Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
فرمانده‌‌ی نعنا؛ avatar

فرمانده‌‌ی نعنا؛

تو قلب‌ِ منی نعنـا ،
چیزی که هیچکـس نیست.

@ItsKimKatrina_bot
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуБер 08, 2024
Додано до TGlist
Жовт 25, 2024

Останні публікації в групі "فرمانده‌‌ی نعنا؛"

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌🪔//𝒮𝗁𝖾 𝗐𝖺̀𝗌 𝗇ꤕ𝗏𝖾̨𝗋 𝖺 𝐏𝗋𝗂𝗇𝖼ꤕ𝗌𝗌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ 𝒮𝗁e 𝗐𝖺̀𝗌 𝐁𝗈̀𝗋𝗇 𝖺 𝐐𝗎𝖾𝖾́𝗇
‌ ‌ ‌‌ 𝒲𝗂𝗍𝗁 𝐖𝖺𝗋𝗋𝗂𝗈𝗋 𝖻𝗅o̸𝗈𝖽
🪼فور کنید
از این مودبرد ها بر اساس وایبتون تقدیم کنم.
Limit:15
او می‌گفت ما برای یک‌دیگر درد بودیم...
اما دقیقاً از کدام درد سخن می‌گفت؟
از محبت‌هایم که چون خاری در جانش فرو می‌رفت؟
از دلتنگی‌هایم که چون زنجیری به پایش می‌پیچید؟
شاید از همان دردی می‌گفت که در سکوت شب، وقتی به یادش می‌افتادم، قلبم را چنگ می‌زد.
یا شاید از آن دردی که وقتی چشمانش را می‌دیدم،
ناگهان تمام دنیا در نظرم تار می‌شد.
شاید هم حق با او بود. شاید ما واقعاً برای هم درد بودیم.
دردی که نه دوا داشت و نه درمان.
دردی که هر چه بیشتر تلاش می‌کردیم، عمیق‌تر می‌شد.
و حالا، در این سکوت سرد، فقط صدای همان درد است که در گوشم می‌پیچد.
صدای او که می‌گفت "ما برای هم درد بودیم"... و من، چه تلخ، می‌فهمم که چه می‌گفت.
Переслав з:
قُقنوس س̷رخ avatar
قُقنوس س̷رخ
سرش را روی میز گذاشته بود و چشمانش را بسته بود. نفس کلافه‌ای کشید، دفتر و خودکارش را برداشت و شروع به نوشتن کرد. نوشتن شده بود عادت هر دقیقه‌اش. گاهی عشق از حس خواستن و نداشتن به جنون می‌رسد. دیگر نمی‌شود کاریش کرد. فقط می‌توان روی یک کاغذ نوشت و نوشت...

"شاید باید بیشتر تلاش می‌کردم... شاید باید بیشتر درباره کارهایم فکر می‌کردم... شاید نباید دنبال مقصر می‌گشتم... شاید باید فقط بیشتر درکت می‌کردم... شاید باید بیشتر به هردومان فرصت می‌دادم... شاید نباید عجله می‌کردم... شاید، فقط باید بغلت می‌کردم و می‌گذاشتم هردو در مکان امنمان آرامش داشته باشیم... شاید..."

خودکار را روی میز کوبید و دستش را میان تارهای موهایش فرو برد. دیگر خسته شده بود از نوشتن. این‌دفعه به جای نوشتن، شروع به فریاد زدن کرد.
"لعنت به همه شایدها... لعنت به همه شایدهایی که باید انجام می‌دادم و انجام ندادم...."

صدایش کم‌کم داشت می‌شکست.
"من الان فقط می‌خواهم که باشی... باشی و بغلم کنی... بگویی که یک دعوای ساده است... بگویی که دوباره زود از کوره در رفتم و تو می‌بخشی..."

به دیوار پشتش تکیه داد، آرام روی زمین سر خورد. به چشمانش اجازه باریدن داد. دیگر توانی نداشت... برای هیچ‌چیز...
- یادداشت‌های دفن‌شده، جئون
-
ᅠᅠᅠ
فــوࢪواࢪد ڪنـیـد؛یـک پـسـت مـشـخـص کـنـیـد فـور کـنـم .
𝚩ꤕ 𝗃꤀𝗂𝗇 .
زندگی بر اساس قدرت پیش میره،و نه عدالت!
افراد قدرتمند،اولویت هر چیزی هستند.
قدرتمند،از لحاظ
جسمی،مادی،علمی و و و...

حتی قانون جلوی قدرت سر خم می کنه!
سوال اینه،چرا؟آیا
عدالت خود قدرتِ؟شاید.
هیچ وقت قرار نیست با عدالت،برنده قدرت
شیم،و این دردناکه...
متاسفانه همیشه از این توان سو استفاده
میشه،مردم کثیف تر از این هستن که از
قدرتشون بر
علیه ضعفا و به سود خودشون
استفاده نکنند!

