

18.04.202516:36
همانطور ک میدونید در دورانِ ضحاکِ ماردوش بيدادگرى و مردمآزارى و دروغبافى، متداول مىشود و دانش و هنر و راستى كمارزش مىشود.
كژى و دروغ و ظاهرسازى معمول مىگردد، آزادى سخن و حقايق گفتن منسوخ مىشود و افراد نمىتوانند حقايق را باز بگويند!!!
ندانست خود جز بد آموختن
جز از غارت و كشتن و سوختن
نهان گشت آيين فرزانگان
پراكنده شد كام ديوانگان
هنر خوار شد جادوئى ارجمند
نهان راستى آشكارا گزند
شده بر بدى دست ديوان دراز
ز نيكى نبودى سخن جز براز
دادگری
كاوه دادخواه به ضحاک :
اگر داد دادن بود كار تو
بيفزايد اى شاه مقدار تو
سام به زال :
سوى زال كرد آنگهى سام روى
كه داد و دهش گير و آرام جوى
آنگاه كه كيخسرو تاج شاهى را به لهراسب مىسپارد و خود از تخت عاج فرود مىآيد و بدو اندرز مىدهد، فردوسى چنين بيان مىكند:
مگردان زبان زين سپس جز بداد
كه از داد باشى تو پيروز و شاد
مكن ديو را آشنا با روان
چو خواهى كه تختت بماند جوان
و بدو دستور مىدهد:
همه دادجوى و همه داد كن
ز گيتى تن مهتر آزاد كن
و مىافزايد:
كه هركس كه بيداد گويد همى
بجز دود آتش نجويد همى
#فردوسی_شناسی
@namebastan
كژى و دروغ و ظاهرسازى معمول مىگردد، آزادى سخن و حقايق گفتن منسوخ مىشود و افراد نمىتوانند حقايق را باز بگويند!!!
ندانست خود جز بد آموختن
جز از غارت و كشتن و سوختن
نهان گشت آيين فرزانگان
پراكنده شد كام ديوانگان
هنر خوار شد جادوئى ارجمند
نهان راستى آشكارا گزند
شده بر بدى دست ديوان دراز
ز نيكى نبودى سخن جز براز
دادگری
كاوه دادخواه به ضحاک :
اگر داد دادن بود كار تو
بيفزايد اى شاه مقدار تو
سام به زال :
سوى زال كرد آنگهى سام روى
كه داد و دهش گير و آرام جوى
آنگاه كه كيخسرو تاج شاهى را به لهراسب مىسپارد و خود از تخت عاج فرود مىآيد و بدو اندرز مىدهد، فردوسى چنين بيان مىكند:
مگردان زبان زين سپس جز بداد
كه از داد باشى تو پيروز و شاد
مكن ديو را آشنا با روان
چو خواهى كه تختت بماند جوان
و بدو دستور مىدهد:
همه دادجوى و همه داد كن
ز گيتى تن مهتر آزاد كن
و مىافزايد:
كه هركس كه بيداد گويد همى
بجز دود آتش نجويد همى
#فردوسی_شناسی
@namebastan
14.04.202507:22
13.04.202519:44
زیبایی و اصالت ببینید😍
آیین هزار ساله ی "هزار دف"
این بار بر فراز بام های روستای "دگاگا" در شهرستان سرو آباد استان کردستان
@namebastan
آیین هزار ساله ی "هزار دف"
این بار بر فراز بام های روستای "دگاگا" در شهرستان سرو آباد استان کردستان
@namebastan
post.reposted:
گوشه هایی از تاریخ

13.04.202515:58
شبی یک سرگذشت امشب
صفاریان و پایان کار آنان ق2
حکومت عباسیان بر تزویر ومکر بنا شده معتضد در جواب نامه عمرولیث حکومت ماوراءالنهر را به او واگذار کرد ولی نامه دیگری به اسماعیل احمد سامانی نوشت وتلویحاً حکومت اورا ابقا کرد وگفت( مادست توکوتاه نکردیم )با این نامه دوامیر را بجان هم انداخت ، امیر سامانی با ده هزار سپاهی بجانب عمرولیث آمد دوسپاه در بلخ به مصاف هم رفتند ، جنگی سخت روی داد که چند روز طول کشید روز اخر هوا طوفانی گردید بطوریکه روز چون شب تیره گردید سپاهیان عمرو لیث روی به هزیمت نهادند عمرو جنگ همی کرد تا دستگیر شد روز شنبه یک شب مانده از ربیع الاخر سنه(۲۸۷هجری)چندی بعد اورا به بغداد روانه کردند (درمورد اسیر شدن عمرولیث مطالب دیگری هم گفته شده که باید جدا گانه به عرض برسانم) دربغداد امیر صفاری را برپشت شتری سوار کردند که به بزرگی یک پیل بود وعجیب اینجاست که این شتر را خود عمرو به عنوان تحفه به خلیفه هدیه داده بود چون امیر صفاری را به نزد معتضد بردند گفت(الحمدلله که شرتو کفایت شدودلها ازشغل توفارغ گشت بفرمود تا او را بزندان ببرند) اری او درزندان بود تا آخرالامر مردی که هزار رباط (کاروانسرا) وپانصد مسجد ادینه ومناره کرد پلها ومیل های بیابان درست کرد در زندان از گرسنگی مرد۲۸۸هجری(به نقلی معتضد درحال مرگ با اشاره به یک چشم خود و مالیدن دست برگلو فرمان مرگ عمرو لیث را صادرکرد)
پس از عمرو طاهربن محمدبن عمرو( ۲۸۹) وپس ازآن لیث بن علی(شیر لباده تا۲۹۶) بر سیستان حکومت کردند تا عاقبت احمد ابن اسماعیل سامانی بساط اینان را جمع کرد ولی بسال ( ۲۹۹)خلف بن احمد نبیره دختر عمرولیث بر سیستان وبم حکمرانی کرد تا اینکه توسط محمود غزنوی اسیر شد در گرگان زندانی و درجابجایی زندان دربین راه درگذشت (رجب۳۹۹) دیگراسمی از امرای صفاری درتاریخ بچشم نخورد تا اینکه دردوره صفویه بعضی از امرای سیستان خود را وابسته به خاندان صفاری می دانستند.
