‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌𝖮𝖶𝖭 𝖬𝖤 ‌ ‌ڪټاب ‌

Николаевский Ванёк

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌𝖮𝖶𝖭 𝖬𝖤 ‌ ‌ڪټاب ‌

‌ ‌‌بادیػূارد ࢪومں࣪س ‌ ‌‌‌
' ‌‌راه‍ می‌ر࣪ن دنیا زانؤ می‌زڹه.
‌‌
‌عاشقانه ، مافیا ، بزرگسال ، بادیگار رومنس
‌‌اثري از : laita

Рейтинг TGlist

ТипПриватний

Верифікація

Не верифікований

Довіреність

Не надійний

Розташування

МоваІнша

Дата створення каналуЛют 13, 2025

Додано до TGlist

Січ 24, 2025

Я власник каналу

Історія змін

Прикріплена група

‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 𝗅𝖺𝗂𝗍𝗊𝖺ׅ ‌ ‌ ‌ ‌

Статистика Телеграм-каналу ‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌𝖮𝖶𝖭 𝖬𝖤 ‌ ‌ڪټاب ‌

Підписників

663

24 год.

13-1.9%Тиждень

386.1%Місяць

23253.8%

Індекс цитування

0

Згадок0Репостів на каналах0Згадок на каналах0

Середнє охоплення 1 допису

10

12 год.13

156.4%24 год.10

89.2%48 год.5

23.3%

Залученість (ER)

20%

Репостів0Коментарів0Реакцій1

Залученість за охопленням (ERR)

0.74%

24 год.0%Тиждень

0.05%Місяць

0.18%

Охоплення 1 рекл. допису

10

1 год.440%1 – 4 год.660%4 - 24 год.660%

Під'єднайте нашого бота до каналу і дізнайтеся стать аудиторії цього каналу.

Всього дописів за 24 години

13

Динаміка

Останні публікації в групі "‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌𝖮𝖶𝖭 𝖬𝖤 ‌ ‌ڪټاب ‌"

Всі дописи

21.04.202521:05

- مو قرمز یه چند شب بدنت رو در اختیار ما بزاری چند در میاد؟🔞❌
چندش وار نگاهی به هیکل زشتش انداختم که با دوستاش زدن زیر خنده و یکیشون.....
https://t.me/+r6AmI7h3VHIyNTU8

Переслав з:

بنرای Moon shadow

21.04.202519:49

شوهر پفیوزت می‌دونه چه ک*ون تنگیو ول کرده؟!
_آههه..او..اونو ول کن...الآنو بچسب که چه کونی گیرت اومده شوهر عمه جونم
شدت تلمبه هاشو تندتر کرد و با چرخوندن ک*یرش داخل کصم که باعث شد چشمام از لذت سیاهی برن لب زد:
_راست میگی...مگه چند تا به*شت تپل و تنگ و صورتی تو دنیا هست؟! خوشت میاد ک*ص طلا؟! هووم
_آخ...آرهههه...تند تر ...اوووم چه کلفتی...
https://t.me/+2GrKhYTVK7tmZWU8
https://t.me/+2GrKhYTVK7tmZWU8

Переслав з:

21.04.202518:48

ادیب امیرافشاری پسر جذاب و هاتی که بخاطر خیانتی که بهش شده از همه دخترا بیزاره اما وقتی آیماه کارمندش میشه همه معادلاتش بهم میخوره و دلش میخواد هر گوشه‌ کناری اونو خفت کنه و...🤤❌
https://t.me/+H5ysF6tps30xZmY8

۸پاک

21.04.202517:41

دو پارت جدید ❗️
یکم دیگه بقیه‌ هم ویراستاری میکنم

21.04.202517:10

منبع رمان های هــ🔥ـات و بدون سانسور واسه کسای که دوست دارن رمان های مورد علاقشون رو ورق بزنن ...🔞💦
https://t.me/+ziTjw_eIfcJkMWY0
صبح پاک

21.04.202517:02

دختر 19 ساله ایی که به اجبار با مردی خشن و قدرتمند ازدواج میکنه و...🔞🔥
https://t.me/+7NvAfq9-rC1lOWFk
#مافیایی_صحنه‌دار

21.04.202517:02

Переслав з:

21.04.202514:38

قربانی یه عشق اشتباه شده بودم با یه آدم اشتباه...
دختری شاد و سرزنده بودم که خنده از لبش دور نمی‌شد ولی وقتی به خودم اومدم که برای نجات نجابتم می‌جنگیدم. بهشتی که در اون بودم تبدیل به جهنم شد.
همه‌ی نزدیکانم از من دست کشیدن و هیچ کس پیگیری نکرد که من چرا به اینجا رسیدم.
دور شدم اما برای برداشتن نقاب از چهره‌ی تک تک کسایی که منو به این راه کشوندن، تلاش کردم و حالا بعد از چهار سال برگشتم در حالیکه ناخواسته همسفر کسی شدم که روزگاری ساده‌لوحانه از عشقش گذشتم اما .....
https://t.me/+H5ysF6tps30xZmY8
22

