Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Kamikazhi avatar

Kamikazhi

کمی کژی؛ پرتابه‌هایی از درون نور صدا حرکت...
Admin: @Distorsionee
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуКвіт 20, 2024
Додано до TGlist
Бер 25, 2025

Останні публікації в групі "Kamikazhi"

***
[شامل اسپویل]

به صورت کلی، ناحیه مفصلی مورد اشاره، به نسبت سایر نواحی محبوب‌تر، تاثیرگذاری اروتیک پایین‌تری، دارد! علاقه‌ای که با توضیحات Jerome, برای Aurora, جلوه قابل پذیرشی می‌یابد. مهم‌ترین بخش فیلم، هنگامه لمس زانوی Claire است که از تقاطعِ ناراحتی و درماندگی دختر با انگیزه‌ا‌ی شهوانی، از مسیر به زانو در آوردن کِلِر فراهم آمد. نویسنده برای تکمیل کار خود، جمع‌آوری مواد اولیه رُمانش را به جروم می‌سپارد. پیش‌روی آزادانه شخصیت اول رُمان، هم‌زمان، فرصت شخصیت اول فیلم است، تا دکوپاژها، رساننده آگاهی جامع‌ترِ رویدادها باشند. ما ابتدا، به عنوان بیننده شاهد ماجراهای جروم با لورا و کِلِر هستیم، اما علاوه بر آن، همان ماجراها را (نقل جروم برای آرورا) در وضعیت بازشرح، دریافت می‌کنیم، این بازشرح در ابتدا اصراری به تماشاگر جهت قبول کلیات دیده‌ها و شنیدها به نظر می‌رسد، اما سودمندی آن، در درک جوانب جامانده از میزانسن‌های اتفاقات است، مزیتی که به چرایی اولیه از انگیزه‌های لمس زانوی کلر، وسعت فرا اروتیک، می‌دهد.
Claire's Knee، Éric Rohmer 1970
https://t.me/kamikazhi
Переслав з:
CINEMANIA | سینمانیا avatar
CINEMANIA | سینمانیا
در سری فیلم لبخند (Smile)، با گونه‌ای از وحشتِ کیهانی مواجهیم که در آن منبع وحشت نه روان‌گسیختگیِ فردی یا تهدیدی بیرونی، که عاملی ناانسانی و فاهمه‌گریز است؛ موجودی بی‌چهره و بی‌نسبت با انسان، که قربانی را وامی‌دارد در برابر چشمِ دیگری خودکشی کند تا از این طریق بتواند به بدن میزبان بعدی منتقل شود. این سازوکارِ انتقالْ استعاره‌ای روشن از رفتار انگل‌های زیستی‌ست: سازوکاری مبتنی بر تسخیرِ ذهن، انحراف رفتاری، و نهایتاً مرگِ القاشده.
الگوی چرخه‌مندِ انتقال در این فیلم، به‌ویژه با رفتارِ انگل‌هایی همچون نماتومورفا (کرم‌های نخ‌ریخت‌تبار) تطبیق دارد؛ انگل‌هایی که درونِ بدنِ حشره رشد می‌کنند و در مرحله‌ی نهایی، میزبان را وادار می‌کنند تا به درون آب بپرد؛کنشی که منجر به مرگ میزبان و بقای انگل می‌شود. در سری فیلم لبخند هم، خودکشی نه یک پیامد روانی، بلکه ضرورتی عملکردی‌ست برای تداوم حیات آن چیزِ وحشت‌زا.
گری جِی. شیپلی، نویسنده و متفکری که در آثارش پیوسته به مسئله‌ی تسخیر، خودویرانی و مرگ از منظرِ انگل‌وار نگریسته، این فرآیند را با مفاهیمی همچون مرگ‌اختیاری (necro-autonomy) و مرگ‌تعادل (necro-equipoise) صورت‌بندی می‌کند؛ صورت‌هایی از مرگ که نه واکنشی منفعل به رنج، بلکه کنش‌هایی هدفمند و تنظیم‌شده‌اند: راه‌حل‌هایی نهایی برای رهایی از عذاب درونی یا بیرونی.
در نگاه شیپلی، سوژه‌ی وسواس یا درواقع وسوسه‌شده به مرگ، به‌تدریج بدل می‌شود به میدانِ نفوذِ یک محرک خارجی: همچون حشره‌ای آلوده به قارچ، که فرمانِ نهایی را از چیزی درونِ خود دریافت می‌کند، اما آن چیز، اساساً از آنِ او نیست. درواقع این مرگ است که انتخابِ اوست، اما نه با اختیار؛ که به‌مثابه‌ی مرحله‌ی نهایی یک استعمارِ ذهنی.
در این چارچوب، سری فیلم لبخند را می‌توان روایتی دانست از تئاترِ انتقال: جایی که بدنْ رسانه‌ی عبور است، ذهنْ حامل اضطرابِ تحمیلی، و تماشاگرْ شرطِ تحقق فاجعه. درواقع در این سری از فیلم‌ها وحشتِ اصلی، نه در مرگ، که در ضرورت دیده‌شدن آن نهفته است؛ مرگی که باید اجرا شود، تا آن چیزِ وحشت‌زا بتواند تداوم یابد.

