
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

ویتگنشتاین، زبان، زندگی و فلسفه
پیرامون لودویگ ویتگنشتاین
و پارههایی دیگر...
و پارههایی دیگر...
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаКвіт 23, 2025
Добавлено на TGlist
Квіт 23, 2025Прикрепленная группа
ویتگنشتاین، زبان، زندگی و فلسفه chat
10
Рекорды
23.04.202523:59
747Подписчиков15.04.202523:59
0Индекс цитирования30.04.202523:59
148Охват одного поста24.04.202507:56
0Охват рекламного поста24.04.202507:56
0.00%ER24.04.202507:56
0.00%ERR22.04.202521:30
باور کُن در این دنیا خیر و نیکی بسی ناچیز است
چه سود از اینهمه دانستن
از این عطشهای بیپایانِ نامآوری
از عشقِ سرشار از عذابمان به آزادی
وقتی راه به جایی نمیبرند...
/میخائیل لرمانتف
چه سود از اینهمه دانستن
از این عطشهای بیپایانِ نامآوری
از عشقِ سرشار از عذابمان به آزادی
وقتی راه به جایی نمیبرند...
/میخائیل لرمانتف
20.04.202519:17
فروید یکبار گفته بود که نزدیکترین چیز به پارانویا، فلسفه است. فرد پارانوید، به هر واقعهی ساده و طبیعی بدگمان است. از نظر او هر پدیده آن چیزی نیست که نشان میدهد، بلکه همواره معنایی عمیقتر و دلیلی پنهانی در کار است که اتفاقا اصل مطلب هم همان است. از این رو، برای فرد پارانویدی (یا همان فیلسوف!!!) دیدنِ آنچه رخ میدهد کفایت نمیکند، او باید به عمق بزند، به جایی که دیگر هیچ چیز پنهان نباشد و امکان هیچ شک و گمانی در کار نباشد.
فلسفه، در معنایی، پاسخی است به شکاکیت؛ تلاشی است برای رسیدن به بنیانِ یقینی دانش و کنه پدیدارها... . از این نظر، فلسفه دست کمی از مرض و بیماری ندارد و همواره آلوده به شک و گمان است. اگر همه چیز سایه و دروغ باشد چه؟ اگر هر آنچه میدانیم بیاساس و اشتباه باشد؟ اگر چیزها آنگونه که مینمایند نباشند؟ اگر بنیان جهان را نشناسیم چه؟ اگر اصلا جهان اساس و معنایی نداشته باشد؟ این اگرها و خطرها، سوالات و داستانها، این شکها و بدگمانیها، این تلاش بیوقفه برای رسیدن به معنای نهایی و زدن به عمق و بنیان بلاشک هر موضوعی، موتور محرک فلسفه است؛ هرچند موتوری است که اغلب اوقات به چیزی وصل نیست و هرز میگردد!
ویتگنشتاین فیلسوفی است که ما را دعوت به تأمل عملی و صبر میکند؛ کمی توقف کنید و پیوندها را ببینید تا مسئله رازگشایی شود و موتور پر و صدا و در عین حال بیکارهی فلسفه در نهایت کاری کند و چیزی را به حرکت درآورد. با این کار، پرسشها هم به حرکت درمیآیند و آزارشان کمتر میشود.
فلسفه، در معنایی، پاسخی است به شکاکیت؛ تلاشی است برای رسیدن به بنیانِ یقینی دانش و کنه پدیدارها... . از این نظر، فلسفه دست کمی از مرض و بیماری ندارد و همواره آلوده به شک و گمان است. اگر همه چیز سایه و دروغ باشد چه؟ اگر هر آنچه میدانیم بیاساس و اشتباه باشد؟ اگر چیزها آنگونه که مینمایند نباشند؟ اگر بنیان جهان را نشناسیم چه؟ اگر اصلا جهان اساس و معنایی نداشته باشد؟ این اگرها و خطرها، سوالات و داستانها، این شکها و بدگمانیها، این تلاش بیوقفه برای رسیدن به معنای نهایی و زدن به عمق و بنیان بلاشک هر موضوعی، موتور محرک فلسفه است؛ هرچند موتوری است که اغلب اوقات به چیزی وصل نیست و هرز میگردد!
