانهٔ تلگرامی و بانک اطلاعاتی برای آزادیخواهان، مدافعان بازار آزاد و علاقمندان به مکتب اتریشی است.
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікованийДовіреність
Не надійнийРозташування
МоваІнша
Дата створення каналуКвіт 12, 2018
Додано до TGlist
Січ 04, 2025Підписників
3 470
24 год.
10%Тиждень
8-0.2%Місяць
36-1%
Індекс цитування
0
Згадок0Репостів на каналах0Згадок на каналах0
Середнє охоплення 1 допису
0
12 год.00%24 год.00%48 год.00%
Залученість (ER)
0%
Репостів0Коментарів0Реакцій0
Залученість за охопленням (ERR)
0%
24 год.0%Тиждень0%Місяць0%
Охоплення 1 рекл. допису
0
1 год.00%1 – 4 год.00%4 - 24 год.00%
Всього дописів за 24 години
0
Динаміка
1
Останні публікації в групі "بازار آزاد"
09.04.202517:15
ثروت در تولید ناخالص داخلی (GDP) است، نه در تراز تجاری (Balance of Trade). احمقها!
کسانی که فکر میکنند ثروت یک کشور در تراز تجاریاش است، ما را به دوران لویی چهاردهم (کولبر) و مرکانتیلیسم برمیگردانند — یعنی حداکثرسازی ثروت ملی از طریق فلزات گرانبها و مازاد تجاری با استفاده از تعرفهها و استعمار برای تأمین مواد خام.
🆓 @freemarketeconomy
کسانی که فکر میکنند ثروت یک کشور در تراز تجاریاش است، ما را به دوران لویی چهاردهم (کولبر) و مرکانتیلیسم برمیگردانند — یعنی حداکثرسازی ثروت ملی از طریق فلزات گرانبها و مازاد تجاری با استفاده از تعرفهها و استعمار برای تأمین مواد خام.
🆓 @freemarketeconomy


08.02.202520:43
نهایت، این مصرفکنندگان هستند که باید هزینه جنگ تجاری را متحمل شوند
20.01.202509:20
این توییت این روزها بحثبرانگیز شده. عدهای به قیمت بالای پایسیب ایراد گرفتن و یه عده دیگه اونا رو به افکار کمونیستی متهم کردن. موضوع ساده است: همونطور که روتبارد میگه همه اهالی کسبوکار روی قیمتی که کالا و خدماتشون رو عرضه میکنن کنترل کامل دارن و آزادن اما روی مقداری از اون محصول که میتونن در اون قیمت بفروشن نه! پس این خانم آزاده هر قیمتی که بخواد روی محصولش بذاره. از طرف دیگه دیگران هم آزادن که نظرشون رو در مورد اون محصول و قیمتش بگن و ازش انتقاد کنن و تا اینجا ربطی به تفکر چپ نداره. مشکل اونجایی شروع میشه که منتقدین بخوان به دست زور دولت متوسل بشن و تقاضای مداخله دولت در قیمتگذاری رو داشته باشن. تا چنین مطالبهای نباشه صرف انتقاد از قیمت بالای یه کالا یا کیفیتش چپگرایی و تعدی به مالکیت خصوصی نیست.
ضمنا سوءاستفاده تبلیغاتی کسی از وضع خاص جسمیش و متقابلا طرح چنین اتهامی علیهش هیچکدوم جرم نیست چون نه خدشه عینی به تمامیت فیزیکی و جسمانی بدن و دارایی دیگرانه و نه نقض تعهدات قراردادی. جای نگرانی هم نیست بقول شومپیتر: «تصویر زیباترین دختری که تا کنون زیسته در حفظ فروش سیگار نامرغوب در بلندمدت ناتوان خواهدبود»
ضمنا سوءاستفاده تبلیغاتی کسی از وضع خاص جسمیش و متقابلا طرح چنین اتهامی علیهش هیچکدوم جرم نیست چون نه خدشه عینی به تمامیت فیزیکی و جسمانی بدن و دارایی دیگرانه و نه نقض تعهدات قراردادی. جای نگرانی هم نیست بقول شومپیتر: «تصویر زیباترین دختری که تا کنون زیسته در حفظ فروش سیگار نامرغوب در بلندمدت ناتوان خواهدبود»


19.01.202518:26
مختصری در مورد هایک و میزس (۳)
لینک بخش دوم
در سال ۱۹۵۰، میزس مقالهای کوتاه تحت عنوان «لرد کینز و قانون سِی» منتشر کرد و در آن ضمن نقد ایدهی اصلی کینز در کتاب «جنرال تئوری» به طور ضمنی آخرین برداشتهای خود از مفاهیمی چون پول و تعادل را آشکار کرد.