@CineManiaa | سینمانیا
***
موفقیت سینما در بکارگیری، سایر هنرها، ادبیات، فلسفه، سیاست و علم به قصد تولید مفاهیم، ادامه دارد. در آستانه یک‌سالگی کانال، کمی کژی، با وجود تمام کمبودهایش، یادداشت‌هایی با تمرکز بر ظرفیت‌های شگفت‌انگیز سینما ارائه می‌دهد.
سپاسی بی کران از توجه و همراهیتان..

https://t.me/kamikazhi
**

Claire's Knee، Éric Rohmer 1970

https://t.me/kamikazhi
***
تصویر و اکنون تزاحمات پی‌درپی صدا، تجربیات دریافتی انواع دسی‌بل در فرایند شنوایی و نیاز همواره به تمرکز، ماشین‌ها پیشی گرفته‌اند! سَروری صوت با ماشین‌هاست. پرسش اینکه، آیا ذات حرکت، در پُر صداییست؟! با وفور سیگنال‌ها، دیگر انسان، انسان را می‌شنود؟! در این میان، آیا مجالی برای شنیدنِ خدا وجود دارد؟!

Oh, Woe Is Me، jean luc Goddard
1993
https://t.me/kamikazhi
***
[شامل اسپویل]

تهاتر تابلویی از Hieronymus Bosch با گوشتی با کیفیت، سرآغاز داستان The Fifth Seal، است! اضافه کردن شِمای سورئالیستی به فیلم، با استفاده از دو اثر مشهور نقاش قرون و
ُسطا، جلوه معنایی پیچیده‌تری به فُرم روایی اثر می‌دهد. کُلاژها و تک بازسازی (به شکل خیالی از دو اثر یاد شده، هنگام مستی لازلو در فیلم پیش بینی شده است) به صورت متمرکزتر دو بخش از فیلم را دربر دارد. ابتدای فیلم، جایی که لازلو در مورد گوشتی که تهیه کرده و کیفیت مزه دار کردن آن، با دوستان گفتگو می‌کند، در این بخش، بُرش‌هایی از نقاشی سه پرده‌ای The Garden of Earthly Delights گرماگرم گفتگویی لذت محور، استفاده شده‌ است. پیشرفت گفتگوها در کافه بلا، شامل قضاوت‌های صریح افراد از یکدیگر می‌شود، این موضوع بهانه‌ای برای کلاژهایی از نقاشی دیگر معروفی از بوش به نام The Last Judgment شد. پایانبندی فیلم، پیش‌فرض‌ها و قضاوت‌های احتمالی کاراکترها و تماشاگر را در وادی حیرتی ژرف به باد می‌دهد!