کاظم مزینانی تاشبی دیگربدرود
ماخذ
ابن اثیر ج۷
تاریخ سیستان مصحح ملک الشعرای بهار
زین الاخبار ، گردیزی
یعقوب الیث دکتر باستانی
@goshetarikh
صفاریان و پایان کار آنان ق2
حکومت عباسیان بر تزویر ومکر بنا شده معتضد در جواب نامه عمرولیث حکومت ماوراءالنهر را به او واگذار کرد ولی نامه دیگری به اسماعیل احمد سامانی نوشت وتلویحاً حکومت اورا ابقا کرد وگفت( مادست توکوتاه نکردیم )با این نامه دوامیر را بجان هم انداخت ، امیر سامانی با ده هزار سپاهی بجانب عمرولیث آمد دوسپاه در بلخ به مصاف هم رفتند ، جنگی سخت روی داد که چند روز طول کشید روز اخر هوا طوفانی گردید بطوریکه روز چون شب تیره گردید سپاهیان عمرو لیث روی به هزیمت نهادند عمرو جنگ همی کرد تا دستگیر شد روز شنبه یک شب مانده از ربیع الاخر سنه(۲۸۷هجری)چندی بعد اورا به بغداد روانه کردند (درمورد اسیر شدن عمرولیث مطالب دیگری هم گفته شده که باید جدا گانه به عرض برسانم) دربغداد امیر صفاری را برپشت شتری سوار کردند که به بزرگی یک پیل بود وعجیب اینجاست که این شتر را خود عمرو به عنوان تحفه به خلیفه هدیه داده بود چون امیر صفاری را به نزد معتضد بردند گفت(الحمدلله که شرتو کفایت شدودلها ازشغل توفارغ گشت بفرمود تا او را بزندان ببرند) اری او درزندان بود تا آخرالامر مردی که هزار رباط (کاروانسرا) وپانصد مسجد ادینه ومناره کرد پلها ومیل های بیابان درست کرد در زندان از گرسنگی مرد۲۸۸هجری(به نقلی معتضد درحال مرگ با اشاره به یک چشم خود و مالیدن دست برگلو فرمان مرگ عمرو لیث را صادرکرد)
پس از عمرو طاهربن محمدبن عمرو( ۲۸۹) وپس ازآن لیث بن علی(شیر لباده تا۲۹۶) بر سیستان حکومت کردند تا عاقبت احمد ابن اسماعیل سامانی بساط اینان را جمع کرد ولی بسال ( ۲۹۹)خلف بن احمد نبیره دختر عمرولیث بر سیستان وبم حکمرانی کرد تا اینکه توسط محمود غزنوی اسیر شد در گرگان زندانی و درجابجایی زندان دربین راه درگذشت (رجب۳۹۹) دیگراسمی از امرای صفاری درتاریخ بچشم نخورد تا اینکه دردوره صفویه بعضی از امرای سیستان خود را وابسته به خاندان صفاری می دانستند.
کاظم مزینانی تاشبی دیگربدرود
ماخذ
ابن اثیر ج۷
تاریخ سیستان مصحح ملک الشعرای بهار
زین الاخبار ، گردیزی
یعقوب الیث دکتر باستانی
@goshetarikh
13.04.202509:52
#واژگان
-بدارش بدآرام در پیشگاه: در آرامش پیشِ خود نگهش دار.