Видалено21.04.202520:22

Переслав з:

بنرای Moon shadow

21.04.202514:02

با وحشت به آرکانی که بهم حمله ور شده بود نگاه میکردم
ولم کن آرکان توروخدا التماست میکنم
با سیلی که زد توی گوشم لال شدم عربده کشید
گوه نخور جنده حرومزاده امشب اینقدر میگامت انتقام مرگ مادرمو از تو پدرت بگیرم بی حال گفتم اشتباه میکنی که همون لحظه ک*یرشو تا ته واردم کرد جیغی از درد کشیدم که دوتا س*ینه هام بین حصار دستاش فشرده شد تند تند خودشو عقب جلو میکرد و من از درد به خودم میپیچیدم ک*یرشو دراورد که بیحال شدم و کم کم چشمام سیاهی رفت که گازی که دانیار از نوک سی*نه هام گرفت کامل بیهوش شدم..😱📛
پسره فکر میکنه دختره قاتل مادرشه توی مهمونی با دارو گیجش میکنه و بزور میبرش و بهش تجاوز میکنه غافل از اینکه اشتباه میکنه و ...😢📛
یه رمان فول هات و فول هیجانی که با هر پارتش خودت بری و بیای🤤🫣
با اطمینان دعوتتون میکنم به خوندنش از بهترین رمانای تلگرامه👇👇👇❌❌❌🔞🔞🔞
https://t.me/+2GrKhYTVK7tmZWU8
https://t.me/+2GrKhYTVK7tmZWU8
اوووف جوین شو تا از دستش ندادی🤤

Видалено21.04.202520:22

Переслав з:

بنرای Moon shadow

21.04.202512:25

رو بدنم خیمه زد و دستی به ک*ص خیسم کشید با خجالت سعی کردم هولش بدم

یکی از انگشت هاشو واردم کرد و باشهوت لب زد:
_امشب قراره زیرم جر بخوری توله سگ

با التماس نالیدم:
_ترو..خدا..آرکان.امشب نه..لط

نمیذاره حرفم رو کامل کنم با عصبانیت میغره:

_هیش مگه قرار نشد از پدرت بگذرم ولی در عوض تو هر شب بهم سرویس بدی؟

با بغض سرم رو به نشانه تایید تکون میدم
_پس خفه شو بذار کارمو بکنم

خواستم چیزی بگم که یهو ک*یر کلفتش رو..
https://t.me/+2GrKhYTVK7tmZWU8
قول میدم با هر پارت این رمان متفاوت خیس بشی❌️🤤

Видалено21.04.202520:22

Переслав з:

21.04.202510:21

آیماه
دختری شیطون و بلا که هیچ کسی از دست شیطنت‌ها و شوخیاش راه فرار نداره، عاشق دوسته برادرش میشه.
پسری اخمویی که با یه مَن عسل هم نمیشه خوردش و کسی خنده‌هاش رو ندیده اما زمانیکه این دوتا همکار می‌شن چنان رامِ چشمای شیطون این وزه خانوم میشه که یه روز اونو اضافه کاری نگه می‌داره و...😉🤤

https://t.me/+H5ysF6tps30xZmY8
17

21.04.202508:26

وای بچه‌ها بالاخره ویراستاری کتاب تموم شد 😂 مفتخرم اعلام کنم تصاحبم کن ویراستاری شده خفن تر از همیشه بعد از ساعت ۶ گذاشته میشه💋

Видалено21.04.202520:22

Переслав з:

21.04.202506:17

ادیب امیرافشاری
پسر جذاب و هاتی که به خاطر خیانتی که بهش شده از همه دخترا بیزار و فراریه.

تمایلاتش رو زیر اخم‌ها و فریاداش مخفی می‌کنه و به هیچ دختری رو نمی‌ده تا اینکه آیماه کارمند زیر دستش میشه. دختر شیطون و بلایی که با سوتی‌ها و خوش‌قلبیش دل اونو می‌لرزونه🫠
عشق شیرینی بین اونا شکل می‌گیره اما وقتی پای یه پسر دیگه و درگیری‌های بعدش به میون میاد، ادیب دوباره در لاک خودش می‌ره و بی‌توجه به آیماه که قصد توضیح به اونو داره، ازش دور میشه.
حالا بعد از چهار سال دوری، ناخواسته این دو تا با هم همسفر می‌شن. سفری چهارده ساعته و طولانی در کنار کسی که روزگاری عاشقانه‌ اونو می‌پرستید تمام حس‌هایی مردانه‌ی اونو قلقلک می‌ده و در طول این سفر اتفاقاتی میفته که شعله‌های این عشق از زیر خاکستر بیرون میاد و..‌.🤤
https://t.me/+H5ysF6tps30xZmY8
https://t.me/+H5ysF6tps30xZmY8
13