ویتگنشتاین فیلسوفی است که ما را دعوت به تأمل عملی و صبر میکند؛ کمی توقف کنید و پیوندها را ببینید تا مسئله رازگشایی شود و موتور پر و صدا و در عین حال بیکارهی فلسفه در نهایت کاری کند و چیزی را به حرکت درآورد. با این کار، پرسشها هم به حرکت درمیآیند و آزارشان کمتر میشود.


20.04.202519:13
«شکی که در همه چیز شک کند، شک نیست.»
ویتگنشتاین/ درباب یقین ۴۵۰
ویتگنشتاین/ درباب یقین ۴۵۰
21.04.202513:08
فلسفه زيباترين نرسيدن دنياست.
فاصلهی عبور ناپذير ميان ما و اتاق آرزوهای استاکر.
/ نامه آگامبن جوان به هانا آرنت
فاصلهی عبور ناپذير ميان ما و اتاق آرزوهای استاکر.
/ نامه آگامبن جوان به هانا آرنت
21.04.202513:08
فلسفه بهراستی درد فراق است، آرزوی اینکه همه جا در خانهی خود باشد.
/نووالیس
/نووالیس
post.reposted:
ویتگنشتاین، زبان، زندگی و فلسفه



17.04.202500:53
بیشمار پرسش بیربط میپرسم. بادا که راهم را در این بیشهزار پیدا کنم.
ویتگنشتاین/فرهنگ و ارزش
ویتگنشتاین/فرهنگ و ارزش
15.04.202519:14
۴۵۵. هر بازی زبانی مبتنی است بر بازشناسی کلمات و اشیا. ما با همان قطعیتی یاد میگیریم این صندلی است که یاد میگیریم ۴=۲×۲ است.
۴۵۶. یعنی اگر من شک دارم یا نامطمئنم که این دست من است (به هر مفهومی)، پس چرا دربارهی معنای این واژهها نیز چنین نباشم؟
۴۵۷. پس میخواهم بگویم که اطمینان در سرشت بازیزبانی نهفته است؟
ویتگنشتاین/ درباب یقین
۴۵۶. یعنی اگر من شک دارم یا نامطمئنم که این دست من است (به هر مفهومی)، پس چرا دربارهی معنای این واژهها نیز چنین نباشم؟
۴۵۷. پس میخواهم بگویم که اطمینان در سرشت بازیزبانی نهفته است؟
ویتگنشتاین/ درباب یقین
16.04.202516:12
۴۷۵. در اینجا میخواهم انسان را حیوان تلقی کنم؛ موجودی ابتدایی که برایش غریزه قائلیم، اما تعقل نه. موجودی در وضعی ابتدایی. آخر، لازم نیست از بابت هر منطقی که ابزاری کافی برای تفاهم ابتدایی است، شرمنده باشیم. زبان از نوعی تعقل پدید نیامده است.
ویتگنشتاین/ درباب یقین
ویتگنشتاین/ درباب یقین
15.04.202520:41
مسئله اینجاست که بازشناسی کلمات و اشیا چطور صورت میگیرد؟ از کجا میدانیم این صندلی است؟!
ویتگنشتاین در درباب یقین میگوید که ما این را نمیدانیم. دانستن مستلزم استدلال و تبیین است، حال آنکه این امر که «این صندلی است»، اساسا مقدم بر هر دانستنی است و به نوعی لولایی است که دانش ما بر آن سوار میشود.
حال پرسش این است: اگر ما این موارد و کنش-گزارههای لولایی را نمیدانیم بلکه به شکل عملی یاد میگیریم و به اجرا میگذاریم، آیا ضابطهای و شروطی برای تشخیص این موارد داریم! طبق چه شروط لازم و کافی، یک کنش گزاره در مقام لولا قرار میگیرد؟
ویتگنشتاین نشان میدهد که هیچ ضابطهی پیشینی و خوش تعریف برای چنین مواردی وجود ندارد و تنها در کاربرد عملی است که برخی کنش-گزارهها چنین نقشی را ایفا میکنند، نقشی که نه ضروری است و نه به گونهای است که بتوان به شکلی پیشینی بدان دست یافت. از این نظر استفاده ویتگنشتاین از مثال ریاضیات برای روشن کردن منظورش، نباید ما را گمراه کند. کنش-گزارههای لولایی کاملا به شکل تجربی و contengint متعین میشوند و در معرض تغییر و تحول نیز قرار میگیرند. پس اطمینانی که در سرشت بازی زبانی نهفته است، نه به لحاظ معرفتشناختی پیشینی است، و نه به لحاظ متافیزیکی ضروری. بلکه نقشی معین و خاص دارد (مقدم بر هر گونه شناخت یا شکی است) که شک و تردید درباره سایر گزاره و اساسا فرایند دلیلآوری و تبیین را ممکن میکند.