-چو پرودهی شهریاران بوَد / بهرای افسرِ نامداران بود: چون او پروردهی شاهان است در خردمندی بزرگِ بزرگان است؛ بسیار خردمند است و میتوانی از او در کارها راهنمایی بگیری.
-مگر زو ببینی یکی نامدار / کجا نو کند نامِ اسپندیار: باشد که از او (روشنک فرزندی) نامدار ببینی (داشته باشی) که راهورسمِ اسفندیار را تازه کند.
-زندواُست: اوستا؛ کتابِ زردشتیان
-نگه دارد اینفالِ جشنِ سده: خجستگیِ جشنِ سده را حفظ کند.
-اورمزدِ مه: نامِ اولینروزِ هرماه، که بهترینروزِ ماه هم دانسته میشده.
-روزِ مهر: نامِ شانزدهمینروزِ هرماه؛ در اینجا شاید منظور شانزدهمینروزِ ماهِ مهر، جشنِ مهرگان، باشد.
-به آبِ خِرد جان و چهر شستن: کنایه از خردمندی و خردمندانه رفتار کردن
-بماند پیِ دینِ گشتاسپی: پایههای راهورسمِ گشتاسپی برقرار بماند.
-مِهان را به مِهْ دارد و کِهْ به کِهْ: با بزرگان چون بزرگان رفتار کند و با کوچکتران چون کوچکتران؛ کنایه از رفتارِ درخور کردن
-فزون زین نباشم بدینمرزِ تو // که ایننیکویها بهجای آورم /
خرد را بدین رهنمای آورم: بیشتر از این در اینکشورِ تو باقی نخواهم ماند که ایننیکوییها (که گفتی) را انجام دهم و در اینکار از خرد کمک خواهم گرفت.
-بهزاری خروشیدن اندرگرفت: زار نالید.
-جان ز تن برآمدن: جدا شدنِ جان از تن؛ مردن
@namebastan
-بدارش بدآرام در پیشگاه: در آرامش پیشِ خود نگهش دار.
-چو پرودهی شهریاران بوَد / بهرای افسرِ نامداران بود: چون او پروردهی شاهان است در خردمندی بزرگِ بزرگان است؛ بسیار خردمند است و میتوانی از او در کارها راهنمایی بگیری.
-مگر زو ببینی یکی نامدار / کجا نو کند نامِ اسپندیار: باشد که از او (روشنک فرزندی) نامدار ببینی (داشته باشی) که راهورسمِ اسفندیار را تازه کند.
-زندواُست: اوستا؛ کتابِ زردشتیان
-نگه دارد اینفالِ جشنِ سده: خجستگیِ جشنِ سده را حفظ کند.
-اورمزدِ مه: نامِ اولینروزِ هرماه، که بهترینروزِ ماه هم دانسته میشده.
-روزِ مهر: نامِ شانزدهمینروزِ هرماه؛ در اینجا شاید منظور شانزدهمینروزِ ماهِ مهر، جشنِ مهرگان، باشد.
-به آبِ خِرد جان و چهر شستن: کنایه از خردمندی و خردمندانه رفتار کردن
-بماند پیِ دینِ گشتاسپی: پایههای راهورسمِ گشتاسپی برقرار بماند.
-مِهان را به مِهْ دارد و کِهْ به کِهْ: با بزرگان چون بزرگان رفتار کند و با کوچکتران چون کوچکتران؛ کنایه از رفتارِ درخور کردن
-فزون زین نباشم بدینمرزِ تو // که ایننیکویها بهجای آورم /
خرد را بدین رهنمای آورم: بیشتر از این در اینکشورِ تو باقی نخواهم ماند که ایننیکوییها (که گفتی) را انجام دهم و در اینکار از خرد کمک خواهم گرفت.
-بهزاری خروشیدن اندرگرفت: زار نالید.
-جان ز تن برآمدن: جدا شدنِ جان از تن؛ مردن
@namebastan
14.04.202511:46
۲۵فروردین
بزرگداشت عطار نیشابوری
فرید الدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطار نیشابوری (۶۱۸ق/۱۲۲۱م ـ۵۴۰ق/۱۱۴۶م)
یکی از عارفان ،صوفیان و شاعران ایرانی سترگ و بلند نام ادبیات فارسی در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم بود .
مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حمله مغول بود ؛وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد.
علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شدو آثاری که از وی در دسترس است تنها آثاری است که قبل از حمله مغول به سایر شهرها برده شده بودند
@namebastan
14.04.202506:40
#شاهنامه_دانی
محمد رضوانی کاشانی
فایل ۲۲۷
داستان پادشاهی داراب
@namebastan
محمد رضوانی کاشانی
فایل ۲۲۷
داستان پادشاهی داراب
@namebastan
13.04.202519:43




13.04.202512:14
بیست و سوم فروردین، روز تاجگذاری اشک یکم، بنیانگذار شاهنشاهی اشکانیان است. او با شکست دادن و بیرون راندن یونانیان از خاک ایران، استقلال ایران را دوباره احیا کرد
@namebastan
@namebastan
13.04.202509:52
#واژگان
-همواره با تو خرد باد جفت: همیشه خردمند باشی.
-برآنم که از پاکدادارِ خویش / بیابی تو پاداشِ کردارِ خویش: نظرم این است ( قطعاً اینگونه است) که تو پاداشِ کردارِ (نیکِ) خود را از خدای پاکِ خود خواهی یافت.
-به من مرگ نزدیکتر زان که تخت / بپردخت تخت و نگون گشت بخت: به من مرگ نزدیکتر است تا تختِ پادشاهی. تخت (از من) تهی شد و بختم برگشت.
-بر این است فرجامِ چرخِ بلند / خرامش سوی رنج و سودش گزند: عاقبتِ کارِ دنیا این است (مرگ)/که دعوتش سوی رنج است و سودش گزند.
-بهمردی نگر تا نگویی که من / همی بیشم از نامدارانجمن: مراقب باش که بیهوده از روی مردانگی خود را بالاتر از دیگران ندانی.
-بد و نیک هر دو ز یزدان شناس: همهچیز را از خدا بدان.
-نمودارِ گفتارِ من من بسم /
بدیندر نکوهیدهی هرکسم: نمونه و نشانگرِ گفتارِ من خودم هستم که اکنون همه بهسببِ اینماجرا سرزنش و نفرینم میکنند.
-چه پیوستگان! داغدلخستگان: چه خویشان! داغداران خونجگر. خویشان نگو، بگو داغدارانِ جگرخون.
-زمان و زمین: کنایه از همهچیز و همهکس
-مردُمکُشان: اشاره به کُشندگانِ شاه و خائنان به ایران
-دیدگان سپید شدن: کنایه از نابینا شدن
-بر این است آیینِ چرخِ روان / اگر شهریاریم و گر پهلوان: رسموراهِ دنیا این است چه شاه باشیم و چه پهلوان.
-شکارست. مرگش همی بشکرد: شکار است و مرگ او را شکار خواهد کرد و خواهد کشت.
-رخ زرد بودن: کنایه از پریشان و بدحال بودن
-چنین بود بخشش ز بخشندهام /
هم از روزگارِ درخشندهام: قسمتم از خدا و روزگارِ درخشانم این بود.
-فرمان تو راست / بگوی آنچه خواهی و پیمان تو راست:
حرف حرفِ توست. هرچه میخواهی بگو که قولِ من برای توست (هرچه بگویی اجرا میشود).
@namebastan
-همواره با تو خرد باد جفت: همیشه خردمند باشی.
-برآنم که از پاکدادارِ خویش / بیابی تو پاداشِ کردارِ خویش: نظرم این است ( قطعاً اینگونه است) که تو پاداشِ کردارِ (نیکِ) خود را از خدای پاکِ خود خواهی یافت.
-به من مرگ نزدیکتر زان که تخت / بپردخت تخت و نگون گشت بخت: به من مرگ نزدیکتر است تا تختِ پادشاهی. تخت (از من) تهی شد و بختم برگشت.
-بر این است فرجامِ چرخِ بلند / خرامش سوی رنج و سودش گزند: عاقبتِ کارِ دنیا این است (مرگ)/که دعوتش سوی رنج است و سودش گزند.
-بهمردی نگر تا نگویی که من / همی بیشم از نامدارانجمن: مراقب باش که بیهوده از روی مردانگی خود را بالاتر از دیگران ندانی.
-بد و نیک هر دو ز یزدان شناس: همهچیز را از خدا بدان.
-نمودارِ گفتارِ من من بسم /
بدیندر نکوهیدهی هرکسم: نمونه و نشانگرِ گفتارِ من خودم هستم که اکنون همه بهسببِ اینماجرا سرزنش و نفرینم میکنند.
-چه پیوستگان! داغدلخستگان: چه خویشان! داغداران خونجگر. خویشان نگو، بگو داغدارانِ جگرخون.
-زمان و زمین: کنایه از همهچیز و همهکس
-مردُمکُشان: اشاره به کُشندگانِ شاه و خائنان به ایران
-دیدگان سپید شدن: کنایه از نابینا شدن
-بر این است آیینِ چرخِ روان / اگر شهریاریم و گر پهلوان: رسموراهِ دنیا این است چه شاه باشیم و چه پهلوان.
-شکارست. مرگش همی بشکرد: شکار است و مرگ او را شکار خواهد کرد و خواهد کشت.
-رخ زرد بودن: کنایه از پریشان و بدحال بودن
-چنین بود بخشش ز بخشندهام /
هم از روزگارِ درخشندهام: قسمتم از خدا و روزگارِ درخشانم این بود.