چنان که میدانیم و کینزینها هم اذعان دارند، رسالهی «جنرال تئوریِ» کینز را میتوان ردیهای بر قانون معروف سِی، اقتصاددان کلاسیک فرانسوی، دانست. طبق قانون سی، اضافهتولیدِ کل در اقتصاد غیرممکن است. «حجاب» پول بر این واقعیت که کالا در ازای کالا رد و بدل میشود پرده میافکند. پول خنثی است و تولیدات جملگی به دست متقاضی میرسند و امکان ندارد در اقتصاد شاهد اضافهتولید در سطح کلان باشیم. به عبارت دیگر، عرضهْ تقاضای خود را ایجاد میکند و کالای مازادی بر جا نمیماند. البته نقدهای مالتوس و سن سیسموندی سِی را وادار به بازبینیهای مکرر در فرم اولیهی تئوریاش کرد (طی پنج ویرایش و بسط مطلب از سه و نیم صفحه به بیست صفحه) اما صورت نهایی نظریهی او تغییر چندانی نکرد: در تعادل، اضافهتولید غیرممکن است. تفسیر میزس از قانون سی نیز تفاوتی نمیکند. او با اشاره به زمینهی تاریخی بحث ژان باتیست سی ضمن تایید برداشت فوق از قانون سی به رد ادعای کینز و کینزینها میپردازد. میزس به جای لغت عمومی یا جنرال از لغت «مطلق» استفاده میکند و میگوید اضافهتولید مطلق در اقتصاد غیرممکن است. آنچه امکان وقوع دارد اضافهتولید نسبی است. یعنی تنها در صورتی میتوان از یک کالا بیشازحد تولید کرد که کالای دیگری را در اثر پیشبینی نادرست کمتر از اندازه تولید کرده باشیم. از این تفسیر، متوجه دو نکتهی مهم میشویم. نخست اینکه میزس برخلاف بسیاری از اقتصاددانان دهه ۲۰ از جمله، کینز و هایک و میردال و همسو با کلاسیکهایی چون ژان باتیست سی پول را نوعی کالا میداند که تنها در مقام واسطهی مبادله و واحد حساب برمیآید و فانکشن دردساز ذخیرهی ارزش بودن را ندارد و بنابراین میتوان آن را خنثی در نظر گرفت. به بیان دیگر، اقتصاد میزس در یک معنا همچنان یک اقتصاد تهاتری است و هنوز «پولی» نشده است چرا که پول نزد میزس «تنها نقش یک واسطه را بازی میکند». از طرف دیگر، و با چنین تعریفی از پول، وقتی میزس میگوید اضافهتولید مطلق غیرممکن است یعنی علیالاصول در اقتصاد نوعی تعادل عمومی برقرار است و مازاد عمومی حرف مهملی است. این در حالی است که نه تنها کینز، که تمام تلاش هایک از ابتدای کار این بود که نشان دهد پول آن لولای لق (loose joint) مشکلسازی است که میتواند ساختار تولید را بر هم زند و عدم تعادلهای پولی و سوءسرمایهگذاریها را سبب شود و چرخههای تجاری را در شکل رکود عمومی به وجود آورد. به رغم برخی اختلافنظرهای ریشهای و اختلاف در نتایج و دلالتهای عملی، کینز و هایک نقطهی شروع یکسانی داشتند و آن این بود که پول را به مثابهی «لولایی لق» میدیدند. نباید فراموش کرد که میزس در سال ۱۹۵۰ که سالهای پختگی و کمال فکری اوست چنین تفسیری از قانون سی به دست داده است - یعنی حدود چهل سال پس از انتشار اولین کتابش در مورد نظریهی پول و اعتبار. هایک حتی در یکی از مصاحبههای خود میگوید در تحلیل چرخههای تجاری به اشتباه استاندارد طلا را به عنوان نظام پولی در ذهن داشته و بر اثر این تلقی از پول دچار خطای تحلیل و پیشبینی شده است - هر چند ارکان نظریهی او به قوت خود باقی ماند و خللی از این بابت ندید. شاید اختلاف اصلی کینز و هایک را بتوان به این صورت خلاصه کرد که کینز به دلیل پشتوانهی نظریای که از مارشال و ویکسل میآمد به «سطح» میاندیشید اما هایک به «ساختار». این بینش ساختاری را هایک از کارل منگر به ارث برد و در آخرین اثر دشوار خود در اقتصاد یعنی نظریهی سرمایه بسط داد.
