Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سنگ برای سنگر، جوهر برای عشق avatar

سنگ برای سنگر، جوهر برای عشق

Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуБер 05, 2025
Додано до TGlist
Квіт 18, 2025

Останні публікації в групі "سنگ برای سنگر، جوهر برای عشق"

پسرِ صاف و ساده‌ای بودم
از سرِ اتّفاق  مرد شدم
سبز و خوشرنگ بود چشمانم
به من آفت رسید، زرد شدم

پسرِ صاف و ساده‌ای بودم
اهلِ شعر و سکوت و شالیزار
دوره‌ام کرد دردِ ناکامی
دور شد یار و  دوره‌گرد شدم

من در این شهرِ خسته یادم نیست
آخرین بار کِی هوا خوردم؟
کِی بهارم به سادگی دِی شد؟
چه شد این‌گونه خشک و سرد شدم؟

ای شما بی‌شمار غم که به من
این‌چنین فاتحانه می‌نگرید
من سواری فراری‌ام که شبی
با دلم وارد نبرد شدم

نه دوایی برای خوردن هست
نه هوایی برای تازه شدن
آن قَدَر سینه‌ام پر از درد است
که خودم هم شبیه درد شدم…

#ناصر_حامدی
و عطسه کرد و پدید آمد از نفس‌هایش
هزار دختر هندوی گرم تارزنی...

#علی_فرزانه_موحد
ره توشه گذاشتم بماند تا بعد
یک گوشه گذاشتم بماند تا بعد
اسناد و مدارک من و تنهایی ست
در پوشه گذاشتم بماند تا بعد
#بهرام_مژدهی
دست تو دری گشود در آیینه
بر حیرت ما فزود در آیینه
رفتیم به دیدار خود اما دیدیم
غیر از تو کسی نبود در آیینه
#سید_حسن_حسینی
برای چیست که از رفتن تو دل‌نگرانم؟
مگر چقدر قرار است بی‌تو زنده بمانم

#حسین_دهلوی
هرچه پرسیدم از نیامدنت
پاسخ تو همیشه هرگز بود
عشق تو مثل دین اسلام است
هر کجایش چراغ قرمز بود
شرح صدسال درد و تنهایی
کار من نه که کار مارکز بود
درد هجری کشیده ام که نپرس
وصف من از زبان حافظ بود

#مرتضی_شاکری
یک مرد که سقف خانه‌ام بود تنش
شعرش وطن من و شعارم وطنش
در یک شب شعر، آمد و از من خواست
تا چند دقیقه بروم پیش زنش!

#پرژین_کرد
آب لجنی شدە ، چە لطفی دارد؟
جانیست تنی شدە ، چە لطفی دارد؟
باید دَرِ گوش تو بخوانم اوّل
شعر دهنی شدە چە لطفی دارد؟

#واران
فرمود اگر سراغ ماه آمده‌ای
ره دیگر کن که اشتباه آمده‌ای
گفتم که ز مهر من چرا درگذری؟
خندید: عزیز! صبحگاه آمده‌ای

#محمد_رمضانی_فرخانی
می‌گویم اما درد دل سربسته‌تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته‌تر بهتر

#حسین_زحمتکش
نه فقط سخت بریده‌ست امانم بی‌تو
کندتر می‌زند اصلا ضربانم بی‌تو

باش و آرامش دنیای پر آشوبم باش
کوه دردم، نگرانم نگرانم بی‌تو

محو شد صورتش از حافظه‌ی لب‌هایم
بوسه‌ها یخ زده در عمق دهانم بی‌تو

خواستم شعر بخوانم که خیالت پیچید
بغض رم کرد، نچرخید زبانم بی‌تو

شبحی گم شده در وحشت یک ویرانه
همه‌ی سال همین است جهانم بی‌تو

می‌روم بیشتر از این غمِ دوری نکشم
به امید چه کسی زنده بمانم بی‌تو

#نفیسه_نعمتی
دنبال تو آبشار راه افتاده
سرو و چمن و چنار راه افتاده
آنقدر گلی که باز با دیدن تو
آب دهن بهار راه افتاده
#نفیسه_نعمتی
دیگر بهاری در مدار روزگارم نیست
من یک تنه درگیر صد لشکر زمستانم

#مرتضی_شاکری
آمد به مزار من و خشنودترین بود
پس وعده‌ی دیدار که می‌گفت، همین بود

#سجاد_سامانی
تو غزل میشوی و میبینم
واژه ها با صدات می‌رقصند
صوفیان در سماع می چرخند
حاجیان در مِنات می‌رقصند

من که هستم؟ زمینِ سرتاسر
و تو آبیِ آسمان هایی
مستیِ ماه و مادیان هایی
که شبی در فلات می‌رقصند

لهجه ی دخترانه ات آبی
خنده های شبانه ات قرمز
گیسوی روی شانه ات مشکی
رنگ ها پابه‌پات می‌رقصند

تا لبانِ تو «چای» می‌گوید ‌‌
استکان ها شراب می نوشند
نلبکی ها ترانه می‌خوانند
شاخه های نبات می‌رقصند

ای لبت باده های آذر نوش
ای تنت گرم، بهترین آغوش
در سرت کودکانِ بازیگوش
گوشه ی یک دهات می‌رقصند

خوش بحالِ دهاتِ همسایه
به تنت رخت سبز پوشیده
دو لبِ ماهیِ تو را دیده
که در آبِ قنات می‌رقصند

#طه_محتشم

Рекорди

20.04.202523:59
311Підписників
18.04.202507:15
133Індекс цитування
18.04.202523:59
529Охоплення 1 допису
20.04.202519:18
0Охоп рекл. допису
18.03.202518:01
11.11%ER
18.04.202505:54
253.11%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
06 КВІТ '2513 КВІТ '25

Популярні публікації سنگ برای سنگر، جوهر برای عشق

06.04.202521:49
روییده است یک منِ دیگر ز من؛ همین!
یک زن که آنِ توست نه آنِ خودش، ببین!


با گیسوانِ بافته، با شال گُل به گُل
با دامن بلندِ پر از رنگِ چین به چین!


چون جام می‌شود ز تو لبریز هر زمان
سرریز می‌کند که ز نو پر شود چنین


ای دل مبارک است چنین خواستن که هست
هم بار اولین تو هم بار آخرین


#عاطفه_طیه
05.04.202509:57
رفیق‌هام چه بودند؟ پاره‌های تنم...
کنون به‌غیر دلی خون چه مانده از بدنم؟

چه بی‌زبانم...در سرزمین مادری‌ام
کسی نمی‌فهمد هیچ‌چیزی از سخنم

چه کرد روح زلال مرا رکود مگر؟
که رود بودم و امروز غرق در لجنم

دلم گرفته برای گذشته‌ها و دلی
که بی‌قراری می‌کرد پشت پیرهنم

هنوز بال و پری داشتیم...یادش خوش!
چه حرف‌ها گاهی می‌پرید از دهنم...

چقدر دلتنگ حافظیه رفتن‌ها...
چقدر دلتنگ جمع بعد انجمنم...

دلم گرفته‌ و از دورها نمی‌شنوید
به هر بلندی هم که صدایتان بزنم...

کسی‌ نمانده که دست مرا بگیرد...آخ!
چه می‌شود بکنم با غم کمرشکنم؟

غمی بزرگ‌تر از این، که از میان شما
کسی که شعر هنوز اعتقادِ اوست، منم...؟

عذاب تنهایی می‌کُشد مرا یک روز
اگرچه پوست‌کلفتم...اگرچه کرگدنم...

بزرگسال شدن تکه تکه‌ام کرده
چقدر دور افتادند پاره‌های تنم...

#فاطمه_تنبیه
07.04.202517:36
به یک علاقه‌ی کهنه چقدر سر بزنی؟
به زخم تازه دهن‌بسته نیشتر بزنی

به یک درخت که از خاک در نیامده است
چقدر حلقه بکوبی؟ چقدر در بزنی؟

نخواه در دلِ کشتارگاه بودن را!
ببال! در قفسش نیستی که پر بزنی!

نایستاد سر حرف‌هایش اما تو_
دلت دوباره نیامد به او تشر بزنی

چه ساده‌ای! که زبان‌ریختن نمی‌دانی
ببین که نرم شد او با زبان چرب زنی!

که پادشاه تو عمری‌ست پیش‌خدمت اوست
تو را فروخت به یک ناز مختصر به زنی

بعید نیست نظرتنگ باشد و بد ذات
عجیب نیست حسودی کنی اگر به زنی

بس است سنگ‌پرستی! خلیل شو که بناست
به آن بتی که خودت ساختی تبر بزنی

ببین سلاح به دستت چقدر می‌آید
که خون هر دو حلال است هرقدر بزنی!

#سحر_هادیان
16.04.202504:38
نیامدی و غمت بارها به من‌ سر زد
چو در بر او نگشودم نرفت و بر در زد

بنا نبود که دل با غم تو بنشیند‌
همین که نام تو را بُرد، من دلم پر زد

گریست با من و از قصه جدایی گفت
به سرسلامتی‌ام ساغری به ساغر زد

چو دید در جگرم تیر بی‌وفایی را
برون کشیدش و این‌بار کارگرتر زد

چه کرد عشق تو با من که با هزار ستم
دلم هنوز برای غم تو می‌لرزد

#فاضل_نظری
16.04.202510:33
تو غزل میشوی و میبینم
واژه ها با صدات می‌رقصند
صوفیان در سماع می چرخند
حاجیان در مِنات می‌رقصند

من که هستم؟ زمینِ سرتاسر
و تو آبیِ آسمان هایی
مستیِ ماه و مادیان هایی
که شبی در فلات می‌رقصند

لهجه ی دخترانه ات آبی
خنده های شبانه ات قرمز
گیسوی روی شانه ات مشکی
رنگ ها پابه‌پات می‌رقصند

تا لبانِ تو «چای» می‌گوید ‌‌
استکان ها شراب می نوشند
نلبکی ها ترانه می‌خوانند
شاخه های نبات می‌رقصند

ای لبت باده های آذر نوش
ای تنت گرم، بهترین آغوش
در سرت کودکانِ بازیگوش
گوشه ی یک دهات می‌رقصند

خوش بحالِ دهاتِ همسایه
به تنت رخت سبز پوشیده
دو لبِ ماهیِ تو را دیده
که در آبِ قنات می‌رقصند

#طه_محتشم
17.04.202506:49
آمد به مزار من و خشنودترین بود
پس وعده‌ی دیدار که می‌گفت، همین بود

#سجاد_سامانی
06.04.202512:46
حتی شده با دلهره و آه بیا
با تلخی و لجبازی او راه بیا
"این قصه سرِ دراز دارد" اما
ای فاصله اینبار تو کوتاه بیا

#غلامرضا_خدارحمی
03.04.202514:14
وطنِ من، زبانِ فارسی‌ست.
#احسان_یارشاطر
05.04.202509:52
خویشتن‌دار باش تا کمتر
بوی انسان کله‌شق بدهیم
تنِ در مرز باختن باشیم
دل به برگشتن ورق بدهیم
که به هرکس که ماند پشت کنیم
و به هرکس که رفت حق بدهیم

#رحمت_رسولی_مقدم
Переслав з:
S.Kahrobaeian poetry avatar
S.Kahrobaeian poetry
02.04.202510:48
ز بال حضرت سیمرغ گر پری داری
هلا بسوز!  که درمانده کشوری داری

به حال خویش و عزیزان و خاک و خانه و عمر
دلا بسوز!  مگر کار بهتری داری؟

به رقص کوسه نگر گرد خویش و پای مزن
که تخته‌ پاره‌ی در خون شناوری داری

و گر به معجزه‌ای وارهی ز چنگ بلا
گمان مبر که سپس عمر دیگری داری

دریغ اطلس از هم دریده در کف مرگ!
گمان مبر که پس از این رفوگری داری

نه می‌توان به در آورد و نی تحمل کرد
کنار شاهرگ خویش خنجری داری
‌‌
امید داری و دانم که زنده‌ای به امید
هنوز بر تن صد چاک خود سری داری


سمانه کهربائیان
18.04.202519:44
برای چیست که از رفتن تو دل‌نگرانم؟
مگر چقدر قرار است بی‌تو زنده بمانم

#حسین_دهلوی
20.04.202506:04
پسرِ صاف و ساده‌ای بودم
از سرِ اتّفاق  مرد شدم
سبز و خوشرنگ بود چشمانم
به من آفت رسید، زرد شدم

پسرِ صاف و ساده‌ای بودم
اهلِ شعر و سکوت و شالیزار
دوره‌ام کرد دردِ ناکامی
دور شد یار و  دوره‌گرد شدم

من در این شهرِ خسته یادم نیست
آخرین بار کِی هوا خوردم؟
کِی بهارم به سادگی دِی شد؟
چه شد این‌گونه خشک و سرد شدم؟

ای شما بی‌شمار غم که به من
این‌چنین فاتحانه می‌نگرید
من سواری فراری‌ام که شبی
با دلم وارد نبرد شدم

نه دوایی برای خوردن هست
نه هوایی برای تازه شدن
آن قَدَر سینه‌ام پر از درد است
که خودم هم شبیه درد شدم…

#ناصر_حامدی
19.04.202518:36
و عطسه کرد و پدید آمد از نفس‌هایش
هزار دختر هندوی گرم تارزنی...

#علی_فرزانه_موحد
17.04.202509:52
نه فقط سخت بریده‌ست امانم بی‌تو
کندتر می‌زند اصلا ضربانم بی‌تو

باش و آرامش دنیای پر آشوبم باش
کوه دردم، نگرانم نگرانم بی‌تو

محو شد صورتش از حافظه‌ی لب‌هایم
بوسه‌ها یخ زده در عمق دهانم بی‌تو

خواستم شعر بخوانم که خیالت پیچید
بغض رم کرد، نچرخید زبانم بی‌تو

شبحی گم شده در وحشت یک ویرانه
همه‌ی سال همین است جهانم بی‌تو

می‌روم بیشتر از این غمِ دوری نکشم
به امید چه کسی زنده بمانم بی‌تو

#نفیسه_نعمتی
17.04.202520:16
می‌گویم اما درد دل سربسته‌تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته‌تر بهتر

#حسین_زحمتکش
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.