-فرمان تو راست / بگوی آنچه خواهی و پیمان تو راست:
حرف حرفِ توست. هرچه میخواهی بگو که قولِ من برای توست (هرچه بگویی اجرا میشود).
@namebastan
14.04.202511:46
14.04.202506:39






13.04.202517:30
چمچلیکو | Chamchliku
عروسک اسرارآمیز صاحب باران
The Mysterious Doll That Summons Rain
در روستای گودین، از توابع شهرستان کنگاور در استان کرمانشاه، رسم جالبی برای طلب باران از آسمان وجود دارد. کودکان و جوانان در روزهای کمباران سال، برای طلب باران از آسمان، دور هم جمع میشوند و مترسکی با نام چمچلیکو میسازند، لباس به تنش میکنند و در حالی که شعر زیر را میخوانند، مترسک را دور روستا میچرخانند:
چمچلیکو چه میخواد؟
از خدا بارو میخواد
به هر خانهای هم که میرسند در میزنند و صاحبخانه باید پول، برنج، قند یا هر هدیهای که در توانش است به فرد مسئول جمعآوری نذری بدهد. بعد از چرخیدن در تمام روستا، تمام نذریها بین افراد نیازمند تقسیم میشود و همه در انتظار باران مینشینند.
شما دربارهی این آیین چیزی شنیدهاید؟
اگر آیین مشابهی در منطقهی شما هم برگزار میشود، برایمان بنویسید.
#آیینهای_ایرانی
@namebastan
عروسک اسرارآمیز صاحب باران
The Mysterious Doll That Summons Rain
در روستای گودین، از توابع شهرستان کنگاور در استان کرمانشاه، رسم جالبی برای طلب باران از آسمان وجود دارد. کودکان و جوانان در روزهای کمباران سال، برای طلب باران از آسمان، دور هم جمع میشوند و مترسکی با نام چمچلیکو میسازند، لباس به تنش میکنند و در حالی که شعر زیر را میخوانند، مترسک را دور روستا میچرخانند:
چمچلیکو چه میخواد؟
از خدا بارو میخواد
به هر خانهای هم که میرسند در میزنند و صاحبخانه باید پول، برنج، قند یا هر هدیهای که در توانش است به فرد مسئول جمعآوری نذری بدهد. بعد از چرخیدن در تمام روستا، تمام نذریها بین افراد نیازمند تقسیم میشود و همه در انتظار باران مینشینند.
شما دربارهی این آیین چیزی شنیدهاید؟
اگر آیین مشابهی در منطقهی شما هم برگزار میشود، برایمان بنویسید.
#آیینهای_ایرانی
@namebastan
13.04.202512:14
post.reposted:
گوشه هایی از تاریخ

30.03.202515:11
شبی یک سرگذشت:امشب
سالروز بتوپ بستن حرم امام رضا (ع)توسط روسیه.
کشورایران درطول عمرپرحادثه اش ازدو کشور ضربات زیادی خورده( ۱ )روسیه این خرس سفید که مقدارزیادی ازخاک کشورمان را متصرف شد (۲)انگلستان ، این روباه پیر که هر زمان دستش رسید برای ماقبائی دوخت که جزءنکبت چیز دیگری برای مابه ارمغان نیاورد.
عصر روزدهم فروردین سال (۱۲۹۱)شمسی( ١١٣) سال پیش با شلیک توپ به حرم رضوی حرمت این مکان مقدس وقلب مؤمنین شکسه شد .
سرزمین آشفته و روزگار تیره و تار پس از استبداد محمدعلیشاه از یک سو و تیر و تفنگ و چکمه روسیه از سوی دیگر شادمانی عید نوروز را بکام مردم تلخ کرد ، پس از به توپ بستن مجلس (دوم تیر ۱۲۸۷) مشروطه از هم گسیخته و ملت پریشان وناامید ، محمد علی شاه به روسیه گریخته اکنون سودای بازگشت به اتکای قوای روس را در سر دارد ، کنسولهای روس به حمایت از او فعالیت می کنند ، در هر گوشه و کناری گروهی علم حمایت از شاهِ مخلوع را بر میدارند ، مشهد هم چنین است ، در روزهای پیش از نوروز ۱۲۹۱ (دیماه ۱۲۹۰) قشون روس ، پس از حمایت مردم مشهد و ( تبریز) از پایداری مجلس در برابر اولتیماتومهای روسیه مبنی بر خروج مورگان شوستر آمریکایی ، به مشهد لشکر کشیدهبودند ، نظامیان روس از بالاخیابان به کوچه چهارباغ و تلگرافخانه رفتند و از آنجا به محله ارگ وارد میشوند (نام محله ای که امروزبه همین نام و به خیابان امام خمینی معروف است) در ارگ و خانههای اطرافش اقامت میکنند ، کنسول روس مدعی است که این نظامیان برای حفظ اتباع روسیه در مشهد گرد آمدند اما دنبال بهانهای بودند تا زهر چشمی از مردم مشهد بگیرند ، روسها با تحریک دو نفر ازضدمشروطههای مشهد آرامآرام زمینه چینی میکردند ، فعالیت (یوسفخان هراتی و طالب الحق) اوضاع مشهد را آشفته میکند ، چندان که از والی خراسان هم کاری برنمیآمد ، در این روزها اوباش در شهر مشغولاند و بازاریان و کاسبان جرات بازکردن دکانهای خود را ندارند ، هر شب جایی غارت میشود واز متمولان شهر بزور اخاذی میکنند ، روسها بدنبال زهر چشم گرفتند بودند ، در نوروز ۱۲۹۱، قتل رییس کمیسری نوغان وسرقت از محل کار یکی از رعایای روس بهانه بدست روسها میدهد ، نیروهای خودسر درصحن حرم بریز بپاش وقانون وضع میکنند دیگر کار از دست مسئولان خارج شده شهر آشفتهتر میشود ، والی شهر استعفا میدهد و قوای روس مردم را تهدید میکنند که اگر اشرار متفرق نشوند و خود را خلع سلاح نکنند ، آنها را مجازات خواهندکرد ، از طرفی نیروهای خودسر مردم را به حضور و تحصن در حرم و مسجد هم تشویق میکردند ، ناگهان آن میشود که نباید بشود ، توپهادر بالاخیابان و پایینخیابان و باغ سفارت مستقر میشوند (این باغ سفارت روسیه بودکه بعداین واقعه به باغ خونی مشهورگشت ودر خیابان عنصری فعلی میباشد)درختی که روسها نشانده به بار می نشیندهمه چیز آماده برای غارت اموال آستانه میباشد ۲ساعت به غروب مانده غرش توپها و مسلسلها بصدا در میاید و مجموعه حرم کوبیده میشودازطرف پشت بام های مسجد گوهرشاد وحرم توسط نیروها خودسر جواب باشلیک تفنگ داده ولی هنوزنیم ساعتی نگذشته نیروها متفرق وروسهاواردحرم میشوند عده بقول صاحب منتخب التواریخ کشته وزخمی ومرتضی قلی خان متولی باشی آستانقدس پارچه سفیدی به علامت تسلیم بالا میبرد(چندی بعد یوسف هراتی که گفته میشود عوامل روس بوده دستگیر و برای سرپوش توسط عوامل روسها کشته میشود ، طالب الحق در اطراف کرمانشاه یا بغداد کشته می شود گفته میشود این طالب الحق پسر عموی سید ضیاالدین نخست وزیر کودتا سوم اسفند بوده) روسهامردم رامتفرق وسلاحها راضبط وکلیه اشیاء آستانه را غارت میکنند ، باپیگری بزرگان شهر و صحبت مقداری ازاشیاء برگرداننده و از متولی باشی بزور اقرار میگیرند که همه اموال پس داده شده .
این بود خلاصه واقعه بتوپ بستن حرم حضرت رضا و ظلم همسایه شمالی که حدود دو قرن استکه نسبت بما لطف دارند*
کاظم مزینانی تا شبی دیگربدورد*
ماخذ.
سالشماروقایع مشهدصفحه۲۳۰تا٢٣٣محمدتقی مدرس *
منتخب التواریخ *
انقلاب طوس ص۶۵*
كتاب تاریخ قدیم مشهد تالیف احمد ماهوان ص ٣٠٣
ایران بین دو انقلاب آبراهاميان ص ۹۹ ت دکتر محسن مدیر شانه چی *
كتاب مسجد و موقوفات گوهرشاد پژوهش استاد سیدی ص٣٧١*
@goshetarikh
سالروز بتوپ بستن حرم امام رضا (ع)توسط روسیه.
کشورایران درطول عمرپرحادثه اش ازدو کشور ضربات زیادی خورده( ۱ )روسیه این خرس سفید که مقدارزیادی ازخاک کشورمان را متصرف شد (۲)انگلستان ، این روباه پیر که هر زمان دستش رسید برای ماقبائی دوخت که جزءنکبت چیز دیگری برای مابه ارمغان نیاورد.
عصر روزدهم فروردین سال (۱۲۹۱)شمسی( ١١٣) سال پیش با شلیک توپ به حرم رضوی حرمت این مکان مقدس وقلب مؤمنین شکسه شد .
سرزمین آشفته و روزگار تیره و تار پس از استبداد محمدعلیشاه از یک سو و تیر و تفنگ و چکمه روسیه از سوی دیگر شادمانی عید نوروز را بکام مردم تلخ کرد ، پس از به توپ بستن مجلس (دوم تیر ۱۲۸۷) مشروطه از هم گسیخته و ملت پریشان وناامید ، محمد علی شاه به روسیه گریخته اکنون سودای بازگشت به اتکای قوای روس را در سر دارد ، کنسولهای روس به حمایت از او فعالیت می کنند ، در هر گوشه و کناری گروهی علم حمایت از شاهِ مخلوع را بر میدارند ، مشهد هم چنین است ، در روزهای پیش از نوروز ۱۲۹۱ (دیماه ۱۲۹۰) قشون روس ، پس از حمایت مردم مشهد و ( تبریز) از پایداری مجلس در برابر اولتیماتومهای روسیه مبنی بر خروج مورگان شوستر آمریکایی ، به مشهد لشکر کشیدهبودند ، نظامیان روس از بالاخیابان به کوچه چهارباغ و تلگرافخانه رفتند و از آنجا به محله ارگ وارد میشوند (نام محله ای که امروزبه همین نام و به خیابان امام خمینی معروف است) در ارگ و خانههای اطرافش اقامت میکنند ، کنسول روس مدعی است که این نظامیان برای حفظ اتباع روسیه در مشهد گرد آمدند اما دنبال بهانهای بودند تا زهر چشمی از مردم مشهد بگیرند ، روسها با تحریک دو نفر ازضدمشروطههای مشهد آرامآرام زمینه چینی میکردند ، فعالیت (یوسفخان هراتی و طالب الحق) اوضاع مشهد را آشفته میکند ، چندان که از والی خراسان هم کاری برنمیآمد ، در این روزها اوباش در شهر مشغولاند و بازاریان و کاسبان جرات بازکردن دکانهای خود را ندارند ، هر شب جایی غارت میشود واز متمولان شهر بزور اخاذی میکنند ، روسها بدنبال زهر چشم گرفتند بودند ، در نوروز ۱۲۹۱، قتل رییس کمیسری نوغان وسرقت از محل کار یکی از رعایای روس بهانه بدست روسها میدهد ، نیروهای خودسر درصحن حرم بریز بپاش وقانون وضع میکنند دیگر کار از دست مسئولان خارج شده شهر آشفتهتر میشود ، والی شهر استعفا میدهد و قوای روس مردم را تهدید میکنند که اگر اشرار متفرق نشوند و خود را خلع سلاح نکنند ، آنها را مجازات خواهندکرد ، از طرفی نیروهای خودسر مردم را به حضور و تحصن در حرم و مسجد هم تشویق میکردند ، ناگهان آن میشود که نباید بشود ، توپهادر بالاخیابان و پایینخیابان و باغ سفارت مستقر میشوند (این باغ سفارت روسیه بودکه بعداین واقعه به باغ خونی مشهورگشت ودر خیابان عنصری فعلی میباشد)درختی که روسها نشانده به بار می نشیندهمه چیز آماده برای غارت اموال آستانه میباشد ۲ساعت به غروب مانده غرش توپها و مسلسلها بصدا در میاید و مجموعه حرم کوبیده میشودازطرف پشت بام های مسجد گوهرشاد وحرم توسط نیروها خودسر جواب باشلیک تفنگ داده ولی هنوزنیم ساعتی نگذشته نیروها متفرق وروسهاواردحرم میشوند عده بقول صاحب منتخب التواریخ کشته وزخمی ومرتضی قلی خان متولی باشی آستانقدس پارچه سفیدی به علامت تسلیم بالا میبرد(چندی بعد یوسف هراتی که گفته میشود عوامل روس بوده دستگیر و برای سرپوش توسط عوامل روسها کشته میشود ، طالب الحق در اطراف کرمانشاه یا بغداد کشته می شود گفته میشود این طالب الحق پسر عموی سید ضیاالدین نخست وزیر کودتا سوم اسفند بوده) روسهامردم رامتفرق وسلاحها راضبط وکلیه اشیاء آستانه را غارت میکنند ، باپیگری بزرگان شهر و صحبت مقداری ازاشیاء برگرداننده و از متولی باشی بزور اقرار میگیرند که همه اموال پس داده شده .
این بود خلاصه واقعه بتوپ بستن حرم حضرت رضا و ظلم همسایه شمالی که حدود دو قرن استکه نسبت بما لطف دارند*
کاظم مزینانی تا شبی دیگربدورد*
ماخذ.
سالشماروقایع مشهدصفحه۲۳۰تا٢٣٣محمدتقی مدرس *
منتخب التواریخ *
انقلاب طوس ص۶۵*
كتاب تاریخ قدیم مشهد تالیف احمد ماهوان ص ٣٠٣
ایران بین دو انقلاب آبراهاميان ص ۹۹ ت دکتر محسن مدیر شانه چی *
كتاب مسجد و موقوفات گوهرشاد پژوهش استاد سیدی ص٣٧١*
@goshetarikh


14.04.202507:23
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
به نیکی بود شاه را دسترس
به بد روز گیتی نجستست کس
#پندنامه
@namebastan
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
به نیکی بود شاه را دسترس
به بد روز گیتی نجستست کس
#پندنامه
@namebastan
post.reposted:
کانال تبادلات مهربانان



13.04.202521:40
🏛📚30 کانال برتر تاریخی و فرهنگی و ادبی!
🎓👌اگه دنبال یادگیری مفید و محتواهای خاص هستی، حتماً یه نگاه بنداز!👇
📌 https://t.me/addlist/l-AZraNi7IZhZTlk
⤵️ این پایین دو کانال نمونه رو بدون جوین هم میتونی ببینی!👀
🎓👌اگه دنبال یادگیری مفید و محتواهای خاص هستی، حتماً یه نگاه بنداز!👇
📌 https://t.me/addlist/l-AZraNi7IZhZTlk
⤵️ این پایین دو کانال نمونه رو بدون جوین هم میتونی ببینی!👀
13.04.202517:29
13.04.202509:53
#واژگان
-جامه چاک کردن: و نیز خاک بر سر/تاج پراکندن از آیینهای سوگواریست.
-بدانسان که بُد فره و دینِ اوی: آنگونه که آیین و رسموراهِ او بود.
-همه پیکرش گوهر و زر بوم: زمینهاش طلا بود و نقشونگارش جواهرات.
-چو تابوتش از جای برداشتند / همه دست بر دست بگذاشتند: تابوتش را که بلند کردند (دیگر بر زمین نگذاشتند و تا گور) دستبهدست عبور دادندش.
-ستودان: استخواندان، دخمه، گور
-پوست بر تن کفتن: شکافتنِ پوست بر تن در اینجا از غم و اندوه
-بر آیینِ شاهان برآورد گاه: ساختمان (مقبره)ای ساخت طبقِ رسموراهِ شاهان.
-چو پردخت از آندخمهی ارجمند: وقتی از (کارِ ساختنِ) آنگورِ شایسته فارغ شد.
-سرِ شاهکشمَرد بیدار کرد: به کسانی که قصدی برای کشتنِ شاهان داشتند هشدار داد.
-مبادا کسی کو کُشد شهریار: که دیگر کسی شاهی را نکشد.
-بادستگاه: بااعتبار، محترم
-فزون است از آننیکویها که بود / به تیمار دل را نباید شخود: خوبیها (در پادشاهیِ من) بیشتر از چیزیست که پیشتر بود. (بیهوده) به اندوه نباید دل را خراشید.
-همه مرگ راییم شاه و سپاه / اگر دیر مانی همین است راه: شاه و سپاه همه مردنی هستیم. اگر عمرِ طولانی هم کنی باز فرقی ندارد.
-به پیوندِ ما نیز فخر آورید: مفتخر به خویشاوندی با ما باشید.
-همان است ایران که بود از نخست: ایران (در پادشاهیِ من فرقی نخواهد کرد و) همهچیز مثلِ قبل است.
@namebastan
-جامه چاک کردن: و نیز خاک بر سر/تاج پراکندن از آیینهای سوگواریست.
-بدانسان که بُد فره و دینِ اوی: آنگونه که آیین و رسموراهِ او بود.
-همه پیکرش گوهر و زر بوم: زمینهاش طلا بود و نقشونگارش جواهرات.
-چو تابوتش از جای برداشتند / همه دست بر دست بگذاشتند: تابوتش را که بلند کردند (دیگر بر زمین نگذاشتند و تا گور) دستبهدست عبور دادندش.
-ستودان: استخواندان، دخمه، گور
-پوست بر تن کفتن: شکافتنِ پوست بر تن در اینجا از غم و اندوه
-بر آیینِ شاهان برآورد گاه: ساختمان (مقبره)ای ساخت طبقِ رسموراهِ شاهان.
-چو پردخت از آندخمهی ارجمند: وقتی از (کارِ ساختنِ) آنگورِ شایسته فارغ شد.
-سرِ شاهکشمَرد بیدار کرد: به کسانی که قصدی برای کشتنِ شاهان داشتند هشدار داد.
-مبادا کسی کو کُشد شهریار: که دیگر کسی شاهی را نکشد.
-بادستگاه: بااعتبار، محترم
-فزون است از آننیکویها که بود / به تیمار دل را نباید شخود: خوبیها (در پادشاهیِ من) بیشتر از چیزیست که پیشتر بود. (بیهوده) به اندوه نباید دل را خراشید.
-همه مرگ راییم شاه و سپاه / اگر دیر مانی همین است راه: شاه و سپاه همه مردنی هستیم. اگر عمرِ طولانی هم کنی باز فرقی ندارد.
-به پیوندِ ما نیز فخر آورید: مفتخر به خویشاوندی با ما باشید.
-همان است ایران که بود از نخست: ایران (در پادشاهیِ من فرقی نخواهد کرد و) همهچیز مثلِ قبل است.
@namebastan
Показано 1 - 19 из 19
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.