11.04.202508:07
در ایل ما گوسفندان را داغی روی صورت یا گوش شان می گذاشتند تا اگر گم شدند یا دزدیده شدند بتوان ردی از آنها گرفت.
نشانی از آهن داغ که پشم و پوست و گوشت را می سوزاند و ضجه گوسفند بیچاره را به فلک می رساند و آن نشان تا همیشه خدا پیدا بود.
کاش همین داغ را روی دزدها می گذاشتند تا میان آدمها گم نمی شدند .
وگرنه گوسفند بیچاره هیچ گناهی نداشت ..
ما از ترس آدمها گوسفندان را داغ می کردیم ..
« محمد بهمن بیگی »
@Anchannel1
نشانی از آهن داغ که پشم و پوست و گوشت را می سوزاند و ضجه گوسفند بیچاره را به فلک می رساند و آن نشان تا همیشه خدا پیدا بود.
کاش همین داغ را روی دزدها می گذاشتند تا میان آدمها گم نمی شدند .
وگرنه گوسفند بیچاره هیچ گناهی نداشت ..
ما از ترس آدمها گوسفندان را داغ می کردیم ..
« محمد بهمن بیگی »
@Anchannel1
11.04.202506:52
خوانش کتاب " بخارای من ، ایل من"
شماره ۳
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
شماره ۳
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1


10.04.202519:39


10.04.202515:47


10.04.202507:13
@Anchannel1
10.04.202504:49
@Anchannel1


11.04.202508:06
11.04.202506:52
خوانش کتاب " بخارای من، ایل من"
شماره ۲
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
شماره ۲
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
10.04.202515:51
«تراژدی این نیست که ما تنها هستیم، بلکه این است که ما نمیتوانیم تنها باشیم. گاهی آمادهام همه چیزم را بدهم تا هیچ پیوندی با جهانِ انسانها نداشته باشم، ولی من بخشی از این جهانم و شجاعانهتر این است که آن را همراه با آن تراژدی بپذیرم.»
از میان نامه ها
آلبر کامو
@Anchannel1
از میان نامه ها
آلبر کامو
@Anchannel1


10.04.202515:47
10.04.202506:50
مکتوبِ انتظارم، شاید مرا بخوانی..!
"بیدل"
@Anchannel1
"بیدل"
@Anchannel1
11.04.202506:53
خوانش کتاب " بخارای من ، ایل من"
شماره ۵
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
شماره ۵
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
11.04.202506:51
خوانش کتاب " بخارای من ، ایل من"
شماره ۱
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
شماره ۱
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1


10.04.202515:47
10.04.202515:45
" قشنگی جات" تقدیم نگاه های قشنگ شما...........
10.04.202506:32
تو با خود چه داری در آن " چشمهااااااا"!!!!!!!
11.04.202506:52
خوانش کتاب " بخارای من، ایل من"
شماره ۴
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1
شماره ۴
" مریم سعدزاده "
@Anchannel1


11.04.202506:50
محمد بهمنبیگی زاده ی ۲١بهمن ۱۲۹۸ و درگذشته ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ ، نویسندهٔ ایرانی و بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری در ایران بود. وی در ایل قشقایی در منطقهای بین شهرهای خنج و قیروکارزین در استان فارس به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، با مشاهده دست اول وضعیت عشایر و استفاده از فرصت حضور اصل چهار ترومن در ایران و با قانع کردن دولت وقت به همکاری، در زمینه برپایی مدرسههای سیّار برای بچههای ایل شروع به فعالیت کرد. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسههای سیّار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهد. او تجربههای آموزشیِ خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشته است.
@Anchannel1
@Anchannel1


10.04.202515:47


10.04.202515:41
عشق آموختنی نیست بلکه خصوصیتی است که در هر آدمی به خواب رفته و در انتظار است تا در یک زمانِ رمز آلودِ آگاهی از درون بشکافد و به سطح آید .
لئو بوسکالیا
زندگی عشق و دیگر هیچ
ص ۶۰
@Anchannel1
لئو بوسکالیا
زندگی عشق و دیگر هیچ
ص ۶۰
@Anchannel1


10.04.202506:32
Показано 1 - 21 із 21
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.