لینک بخش دوم
در سال ۱۹۵۰، میزس مقالهای کوتاه تحت عنوان «لرد کینز و قانون سِی» منتشر کرد و در آن ضمن نقد ایدهی اصلی کینز در کتاب «جنرال تئوری» به طور ضمنی آخرین برداشتهای خود از مفاهیمی چون پول و تعادل را آشکار کرد.
چنان که میدانیم و کینزینها هم اذعان دارند، رسالهی «جنرال تئوریِ» کینز را میتوان ردیهای بر قانون معروف سِی، اقتصاددان کلاسیک فرانسوی، دانست. طبق قانون سی، اضافهتولیدِ کل در اقتصاد غیرممکن است. «حجاب» پول بر این واقعیت که کالا در ازای کالا رد و بدل میشود پرده میافکند. پول خنثی است و تولیدات جملگی به دست متقاضی میرسند و امکان ندارد در اقتصاد شاهد اضافهتولید در سطح کلان باشیم. به عبارت دیگر، عرضهْ تقاضای خود را ایجاد میکند و کالای مازادی بر جا نمیماند. البته نقدهای مالتوس و سن سیسموندی سِی را وادار به بازبینیهای مکرر در فرم اولیهی تئوریاش کرد (طی پنج ویرایش و بسط مطلب از سه و نیم صفحه به بیست صفحه) اما صورت نهایی نظریهی او تغییر چندانی نکرد: در تعادل، اضافهتولید غیرممکن است. تفسیر میزس از قانون سی نیز تفاوتی نمیکند. او با اشاره به زمینهی تاریخی بحث ژان باتیست سی ضمن تایید برداشت فوق از قانون سی به رد ادعای کینز و کینزینها میپردازد. میزس به جای لغت عمومی یا جنرال از لغت «مطلق» استفاده میکند و میگوید اضافهتولید مطلق در اقتصاد غیرممکن است. آنچه امکان وقوع دارد اضافهتولید نسبی است. یعنی تنها در صورتی میتوان از یک کالا بیشازحد تولید کرد که کالای دیگری را در اثر پیشبینی نادرست کمتر از اندازه تولید کرده باشیم. از این تفسیر، متوجه دو نکتهی مهم میشویم. نخست اینکه میزس برخلاف بسیاری از اقتصاددانان دهه ۲۰ از جمله، کینز و هایک و میردال و همسو با کلاسیکهایی چون ژان باتیست سی پول را نوعی کالا میداند که تنها در مقام واسطهی مبادله و واحد حساب برمیآید و فانکشن دردساز ذخیرهی ارزش بودن را ندارد و بنابراین میتوان آن را خنثی در نظر گرفت. به بیان دیگر، اقتصاد میزس در یک معنا همچنان یک اقتصاد تهاتری است و هنوز «پولی» نشده است چرا که پول نزد میزس «تنها نقش یک واسطه را بازی میکند». از طرف دیگر، و با چنین تعریفی از پول، وقتی میزس میگوید اضافهتولید مطلق غیرممکن است یعنی علیالاصول در اقتصاد نوعی تعادل عمومی برقرار است و مازاد عمومی حرف مهملی است. این در حالی است که نه تنها کینز، که تمام تلاش هایک از ابتدای کار این بود که نشان دهد پول آن لولای لق (loose joint) مشکلسازی است که میتواند ساختار تولید را بر هم زند و عدم تعادلهای پولی و سوءسرمایهگذاریها را سبب شود و چرخههای تجاری را در شکل رکود عمومی به وجود آورد. به رغم برخی اختلافنظرهای ریشهای و اختلاف در نتایج و دلالتهای عملی، کینز و هایک نقطهی شروع یکسانی داشتند و آن این بود که پول را به مثابهی «لولایی لق» میدیدند. نباید فراموش کرد که میزس در سال ۱۹۵۰ که سالهای پختگی و کمال فکری اوست چنین تفسیری از قانون سی به دست داده است - یعنی حدود چهل سال پس از انتشار اولین کتابش در مورد نظریهی پول و اعتبار. هایک حتی در یکی از مصاحبههای خود میگوید در تحلیل چرخههای تجاری به اشتباه استاندارد طلا را به عنوان نظام پولی در ذهن داشته و بر اثر این تلقی از پول دچار خطای تحلیل و پیشبینی شده است - هر چند ارکان نظریهی او به قوت خود باقی ماند و خللی از این بابت ندید. شاید اختلاف اصلی کینز و هایک را بتوان به این صورت خلاصه کرد که کینز به دلیل پشتوانهی نظریای که از مارشال و ویکسل میآمد به «سطح» میاندیشید اما هایک به «ساختار». این بینش ساختاری را هایک از کارل منگر به ارث برد و در آخرین اثر دشوار خود در اقتصاد یعنی نظریهی سرمایه بسط داد.