وقتی عدالت رو به سینه می چسبونی و با
اطمینان میگی برنده ایی،مثل اینه که با چشم
بسته می خوای از یه پل بی بند و بار رد شی؛
به همین اندازه خطرناک!
ز لبـَت بوسـه‌ای دزدیـدم و تـو به جبـران، تمـامِ وجـودم را از آن خـود کـردی.
آه اِی شیریـن ترین تلخـی، اِی پرستـیـدنی ترین درد، خـود بگـو حـال که دیگر تـورا نـدارم با این غـمِ طاقـت فرسـا چـه کنـم.
چـه کنم با قلـبِ درد دیـده‌ای که ز دوریِ دلبـرَش دست از تپیـدن برداشـته.
چـه کنم ...
از کـه گلـه کنم نبـودِ عزیزکـم را..
از مردمـانی که هیـچ ز حـالِ من نمی‌دانند؟
از خـدایی که ایـن عشـق را گنـاهی نابخشـودنی می‌دانـد؟
سهـمِ مـن زیـن جهـان نبـودی و اِی کاش در جهانی دیگـر تنهـا مـرگ مـا را جـدا کند ، نه دستـان و عـشـقِ دیگـری ..
آنگـاه میبوسـمَت، تا آخریـن نفـس و به پروردگـار می‌گویـم این عـشـقِ ممنـوعـه، مقـدس‌تر از تمامِ مقدساتِ اوسـت و پـاک‌تر از این جهـانِ بی‌رحـم.

Рекорди

19.03.202515:54
506Підписників
11.02.202523:59
100Індекс цитування
30.01.202523:59
60Охоплення 1 допису
12.03.202510:14
25Охоп рекл. допису
28.03.202521:46
22.22%ER
30.01.202523:59
12.93%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
ЛИСТ '24ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Популярні публікації فرمانده‌‌ی نعنا؛

31.03.202517:19
من آرامم.
ناراحت نباش چیزی نیست، اینها فقط اشک است، خشک میشود.

داستایوفسکی, شب‌های روشن
+ یعنی... الان میتونم هیونگ صدات کنم؟
- نمیدونم... اگه اینو میخوای، آره میتونی
+ مهم نیست من چی میخوام، مهم اینه دوست داری اینطور صدا زده بشی و هیونگ کسی باشی یا نه.
- چرا انقدر سختش میکنی بچه.. اگه اون شخص تو باشی آره... دوست دارم ولی نگه داری از من راحت نیست
+ هوم... چرا هیونگ؟
- بدنم و روحم پر از زخمه
+ جاشونو نشونم بده ردشو میبوسم عزیزکرده
- وجودم تاریک شده و دنیام خاکستری
+ بزار خورشیدت شم و به زندگیت رنگ ببخشم شیرینم
- دوست داشتن رو از یاد بردم
+ مشکلی نیست، باهم یاد میگیریم فرمانده
- ممکنه باعث ناراحتیت بشم.
+ ناراحتی با تورو ترجیح میدم به خوشحالی کنار بقیه، شیشه‌ی عمرم
- آسمون چشمات کدر تر از همیشه شده کوک... چطور میخوای بهم کمک کنی؟
+ پس درمانم شو هیونگ... درمانم شو!
19.03.202516:32
چندتا گرونِ لعنتی بهمون ملحق میشه؟
اینجا
آیدی بدید وایب بهتون میدم شاپرکا.
19.03.202520:02
پایانِ امسالت سبز باد، آرزویم برایت این است؛
در میان مردمی که می‌دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی کردن!
13.03.202508:59
" اون روز که فهمیدم کم کم نمیتونم چیزیو حس کنم ترسیده بودم، فکر میکردم آخر دنیاست فکر میکردم بدون احساساتم قراره زندگی خیلی سخت پیش بره و همه‌ی زندگیم تبدیل به خاکستر شه. اما وقتی با خودم فکر کردم دیدم زندگی من خیلی وقته خاکستر شده خیلی وقته خنده هام رنگ غم گرفته و خیلی وقته دیگه نمیدونم دارم با زندگیم چیکار میکنم. اونموقع به خودم قول دادم دیگه به چیزی اهمیت ندم اما لعنت به تو.. لعنت به تو که تمام محاسباتمو بهم ریختی جئون. وقتی تو وارد زندگیم شدی دنیا زمان‌هایی که کنارم بودی دیگه خاکستری نبود، رنگ داشت و حس زندگی رو بهم القا میکرد. تو به من زندگی بخشیدی پسرم! چیزی که از دنیا طلب داشتمو تو بهم دادی."