مُهر پنجم در میان هفت مُهر دیگر که در کتاب مکاشفات مسیح از آن یاد شده، تمرکز بر ارزشمندی جایگاه شهدا در ایثار و ایستادگی مومنانه دارد. ساعت‌ساز (Gyuricza) پیش‌تر در نگهداری از کودکان در جنگ وجه انسانی خود را بروز داده بود، شاید سیلی زدن بر اسیر آویزان را برای بی‌پناه تر نشدنِ همان کودکان، انتخاب کرد! بیشترین زمان فیلم، در قالب میزانسن‌های مناظره‌ای، دربرگیرنده گفتگوهای متنوع است. فابری وجدان‌های انسانی را در مقابل تیغ جبرگرایانهِ انتخاب، قرار می‌دهد. در میانه‌ کار، پرسشی محال، اما ژرف شخصیت‌های داستان فابری را در تنگنای ِانسانی قرار داد. دست ِبرتر جبر، ورای سرگشتگی و پاسخ‌های افراد، خود نمایی دارد. بمباران سرنوشت‌ها! در سکانس‌های پایانی، ساعت ساز خوش‌شانس را گریخته از معرکه نشان می‌دهد! زنده ماندنی که در انتخاب بی‌رحمانه کارگردان در میان نگاه‌های مبهوت ساعت‌ساز، به نظر ارجاعی به هیچی دارد. فراتر از سازه ذهنی قوی ظالم و مظلوم، در انتها عقوبت‌های نسبتن یکسان تدارک دیده شد!

The Fifth Seal, Zoltán Fábri 1976
https://t.me/kamikazhi
**
بالا؛ تابلو سه گانه باغ لذتهای زمینی
پایین؛ تابلو سه گانه آخرین داوری

Hieronymus Bosch (1450-1516 )

https://t.me/kamikazhi
🌊
***

[متن اسپویل دارد، همچنین، سکانس انتخابی ممکن است برایتان آزاردهنده باشد!]

دستان فیلمساز با ژانر علمی تخیلی و وحشت، به شکل جسورانه، برای عمق دادن توجه به star, باز است. آنتی‌ویروس، تصور اپیدمیک از حضور سلبریتی را با امکان اضافه شدنِ این جمع، به منوی غذای رستوران‌ها گسترش می‌دهد. در فیلم بهره‌گیری از انستیتوهای آزمایشگاهی کِشت پذیری گوشت انسان، را عملی می‌کند! این مکانیزم، بافت‌های گوشتی را از سلولهای Star، به جهت مصرف هوادار, فراهم کرده است. هوسِ به نیش کشیدنِ فرآورده گوشتی جدید، شاید ارجاعی خفیف به سوابق آدمخواری، انسان داشته باشد، با این تفاوت که گوشت استفاده شده بدون قربانی شدن مستقیم Star، مدام، قابل کِشت است. در واقعیت، بین دنبال کننده و Star، نزدیکی ذائقه آشامیدنی و خوراکی ایجاد شده بود، اینکه تست طعم سلبریتی، تا چه حد می‌تواند ذائقه مشتری‌های سینه چاک را برانگیزاند! اما فرآورده یاد شده از هر نظر، بدیع به نظر می‌رسد!


تزریقات براندون کراننبرگ، شامل حیطه درک هوادار از عوارض و بیماری Star, می‌شود. دنبال کننده حقیقی, علاقه افراطی خود را با پذیرش امراض سلبریتی وارد فاز عمیق‌تر می‌کند. پیشروی سوداگرانه، شرایط درگیر شدنِ حداکثری و رادیکالِ دنبال کننده و استار را آماده می‌نماید. مارکتینگ ذائقه ساز، در پیرنگ پیش‌بینی شده داستان، سابق بر این، سلول به سلول ستاره را مال خود کرده بود! از این نظر در روایت فیلمساز، ستاره در مراتب رسیدن به شهرت، اراده خود را در مواجه با استیلای همان مارکتینگ، از دست داده است. تمرکز استثنایی کارگردان بر سوژه، دامنه حرکتی Star را به طور کامل محدود به اتاق‌ یا دستگاه‌های مراقبتی نشان می‌دهد. مهم‌تر از نمایش صریح‌تر چرخه نابودی سلبریتی، که اتفاق می‌افتد، رکود هیچ گروهی، به اندازه این گروه، فراهم به نظر نمی‌رسد!