03.01.202513:57
عصارهی تمام استدلالهای فلسفی علیه ایدهی بازار آزاد را میتوان در همین چند جمله از زبان مترجم آثار هگل یعنی سیدمسعود حسینی در جلسهی نه نقد که تایید کتاب «اختراع بازار» به دست ناشر معلومالحالی به اسم موسسهی ترجمان دید:
«نظریهی هگل فاعلیت بشر را بیشتر دخالت میدهد تا دست نامرئی طبیعت را به قاعده در بیاورد تا بتواند این را به نحو فاعلانهای کنترل کند. و دولت را مطرح میکند. و این باعث میشود نظم جامعه در یک مرتبهی عالیتری تحقق پیدا کند به جای اینکه آن را بسپریم به دست یک سری مفاهیم پیشامدرن مثل دست نامرئی و طبیعت همدلانهی بشر. راه حل هگل بیشتر مبتنی است بر عاملیت انسان در خودتعینبخشی او.»
چنانکه میبینیم، در روایت هگلی، مفاهیمی مانند سوبژکتیویته یا فاعلیت بشر و بهقاعده در آوردن نظم طبیعت و تحقق نظمی عالیتر در برابر مفهوم اصطلاحا پیشامدرن طبیعت گذاشته میشوند و راه حل نیز همواره دولت است. در واقع، مطابق این روایت، دولت فعلیت آن نظم عالی و عقلانی است. و عقل، همان عقل خودتعینگر خداگونهی ایدهآلساز که در صدد به هندسه در آوردن جهان است. عقلی که جهان را آنگونه که هست یعنی جهان پیچیده، آشوبناک، نابرابر و ناعقلانی را نمیپذیرد و میخواهد آن را به شکل ایدهآل خود در آورد و جهانی جدید تاسیس کند. عقلی که به تعبیر هوسرل خود موجد بحران بوده است. یا همان عقل برساختگرای دکارتی که هایک آن را بنیاد فکری نظامهای کنترلگر و توتالیتر مدرن میدانست.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت تقابل مدرن-پیشامدرن در این روایت است. در واقع، این روایت با آگاهی از قدرت رمانندهی صفت «پیشامدرن»، آن نظم اصطلاحا عالی عقلانی خود را در برابر نظم بهاصطلاح طبیعی بازار میگذارد اما اشارهای نمیکند که قاعده و نظم مد نظر او اصالتا از کجا آمده است. به بیان دیگر، توجه ندارد به اینکه ریشههای چنین تصوری از نظم را هم که ایشان از بنیاد مدرن و انقلابی میدانند باید در تاریخ ماقبلمدرن و مشخصا در فلسفه و الاهیات مسیحی جست. برای مثال، میتوان به مفهوم «بینهایت» به عنوان یکی از ارکان فکر مدرنیته اشاره کرد که به «شهر خدا»ی سنت آگوستین و سنت نوافلاطونیگری در تئولوژی مسیحی بازمیگردد. کوتاه اینکه با دوگانهی مدرن-پیشامدرن نمیتوان کاری علیه ایدهی بازار آزاد پیش برد. باید از برج عاج پایین آمد و خروجیها را نگریست. باید کمال آن فاعلیت را در دولت مدرن دید و به فکر بازاندیشی افتاد. باید رفت لب مرز، و آلمان غربی و شرقی را مشاهده کرد. باید جریان مهاجرت را دید. باید بتوان «دید».
🆓@freemarketeconomy
«نظریهی هگل فاعلیت بشر را بیشتر دخالت میدهد تا دست نامرئی طبیعت را به قاعده در بیاورد تا بتواند این را به نحو فاعلانهای کنترل کند. و دولت را مطرح میکند. و این باعث میشود نظم جامعه در یک مرتبهی عالیتری تحقق پیدا کند به جای اینکه آن را بسپریم به دست یک سری مفاهیم پیشامدرن مثل دست نامرئی و طبیعت همدلانهی بشر. راه حل هگل بیشتر مبتنی است بر عاملیت انسان در خودتعینبخشی او.»