فرمانده‌کیم، ۸ فوریه‌ ۲۰۲۳-
Переслав з:
قُقنوس س̷رخ avatar
قُقنوس س̷رخ
تا زمانی که رز‌هـا به رویششون ادامه میـدن ؛
تا وقتی که صدای ناقـوس در گوش های زنگوله‌های کلیسـا میپیچه ؛
و تا زمانی که شـب تور سیاه رنگ لباس مجللش رو روی تن زمیـن میکشه ؛
من؛تو رو با تک تک ضـربان‌های قلب تپنده‌م دوسـت دارم .
عاشقـت میمونم؛وقتی که ديگر نیستم...
بله!عاشقـت میمونـم .
07.03.202509:50
فور کنید به یه فیلسوف تشبیهتون کنم و یه جمله‌‌ی معروف ازش بهتون بگم
نیاز نیست جوین باشید.
28.03.202520:54
این پست یکی از عزیزترینای اینجاست.
دوسش داشته باشید شاپرکا

عذر میخوام یه مدت شاید بخاطر شرایطی که توی ریل برام بوجود اومده نتونم خیلی کنارتون باشم ولی بعدا حتما جبرانش میکنم.
ممنون از کسایی که تو جمعمون موندن و اینجارو با تمام نقص هاش دوست دارن؛ بمونید برام آبیا
07.03.202509:45
فور کنید طبق وایب به یه غذا تشبیهتون کنم
نیاز نیست جوین باشید اگه دوست داشتید فور کنید.
Переслав з:
ㅤㅤㅤ avatar
ㅤㅤㅤ
20.03.202508:17
یک سال گذشت با سالی جدید با آدمایی که آمدند هرچند بد و آدمایی که رفتند هرچند خوب ،
گذشت سالی دیگر و با همهٔ این‌ها من تورا دیدم و عشقی که در چشمانت بود با سرشار از محبت و دوستی شاید خیلی زمان‌ها آن قلب پاک و بی‌کران زیباییت را شکاندم خیلی وقت‌ها ناراحتت کردم و خیلی وقت‌ها هم ریختند اشک‌های مروارید مانند‌ ات و دیدم کنار تو خوشحالی را حس آرامش را آغوش گرم و بی‌نهایت دوست‌داشتنی‌ات را و آن وجودی که از فرشتهٔ کم نیست آنقدر حرف دارم و آنقدر دلم میخواهد برایت از زیبایی های باطن و ظاهرت بگوییم که ...
خوشحالم که آمدی و قلب سنگی ام تسخیر کردی و شد مال تو و قلب تو شد تمام من و یک چیزی به وجود آمد به اسم ما .
عید و سال جدید مبارکمان .
14.03.202520:04
نظرتونو داشته باشم عزیزان؟
حمایت‌ها متقابل خواهد بود
17.03.202516:53
مدیونی فکر کنی منتظر بودم پستو بزاری تا فور کنم-
مودبرد به قدری زیباست که با کلمات نمیشه وصفش کرد
و ادیت... شاهکار؟ بی نقص؟ همه‌ی اینها براش کمه... و باعث میشه برای خوندن ادامه‌ی فیک زیبات مشتاق تر باشم*
خسته نباشی گابریل‌شی
Переслав з:
قُقنوس س̷رخ avatar
قُقنوس س̷رخ
19.03.202520:00
در آستانه‌ی سال نو، نگاهی به دلتنگی‌هایم می‌اندازم. سالی که گذشت، پر از خاطراتی بود که برای همیشه در ذهنم حک خواهد شد؛ یاد تو، یاد زیبایی‌ات که هنوز در قلبم نقش بسته و روحم را از شور و شوق لبریز می‌کند.
با هر زنگ سال جدید، امیدی در دلم زنده می‌شود...
چقدر دوست داشتم روزها را در کنار تو رقم بزنم، دست در دست هم به استقبال فصل‌های جدید برویم. اما حالا، دلتنگی‌هایم مانند برف‌های زمستان بر شاخه‌های خشک خاطراتم نشسته‌اند. هرکدامشان مرا به یاد چیزی می‌اندازند که از دست داده‌ام.
در این شب‌های بی‌پایان، میان خاطرات شیرینی که از تو دارم، به زیبایی‌ات فکر می‌کنم؛ به آن چشمان درخشانی که روزهایم را روشن می‌کردند و به لبخندت که بر تمام سردی‌های دنیا غلبه می‌کرد.

اما آیا در میان این احساسات، پشیمانی هم جایی دارد؟ شاید اگر می‌توانستم به گذشته برگردم، چیزهایی را جور دیگری رقم می‌زدم. اما حالا، تنها مانده‌ام با حسرت‌هایی که در آغوش شب‌های خاموش زبانه می‌کشند.
رفتن سال کهنه و آمدن سال نو، فرصتی برای نو شدن است.
امید دارم روزی بازگردی و بتوانم بگویم: "سال نو را آغاز کرده‌ایم، با هم، در کنار هم."

با این خاطرات، روزهایم را به شب می‌رسانم و در انتظارت می‌مانم.
سال نو مبارک، عزیزک جئون.
14.03.202519:19
چقدر خوش وایبه، خسته نباشی
02.04.202518:53
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌🪔//𝒮𝗁𝖾 𝗐𝖺̀𝗌 𝗇ꤕ𝗏𝖾̨𝗋 𝖺 𝐏𝗋𝗂𝗇𝖼ꤕ𝗌𝗌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ 𝒮𝗁e 𝗐𝖺̀𝗌 𝐁𝗈̀𝗋𝗇 𝖺 𝐐𝗎𝖾𝖾́𝗇
‌ ‌ ‌‌ 𝒲𝗂𝗍𝗁 𝐖𝖺𝗋𝗋𝗂𝗈𝗋 𝖻𝗅o̸𝗈𝖽
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.