Видалено21.04.202520:22

20.04.202521:33

دختر 15 ساله ایی که به اجبار با مردی خشن و قدرتمند ازدواج میکنه و...🔞🔥
https://t.me/+K-dThiqbxNFmZjJk
#مافیایی_صحنه‌دار

Видалено21.04.202520:22

20.04.202521:33

- مو قرمز یه چند شب بدنت رو در اختیار ما بزاری چند در میاد؟🔞❌
https://t.me/+r6AmI7h3VHIyNTU8
چندش وار نگاهی به هیکل زشتش انداختم که با دوستاش زدن زیر خنده و یکیشون با حالت تمسخر گفت:
- آخه کی به این شیطون کوچولو دست میزنه؟
دوباره قهقهه ایی زدن و من فقط با خشم داشتم نگاهشون میکردم، یکیشون با لذت به بدنم اشاره کرد:
- اشتباه نکن پسر این دختر کوچولو خیلی هم خوب می‌تونه تختمون رو گرم کنه!
با ترس نگاهشون کردم که نزدیکم شدن، اهمیتی به جیغ کشیدنم نمیدادن و لباسام رو دونه دونه شروع به در اوردن کردن که با صدای غرش.......❌❌❌❌❌
https://t.me/+r6AmI7h3VHIyNTU8
من میدونستم با مو و چشم های قرمزم جلب توجه میکنم، از وقتی متولد شدم خانواده ام ترسیدن میدونستند مردم عادی حتی موجودات فراطبیعی دختری با مو و چشمان سرخ و آتشین و قبول ندارند، و فکر میکنند غیر عادیم، حتی به اسم شیطان صدام میکنند؛ اما نمیدونستند همین دختر ...🔞
#لینک_بعد_از_نیم_ساعت_باطل_میشود🔥
۱۰ پاک

Всі дописи

Нічого не знайдено 😢

Рекорди

17.04.202513:57

696Підписників

23.01.202515:50

50Індекс цитування

23.03.202506:17

56Охоплення 1 допису

27.03.202523:59

38Охоп рекл. допису

02.04.202523:59

50.00%ER

12.03.202521:58

20.34%ERR

Розвиток

Підписників

Індекс цитування

Охоплення 1 допису

Охоп рекл. допису

ERR

Популярні публікації ‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌𝖮𝖶𝖭 𝖬𝖤 ‌ ‌ڪټاب ‌

Всі дописи

21.04.202521:05

Видалено20.04.202519:48

19.04.202508:20

امشبا دیگه قراره از پارتای ویراستاری شده رونمایی کنم ، چند نفرن منتظرن؟؟

21.04.202508:26

Видалено20.04.202519:48

Переслав з:

17.04.202514:40

چشمانش از فرط تعجب ورگ‌ گردنش هر لحظه درحال ترکیدن از زور تعصب وغیرت بود او لنا بود درون آغوش برادرش خودش را میرقصاند وهر لحظه امکان داشت موجود اهریمنی وجودش بیدار شود وتبدیل شود ....
⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔
زمانی که دست برادرش وقیحانه رو سینه های عشقش قرار گرفت جام مخلوط خون والکل درون مشتش خرد شد ودر کسری از ثانیه به سمت سن رقص قدم برداشت وچرخش بعدی لنا درست درون اغوشش جا گرفت‌......
تمام احساسات وخوی حیوان درونش گرگ‌ متعب وجودش با در آغوش گرفتن موجود ظریف درون آغوشش آرام گرفت
_لنا دختری که قربانی انتقام‌دو برادر خون آشام وگرگینه ای قرار میگیره وحالا بین دو راهی عشق هر دو گرفتار شده وحالا با کاری که پدرش در گذشته بااین دو‌بادر کرده اون فقط یک راه داره واونم ....
https://t.me/+nJXo69ZLp1pjMjM0
https://t.me/+nJXo69ZLp1pjMjM0
22

Видалено23.03.202511:33

22.03.202510:44

یکم بیشتر نشست

+آخ آراز خیلی درد داره، هم میخوام هم نمیخوام نمیدونم چ مرگمه😶

دستمو محکم فشار میداد

_هیشش چیزی نیست الان عادت میکنی

+ب نظرم اگ ی دفه بره تو کم تر زجر میکشم
https://t.me/+ka3t82K_RvUwOTY0

:ماهان پسر بیناجنسی که مادر و پدرش رو از دست داده و به اجبار به سربازی رفته. اونجا دل به فرماندش میبنده و مسیر زندگیش تغییر پیدا میکنه

21.04.202517:10

Видалено08.04.202518:38

Переслав з: