Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
That’s all folks! avatar
That’s all folks!
That’s all folks! avatar
That’s all folks!
Період
Кількість переглядів

Цитування

Дописи
Сховати репости
21.04.202517:42
یه جهنمی درست کردم برای خودم و تا استخوون دارم توش می‌سوزم! دو ماه سخت رو گذروندم. اسفند مزخرف و فروردین گه! از الان دارم می‌گم چه سال سختی بود! دیگه نمی‌دونم من از آدم‌ها فرار می‌کنم یا آدم‌ها از من. قوه‌ی تشخیصی برام نمونده. کور شدم، کور! همه هم از جهنمی که خودم با حوصله و دقت ساختم: با لبخند و موسیقی و عشق و علاقه!
06.04.202500:04
دوست داشتم درباره‌ی این جمله‌ای که رمان تازه‌م رو باش شروع کردم حرف بزنم. یک جمله‌ای بود که توی ذهنم شنیدم و درجا فهمیدم به درد شروع می‌خوره. بعد همینطوری که جلو رفتم جاش توی رمان عوض شد. اومد فصل سه بعد رفت وسط رمان و حالا آخرای رمانه. جلوتر شاید حذف شه اما همه‌ی حس‌وحال رمان از همین جمله اومد و شروع شد. دلم می‌خواد ازش حرف بزنم ولی نمی‌شه. یک لحظه‌هایی هست که دوست دارم حرف بزنم و هیچکس نیست باش حرف بزنم. بقیه‌ی وقتا دیگه مهم نیست. فقط همون لحظه‌ها مهم اند.
20.03.202509:16
سال نو مبارک!
اولین چای سال نو رو در تنهایی و سکوت خونه‌م می‌نوشم. یاد همه‌ی کسانی که دوست‌شون دارم در قلبم زنده‌س و برای اولین‌بار بعد از مدت‌ها، در لحظه‌ی سال نو احساساتم سخت جوشان است!
11.03.202521:05
چه ترانه‌ای! چه صدای جوانی و چقدر چقدر زیاد غم و حسرت!
06.03.202507:25
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست!



حافظ
15.04.202517:51
خونه‌مو دوست دارم. ده ساله تک‌وتنهاییم. وقتی احمد محمود زندان رو از زبون راوی رمانش توصیف می‌کرد، که درزدرزشو می‌شناسه و تک‌تک لکه‌های روی دیوار براش آشناست یاد خودم و خونه‌م افتادم. با این تفاوت که من از این خونه متنفر نیستم. چقدر زیر سقفش زجر کشیدم، خندیدم، غصه خوردم و کفر گفتم! چقدر از پنجره‌هاش خیره شدم به آسمون دنبال ابری، خطی، چیزی.
امروز توی فرودگاه دیدم دلم برای خونه‌م تنگه. دوست دارم برگردم و بشینم جلوی تلویزیون و چای بخورم و به‌جون بقیه غر بزنم. فیلم ببینم و جای دوستانم رو خالی کنم. با لبخند به یادش می‌آرم، هرجا که باشم. آشنای هم‌ایم: من و خونه‌م.
05.04.202501:34
So close your eyes
Open your heart
To one who's dreaming of you


@IReallyHopeSoTwo
حال حاضر!
11.03.202521:04
@bobdylan کانال باب دیلن
05.03.202515:40
زن: بیماری تو بی‌انصافی است قاضی. دردی که دیگران بیش از خود تو از آن رنج می‌برند. و نشانه‌های آن ستبری گردن است و فربهی شکم، و سرخی چهره، و رگهای برآورده، و تنگ دم زدن، و تُرُش‌رویی، و بسته‌نفسی!


پرده‌ی نئی
بهرام بیضائی
07.04.202500:21
یا مثل نقطه‌هایی که به هم وصل می‌کنی تا یه شکل رو بسازی: توی ذهنت چیزهایی خودشون رو نشون می‌دن و تو ناخودآگاه به‌هم وصل‌شون می‌کنی. هرچی تو این کار بهتر بشی نتیجه جالب‌تر می‌شه. گاهی نتیجه فقط برای خودته و گاهی تبدیل می‌شه به چیزی برای همه: نقاشی‌ای، شعری، فیلمی… هرچی.
04.04.202519:42
دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. هیچ‌وقت در دوران بزرگسالی کفشم پاره نشده. این یکی اما هم بالاش و هم پایینش خط برداشت و بعد جر خورد. یک شماره بزرگ بود برام اما مثل همه‌ی کارهای دیگه‌م، لجوجانه نگهش داشتم و پام موند تا همون یک شماره بزرگتر بودن کار دستش داد و خط‌های بیش از حد باعث خرابیش شد.
امشب رفتم قدم بزنم و دوباره پوشیدمش و باهم یک ساعتی قدم زدیم. گاهی بارون می‌ریخت و گاهی نسیم خنکی می‌وزید و گاهی هم غم‌ودلتنگی نمی‌ذاشت اصلا ببینم کجام و دوروبرم چه خبره.
وقتی رسیدم خونه و کفش‌ها رو دست گرفتم حس کردم چرمش نرم‌تر شده. همیشه همینطوریه. وقتی دیگه کفشه رو نمی‌خوای انگار نرم‌تر می‌شه. مثل وقتی که می‌ری سلمونی و موهاتو توی آینه‌ی سلمونی می‌بینی و فکر می‌کنی این که خوبه، چرا کوتاهش کنم؟
بیخود گفتم دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. آدم دلتنگ برای همه‌چی بیخودی مرثیه می‌خونه! وگرنه کفشه دیگه: می‌ذاریش دم در.
16.03.202516:15
در روز فقط یک ساعت خوب و خوشم و سعی می‌کنم تو همون یه ساعت با بقیه معاشرت کنم تا باقی روز که گاز می‌گیرم رو بی‌خیالم شن.
07.03.202520:18
به مناسبت دور تازه‌ی افسردگی شدید که یک هفته‌ای هست آغاز به‌کار کرده و همین‌طور شش‌هزارتایی شدن کانال دوم زیبا و همیشه خواندنی زتز ال فولکز (این تی‌اچ رو ز تلفظ می‌کنه هرکی که هست حالا) می‌خواستم یک جلسه‌ی پرسش و پاسخ همین‌جا برگزار کنم و یک‌عالمه آهنگ غمگین رو‌کم‌کنی به یاد قدیما براتون بذارم اما متاسفانه خیلی وقته موسیقی در سرلوحه‌ی کارهای من که نیست هیچ، ته‌لوحه‌ش هم نیست. اینه که از این نظر متاسفانه کاری ازم برنمی‌آد. از نظرهای دیگه هم کاری ازم برنمی‌آد. فقط بتونم یه لیوان چای برای خودم روبه‌راه کنم راضی‌ام.
خیلی متن قشنگی شد، کاش داده بودمش نیویورکر.
05.03.202512:46
بر اساس تجربه فهمیده‌م بیشتر کسایی که نمی‌تونن بنویسن مال اینه که دارن کتابای اشتباهی می‌خونن. یعنی سلیقه‌ی عمومی یا حالا چیزی که مد شده یا بوده رو دارن می‌خونن و همونو پس می‌دن که نه به حس‌وحال خودشون می‌خوره نه به زمونه‌شون ربط داره. حتا اون چیزی که می‌خونن رو با بدبختی می‌خونن -فقط چون همه می‌گن اینا کتابای خوبی هستن- و انتظار دارن خوب بنویسن.
نح، نمی‌شه این‌جوری.
07.04.202500:19
گاهی چیزی مثل یک نسیم پر از ایده و رنگ و تصویر می‌آد از آدم می‌گذره. حس خوبش باهات می‌مونه و اگه تنبل نباشی و دست‌به‌کار شی می‌تونی کشش بدی و با بقیه هم تقسیمش کنی. احتمالا همه‌ش همینه.
23.03.202513:55
از تحمل کردن بدم می‌آد. همه‌ش هم دارم تحمل می‌کنم. همه‌چیو دارم تحمل می‌کنم. خفه شدم.
12.03.202509:24
-اگه گنجو پیدا کردیم می‌شه پنجاه پنجاه تقسیمش کنیم؟
-من زودتر دنبالش بودم، خیلی تلاش کردم. هفتاد من.
-باشه پس هفتاد هفتاد.
-نمی‌شه که. باید مجموعش بشه صد.
- پس صدوپنجاه من، منفی پنجاه تو.



نقل به مضمون از فیلم
Getting Any?
ساخته تاکشی کیتانو
06.03.202510:35
با یک تقریب خوبی می‌تونم بگم دیگه جای سالم ندارم.
Показано 1 - 19 із 19
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.