Antiviral، Brandon Cronenberg, 2012 https://t.me/kamikazhi
***
متناسب ِبا قواعد ژانر، اولین ماجراجویی سینمایی برندون کراننبرگ، چشم‌اندازی غریب به برتری انسان آلوده در مقایسه با انسان ایزوله دارد! در نمایی از فیلم Antiviral، در کنار تصویر Sarah Gadon به نقشِ Hannah Geist، روی بیلبورد، عبارت تبلیغاتی"the Lucas clinic for the tru connoisseur" نقش بسته است. پایین همان تصویر، Caleb Landry Jones با بازی Syd, نشسته، دیده می‌شود، اما خِبره واقعی در پایان فیلم Syd، است. او پس از نابود کردنِ کلینیک لوکاس در وضعیتی شراکتی، صاحب بدن‌های جدیدتر، شده است. شیوه خودتزریقی برای پنهان کردن ویروس، بهترین راه دور زدن گیتهای حفاظتی کلینیک مورد اشاره، بود. سرقتی پر خطر که به واسطه تکرار و عادت پذیر شدن بدن، رویین‌تنی Syd، را تضمین کرد! آلودگی‌های سید، در زمانی که سیستم بالادستی، قصد حذف او را دارد، به صورت امتیاز، خود را نشان می‌دهد. نامیرایی ویروسی سید، با انگیزه بلندپروازی سوداگرانه، در شکلی وارونه او را به مانند ویروسی، به جان سیستم انداخت!
Antiviral، Brandon Cronenberg 2012 https://t.me/kamikazhi

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
БЕР '25БЕР '25БЕР '25КВІТ '25КВІТ '25КВІТ '25

Популярні публікації Kamikazhi

10.04.202509:39
24.03.202511:36
01.04.202509:59
🌊
06.04.202509:37
**

The Fifth Seal, Zoltán Fábri 1976
https://t.me/kamikazhi
09.04.202514:04
***
[شامل اسپویل]

به صورت کلی، ناحیه مفصلی مورد اشاره، به نسبت سایر نواحی محبوب‌تر، تاثیرگذاری اروتیک پایین‌تری، دارد! علاقه‌ای که با توضیحات Jerome, برای Aurora, جلوه قابل پذیرشی می‌یابد. مهم‌ترین بخش فیلم، هنگامه لمس زانوی Claire است که از تقاطعِ ناراحتی و درماندگی دختر با انگیزه‌ا‌ی شهوانی، از مسیر به زانو در آوردن کِلِر فراهم آمد. نویسنده برای تکمیل کار خود، جمع‌آوری مواد اولیه رُمانش را به جروم می‌سپارد. پیش‌روی آزادانه شخصیت اول رُمان، هم‌زمان، فرصت شخصیت اول فیلم است، تا دکوپاژها، رساننده آگاهی جامع‌ترِ رویدادها باشند. ما ابتدا، به عنوان بیننده شاهد ماجراهای جروم با لورا و کِلِر هستیم، اما علاوه بر آن، همان ماجراها را (نقل جروم برای آرورا) در وضعیت بازشرح، دریافت می‌کنیم، این بازشرح در ابتدا اصراری به تماشاگر جهت قبول کلیات دیده‌ها و شنیدها به نظر می‌رسد، اما سودمندی آن، در درک جوانب جامانده از میزانسن‌های اتفاقات است، مزیتی که به چرایی اولیه از انگیزه‌های لمس زانوی کلر، وسعت فرا اروتیک، می‌دهد.
Claire's Knee، Éric Rohmer 1970
https://t.me/kamikazhi
08.04.202515:42
25.03.202517:44
Переслав з:
CINEMANIA | سینمانیا avatar
CINEMANIA | سینمانیا
08.04.202512:40
در سری فیلم لبخند (Smile)، با گونه‌ای از وحشتِ کیهانی مواجهیم که در آن منبع وحشت نه روان‌گسیختگیِ فردی یا تهدیدی بیرونی، که عاملی ناانسانی و فاهمه‌گریز است؛ موجودی بی‌چهره و بی‌نسبت با انسان، که قربانی را وامی‌دارد در برابر چشمِ دیگری خودکشی کند تا از این طریق بتواند به بدن میزبان بعدی منتقل شود. این سازوکارِ انتقالْ استعاره‌ای روشن از رفتار انگل‌های زیستی‌ست: سازوکاری مبتنی بر تسخیرِ ذهن، انحراف رفتاری، و نهایتاً مرگِ القاشده.
الگوی چرخه‌مندِ انتقال در این فیلم، به‌ویژه با رفتارِ انگل‌هایی همچون نماتومورفا (کرم‌های نخ‌ریخت‌تبار) تطبیق دارد؛ انگل‌هایی که درونِ بدنِ حشره رشد می‌کنند و در مرحله‌ی نهایی، میزبان را وادار می‌کنند تا به درون آب بپرد؛کنشی که منجر به مرگ میزبان و بقای انگل می‌شود. در سری فیلم لبخند هم، خودکشی نه یک پیامد روانی، بلکه ضرورتی عملکردی‌ست برای تداوم حیات آن چیزِ وحشت‌زا.
گری جِی. شیپلی، نویسنده و متفکری که در آثارش پیوسته به مسئله‌ی تسخیر، خودویرانی و مرگ از منظرِ انگل‌وار نگریسته، این فرآیند را با مفاهیمی همچون مرگ‌اختیاری (necro-autonomy) و مرگ‌تعادل (necro-equipoise) صورت‌بندی می‌کند؛ صورت‌هایی از مرگ که نه واکنشی منفعل به رنج، بلکه کنش‌هایی هدفمند و تنظیم‌شده‌اند: راه‌حل‌هایی نهایی برای رهایی از عذاب درونی یا بیرونی.
در نگاه شیپلی، سوژه‌ی وسواس یا درواقع وسوسه‌شده به مرگ، به‌تدریج بدل می‌شود به میدانِ نفوذِ یک محرک خارجی: همچون حشره‌ای آلوده به قارچ، که فرمانِ نهایی را از چیزی درونِ خود دریافت می‌کند، اما آن چیز، اساساً از آنِ او نیست. درواقع این مرگ است که انتخابِ اوست، اما نه با اختیار؛ که به‌مثابه‌ی مرحله‌ی نهایی یک استعمارِ ذهنی.
در این چارچوب، سری فیلم لبخند را می‌توان روایتی دانست از تئاترِ انتقال: جایی که بدنْ رسانه‌ی عبور است، ذهنْ حامل اضطرابِ تحمیلی، و تماشاگرْ شرطِ تحقق فاجعه. درواقع در این سری از فیلم‌ها وحشتِ اصلی، نه در مرگ، که در ضرورت دیده‌شدن آن نهفته است؛ مرگی که باید اجرا شود، تا آن چیزِ وحشت‌زا بتواند تداوم یابد.

@CineManiaa | سینمانیا
04.04.202511:05
29.03.202514:57
30.03.202516:54
06.04.202511:50
**

Claire's Knee، Éric Rohmer 1970

https://t.me/kamikazhi
28.03.202513:45
***
[پاراگرافی پر مصرف! به مناسبت تولد ۶٢ سالگی یک نابغه]
دوربین تارانتینو در قصه‌های عامه پسند شمایل موج نو، شبگرد است، اما به صورت کلی، شب‌های تارانتینو برای زنده نگهداشتنِ مصرف، خرج می‌شود! با نظری اجمالی، شاید پرمصرف‌ترین کاراکترهای تمام دورانِ سینما، متعلق به آثار تارانتینو باشد! پرمصرف‌های مورد اشاره، در قصه‌های عامه پسند، دراگ و مشروب را تا اندازه بالا آوردن و مرگ، استفاده می‌کنند! از سَمتی مهم‌تر، با اینکه مرگ با یک یا دو گلوله نیز در دسترس است! اما بیش از همه، این اُرگاسم گلوله‌ای، قاتلین است که با اطمینان از خالی شدن خشاب، تا آخرین تیر، خرج بدن و اطراف مقتولین، می‌شود! در واقع کار، تا مرحله بی‌مصرف شدن اسلحه ادامه دارد! نیرومحرکه این شکل کژگونه از روابطِ مصرف، خروجی منحصر به فرد ِمیزانسن‌های پر اضطراب تارانتینو است، که در خوانش از فرامتن اثر، می‌تواند انتقادی به سبک ِزیستِ جامعه‌یِ فیلمساز، قلمداد گردد.
Pulp Fiction, Quentin Tarantino 1994
https://t.me/kamikazhi
02.04.202509:11
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.