در واقع اطمینانی که در سرشت بازی زبانی نهفته است، چیزی است که مقرر و وضع شده است، و امری داده شده است.
اما چطور ممکن است چیزی مقرر شده باشد (انگار که سوبژکتیو است) و در عین حال امری داده شده (ابژکتیو) باشد؟!
نباید تصور کنیم که کاربران زبان به شکل آگاهانه تصمیم گرفتهاند که برخی امور را بدون استدلال بپذیرند و نقش خاصی برای آنها قائل باشند. اساسا زبان به شکل آگاهانه یا اراده گرایانه و دلبخواهی مقرر نمیشود. از طرفی نباید امر داده شده را چیزی رئال و عینی در نظر بگیریم که خود را بر ما تحمیل میکند و یا چیزی است که کشف میکنیم. بنظرم مقصود ویتگنشتاین این است که کنش-گزارههای لولایی در حقیقت بازنمایی از چیزی نیستند، بلکه نوعی کنش و قواعدی عملی هستند که در بستری از زندگی به شکلی غیر ضروری نقشی ویژه در نظام معرفتشناختی ما کسب کردهاند. به این معنا امر داده شده، به معنای پذیرش نوعی رئالیسم خام نیست. اما مقرر شدن گزارههای لولایی هم به معنای شکلی از سوبژکتیویسم نیست. چراکه این تقرر در بستری از روابط عینی و تاریخی شکل میگیرد که مستقل از اراده و تصمیم افراد است؛ شکلی از پیروی از قاعده است که ضوابط آن را هیچ کس معین و مقرر نکرده است، چراکه اصولا ضوابطی خوش تعریف و لازم و کافی را ندارد.
مردمان به شکلی عمل میکنند که در جریان آن، اینکه «این دست من است» یا «این صندلی است» جای هیچ شک و گمانی ندارد، درست مثل بیمعنا بودن شک در معنای «دست». تصور کنید کسی بگوید که من جدیدا مشکوک شدهام که واژهی «دست» واقعا به معنای دست باشد و حقیقتی را کشف کردهام که طبق آن معنای «دست» دست نیست!! یا اینکه افرادی در اینباره ما را فریب دادهاند!! البته فریب خوردن امری کاملا ممکن و محتمل است، اما نه در اینباره! چرا؟ چون در بستر زندگی ما، این امری داده شده و مقرر شده است؛ نه بازنمایی از یک وضعیت امور است که احتمال شک در آن وجود داشته باشد، نه ناشی از تصمیم و ارادهی افرادی مشخص که قصد فریب ما را داشته باشند.
قطعیتی که درباره معنای واژگانی مثل «صندلی» یا «دست» داریم، قطعیتی تصادفی و غیر ضروری است، اما در عین حال امکان اشتباه درباره آن وجود ندارد، چراکه در این بستر خودِ امکان اشتباه (یا امکان شک و درخواست دلیل) منوط به مشارکت در فرمی از زندگی است که مستلزم اطمینان از بازشناسی درست کلمات و اشیا است. اگر در این موارد مطمئن نباشیم، حتی در اشتباه بودن هم ناممکن میشود، چه برسد به ادعای داشتن دلیل و استدلال!
ویتگنشتاین در درباب یقین میگوید که ما این را نمیدانیم. دانستن مستلزم استدلال و تبیین است، حال آنکه این امر که «این صندلی است»، اساسا مقدم بر هر دانستنی است و به نوعی لولایی است که دانش ما بر آن سوار میشود.
حال پرسش این است: اگر ما این موارد و کنش-گزارههای لولایی را نمیدانیم بلکه به شکل عملی یاد میگیریم و به اجرا میگذاریم، آیا ضابطهای و شروطی برای تشخیص این موارد داریم! طبق چه شروط لازم و کافی، یک کنش گزاره در مقام لولا قرار میگیرد؟
ویتگنشتاین نشان میدهد که هیچ ضابطهی پیشینی و خوش تعریف برای چنین مواردی وجود ندارد و تنها در کاربرد عملی است که برخی کنش-گزارهها چنین نقشی را ایفا میکنند، نقشی که نه ضروری است و نه به گونهای است که بتوان به شکلی پیشینی بدان دست یافت. از این نظر استفاده ویتگنشتاین از مثال ریاضیات برای روشن کردن منظورش، نباید ما را گمراه کند. کنش-گزارههای لولایی کاملا به شکل تجربی و contengint متعین میشوند و در معرض تغییر و تحول نیز قرار میگیرند. پس اطمینانی که در سرشت بازی زبانی نهفته است، نه به لحاظ معرفتشناختی پیشینی است، و نه به لحاظ متافیزیکی ضروری. بلکه نقشی معین و خاص دارد (مقدم بر هر گونه شناخت یا شکی است) که شک و تردید درباره سایر گزاره و اساسا فرایند دلیلآوری و تبیین را ممکن میکند.
در واقع اطمینانی که در سرشت بازی زبانی نهفته است، چیزی است که مقرر و وضع شده است، و امری داده شده است.
اما چطور ممکن است چیزی مقرر شده باشد (انگار که سوبژکتیو است) و در عین حال امری داده شده (ابژکتیو) باشد؟!
نباید تصور کنیم که کاربران زبان به شکل آگاهانه تصمیم گرفتهاند که برخی امور را بدون استدلال بپذیرند و نقش خاصی برای آنها قائل باشند. اساسا زبان به شکل آگاهانه یا اراده گرایانه و دلبخواهی مقرر نمیشود. از طرفی نباید امر داده شده را چیزی رئال و عینی در نظر بگیریم که خود را بر ما تحمیل میکند و یا چیزی است که کشف میکنیم. بنظرم مقصود ویتگنشتاین این است که کنش-گزارههای لولایی در حقیقت بازنمایی از چیزی نیستند، بلکه نوعی کنش و قواعدی عملی هستند که در بستری از زندگی به شکلی غیر ضروری نقشی ویژه در نظام معرفتشناختی ما کسب کردهاند. به این معنا امر داده شده، به معنای پذیرش نوعی رئالیسم خام نیست. اما مقرر شدن گزارههای لولایی هم به معنای شکلی از سوبژکتیویسم نیست. چراکه این تقرر در بستری از روابط عینی و تاریخی شکل میگیرد که مستقل از اراده و تصمیم افراد است؛ شکلی از پیروی از قاعده است که ضوابط آن را هیچ کس معین و مقرر نکرده است، چراکه اصولا ضوابطی خوش تعریف و لازم و کافی را ندارد.
مردمان به شکلی عمل میکنند که در جریان آن، اینکه «این دست من است» یا «این صندلی است» جای هیچ شک و گمانی ندارد، درست مثل بیمعنا بودن شک در معنای «دست». تصور کنید کسی بگوید که من جدیدا مشکوک شدهام که واژهی «دست» واقعا به معنای دست باشد و حقیقتی را کشف کردهام که طبق آن معنای «دست» دست نیست!! یا اینکه افرادی در اینباره ما را فریب دادهاند!! البته فریب خوردن امری کاملا ممکن و محتمل است، اما نه در اینباره! چرا؟ چون در بستر زندگی ما، این امری داده شده و مقرر شده است؛ نه بازنمایی از یک وضعیت امور است که احتمال شک در آن وجود داشته باشد، نه ناشی از تصمیم و ارادهی افرادی مشخص که قصد فریب ما را داشته باشند.
قطعیتی که درباره معنای واژگانی مثل «صندلی» یا «دست» داریم، قطعیتی تصادفی و غیر ضروری است، اما در عین حال امکان اشتباه درباره آن وجود ندارد، چراکه در این بستر خودِ امکان اشتباه (یا امکان شک و درخواست دلیل) منوط به مشارکت در فرمی از زندگی است که مستلزم اطمینان از بازشناسی درست کلمات و اشیا است. اگر در این موارد مطمئن نباشیم، حتی در اشتباه بودن هم ناممکن میشود، چه برسد به ادعای داشتن دلیل و استدلال!
15.04.202521:44


17.04.202522:54
این ویتگنشتاین نیست که دارد چپق میکشد.
این، ویتگنشتاین در حال کشیدن چپق نیست.
این ویتگنشتاینِ در حال کشیدن چپق نیست.
این، ویتگنشتاین در حال کشیدن چپق نیست.
این ویتگنشتاینِ در حال کشیدن چپق نیست.
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.