چنانکه میبینیم، در روایت هگلی، مفاهیمی مانند سوبژکتیویته یا فاعلیت بشر و بهقاعده در آوردن نظم طبیعت و تحقق نظمی عالیتر در برابر مفهوم اصطلاحا پیشامدرن طبیعت گذاشته میشوند و راه حل نیز همواره دولت است. در واقع، مطابق این روایت، دولت فعلیت آن نظم عالی و عقلانی است. و عقل، همان عقل خودتعینگر خداگونهی ایدهآلساز که در صدد به هندسه در آوردن جهان است. عقلی که جهان را آنگونه که هست یعنی جهان پیچیده، آشوبناک، نابرابر و ناعقلانی را نمیپذیرد و میخواهد آن را به شکل ایدهآل خود در آورد و جهانی جدید تاسیس کند. عقلی که به تعبیر هوسرل خود موجد بحران بوده است. یا همان عقل برساختگرای دکارتی که هایک آن را بنیاد فکری نظامهای کنترلگر و توتالیتر مدرن میدانست.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت تقابل مدرن-پیشامدرن در این روایت است. در واقع، این روایت با آگاهی از قدرت رمانندهی صفت «پیشامدرن»، آن نظم اصطلاحا عالی عقلانی خود را در برابر نظم بهاصطلاح طبیعی بازار میگذارد اما اشارهای نمیکند که قاعده و نظم مد نظر او اصالتا از کجا آمده است. به بیان دیگر، توجه ندارد به اینکه ریشههای چنین تصوری از نظم را هم که ایشان از بنیاد مدرن و انقلابی میدانند باید در تاریخ ماقبلمدرن و مشخصا در فلسفه و الاهیات مسیحی جست. برای مثال، میتوان به مفهوم «بینهایت» به عنوان یکی از ارکان فکر مدرنیته اشاره کرد که به «شهر خدا»ی سنت آگوستین و سنت نوافلاطونیگری در تئولوژی مسیحی بازمیگردد. کوتاه اینکه با دوگانهی مدرن-پیشامدرن نمیتوان کاری علیه ایدهی بازار آزاد پیش برد. باید از برج عاج پایین آمد و خروجیها را نگریست. باید کمال آن فاعلیت را در دولت مدرن دید و به فکر بازاندیشی افتاد. باید رفت لب مرز، و آلمان غربی و شرقی را مشاهده کرد. باید جریان مهاجرت را دید. باید بتوان «دید».
🆓@freemarketeconomy
06.12.202413:57
حقوق کارگر را باید با مفهوم هزینه فرصت توضیح داد نه راندمان و بازده کار کارگر.
فرضا دو کارگر در بنگلادش و آمریکا کار مشابهی میکنند، مثلا تعدادی بطری مشابه را در جعبه قرار میدهند. حتی اگر کارگر بنگلادشی راندمان بیشتری داشته باشد یعنی در یک ساعت تعداد خیلی بیشتری بطری را بستهبندی کند باز هم دستمزد هر ساعت کار کارگر آمریکایی بیشتر است و این دستمزد بالای نیروی کار در آمریکا نتیجه شکوفایی اقتصاد آمریکا و رقابت میان صنایع و کسبوکارهای مختلف در آن است که متقاضی نیروی کار هستند. دقت کنیم هزینه فرصت یعنی هزینه انجام هر عمل برابر است با ارزش پربهاترین جایگزینی که در این میان، از آن چشمپوشی شده است.
فرضا دو کارگر در بنگلادش و آمریکا کار مشابهی میکنند، مثلا تعدادی بطری مشابه را در جعبه قرار میدهند. حتی اگر کارگر بنگلادشی راندمان بیشتری داشته باشد یعنی در یک ساعت تعداد خیلی بیشتری بطری را بستهبندی کند باز هم دستمزد هر ساعت کار کارگر آمریکایی بیشتر است و این دستمزد بالای نیروی کار در آمریکا نتیجه شکوفایی اقتصاد آمریکا و رقابت میان صنایع و کسبوکارهای مختلف در آن است که متقاضی نیروی کار هستند. دقت کنیم هزینه فرصت یعنی هزینه انجام هر عمل برابر است با ارزش پربهاترین جایگزینی که در این میان، از آن چشمپوشی شده است.
Рекорди
11.02.202523:59
3.5KПідписників06.12.202423:59
0Індекс цитування21.01.202523:59
3.3KОхоплення 1 допису19.01.202509:23
685Охоп рекл. допису07.12.202423:59
4.07%ER11.03.202511:37
52.62%ERRРозвиток
Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.