Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
زیر سقف آسمان avatar
زیر سقف آسمان
زیر سقف آسمان avatar
زیر سقف آسمان
25.04.202509:26
♦️فوری و ضروری


سلام و درود برشما
جناب دکتر محدثی عزیز

نظر به حس انسان‌دوستی که در شما سراغ دارم، احساس می‌کنم که وظیفه دارم مشکل دردناک یک همنوع افغانستانی را خدمت شما طرح کنم و از شما و همه‌ی دوستانی که امکان و تمایل به کمک دارند، تقاضای همکاری نمایم۔

یک دختر هجده ساله و نوعروس افغانی بدلیل فشار خون بالا در هنگام وضع حمل به اجبار در یک بیمارستان دولتی در کرج بستری شده و بعد از عمل جراحی کودکش فوت و خودش بستری است. اکنون با بهبود وضعیت عمومی برای ترخیص هزینه درخواستی بیمارستان حدود هفتاد میلیون تومان است که این خانواده که بسیار انسان‌های شریف و زحمت‌کشی هستند، با سختی و مرارت و با فروش طلای اندک عروس و،،، فقط توانسته اند سی میلیون فراهم کنند. اصرار بیمارستان به پرداخت بقیه‌‌ی پول و ناتوانی این خانواده از تهیه آن، آن‌ها را مستاصل و در وضعیت بدی قرار داده است.

لذا از جناب‌عالی تقاضا می‌کنم برای نجات این خانواده پیامی در پیج خود نشر دهید شاید فرجی حاصل شود و این خانواده کارگر که حتی چند روز است از تامین اندک غذا برای خود نیز عاجز شده است، از این مشکل رهایی یابند
ارادتمند

🔻شماره‌ی کارت:
۶۰۳۷
۹۹۸۲
۹۱۴۸
۱۴۳۹
محمدالله علیزهی

برای اطمینان و اگر نیاز به تحقیق و کسب اطلاعات بیشتر است شماره تلفن ایشان  هم می‌آورم
۰۹۰۲۷۱۱۷۵۸۲
توفیق یارتان

#خیر
@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۶

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

با دو مفهومِ «اقتصادِ زباني» و «تكنولوژيِ زباني» مي‌توان به مسأله‌يِ زبان‌هايِ توسعه‌يافته و زبان‌هايِ توسعه‌نيافته نزديك شد و شكاف‌هايِ اساسي ميانِ آن‌ها، اختلافِ «سطحِ زندگي» در آن‌ها، و تفاوت‌هايِ اساسيِ توانايي‌ها و ناتواني‌هاشان را ديد. يعني، مي‌توان ديد كه هريك با چه سرمايه‌يِ زباني يا واژگاني، با چه گستره‌يِ معنايي، به ميدان مي‌آيد و با كدام تكنولوژي و امكاناتِ توسعه‌پذيري به نيازهايِ خود پاسخ مي‌گويد.

برايِ آن كه علوم بتوانند چنين دست‌آوردهايى داشته باشند، زبان مي‌بايد خود را در اين جهت و برايِ اين هدف ساخته و پرداخته باشد. به عبارتِ ديگر، رهيافتِ تكنولوژيك به زبان نيز شرطِ ضروريِ پيشرفتِ علم و تكنولوژيِ مدرن است. رهيافتِ تكنولوژيك به زبان است كه به زبانمايه‌يِ علمي امكان مي‌دهد راهبندهايِ دستوري و واژگانيِ زبانِ طبيعي را دور بزند و از اين راه تواناييِ سازمان‌يابيِ فنّي و قدرتِ توليديِ بي‌كران بيابد؛ قدرتى كه بي آن رشد و پيشرفتِ علوم و تكنولوژيِ مدرن ناممكن مي‌بود. اقتصاد و تكنولوژيِ زبان‌هايِ مدرن- كه مي‌توان نمودِ بساويدنيِ آن را در اصطلاحاتِ «برنامه‌ريزيِ زبان» (language planning) و «مهندسيِ زباني» (language engineering) ديد- امروزه در زيرِ چنگالِ قدرتِ كُره‌گيرِ خود اقتصادِ زبانيِ زبان‌هايِ جامعه‌هايِ واپس‌مانده را به چالش طلبيده و ناگزير آن‌ها را وادار به پذيرش‌ِ توسعه  و ورود به «اقتصادِ» و «بازارِ آزادِ» جهانيِ  زبان مي‌كند يا محكوم به نابودي.
با دو مفهومِ «اقتصادِ زباني» و «تكنولوژيِ زباني» مي‌توان به مسأله‌يِ زبان‌هايِ توسعه‌يافته و زبان‌هايِ توسعه‌نيافته نزديك شد و شكاف‌هايِ اساسي ميانِ آن‌ها، اختلافِ «سطحِ زندگي» در آن‌ها، و تفاوت‌هايِ اساسيِ توانايي‌ها و ناتواني‌هاشان را ديد. يعني، مي‌توان ديد كه هريك با چه سرمايه‌يِ زباني يا واژگاني، با چه گستره‌يِ معنايي، به ميدان مي‌آيد و با كدام تكنولوژي و امكاناتِ توسعه‌پذيري به نيازهايِ خود پاسخ مي‌گويد.

تفاوت‌هايِ اساسيِ رفتاري در اين دو فضا چي‌ست؟ زبان‌هايِ توسعه‌يافته به كدام «منابعِ طبيعيِ» زباني دسترس دارند و با كدام تكنولوژي آن‌ منابع را به كار مي‌گيرند و به «كالا»يِ ساخته و پرداخته‌يِ زباني، با استانداردهايِ  ساخت و منطقِ دقيقِ كاربرد تبديل مي‌كنند؟ در برابر، جامعه‌هايِ توسعه‌نيافته‌يِ زباني چرا از نظرِ «منابعِ طبيعي» و تكنولوژيِ زباني در فقر غوطه مي‌خورند و دست-به-دهان اند.
جامعه‌يِ زبانيِ مدرن يك «جامعه‌يِ فراخ‌زيست» (affluent society) است، و جامعه‌يِِ زبانيِ توسعه‌نيافته‌،  جامعه‌يِ تنگ‌زيستی که همه‌يِ نشانه‌هايِ اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، و روان‌شناسيك و رفتاريِ جامعه‌هايِ واپس‌مانده، يا، به برداشتى ديگر، جامعه‌هايِ «در حالِ توسعه» را دارد.
اين پژوهش مي‌خواهد نشان دهد كه ناهمترازي يا اختلافِ سطحِ زندگي ميانِ جامعه‌هاي‌ِ توسعه‌يافته و توسعه‌نيافته، بر اثرِ اختلافِ سطحِ توانايي‌هايِ علمي و فنّي، و، در نتيجه، اختلاف‌ِ سطح‌‌‌‌‌‌‌‌ِ تواناييِ توليد و امكاناتِ مصرف، ناگزير در زبانِ‌شان نيز بازتاب دارد. چنان که پيش از اين نيز گفته ام،  از اين نظر باز فرق است ميانِ جامعه‌هايى كه  پيشگامِ پرورش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ِ فرهنگ و فلسفه و علمِ مدرن بوده اند با آن‌هايى كه با دنباله‌روي از آن جامعه‌هايِ پيشرو به درجاتى از آن فرهنگ يا كم-و-بيش تنها به علمِ كاربردي و ابزارها و تكنيك‌هايِ توليدِ صنعتي دست مي‌يابند. دنباله‌روان هيچگاه به پايِ پيشگامانِ اصيل نمي‌رسند. آن نيرويِ سرشارِ آفريننده و بسيج‌كننده‌اى كه از دلِ شورِ اصيل در يك فرهنگ و فضايِ انساني برون مي‌جوشد، در جايِ ديگر به همان شكل و همان ميزان تكرار شدني نيست. به همين دليل، زبان‌هايِ اصلي‌اى كه روحِ جهانِ مدرن و مايه‌يِ انديشيده و پرورده‌يِ فرهنگِ آن را شكل داده و بازنموده اند، همچنان زبان‌هايِ پيشروِ انديشه و علمِ مدرن اند، يعني انگليسي و فرانسه و آلماني، و ديگر زبان‌ها ناگزير ريزه‌خوار و جيره‌خوارِ آن‌ها هستند.
باري، باريك‌انديشي در كارِ رابطه‌يِ زبان و مدرنيّت راه‌گشاي‌ِ فهمِ بسيارى نكته‌ها و پاسخ‌گويي به پرسش‌هاي‌ِ دشوارى ست كه دنيايِ «در حالِ توسعه» با آن‌ها رو به رو ست. در بحثِ روياروييِ «سنّت» و «مدرنيّت» نيز انديشه در كارِ زبان نكته‌هاي‌ِ اساسي‌اى را روشن تواند كرد، به‌ويژه در جامعه‌اى همچون ايرانِ كنوني كه بحثِ سنّت و مدرنيّت در آن به صورتِ وسواسِ فكريِ روشنفكران درآمده، از روشنفكرانِ ديني تا روشنفكرانِ لائيك.

پایان


🔻منبع:
https://daryoushashouri.com/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86/%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%D9%90-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%90-%D9%85%D8%A7/

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۳

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

اين نكته‌يِ اساسي كه مدرنيّت و دست‌آوردهايِ عظيمِ آن بدونِ يك بسترِ زبانيِ كارامد و توسعه‌پذير، و بي‌نهايت توسعه‌پذير، بدونِ يك زبانِ باز، نمي‌توانست به آنچه رسيده است  برسد، مي‌بايد ما را به درنگى جدّي در بابِ فرق‌هايِ اساسيِ زبان‌هايِ باز و زبان‌هايِ «بسته» برساند. مرادِ من از زبانِ بسته همان چيزى ست كه در اصطلاح به آن «زبانِ طبيعي» مي گويند. درنگى در بابِ زبانِ طبيعي و چه‌گونگيِ  كاركردِ آن برايِ بحثى كه در آن ايم، ضروري ست.
زبانِ طبيعي چي‌ست؟ زبانِ طبيعي واسطه‌يِ ارتباطي در يك جامعه‌يِ طبيعي ست. جامعه‌يِ طبيعي جامعه‌اى ست پايدار در يك محيطِ جغرافياييِ خاص كه خود را با زادآوري (توليدِ مثل) در زمان دوام مي‌بخشد. جامعه‌يِ طبيعي جامعه‌اى ست دارايِ تاريخ و حافظه‌يِ تاريخي – خواه اساطيري يا مدرن- كه با زبانى، كه زبانِ ويژه‌يِ آن است، جهانِ فرهنگي و زندگانيِ مادّي و معنويِ خود را شكل مي‌دهد و خود را به نامى مي‌نامد كه آن را در برابرِ جامعه‌هايِ ديگر هويّت مي‌بخشد. در اين جا مجالِ ورود به بحث در باره‌يِ پيچيدگي‌هايِ جامعه‌يِ طبيعي از نظرِ ساختاري و لايه‌بندي و نيز پيچيدگي‌هايِ درونيِ زبانيِ آن در رابطه با آن ساختار و لايه‌بندي‌ها نيست.

برايِ بحثى كه در آن ايم مي‌بايد به ساده‌ترين طرح از آن بسنده كرد. برايِ مثال، زبانِ فارسي را در يك بُرشِ زماني و يك محدوده‌يِ مكاني به عنوانِ زبانِ طبيعيِ جامعه‌يِ طبيعيِ فارسي‌زبان در نظر مي‌گيريم.
هر زبانِ طبيعي خودجوش از دلِ يك زندگانيِ قومي برامده و ساختارهايِ واجي، واژگاني، و دستوريِ ويژه‌اى دارد كه آن را از زبان‌هايِ ديگر جدا مي‌كند. زبان‌هايِ طبيعي، بنا به طبيعي بودن‌شان، يعني بودشِ خود به خود و ناخودآگاه‌شان، از ساختارهايِ واجي، واژگاني، و دستوري‌ خود شكل مي‌گيرند، و همین شکل‌گيري بر آن‌ها حد نيز مي‌گذارد. مايه‌يِ واژگانيِ هر زبان و امكاناتِ معنايي و بيانيِ آن‌ها، در عينِ حال، وابسته به بسترِ فرهنگي‌اى ست كه زبان در آن قرار دارد. در نتيجه‌، به‌خلافِ سخنِ رايج، هر چيزى را به هر زبانى نمي‌توان گفت.
تا پيش از پيدايشِ جهانِ مدرن و دست‌يازيِ بي‌حدّ-و-‌مرزِ آن به طبيعت، جهان‌هايِ زباني–فرهنگيِ بشري در يك بستر كمابيش طبيعي به سر مي‌بردند، با دست‌يازيِ محدود يا بسيار محدود به طبيعت بر پايه‌يِ  تكنولوژي‌اى ابتدايي در قالبِ فنونِ كشاورزي و معماري و صنعتگريِ سنّتي. بدين سان، زبان‌هايِ جامعه‌هايِ طبيعي را «زبان‌هايِ بسته» مي‌توانيم بناميم كه، از سويي، از قالب‌هايِ طبيعيِ خود و، از سويِ ديگر، از سنّت‌هايِ فرهنگِ وابسته به خود پيرويِ بي‌چون-و-چرا مي‌كنند. در گمانِ مردمانِ جامعه‌هايِ سنّتي صورتِ ديگرى از زندگيِ اجتماعي و رفتارِ زباني نمي‌گنجد. به همين دليل، تا پيش از جهانگير شدنِ مدرنيّت، دگرگوني در صورتِ زندگيِ اجتماعي و ساختارهايِ زباني‌ بسيار كند و ناخودآگاه بوده است. با علومِ انسانيِ مدرن است كه بشر به ساحتِ خودآگاهيِ اجتماعي و تاريخي و نيز زباني پا نهاده و با اصلِ تغييرپذيريِ آن‌ها آشنا شده  است.
زبان در جامعه‌هايِ بسته، همچون همه‌يِ وجه‌هايِ زندگي در آن‌ها، وابسته به عادت‌ها و سنّت‌هايى ست كه در نظرِ مردمان تقدّس يافته اند. درنتيجه، در چنان جامعه‌هايی صورت‌هايِ كنونيِ نهادها و سنّت‌ها، از جمله زبان، همخوان با يك صورتِ ازلي انگاشته مي‌شود كه سرپيچي از آن گناهی ست كه سببِ كيفرِ اجتماعي يا الاهي مي‌شود. با اين همه، به‌خلافِ اين گمان، در واقعيّت، عادت‌هايِ زباني، همچون همه‌يِ عادت‌هايِ ديگر، ثابت و هميشگي نيستند و با گذر زمان دگرگون مي‌شوند. يعني، اهلِ زبان دگرگوني‌ها را رفته–رفته مي‌پذيرند و عادت‌هايِ تازه پيدا مي‌كنند. به همين دليل است كه زبان‌هايِ طبيعي، همچون هر چيزِ طبيعيِ ديگر، تاريخ دارند و تاريخ‌شان حكايت از دگرگوني‌هايِ بنيادي در ساختارِ آوايي، واژگاني، و دستوري و معنايي‌شان دارد.
 

👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202505:43
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸



♦️آیا زیان فارسی واقعا زبانی عقیم‌ است؟
ص۲

✍صالح سجادی

شاعر و پژوهش‌گر ادبی
۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

در قياس فارسي و عربي علامه محقق مير سيد شريف جرجاني (۸۱۶-۷۴۰) در كتاب ترجمان القرآن که شامل لغات قران کريم با معادل فارسي آنهاست با دقت هرچه بيشتر برشته تحرير کشيده تا پيروان فارسي زبان مکتب محمدي را با معاني فارسي قرآن کريم آشنا کند.

کتاب ترجمان نشان ميدهد که در قرن نهم نيز بيان مفهوم اوليه و حتي نسبي يک چهارم از الفاظ عرب مضبوط در قران نيازمند جمله کوتاه و بلند فارسي است تا مفهوم شود. ولي ضبط و توضيح لغات تا قرن نهم طول کشيده و از آنروست که تا پيش ازآن زبان فارسي قدرت و تحمل و تحليل زبان عرب را نداشته و در بسياري موارد آنچه را مير شريف جرجاني آورده حدسياتي است که در معاني واژه هاي قرآن متصور بوده، نه قدرت و اقتدار واقعي آن. پس از ظهور اسلام شعر فارسي با وام بسيار به اوزان عروضي و کلام و لغت عرب هم نتوانست زبان و جلوه و جلاي کلام دوران جاهليت عرب و بکارت او را در يابد (ص۷۱ تامل در کتاب دوم پور پيرار).

آقاي محمد حسين روحاني نوشته اند: "در حال حاضر ما با چند صد هزار واژه علمي و صنعتي بزبانهاي فرنگي سرو کار داريم که عينا و بصورت روز افزون بزبان فارسي سرازير شده و ميشوند ولي عربها ، واژگان خالص و ناب و سره در فرهنگستان زبان خود ساخته اند که از آن ميان ۸۰ هزار واژه کليدي در علم شيمي است. ايشان در ادامه نوشته‌اند زبان فارسي از گزند واژگان بيگانه منحط‌ترين، بدبخت‌ترين، پوچ ترين و داغون ترين زبان جهان شده و دستگاه واژه سازي، باروري و زايندگي زبان فارسي فلج گشته است (بينات شماره ۱ ص ۱۴۷) و اين در حالي است که فرهنگستان زبان فارسي از هفتاد سال پيش داير و اقدام به اصلاح ساختاري زبان و تهيه لغت هايي معادل نموده، اما همان کاستي پابرجاست و طبيعتا براي جا افتادن و پذيرش لغات وضع شده زمان استعمال لازم است تاکلمات دخيل بتوانند ميدان مانور يافته و جواز ورود به گفتار و محاورات مردم بيابند يا دفع شوند، مثلا بسياري از واژه هاي پيشنهادي احمد کسروي مورد قبول و اقبال زبان و ادب فارسي قرار نگرفت و کسی سبک نوشتاری او را پیروی نکرده است. منظور اینست که فارسی سره بی حضور لغات عربی خشک و بیروح است و طراوتی نمایان ندارد.

در زمان سامانيان دانشمنداني از قبيل رازي و ابن سينا و بيروني كتابهاي علمي خود را بزبان عرب نوشته و زبان فارسي را براي بيان مطالب علمي عليل دانسته اند. چنانكه از (۱۳۱) اثر مسلم ابن سينا فقط دانشنامه علائي را به فارسي نوشته است و ابن سينارا براي رفع ناتواني علا’الدوله كاكويه در خواندن مطالب جدي بزبان عرب، مجبور كردند به فارسي بنويسد. گفته اند علاءالدوله حتي از آن متن فارسي نيز به علت وفور لغت عرب چيزي در نيافت (درست مثل ترجمه فارسي كتاب قانون ابن سينا (وسيله هژار) كه بدليل زياد بودن كلمات عربي رسا و مفهوم نيست).

غیر از این در میان اشخاص قدیمی‌ترین و صریح‌ترین اعتراف به ضعف زبان فارسی اتفاقا برمی‌گردد به "سید احمد کسروی تبریزی" که از بزرگترین دشمنان زبان ترکی بود. ایشان در (ص19) کتاب جنجالی خودش "اذری یا زبان باستان آذربایجان" می‌نویسد:

"با آنكه زبان كنوني فارسي بسيار نارساست و بسياري از معنيهايي كه بتركي توان فهمانيد اين زبان بفهمانيدن آنها توانا نيست و از هر باره بر يك آذربايجاني سخت است كه با اين زبان سخن راند ، با اينهمه در آذربايجان آرزوي رواج فارسي در ميان خاندانها ازسالها روان است. "و در پاورقی این مطلب می‌نویسد:
"در تركي آذربايجان، گذشته (ماضي) بر چهارده گونه و اكنون (مضارع) بر چهار گونه است ولي در فارسي كنوني گذشته بيش از چهار گونه و اكنون بيش از يك گونه ندارد و اين نمونه رسايي آن و نارسايي اين ميباشد".

دکتر محمد رضا باطنی در مقاله‌ای تحت عنوان: "زبان فارسی زبانی عقیم" در  نشریه آدینه (فروردین 1368) مینویسد:
در فارسی فقط فعل های ساده یا بسیط هستند که زایایی دارند، یعنی می توان از آنها مشتق به دست آورد.

در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمی شود، یعنی نمی توان به طور عادی از اسم یا صفت فعل ساخت.

شمار فعل های ساده ای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیده اند بسیار اندک است.

از این شمار اندک نیز بسیاری در حال از بین رفتن و متروک شدن هستند، و جای خود را به فعل های مرکب می دهند. ولی فعل های مرکب عقیم هستند و نمی توان از آنها مشتق به دست آورد.

از “مصدرهای جعلی” فارسی، چه آنها که از اسم های فارسی ساخته شده اند و چه آنها که از واژه های عربی ساخته شده اند، مشتق به دست نمی آید. به بیان دیگر، مصدرهای جعلی زایایی ندارند.

👇👇👇

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
22.04.202518:19
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۳

دکتر بهزاد باغی‌دوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

زبان، چون هر مقوله‌ی اجتماعی دیگر، بازنمایی تمامیت جامعه نیست. چنانکه موسیقی یا مذهب یا دانش یا نظام‌های معرفتی. زبان همواره از جامعه عقب است و نمی‌تواند تمامیت جامعه را نمایندگی کند و بازنماید. انسان از زبان و از هر مقوله‌ی دیگری بالاتر است. انسان خلاق است و هر لحظه ممکن است امکانی از خود بروز دهد که مقولات اجتماعی را تغییر و یا معنی آنها را استعلا و ارتقا دهد. زبان (چون هر مقوله‌ی دیگر) لال است و در بهترین حالت امکانی است درون امکانات انسانی که ممکن است به جهت خصلت خلاقانه‌ی انسانی و عاملیت او به هر سرنوشتی درآید. زبان، خود حاوی چیزی نیست. زبان، خود حاوی هیچ معنایی نیست؛ مگر آن‌که انسانِ خلاقِ عاملِ ناطق آن را به سخن درآورد. در این لحظه، در طی بیش از صد سال فرقه‌ی بی‌استعدادِ به غایت فاشیستی ایران باستان‌گرا و تهران‌زده از زبان، چون یک ابزار پلید و بیمار در جهت سلطه‌‌ی لخت و عریان سیاسی استفاده کرده‌اند و آن را آلوده‌ی شهوت سلطه و قدرت کرده‌اند. "تهران زدگی" از وبا، از طاعون، از هر آلودگی و بیماری و بلا آلوده‌تر و بلاتر است. خشونتی که در این واژه و مفهوم نهفته است، در هیچ مفهوم دیگری مثل غرب‌زدگی نیست.

بلایی که این دروغ‌گوهای عمدتا ادبیات‌چی بر سر زبان فارسی آورده‌اند -و به واسطه‌ی آن بر سر فرهنگ عزیز این مردم- حتی دشمنانش هم نمی‌توانستند چنین کنند. بی‌دلیل نیست که این هشتصد نفر «فرهیخته» ناگهان به آجودان‌ها و آژان‌های امنیتی تبدیل می‌شوند؛ حکم صادر می‌کنند و فتوا؛ و مردم این سرزمین را، مردم واقعی این سرزمین را، به این دلیل که شبیه این جماعت چکمه‌پوش بی‌عقل نیستند، مثل آن‌ها نمی‌خندند، گریه نمی‌کنند و نمی‌رقصند و نمی‌پوشند و جشن نمی‌گیرند و حرف نمی‌زنند از دایره‌ی «ملت ایران» و ایرانیان بیرون می‌کنند.

مردمان این سرزمین عزیز و بلادیده هزاره‌ها با هم زندگی کرده و راه گفت‌وگو با هم را نیز پیدا کرده‌اند. این مردم، همانند همه‌ی مردم دنیا به قدر کافی باهوشند و به اندازه‌ی کافی انسانی تا بدانند «انسان» از خاک و زبان و نژاد برتر است. و اگر کرامت‌اش، حرمت‌اش، خصلت‌هایش، فرهنگ، موسیقی و مذهب‌اش به غارت برود؛ انسانیت او نابود شده است. شما به واسطه‌ی تبختر متعفن‌تان همه‌ی اخلاق را، همه‌ی انسانیت را قربانی بزدلی خود کرده‌اید؛ قربانی تبختر و فدای وجود رایگان و کودن خود کرده‌اید. شما به‌واسطه‌ی فاشیسم و شوونیسم حقیری که دچار آن شده اید، تا انتهای تاریکی سقوط کرده‌اید. زانو بزنید و به تمام وجود از مردم عذر بخواهید.

این است که من از دوستانم، دوستان فارسم و همه‌ی دوستانم در همه‌ی ایران که عاشقانه دوستشان دارم -که هرگز فرصت آن را نداشته‌ام که بگویم چقدر دوستشان دارم- چون عده‌ای غارتگر دزد و وقیح مانند امضاکنندگان این بیانیه‌ی ننگین، این فرصت را همچون دیگر فرصت‌ها از من و تو گرفته‌اند -می‌خواهم زبان عزیز فارسی را از شرّ این جماعت بی‌ربط و کودن و دزد نجات دهند. این فرقه‌ی پلید، کمترین ربطی با تو و رنج‌های مدام تو ندارند و از دردهای تو بیگانه‌اند. نجات زبانتان -زبانمان- از دست این قبیله‌ی بی‌وجود زالوی نفتی بی‌عقل، نجات زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر و نجات ایران است. من، بنا به تجربه و بنا به مطالعاتم، این فرقه را ضد ایرانی‌ترین مردمی می‌دانم که در کولونی "تهران" نشسته‌اند و به مادران عاشق ایرانی در سراسر ایران دستور می‌دهند که چگونه شادی کنند؛ چگونه بگریند، احساسات و خیال خود را تجربه کنند و چگونه و به چه زبان و لهجه‌ای سخن بگویند. و اگر کسی در این ایران عزیز به یکی از لهجه‌ها و زبان‌های غیر از تهران سخن گفت، گریست یا خندید یا شادی کرد، خُرد و قبیله‌ای عمل کرده است: شما باید تهرانی بخندید، تهرانی بگریید، بپوشید، رفتار کنید و سخن بگویید؛ وگرنه ایرانی نیستید. این‌ها ایرانیت را در ما کشته‌اند. خنده و شادی را در وجود مردمان این سرزمین به افسردگی و احساس حقارت تبدیل کرده اند و ابلهانه در رثای طفل گم شده‌ی شادی شعر می‌گویند. خود می‌کشید و خود عزاداری می‌کنید؟ چقدر ریاکارید! چقدر دروغگویید!

در تمام دوره‌ی عمر خود من و نسل من، این همه رنج و بلا بر جان مردم بزرگ ایران ریخته شده؛ هشتصد نفر که حتی هشت نفر از اینها با هم، بیانیه‌ای درباره‌ی رنج و درد این مردم ننوشته‌اند. هرگز با مردم و رنج‌هایشان نبوده‌اند. اصلا با رنج‌های عینی و واقعی آن‌ها آشنا نبوده‌اند نه تنها، خود بر رنج این مردم افزوده‌اند. اینها از مردم واقعی ایران و از بود و نبودشان بغایت بیگانه‌اند.

ادامه دارد👇👇👇

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
21.04.202518:15
♦️از کوچه‌ی اندوه به میدان سرور
ص۲

✍ دکتر علی‌رضا معینی

۱ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


از منظر نظریه کنش ارتباطی هابرماس، چنین فضاهایی «عرصه عمومی» سالمی برای گفت وگوی بینافرهنگی میسازند.

نقش وزیر فرهنگ در حل بحران
سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، با رایزنی مستقیم با وزیر کشور و نهادهای امنیتی، تلاش کرد تا مجوز برگزاری فستیوال ۱۴۰۴ را احیا کند. این اقدام از چند جهت حائز اهمیت است:

۱. پاسداری از تنوع فرهنگی: طبق ماده ۲۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر، دولت ها موظف به حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس هستند. پیگیری وزیر فرهنگ، اجرای تعهدات ایران در کنوانسیون ۲۰۰۳ یونسکو را نشان میدهد.

۲. تقویت گفتمان اعتدال: این تصمیم در تقابل با رویکردهای امنیت محور صرف، الگویی از مدیریت فرهنگی مبتنی بر دیالوگ ارائه میدهد.

۳. حمایت از اقتصاد خلاق: با توجه به جذب سالانه ۳ میلیارد تومان درآمد گردشگری، این فستیوال به‌عنوان موتور محرکه اقتصاد محلی عمل می کند.

از منظر دینی، این اقدام مصداق «امر به معروف» در سطح کلان است، چراکه طبق روایات اسلامی، شادی های حلال مانند عروسی های عمومی همواره مورد تأیید بودهاند. ابن خلدون در مقدمه خود بر اهمیت اجتماعات هنری در پیشگیری از «انحطاط تمدنی» تأکید کرده است.

جمع بندی و چشم انداز آینده
فستیوال کوچه بوشهر آینه ای از تنش های فرهنگی جامعه ایران معاصر است. درحالیکه مخالفان با تفسیری مضیق از شریعت، به محدودسازی فضاهای عمومی میپردازند، حامیان با استناد به روان شناسی مثبت گرا و حقوق فرهنگی، بر ضرورت چنین رویدادهایی پافشاری میکنند. نقش وزارت فرهنگ در این میان، ایجاد تعادل بین حفظ ارزشهای اخلاقی و حمایت از خلاقیت های هنری است.

پیشنهاد میشود با تشکیل کارگروههای مشترک بین نهادهای مذهبی، روانشناسان اجتماعی و سازمان میراث فرهنگی، چارچوبی حقوقی برای ساماندهی چنین رویدادهایی تدوین گردد. همچنین استفاده از ظرفیتهای دیپلماسی فرهنگی برای معرفی این فستیوال در سطح بین المللی، میتواند گامی در جهت تقویت تصویر ایران به عنوان خاستگاه تمدنی چندفرهنگی باشد.


#بوشهر
#علیرضا_معینی
#فستیوال_بوشهر
@NewHasanMohaddesi
♦️۵۸۵ ق‌م: تک‌نگاشتهای مادپژوهی / اثری از دکتر مهرداد ملکزاده

✍حسن محدثی‌ی گیلوایی

۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

هرگز تصور نمی‌کردم که روزی جلوی یک باستان‌شناس بنشینم و با او گفت‌وگو کنم و از او بسیار بیاموزم. امروز در خدمت باستان‌شناس برجسته‌ی کشور دکتر مهرداد ملکزاده بودم و از گفت‌وگوی با ایشان لذت و بسیار بهره بردم.

تصویری که می‌بینید کتاب ارزش‌مندی از این استاد عزیز است که از ایشان هدیه گرفته ام. من در مطالعه‌ی تاریخ ایران باستان به اهمیت رشته‌ی باستان‌شناسی پی بردم و امروز توفیق پیدا کردم که در محضر یک باستان‌شناس برجسته‌ی ایرانی باشم.

دکتر مهرداد ملکزاده صاحب‌نظری متخصص و دانش‌مند، خوش‌سخن و خوش‌فکر، و بسیار شیرین و دوست داشتنی هستند.

امیدوار ام دانش‌جویان جامعه‌شناسی آثار این باستان‌شناس برجسته‌ی کشور را که در سطح جهانی شناخته شده هستند، دنبال کنند و نوشته‌های‌شان را بخوانند!


🔻مشخصات کتاب:

۵۸۵ ق‌م
نویسنده: مهرداد ملکزاده
ناشر: پژوهشکده‌ی میراث فرهنگی و گردشگری
سال نشر: ۱۳۹۶
تعداد صفحه: ۲۳۴

#تاریخ
#باستان‌شناسی
#مهرداد_ملکزاده
@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۱

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

آشنايان با کار-و-بارِ فرهنگي و قلميِ من مي‌دانند که من چهل سال است با مسائلِ زبانِ فارسي در رابطه با علومِ انساني و فلسفه‌يِ مدرن سر-و-کلّه مي‌زنم. من اين جا نه يک مسأله‌يِ دشوار که دشوارترين مسأله را در کارِ انتقالِ فکر و فرهنگِ مدرن به فضايِ معنويِ زيستيِ خودمان مي‌بينم و در اين راه به اندازه‌يِ توانِ خود برايِ روشن کردنِ مسأله و بازگفتنِ آن و همچنين برايِ گره‌گشايي، برايِ توليدِ  مايه و سرمايه‌يِ زباني، کوشيده ام. برايِ منی با چنين حسّاسيتِ بي‌نهايت به کارِ زبان، آنچه بسيار دردناک و غم‌انگيز است آن است که، به رغمِ جنب-و-جوشی که در اين سال‌ها در فضايِ زبانِ فارسي هست و نوشته‌هايِ به‌نسبت بهتری که با قلم‌هايِ روان‌تر و تواناتر و سالم‌تر و نوآورتر مي‌بينم، هنوز، اي بسا، دستِ بالا با قلم‌هايِ ناپخته، زبان‌هايِ بي‌در-و-پيکر، کژ-و-کوژ‌نويسي‌هايِ ذهن‌هايِ واپسمانده است؛ ذهن‌هايی که نه از دستور و منطقِ زبان خبر دارند نه از منطق و روشِ انديشه. اين‌همه ترجمه‌ها و مقاله‌ها و «تأليف»هايِ بي‌سر-و-ته و گنگ، تا سرحدِ بي‌معنايِ مطلق، برايِ اين است که ما با مسأله‌يِ زبان بسيار ساده‌انگارانه رو به رو شده ايم و هرگز آن را چنان که بايد طرح نکرده ايم. هنوز به وجهِ تاريخي و فرهنگيِ زبان نينديشيده ايم. هنوز نپرسيده ايم که بازبردنِ ايده‌ها و مفهوم‌ها و انديشه‌هايِ مدرن با آن درازا و پهنايِ شگفت‌انگيز، از زبان‌هايی با آن توانايي و کارامدي، به زبانی که هنوز در قرونِ وسطايِ خود دست-و-پا مي‌زند، و در نوشتار گرفتارِ بيماري‌هايِ ديرينه‌يِ خويش است، چه گونه ممکن است.  اين «مدرنيته» و «پست‌مدرنيته» را چه گونه مي‌شود به چنين زبانی  فهميد و فهماند، اگر بنا ست که به‌راستي بفهميم و بفهمانيم و ادايِ فهم در نياوريم؟

[متن پی‌دی‌اف «مشکل زبانی ما» را از اين‌جا پياده کنيد.]
کارِ زبانِ ما هنوز در دستِ اديبان است، با آن خوي و پسندِ بسيار محافظه‌کارانه‌يِ سنّتي که خوب با آن آشناييم. زبان‌شناسانِ ما، همچون ديگر دانش‌آموختگانِ ما در علومِ انساني، هنوز پاي‌شان را چندان از تکرارِ نظرياتِ پايه‌گذارانِ علمی که تدريس می‌کنند آن طرف‌تر نگذاشته اند و به مسأله‌يِ زبانيِ ما از ديدگاهی تازيخي و فرهنگي نزديک نشده اند. زبان‌شناسي، چه از ديدِ علمي چه فلسفي، با همه حرف‌هايی که از دوسوسور و چامسکي يا ويتگنشتاين و هايدگر و دريدا، يا هر دانشور و فيلسوفِ ديگر، نقل و قرقره مي کنيم، هنوز از آنِ ما نشده است، زيرا نتوانسته ايم در پرتوِ آن‌ها مسأله‌يِ خود را ببينيم.  اين مسأله‌ها هنوزِ مسأله‌هايِ آن از-ما-بهتران است که ما، مثلِ همه‌يِ مسأله‌هايِ ديگر، از سرِ تقليد، از سرِ نمايش، يا برايِ خوردنِ يک لقمه نان مي‌بايد قرقره و تکرار کنيم، آن‌هم چه بسا به زبانِ گنگ، به زبانی شکسته-بسته‌.
دليلِ آن شايد اين باشد که زبان از رگِ گردن به ما نزديک‌تر است. درگير شدن با زبان، از اين ديدگاه، يعني درگير شدن با خود، با تماميِ عادت‌هايِ به ميراث برده، با تاريخ و فرهنگِ خود؛ يعني در برابرِ چشم‌غرّه‌ها جرأت-و-جسارت به خرج دادن؛ يعني پيهِ بسياری چيزها را به تن ماليدن؛ يعني با تماميِ رسوبِ تنبلي‌ها و آسان‌گيري‌هايِ صوفيانه‌ای که «پشت‌قباله»‌يِ تاريخيِ ما و ارث-و-ميراثِ «گران‌بها»يِ نياکانِ ما ست، درافتادن (که سخت‌ترين جايِ کار چه‌بسا همين جا باشد)؛ و «يعني»‌هايِ ديگر هم…. باري، من دل‌ام به هم مي‌خورد و گاهی سخت به خود مي‌پيچم وقتی که در مجلّه‌ها و کتاب‌هامان از قلم‌هايی با آن عنوان‌هايِ دکتري و پروفسوري هذيان‌نامه‌‌هايی به نامِ مقاله‌ يا کتابِ «علمي» و «فلسفي» مي‌بينم. (البته، همچنان که مقاله‌ها و کتاب‌هايِ خوب و درست، دست‌پختِ ذهن‌هايِ فرهيخته، و وجدان‌هايِ بيدار، که شمارشان بسيار کم‌تر است، مرا خوشحال مي‌کند.) گذشته از ديگر عواملِ اجتماعي و فرهنگي،  آنچه چنين ذهن‌هايی را «تربيت» مي‌کند فقر و بي‌در-و-پيکريِ زبانِ ما ست. ساليانی در فرنگ بودن و با مدرکِ دکتري برگشتن هم به خوديِ خود در کلّه‌هايی که با چنين زبانی و عادت‌هايِ زباني‌ای بزرگ شده اند و هرگز به تنگناها و گيرهايِ آن  نينديشيده اند، هيچ چيزی را عوض نمي‌کند.
همه‌مان مي‌دانيم که کار از يک جايِ عميق و ريشه‌دار خراب است، امّا از کجا؟ اگر نخواهيم با پاسخ‌هايِ سطحي گرفتاري‌هامان را از سر باز مي‌کنيم، مي‌خواهم خدمتِ سرورانِ عزيز‑ام عرض کنم که جدي‌ترين پرسشِ علمي و نيز «فلسفي» که ما دانشوران و «فيلسوفانِ» جهانِ سوّمي با آن رو به رو توانيم شد، همين است که «کارِ ما از کجا خراب است؟» من رويِ زبان انگشت مي‌گذارم و مي‌گويم که يک بخشِ اساسيِ خرابي در خانه‌ي فرهنگِ ما اين جاست.



👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۵

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

توسعه‌يِ ناگزيرِ اين زبان‌ها با شكلِ توسعه‌‌يِ  اقتصادي و اجتماعي و فرهنگيِ آن جامعه‌ها تناسبى ضروري دارد. فرقِ اساسيِ زبان‌هايِ باز و زبان‌هايِ بسته را مي‌توان در اين فرمول خلاصه كرد كه زبان‌هايِ بسته كم-و-بيش در چارچوبِ محدوديّت‌هايِ طبيعي و تاريخيِ خود، در زيستِ ناخودآگاهِ خود، در ترس از دگرگوني، فرومانده اند، حال آنكه زبان‌هايِ باز با برداشتنِ مرزهايِ محدوديّت‌هايِ طبيعي و تاريخيِ خود، با ياريِ علوم و تكنولوژيِ زباني، راهِ توسعه‌يِ بي‌نهايتِ خود را گشوده اند.
 
مدرنيّت و زبانِ آن
در جهانِ مدرن رابطه‌يِ چيرگي و قدرتِ زباني بيش از هر زمانِ ديگر در تاريخِ بشر پديدار است. همان گونه كه چيرگيِ بشر بر پهنه‌يِ طبيعت پس از انقلابِ صنعتي، و دستكاريِ دايميِ انسان در آن به سودِ خود، بخشِ بزرگى از  گونه‌هايِ گياهي و جانوري را نابود كرده يا در خطرِ نابودي قرار داده است، در عالمِ زباني نيز فرادستيِ زبان‌هايِ توانمندِ مدرن زبان‌هايِ بسيار را از ميان برده يا با خطرِ نابودي رويارو كرده است. همان گونه كه در زيرِ فشارِ كُره‌گير شدنِ (globalization) اقتصاد و تكنولوژيِ مدرن، امروزه ساختارهايِ اقتصادي و اجتماعي و فرهنگيِ تماميِ جامعه‌هايِ بشري، در  سراسرِ كره‌يِ زمين، در حالِ گذراندنِ دگرگوني‌هايِ بنيادي ست، زبان‌ها نيز در زيرِ فشارِ زبان‌هايِ مدرن- و امروزه در زيرِ فشارِ كُره‌گيرترين زبان، يعني زبانِ انگليسي- در حالِ پوست انداختن و دگرگوني اند يا بسياري‌شان محكوم به نابودي. چالش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ِ عظيمى كه امروزه در سراسرِ كره‌يِ زمين ميانِ «سنّت» و «مدرنيّت» بر پا ست، بي‌هيچ جايِ ترديد، ژرف‌تر و بحراني‌تر از هر جايِ ديگر، امّا حس‌ناشدني‌تر و دشوار-فهم‌تر، در ميدانِ روياروييِ زبان‌ها جريان دارد.
شكافی كه تمدّنِ مدرنِ غربي را از ديگر قلمروهايِ فرهنگي و تمدّني جدا مي‌كند- قلمروهايي كه مي‌توان آن‌ها را در كلّ پيش‌مدرن ناميد-، يك شكافِ تكنولوژيك است. اين شكاف همان است كه خود را، در يك سو، به صورتِ تواناييِ شگرفِ آدميان در ساختنِ كالاها و ابزارها نشان مي‌دهد و، در سويِ ديگر، ناتواني و درماندگي در اين كار و حسرت‌زدگي برايِ آن. شكافِ تكنولوژيك را اگر به عنوانِ نمايان‌ترين وجهِ جداگانگيِ دنيايِ مدرن و پيش‌مدرن يا ’توسعه‌يافته‘ و ’توسعه‌نيافته‘ بگيريم و دنبال كنيم، به اين نكته‌يِ اساسي مي‌رسيم كه اين شكاف اگر چه خود را به صورتِ شكاف در تواناييِ صنعتيِ توليدِ كالاها و ابزارها و ساختارهايِ مادّي نمايان مي‌كند، دارايِ زيرساخت‌هايِ ناپيدايِ ذهني و اجتماعي و تاريخيِ پيچيده‌اي ست كه برايِ ذهن بيگانه با آن‌ها بسيار دير و دشوار كشف و فهم مي‌شود. يكى پايه‌اي‌ترين زيرساخت‌هايِ آن زيرساختِ زباني ست.
تكنولوژيِ مدرن به علومِ مدرن تكيه دارد كه خود به تكنولوژيِ تحليلِ منطقي يا روش مجهّز است. ذهنِ علمي پرورشِ منطقي‌اى دارد كه مي‌تواند توانِ عقليِ انسان را در قالبى سامان‌يافته و پيش‌رونده به كار گيرد. امّا تماميِ كاركردها و دست‌آوردهايِ ايده‌ايِ علم بر لايه‌يِ زباني يا زبانمايه‌يِ ويژه‌اى تكيه دارد. از راهِ اين بسترِ زباني و بر پايه‌يِ آن است كه علم مي‌تواند اُبژه‌هايِ شناختِ خود را مرزبندي كند، روش‌هايِ خود را به كار بندد، و حاصلِ شناختِ خود را در ظرفِ نظريّه‌ها و فرمول‌ها و شرح‌ها و تحليل‌ها بريزد.
برايِ آن كه علوم بتوانند چنين دست‌آوردهايى داشته باشند، زبان مي‌بايد خود را در اين جهت و برايِ اين هدف ساخته و پرداخته باشد. به عبارتِ ديگر، رهيافتِ تكنولوژيك به زبان نيز شرطِ ضروريِ پيشرفتِ علم و تكنولوژيِ مدرن است. رهيافتِ تكنولوژيك به زبان است كه به زبانمايه‌يِ علمي امكان مي‌دهد راهبندهايِ دستوري و واژگانيِ زبانِ طبيعي را دور بزند و از اين راه تواناييِ سازمان‌يابيِ فنّي و قدرتِ توليديِ بي‌كران بيابد؛ قدرتى كه بي آن رشد و پيشرفتِ علوم و تكنولوژيِ مدرن ناممكن مي‌بود. اقتصاد و تكنولوژيِ زبان‌هايِ مدرن- كه مي‌توان نمودِ بساويدنيِ آن را در اصطلاحاتِ «برنامه‌ريزيِ زبان» (language planning) و «مهندسيِ زباني» (language engineering) ديد- امروزه در زيرِ چنگالِ قدرتِ كُره‌گيرِ خود اقتصادِ زبانيِ زبان‌هايِ جامعه‌هايِ واپس‌مانده را به چالش طلبيده و ناگزير آن‌ها را وادار به پذيرش‌ِ توسعه  و ورود به «اقتصادِ» و «بازارِ آزادِ» جهانيِ  زبان مي‌كند يا محكوم به نابودي.



👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202505:39
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸



♦️آیا زیان فارسی واقعا زبانی عقیم‌ است؟
ص۱

✍صالح سجادی

شاعر و پژوهش‌گر ادبی
۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

این روزها دوباره بحث زبان فارسی و توانایی ها و ناتوانی های آن بالا گرفته و اظهار نظرات موافق و مخالف فراوانی راجع عقیم بودن یا پویایی آن مطرح است. بنده این زبان را به خوبی می‌شناسم و هر کس مرا می‌شناسد می‌داند که سالهایی از عمر جوانی من در عشق‌ورزی، مطالعه و شاعری  در این زبان گذشته و چند مجموعه‌ی شعر به زبان فارسی دارم و روزگاری جزو سردستگان جریانی در غزل فارسی بودم که به نامهای مختلفی از جمله غزل فرم، غزل پیشرو، غزل مدرن و... موسوم بود لذا حداقل امروز اگر بخواهم در باره‌ی این زبان سخنی بگویم یا قضاوتی بکنم خواهند پذیرفت که این قضاوت از روی عناد و دشمنی نمیتواند باشد. هرچند که سالهاست دریگر در وادی زبان فارسی نیستم. لیکن در این مطلب سعی نموده‌ام جز نقل سخنان موثق از بزرگان همین زبان و حتی از دشمنان زبان ترکی و طرفداران سرسخت زبان فارسی سخنی دیگر نگویم. باری به نظر میرسد اسناد و مدارک تاریخی به ما میگویند  اولین نمونه ای که در آن به عقیم بودن(گنگ بودن) زبان فارسی اشاره شده قرآن کریم است. در سوره‌ی مبارکه(نحل آیه 103)می خوانیم:
"وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ "
"و به خوبى مى‏دانيم كه ايشان مى‏گويند همانا بشرى او را آموزش مى‏دهد [حاشا، چرا كه‏] زبان كسى كه اينان كژانديشانه ادعا مى‏كنند، گنگ و بيگانه است و اين زبان [زبان قرآن‏] عربى [شيوا و] روشن است"‏.

الهی قمشه‌ای این آیه را چنین تفسیز کرده:"و ما کاملا آگاهیم که کافران (معاند) می‌گویند: آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می‌آموزد بشری است، (مقصودشان بلعام ترسا یا عایش یا یعیش یا غلام رومی یا سلمان فارسی بود) در صورتی که زبان آن کس که این قرآن را به او نسبت می‌دهند اعجمی (غیر فصیح) است و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است."

همچنین مکارم شیرازی مینویسد:"ما ميدانيم آنها مي‏گويند اين آيات را بشري به او تعليم مي‏دهد، در حالي كه زبان كسي كه اينها را به او نسبت مي‏دهند عجمي است ولي اين (قرآن) زبان عربي آشكار است."

در سایت دانشنامه اسلامی نیز این آیه چنین معنی شده:"و ما کاملا آگاهیم که کافران (معاند) می‌گویند: آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می‌آموزد بشری است، (مقصودشان بلعام ترسا یا عایش یا یعیش یا غلام رومی یا سلمان فارسی بود) در صورتی که زبان آن کس که این قرآن را به او نسبت می‌دهند اعجمی (غیر فصیح) است و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است."

همچنین در همان سایت در نقل تفاسیر بزرگان وفقها بر این آیه از زبان شخصی به نام "ضحاک" چنین آمده است:"ضحاک گوید: غلام مزبور سلمان فارسى بوده است. شیخ بزرگوار ما نیز بدون ذکر عنوان شأن و نزول در این باره اشاره مختصرى در تفسیر خود نموده است." چنانکه میبینید یکی از گمانهای موجود در باره آن "زبان گنگ"همین"زبان فارسی" و آن شخص"سلمان فارسی" میباشد.

موارد دیگر را بدون هیچ توضیحی عینا نقل میکنم:
مؤلف فرهنگ نظام گوید: «زبان فارسی مقرّر عام ادبی اکنون یکی است که در اوایل اسلام پیدا شده خطش خطّ عربی است و خود زبان مرکّب از زبان پهلوی و عربی و ترکی و قدری از روسی و فرانسوی و انگلیسی و دیگر السنه‌ی فرنگی. در این زبان کتب نثر و نظم بسیار است. ایران قدیم ما از حیث خطّ مایه‌ی افتخاری ندارد چه خطّ پهلوی از آشوری گرفته شده (فرهنگ نظام- ص 9- 8/ جلد1).

ابوریحان بیرونی در باره‌ی زبان فارسی و نداشتن قابلیّت علمی این زبان چنین گوید:"من ملامت شدن به زبان عربی را به تمجید شدن به زبان فارسی را ترجیح می‌‌دهم. درستی سخن مرا کسی در می‌یاید که کتابی علمی به زبان فارسی بخواند آنگاه خواهد دید که چگونه رونق و روشنی آن علم از بین رفته،‌ رخسار آن تیره گشته و فایده‌ی آن زایل شده است. زیرا که زبان فارسی جز برای بیان داستانهای شاهانه و قصّه‌های شبانه مناسب نیست. (منبع: الصیدنه فی الطب. فصل 5-4، طبع عبّاس زریاب خویی. تهران. مرکز نشر دانشگاه. ص14). ناگفته نماند این شخن ابوریحان در نشرهای اخیر حذف و سانسور گردیده‌اند.

ابن اثير جوزي مولف كتاب ”المثل السائر في ادب الكاتب و الشاعر” زبان عربي را دريا و فارسي را قطره خوانده است (ص ۶۹ كتاب تامل در بنيان تاريخ ايران– ناصر پور پيرار) و علت آنهم اين عنوان کرده كه كلمات فارسي فصاحت واژه‌هاي عرب را ندارند.


👇👇👇

#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی

@NewHasanMohaddesi
22.04.202518:19
به نام خدا

♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۱

دکتر بهزاد باغی‌دوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

اوژن یونسکو در اثر درخشان‌اش کرگدن، وضعیتی را ترسیم می‌کند که در آن مردمان شهری ناگهان، به طور دسته‌جمعی و گروهی به کرگدن تبدیل می‌شوند. پوست‌شان تغییر می‌کند و رفتارهایشان توده‌وار، خشن و بی‌شعور می‌شود. معیارهای زیبایی و اخلاق تغییر می‌کند و انسان‌ها نه تنها کرگدن می‌شوند، بلکه «کرگدنیت» را با "عالی‌ترین" دلایل ممکن فلسفی و علمی و زیبایی‌شناختی توضیح می‌دهند و توجیه می‌کنند. آن‌ها کرگدنیت را عالی‌تر از انسانیت می‌دانند و چنان توده‌وار آن را امضا می‌کنند و چنان نیرویی در جامعه‌ی کرگدن‌ها تولید می‌کنند که هر آن‌که هنوز کرگدن نشده است، از بودن‌اش و از نوع بودن‌اش، لحن و لهجه و زبان‌اش، رنگش و اندام‌اش می‌ترسد، خجل و بی‌زار می‌شود و احساس شرم می‌کند.

اینجا مسئله، فردی نیست. موضوع این نیست که یک یا چند نفر در یک جامعه‌ی انسانی اخلاقا و قانونا دچار خطا شده‌اند؛ که می‌شود با ارزش‌ها و معیارهای اخلاقی و انسانی و یا بحث فلسفی و حقوقی، آنان را متوجه خطایشان کرد و به وجدان انسانی و اخلاقی بازگرداند. اینجا تغییر توده‌وار/ گله‌وار همگانی است که مسئله است که در آن اساسا همه‌ی بنیان‌های انسانی تغییر یافته و در شرّ و تاریکی سقوط کرده است.

بیانیه‌ای نژادپرستانه، غیراخلاقی و غیر انسانی، شرورانه، فرمایشی و درباریِ عده‌ای که جسارت آن را دارند که خود را اصحاب علم و فرهنگ و هنر نامیده‌اند، در سطح وسیعی به بهانه‌ی اتفاقاتی در یکی از شهرهای استان‌های غربی کشور، منتشر شده است. این بیانیه را بیش از هشت‌صد نفر امضا کرده‌اند. آن‌ها استاد دانشگاه، موسیقی‌دان، جامعه‌شناس، نویسنده و سیاست‌پیشه‌اند. بیانیه به قدری سخیف و متولیانه و گنده دماغانه است که آرام اندیشیدن و سخن گفتن در این باره را ناممکن می‌کند و ننگین‌تر و گستاخانه‌تر از آن است که وجدان انسان در برابر آن آرام بماند و سکوت کند. نژادپرستی حقیر «تهران» در برابر مردم ایران، با این نامه به درجه‌ای از وقاحت رسیده و چنان سطحی از جریان فاشیستی و سلطه‌طلب موجود را آشکار کرده که سابقه ندارد. اگر نامه تاریخ نداشت، گمان می‌کردم آن را افسران و آجودان‌های امنیتی احزاب نازی دهه‌ی بیست و سی چون سومکا نوشته و منتشر کرده‌اند. در واقع با این بیانیه، «خودآگاهی فاشیستی» این فرقه به اوج خود رسیده و بیان شده. این خودآگاهی شرورانه، ادامه‌ی ضروری و منطقی ایده‌های ایرانشهری و ایرانِ باستان‌گراییِ تاریخ‌زده است که سالها منتظر آن بوده‌ایم. این خودآگاهی مستبدانه و تهران‌زده، نوعی «بایدِ» تاریخی بود که می‌بایست ظاهر می‌شد. و چه خوب. هر شرّی، اگر درست و متعالی و اخلاقی و انسانی باشی، به خیر خواهد انجامید. این درست فرصتی است که در برابر آن، «خودآگاهی» آزادی‌خواهان و رنج‌دیدگان، آنان که تمنای برابری و زندگی انسانی دارند؛ و برای آن تقلا می‌کنند، بیان می‌شود. این می‌تواند آغاز شعوری انسانی و اخلاقی باشد که نویسندگان این بیانیه‌ی هولناک از آن بی‌بهره‌اند و حتی آشکارا علیه آنند.

بیش از صد سال است که با توهم تاًسیس دولت جدید، چکمه‌پوش‌های مستبد کودتاچی و طبقه‌ی درس‌خوانده‌ی وابسته‌ی درباری، همه‌ی منابع مردم بی‌گناه این سرزمین را به لش گستاخ و آلوده‌ی یک شهر بسته‌اند تا یک زبان، یک فرهنگ (که هرگز هیچکس توضیح نداده چیست) و یک شهر بادکرده‌ی متعفن نفتی را بر فرهنگ عزیز و متنوع و غنی مردمان این سرزمینِ بلادیده سوار کنند. و این بار زبان فارسی را ابزار این سلطه کرده‌اند. زبانی را که می‌توانست، و هنوز می‌تواند، به واسطه‌ی انسان‌های آزاد و رها و خلاق و متعالی، زبانی برای رهایی انسان دوره‌ی جدید -که بیش از هر زمان دیگری آشکار است که در آشفتگی و ابتلای دوره‌ی جدید گم شده- باشد، به زبانی برای تحقیر و توهین و کریت و کوریت مزمن و سمج و نفهمی تبدیل‌اش کرده‌اند، به زبانی برای تولید ناآگاهی و ناخودآگاهی نو، برای سیاست‌نامه نویسی برای مستبدان ایرانشهری و زبانی بیگانه از شرایط عینی انسانی و تهی از ارزش‌های اخلاقی متعالی، برابری و برادری، تهی از ارزش‌های انسانی برای تاریخ فردا و پس‌فردا، زبان ارتجاع و پس‌رفت تبدیل کرده‌اند.

ادامه دارد👇👇👇


#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
21.04.202518:14
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸




در شعر مشهوری كه برخی بزرگان به امام علی (علیه السلام) نسبت داده‌اند می‌خوانیم: «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیكَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین». «آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه می‌آید كجاست؟ برخیز و فرصت میانِ دو نیستی را دریاب.»


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده‌ ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
 
فستیوال کوچه بوشهر: تحلیل چندوجهی یک پدیده فرهنگی-اجتماعی
فستیوال کوچه بوشهر به‌عنوان یکی از جذابترین رویدادهای فرهنگی جنوب ایران، در سالهای اخیر به کانون توجهات ملی و منطقه‌ای تبدیل شده است. این رویداد که ترکیبی از موسیقی محلی، خیام خوانی، رقصهای بومی و گردهماییهای اجتماعی است، نه تنها به احیای میراث فرهنگی بوشهر کمک کرده، بلکه به‌عنوان محملی برای بررسی مسائل جامعه‌شناختی، روانشناختی و حتی چالشهای سیاسی-مذهبی عمل میکند. در سال ۱۴۰۴، این فستیوال با چالشهای بی‌سابقه‌ای از جمله مخالفت‌های مذهبی و لغو مجوز مواجه شد، اما پیگیریهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نشان‌دهنده اهمیت این رویداد در تقویت هویت فرهنگی و انسجام اجتماعی است.

تاریخچه و ماهیت فستیوال کوچه
ریشه‌های تاریخی و شکل گیری

فستیوال کوچه بعد از کرونا برای اولین بار در سال ۱۳۹۶ با همت هنرمندانی مانند احسان و ادریس عبدی پور و محسن شریفیان پایه‌گذاری شد. این رویداد با الهام از فضای کوچه های تاریخی بوشهر و با هدف بازگرداندن نشاط به بافتهای فرسوده شهری طراحی شد. نام «کوچه» به‌عنوان نماد تعاملات اجتماعی و حفظ فرهنگ شفاهی انتخاب گردید. در دوره‌های اولیه، این فستیوال در کافه حاج رئیس -بنایی با قدمت یک قرن- برگزار میشد، اما با گسترش دامنه ی فعالیتها به عمارت حاج رئیس التجار (از بناهای قاجاری) انتقال یافت.

اجزای تشکیل دهنده
موسیقی محلی بوشهر شامل «نیمه خوانی» (آوازهای کارگاهی)، «شروه خوانی» (مرثیه‌های محلی) و «نیانباننوازی» هسته اصلی این رویداد را تشکیل میدهد. خیام خوانی به عنوان بخشی از میراث ادبی منطقه، با تفسیرهای بومی از رباعیات خیام همراه است. رقصهای گروهی مانند «چوب بازی» و «زنگوله ماری» که ریشه در مراسم کشاورزی و ماهی گیری دارند، از دیگر عناصر شاخص هستند. این فستیوال به صورت خودجوش و بدون حمایت مالی نهادهای دولتی اداره می شود و درآمد حاصل از فروش بلیط صرف هزینه های اجرایی و حق الزحمه هنرمندان می گردد.

چالشهای سیاسی-مذهبی و نقد ادعاهای مخالفان
مواضع امام جمعه بوشهر

حسن مصلح، امام جمعه دشتستان بوشهر، در نماز جمعه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ این فستیوال را متهم به «ترویج اختلاط جنسیتی»، «کشف حجاب» و «شکستن حریم های شرعی» کرد. وی ادعا نمود برنامه های هنری این رویداد پوششی برای فعالیتهای غیراخلاقی است و حتی عملکرد برگزارکنندگان را مشابه «بنیاد فرح پهلوی» توصیف نمود. این اتهامات در حالی مطرح شد که تصاویر منتشرشده از دوره‌های قبلی فستیوال، حضور بانوان با حجاب کامل و اجرای برنامه ها در فضایی کاملاً عمومی را نشان می داد.

تحلیل جامعه شناختی انتقادات
از منظر جامعه شناسی سیاسی، این مخالفت ها را میتوان
در چهارچوب کشمکش بین گفتمان های مدرنیته و سنت تحلیل کرد. منتقدان با تمرکز بر مفاهیمی مانند «عرف محلی» و «خط قرمزهای شرعی»، در واقع در پی حفظ انحصار تفسیر از دین در حوزه عمومی هستند. جامعه شناسانی مانند بوردیو معتقدند چنین مقاومتهایی در برابر رویدادهای فرهنگی نوپا، ناشی از ترس از به چالش کشیدن نظم نمادین حاکم است. از نگاه روانشناسی اجتماعی، مخالفت با گردهماییهای شادمانه عمومی ریشه در «هراس از بدنمندی» (Somatophobia) دارد. نظریه پردازانی مانند میشل فوکو نشان داده اند که کنترل بدن ها و محدودکردن بیانگری جسمانی، ابزاری برای اعمال قدرت است. در این مورد خاص، تمرکز بر رقص های محلی -که ذاتاً فاقد بار جنسی هستند- نشان‌دهنده ی سوءتعبیر عامدانه از پدیده های فرهنگی است.

آثار مثبت روانشناختی و اجتماعی:
۱. تقویت سلامت روانی

بر اساس پژوهشهای میدانی، شرکت در رویدادهای جمعی شادمانه مانند فستیوال کوچه باعث ترشح اندورفین، کاهش ۴۰ درصدی سطح کورتیزول (هورمون استرس) و افزایش تابآوری روانی می شود. خیام‌خوانی بهعنوان فرمی از شعردرمانی (Poetry Therapy)، با تاکید بر مفاهیم وجودگرایانه، به شرکت کنندگان در مواجهه با پرسشهای اساسی زندگی کمک میکند.

۲. انسجام اجتماعی و هویت بخشی
این فستیوال با جذب سالانه بیش از ۱۰ هزار نفر، فضایی برای تعامل بین نسلی و تقویت سرمایه اجتماعی فراهم میکند. جوانان بوشهری در مصاحبه ها اشاره کرده اند که اجرای رقصهای محلی به آنها در بازتعریف هویت بومی در برابر هجوم فرهنگ های جهانی کمک میکند.

ادامه دارد.👇👇👇


#بوشهر
#علیرضا_معینی
#فستیوال_بوشهر
@NewHasanMohaddesi
♦️فرق احساس و واقعیت در باره‌ی زبان فارسی در بیان دکتر شمس‌الدین ادیب سلطانی
۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


"احساس ما این است که زبان فارسی بالقوه از نظر پیشوندها و پسوندها بسیار غنی است، ... ولی متاسفانه بالفعل چندان توانگر نیست.".

🔻منبع:
https://www.instagram.com/p/DIzr4IisOno/?igsh=bjBsZmFpNnFjNmF6


#زبان
#ملی‌گرایی
#اکبر_جباری
#زبان_فارسی
#ادیب_سلطانی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۴

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

زبان، چنان که اشاره کرديم،‌ در خود فروبسته نيست، بلکه گشوده است به رویِ فرهنگ. آنچه در باره‌يِ فروبستگيِ زبان در جامعه‌يِ پيش‌مدرن گفتيم، بسيار نسبي ست. به عبارتِ ديگر، فروبستگيِ زبان‌ها به نسبتِ فروبستگيِ فرهنگ‌هايِ وابسته به آن‌ها ست. ‌در كلّ، مي‌توان گفت كه همان گونه كه در طبيعت با فرايندِ جُدايش‌پذيري (differentiation) اندام‌ها با كاركردهايِ گوناگون از درونِ  تخمه‌يِ  موجودِ زنده پديدار مي‌شوند، زبان‌ها نيز، همراه با رشدِ فرهنگ و دگرگوني‌هايِ شكلِ زندگانيِ انساني، از درون جدايش مي‌پذيرند و «اندام»ها و لايه‌هايِ گوناگون، با ارزش‌ها و كاركردهايِ گوناگون، از درون‌شان پديد مي‌آيد. زبانِ پيش‌نوشتاري «طبيعي‌تر» از زبانِ نوشتاري ست. زيرا در زبانِ پيش‌نوشتاري، که همان زبانِ گفتاري ست، به دليلِ طبيعتِ خود‑به‑خودِ گفتار، دستكاريِ آگاهانه يا گزينشِ آگاهانه بسيار كمتر است. امّا، در زبان‌هايِ پيش‌نوشتاري نيز قريحه‌يِ شاعرانه‌يِ انسان و حسّى كه در درازنايِ زمان در او نسبت به امرِ قدسي و ساحتِ «آسمانيِ» هستي پديد مي‌آيد، سبب مي‌شود كه با آفرينشِ شاعرانه رفته-رفته ساحتِ ويژه‌اى از زبان پديد آيد كه در آن ارزش‌هايِ استتيكِ زبان، به صورتِ وزن و قافيه و واج‌آرايي، در سرودهايِ ديني و حماسي، يا، در كل، در ادبيّاتِ فولكلوريك نمايان شود. ادبيّاتِ ديني، همچون سروده‌هايِ وداها يا گاتاها، يا سروده‌هايِ حماسيِ قومي، همچون ايلياد و اوديسه سده‌هايِ دراز سينه به سينه نقل شده اند تا آن كه به صورتِ ادبيّاتِ رسمي نوشته شوند. اين گونه پديده‌هاي زباني، كه سپس نامِ «ادبيّات» به خود مي‌گيرند، ساحتِ عالي‌ترى از زبان را، با نمودار كردنِ  ارزش‌هايِ استتيكِ آن،  در خاطره‌يِ قومي مي‌نشانند كه زبانِ خدايي يا زبانِ قدسي شناخته مي‌شود. اين ميراثِ قومي آن‌چنان نيرومند است كه مي‌تواند، به رغمِ دگرگوني‌هايِ اساسي در ساختارِ آوايي و دستوري و واژگانيِ زبان، به نامِ ميراثِ مقدّس، همچنان به صورتِ ديرينه سده‌ها در خاطره‌ها نگاه داشته شود.

زبانِ نوشتاري بر اساسِ زبانِ گفتاري شكل مي‌گيرد، كه همان زبانِ «طبيعي» به شمار مي‌آيد. امّا، بر اثرِ رشدِ فرهنگ و نظامِ سياسي و اقتصادي در درونِ جامعه‌ها، نياز به نوشتار نيز پديد مي‌آيد. نوشتار، از همان آغاز، چه با كاربردهايِ خود در زمينه‌يِ كسب-و-كار و تجارت، چه امورِ كشورداري و مالياتي و سپاه‌داري، چه ثبتِ ادبيّاتِ ديني و جز-ديني، لايه‌هايِ گوناگونِ زبانمايه‌هايِ رشته‌كارانه (تخصّصي) را بر بسترِ زبانِ پايه‌ايِ طبيعي مي‌نشاند.
با پيدايشِ زبان‌نگاره (خط)ها و قشرِ اجتماعيِ ممتازى كه اين فن را مي‌شناسد، سيرِ جُدايش‌پذيري در زبان‌ها شتاب مي‌گيرد. اهلِ نوشتار (دبيران، كاهنان) كه در تمدن‌هايِ ديرينه از جايگاهى ويژه، تا حـّدِ يك كاستِ جداگانه، برخوردار بوده اند، رفته-‌رفته لايه‌هايِ ويژه‌يِ زبانيِ خويش را در دلِ زبانِ بومي رشد مي‌دهند كه خواندن و فهميدنِ آن‌ها نيازمندِ آموزشِ خاص است، حتّا تعلق به لايه‌يِ اجتماعي يا كاستِ خاص. نوشتار، بنا به طبيعتِ خود، محافظه‌كارتر از گفتار است و با تثبيتِ واج‌ها، دستورِ زبان، و واژگانِ آن در صورتِ معيّنى- كه همان صورتِ «درستِ» زبان دانسته مي‌شود- بسيار ديرتر و كندتر پذيرايِ تغيير مي‌شود، تا به جايى كه زبان‌هايى كه در گفتار از ميان رفته اند، مي‌توانند سده‌ها و هزاره‌ها در زبانِ نوشتار «زنده» بمانند. نمونه‌يِ آن زبان‌هايِ لاتيني و سانسكريت است. اهلِ نوشتار، برايِ نگاه‌داشتِ امتيازهايِ ويژه‌يِ خود مي‌توانند زبانِ نوشتار را چنان دستكاري كنند و از رابطه با زبانِ  طبيعي خارج كنند كه ”نااهل“ نتواند از آن سر درآورد. نمونه‌يِ آن زبان و زبان‌نگاره‌يِ پهلوي در دستِ دبيرانِ آرامي ست. نويسندگانِ نثرِ «مصنوع» و منشيانِ ديواني در دوران‌ِ سپسينِ تاريخِ ايران هم، با تبديلِ زبانِ طبيعي به زبانى يكسره ساختگي،  همين كار را  مي‌كرده اند.
اگر زبانِ طبيعي را زبانى بدانيم كه تأثيرِ اراده‌يِ آگاهانه‌يِ بشري در آن اندک است، با رشدِ فرهنگ و اقتصاد و فن‌آوري و لايه‌بنديِ طبقاتيِ جامعه‌يِ بشري، و نياز به توليدِ گفتمان‌هايى درخورِ نيازهايِ آن‌ها، خواسته‌ها و نيازهايِ آگاهانه و ناآگاهانه‌يِ بشري از جهت‌هايِ گوناگون در زبان اثر مي‌گذارند و برايِ سازگار كردنِ آن با خود بدان دست‌يازي مي‌كنند.



👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
♦️مشکل زبانی ما

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


🔻از متن: "زبان فارسی در قرون وسطای خود دست-و-پا می‌زند".

👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
♦️آیا زبان فارسی واقعا زبانی عقیم است؟

✍صالح سجادی

شاعر و پژوهش‌گر ادبی
۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

👇👇👇

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
22.04.202518:19
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۲

یکی از امضاکنندگان این بیانیه، که اکنون به دعوت یکی از بازوهای این فرقه در خارج از ایران و از طریق یکی از دانشگاه‌های امریکا، آنجاست؛ نویسنده و فعال فمینیست دیگری را به صرف این که گفته بود: «برخی مردمان این سرزمین/ عرب‌ها/ ممکن است جشن‌های دیگری غیر از نوروز را در سال جشن بگیرند، تهدید به «اخراج از دایره‌ی ایرانیت و ملت ایران» کرده بود. وقاحت را به جایی رسانده‌اند که یکی از آنها اخیرا گفت زبان‌های دیگر در برابر زبان فارسی پلاسند. و گفت این را با برهان و مقایسه می‌گوید. بلاهت این فرقه‌ی فسیل تمامی ندارد.

در این میان هر صدایی از هر انسان آزادی‌خواهی بلند شده، که از حق مردم ایران، به واقع مردم ایران، دفاعی کرده باشد؛ به شنیع‌ترین و زشت‌ترین شیوه‌ها طرد شده، تهدید شده و از حیثیت انسانی‌اش خلع شده.

مردم ایران، مردم ایران‌اند و هر آنچه که ایرانی است به همین مردم ساکن دره‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها و کوهستان‌ها تعلق دارد؛ نه به توی متوهم مزخرف توخالی که از مردمیت هیچ اثری در تو نیست. تکبر نفتی غلیظ و توخالی تو مردم ایران را از هم پراکنده؛ سرتاسر تاریخ را و فرهنگ را به دشنامی تبدیل کرده‌اید که وجود نازنین این مردم را روز و شب آزار می‌دهد. فرهنگ را چنان آلوده کرده‌اید، چنان محدود و تاریک و تنگ کرده‌اید که اگر کسی به نژادپرستانه‌ترین خزعبلات شما هم معترض باشد، به او تجزیه‌طلب خواهید گفت. مردم ایران، مردم ایرانند و تجزیه‌طلب شما هستید. امروز، من ضدایرانی‌تر و تجزیه‌طلب‌تر از شما بین این مردم نمی‌بینم. تجزیه‌طلب شمایید. شما فرقه‌ی باریک‌چشم و خرد، به واسطه‌ی نگاه تنگ و حقیرتان به انسان ایرانی، ایرانی را از هم پراکنده‌اید.

تجزیه‌طلب شمایید. شما "تهران" را از ایران جدا کرده‌اید و مفت‌خورانه به واسطه‌ی لوله‌ی نفتی که از جنوب مستقیما به این «شهر» تیره و آلوده و عمیقا غیرانسانی کشیده‌اید، به حیات زالووار خود ادامه می‌دهید. شما ایران را از ایرانی و زبان عزیز فارسی را از شیراز و اصفهان و کرمان و مشهد و همه جا دزدیده‌اید و در کارخانه‌های فاشیستی یکسان‌سازی تهران به سلاحی برای سرکوب و تحقیر و نژادپرستی و سلطه و مفت‌خوری تبدیل کرده‌اید.

"تهران‌زدگی" مهم‌ترین و هولناک‌ترین بیماری صدساله‌ی اخیر است که تمام ایران را گرفتار کرده و تمام لایه‌های وجودی و معرفتی این مردم را آلوده کرده است. خطر این بیماری از هر چه که پیش از این بوده بیشتر و عمیق‌تر است. وجودش را در معماری، اقتصاد، روابط شهری، مذهب، زبان و ادبیات وخیم فارسی تهرانی متبلور و مادی کرده است و بنابراین به مانع اصلی در برابر توسعه ایران و فرهنگ ایرانی بدل شده. تهران، تنها شهری است که من اثری از «روح ایرانی» و «روح ملی» در آن نمیبینم. تهران، روح این ملت را زندانی هوس و ولع مادی و خودخواهی پلید خود کرده است. ایده‌های فاشیستی سلطه‌طلبانه، تاریخ‌گرایی مرتجع و پس‌رونده، خشونت‌طلب و سلطنت‌طلب ایرانشهری، زاده‌ی «طبیعی» و منطقی و ضروری چنین شهری است. انسان «تهرانی» چنین است.

از بزرگ‌جوانمردان یاد گرفته‌ام که دماغ گنده‌دماغانِ متبختر را باید به خاک مالید. تردید ندارم مردم ایران، معلمان و کارگران و بازاری‌ها و شاعران و نویسندگانی که هنوز وجدان بیداری برایشان مانده است، و مردمانی که من هنوز نمی‌شناسم، این کار را خواهند کرد. در این سرزمین، بسیاری هنوز بیدارند. شما نخواهید توانست این پروژه‌ی پلیدِ از هم گسستن و پراکندنِ این مردم را به انجام رسانید. خنده و گریه و رقص و شادی و شعر و قصه و لحن و لهجه و رنگ و پوشش و کار و بود و نبود این مردم شما را شکست خواهد داد. اما، مردمی را خسته خواهید کرد. مردم خسته‌ای را خسته‌تر خواهید کرد.

نشستن بر سرِ لوله‌های نفت و مفت خوردن و باد کردن و دماغ بالا گرفتن و فرهنگ عینی و واقعی این مردم را تحقیر کردن، ننگ غلیظی است که از صورت و روح شما پاک نخواهد شد؛ و بخشیده نخواهد شد. شما احساس تعلق به مردم و به ایران را در نسل‌های ایرانی کشته‌اید؛ همان احساسی را که خود از آن بی‌بهره‌اید. مسئله‌ی شما البته که زبان فارسی، زبان ما و زبان همه‌ی مردمان دنیا تا آنجا که معنایی انسانی تولید کرده است -برابر با همه‌ی زبان‌های دنیا- نیست. مسئله شما سلطه است. به مقصود خود نخواهید رسید.
در برابر تفرعن شما، در هر کوچه ای در ایران شاعری زاده که شعرش چون انسانی است، چون سرشار از عشق و رهایی و تعالی است شما را شکست خواهد داد. در هر خانه ای هر خنده ای از مرگ برای شما بدتر است. شما چنان کرده اید که خنده و گریه و رقص و شادی مردمان اینجا و همه جا را دشمن خود کرده اید. شما ترحم برانگیزید.

ادامه دارد👇👇👇

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
21.04.202516:50
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸




♦️نداشتن روسری جرمه یا نداشتن کلاه کاسکت؟

الهه بلالی
۱ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

امروز صبحم رو با خبر تلخی شروع کردم؛ پسر یکی از دوستان‌مان تصادف کرده بود. موتورسواری بدون کلاه کاسکت… و حالا در بیمارستان، بین مرگ و زندگی معلق مانده.

با همین فکر از خانه بیرون زدم تا خرید کنم. در طول راه، دست‌کم ده‌ها موتورسوار دیدم که هیچ‌کدام کلاه ایمنی به سر نداشتند. کنار پیاده‌رو، وسط خیابان، پشت چراغ قرمز… بی‌خیال، راحت، بی‌حفاظ. انگار نه انگار که هر لحظه ممکن است یک ثانیه غفلت، جان‌شان را بگیرد.

از خودم پرسیدم:
چرا این‌همه قانون برای ظاهر آدم‌ها هست، ولی قانونی که برای حفظ جون است، این‌قدر بی‌اثر مانده؟ چرا باید زنی که روسری‌اش کمی عقب رفته، با تهدید و فشار مواجه شود، اما مردی که هیچ حفاظی برای جان‌اش  ندارد، بی‌نگرانی در خیابان‌ها رفت‌و‌آمد کند؟

طبق آمار رسمی، هر سال هزاران موتورسوار در کشورمان به دلیل استفاده نکردن از کلاه ایمنی جان‌شان را از دست می‌دهند. آیا این مرگ‌ها کم‌اهمیت‌اند؟ آیا جان انسان، پشت تعاریف ظاهری قانون پنهان شده؟

قانون اگر واقعاً برای حفظ نظم و امنیت است، باید جان انسان را مقدم بر همه چیز بداند. مردن در تصادف با سر برهنه، دردناک‌تر است یا نداشتن روسری؟ فاجعه‌بارتر است یا بی‌توجهی به جون خود و دیگران؟

من با دلِ سنگین خرید کردم و برگشتم خانه. همراه با سؤالی بی‌پاسخ:

در خیابانی که انسان‌ها بی‌کلاه، بی‌حفاظ، بی‌نگرانی می‌میرند، آیا واقعاً روسری مشکل اول جامعه است؟


#جرم
#ایمنی
@NewHasanMohaddesi
24.04.202507:04
♦️مشکل زبانی ما

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#داریوش_آشوری
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202507:50
♦️مشکل زبانی ما
ص۲

✍داریوش آشوری

بازنشر: ۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

چه گونه مي‌شود با اين زبانِ نوشتاريِ تُنُک‌مايه و لنگ و بيمار علم و فلسفه و فرهنگِ مدرن را در کل فهميد و فهماند؟ ما در روزگاری هستيم که همه‌يِ روزنامه‌هايِ ما نيز، از هر رنگ و هر بي‌رنگي و نيرنگی- استثناها به کنار- اغلب با همين زبان هر روز صفحه‌هايِ انديشه و هنر و ادبيات و نقد دارند که خواندنِ بسياری از مقاله‌ها‌شان، به دليلِ همين مشکلِ زباني،  سرگيجه‌آور و گاه، از شدتِ پريشاني و بي‌معنايي، تهوع‌آور است. زبانِ گنگ و بي‌سر-و-سامان گيجي و گولي و حماقت هم با خود مي‌آورد. اين خانه‌يِ کهنه‌يِ ويرانه را چه گونه مي‌توان بازسازي کرد که بشود به عنوانِ آدمِ قرنِ بيست و يکمي در آن زندگي کرد؟ خرابي‌هايِ آن از کجا ست؟ (برايِ پاسخ‌هايِ من به اين پرسش مي‌توانيد نگاه کنيد به کتابِ من، بازانديشيِ زبانِ فارسي.)
باري، ما بايد به اين مشکل بينديشيم، اگر بنا ست که از اين چاله يا چاهِ واپس‌ماندگيِ ذهني و زباني به در آييم. من به اندازه‌يِ توانِ انديشگي و علمي‌ام به آن مي‌انديشم و هنوز در پيِ فهمِ ژرف‌ترِ مسأله و چاره‌جويي برايِ آن ام. زيرا که به‌راستي مسأله‌يِ من است و گريبان‌ام را رها نمي‌کند. مقاله‌ای که در دنبال مي‌آيد تکّه‌ای ست از کارِ تازه‌ای که در اين زمينه در دست دارم. اين را برايِ آن پنجاه‑شصت نفری در اين وبلاگ مي‌گذارم که هر روز يا گاهگاهي به آن سر مي‌زنند. اگرچه شمارشان اندک است، اما شک ندارم که  ذهن‌هايِ جوان و جوينده و فرهيخته، آن‌هايی که سرشان برايِ مسائلِ مشکل درد مي‌کند، در ميان‌شان دستِ بالا را دارند. کسانی که به خود زحمتِ سرزدن به اين گوشه و خواندنِ اين حرف‌هايِ خشک و سنگين و چه‌بسا ملال‌آور را مي‌دهند، مثلِ من مشکل و مسأله‌ای دارند و در پيِ آگاهي به مسأله‌شان اند. پس قدم‌شان به سرِ اين سفره‌‌ مبارک!
فراسويِ زبانِ طبيعي
اين پرسش كه جهانِ مدرن توانايي‌هايِ زبانيِ خود و مايه‌يِ عظيمِ واژگانيِ خود و امكاناتِ توسعه‌يِ بي‌پايانِ زبانيِ خود را چه‌گونه و از كجا فراهم آورده است، ناگزير مي‌بايد ما را به پرسش از ماهيّتِ مدرنيّت و شيوه‌يِ نگرش و رفتارِ آن، از سويى نسبت به طبيعت و، از سويِ ديگر، نسبت به زبان برساند. زيرا اين دو مسأله با يكديگر ارتباطِ جدايي‌ناپذير دارند. اين جا باز با همان مسأله‌اى رو به رو هستيم كه جامعه‌شناسي به عنوانِ روياروييِ «جامعه‌يِ سنّتي» و «جامعه‌يِ مدرن» پيش كشيده است. تماميِ ويژگي‌هايى كه جامعه‌يِ مدرن را به عنوانِ جامعه‌يِ صنعتي از ’جامعه‌يِ سنّتي‘ جدا مي‌كند، در كار‌‌ِ زبان نيز بي چون‑و‑چرا بازتاب دارد. جامعه‌يِ صنعتي نسبت به طبيعت رهيافتى چيرگي‌خواه دارد و مي‌كوشد با ياريِ شناختِ علمي و دستكاريِ تكنولوژيك آن را در خدمتِ خود درآورد. امّا بنيادِ اين رهيافت بر آن انقلابى در نگرش به طبيعت قرار دارد كه از طبيعت جادوزدايي كرده و هاله‌هايِ رمز-و-رازِ متافيزيكي را از آن سترده و آن را عريان در  اختيار ِ انسان قرار داده است.
امّا، هر کشورِ صنعتي که علمِ كاربردي و تكنولوژي را از كشورهايِ مادرِ مدرنيّت و صنعت آموخته و به بازارِ جهانيِ توليد و فروشِ كالاهايِ صنعتي وارد شده باشد، به معنايِ دقيق و كاملِ كلمه مدرن نيست. جامعه‌هايِ دستِ دوّمِ صنعتي همواره دنبال‌روِ جامعه‌هايِ مادر اند. آن‌ها نه تنها از نظرِ علوم و تكنولوژي كه از نظرِ زباني نيز ناگزير دنباله‌رو و وام‌گيرنده اند. زبان‌هايِ اين جامعه‌ها، چه در قلمروِ علومِ انساني و ادبيات و هنر، چه در گستره‌يِ علومِ طبيعي و تكنولوژي،  ناگزير وام‌گيرنده اند و نمي‌توانند در پهنه‌هايِ بنياديِ نظري با زبان‌هايِ اصلي رقابت كنند.



👇👇👇


#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
23.04.202505:48
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸



♦️آیا زیان فارسی واقعا زبانی عقیم‌ است؟
ص۳

✍صالح سجادی

شاعر و پژوهش‌گر ادبی
۳ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


نتیجه: زبان فارسی، در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمرهً مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی برای واژه سازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمی تواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای کاستی های آن چاره ای اندیشیده شود.

https://t.me/salehsajadi/2509

https://t.me/salehsajadi/2510

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#صالح_سجادی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
22.04.202518:19
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۴

دکتر بهزاد باغی‌دوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

چرا از انسان مغرور و مستقل متنفرید؟ چرا مردم ایران را ذلیل و حقیر و مطیع و بنده می‌خواهید؟ چرا تا این درجه نفرت درون شما خانه کرده؟ این همه شهوت سلطه بر دیگری از کجا می‌آید؟ چرا این همه از شادیِ دیگری بی‌زارید؟ چرا همه‌ی وجود خود را بسته‌اید که با «برهان» ثابت کنید دیگران ناچیز و پلاس‌اند؟ چرا اینقدر با انسان همین‌جا و همین زمان اجنبی هستید؟ که حتی گریه‌تان و اندوهتان را بر قبر کسی که در سرزمین دیگری و هزار سال پیش بیشتر مرده است می‌برید؛ ولی این همه رنج و بیچارگی و شادی و غم و هیجان و لحن و موسیقی و خنده و گریه‌ی همین مردم را همین‌جا ندیده‌اید؟

این نوشته را خطاب به همه‌ی دوستانم، در همه جای این سرزمین عزیز، دوستانی که با آن‌ها خندیده‌ام، گریسته‌ام، عشق ورزیده‌ام، جنگیده‌ام و با رنج‌هایشان و دردهایشان عمیقا آشنا هستم تمام می‌کنم.

روشنفکران پیشین نتوانستند به‌روشنی این خطر بزرگ را ببینند. جلال این را ندید. او باید این را می‌دید تا غربزدگی او معنایی عمیق‌تر و جدی‌تر بیابد. غربزگی جلال را باید ذیل "تهران زدگی" خواند تا جریان روشنفکری ایرانی منتقد احیا شود و معنایی جدی‌تر بیابد؛ وگرنه تا روشنفکری ایران، متمرکز و وابسته به مفهوم تهران است؛ خود نیرویی مستعمره و پس‌رونده و مرتجع و نازا خواهد ماند. الطهران و ما الطهران و ما ادراک ما الطهران.

زبان فارسی به خودشیفتگی، به شوونیسم این گروه و قبیله‌ی خون‌ریز و مرتجع و تاریک‌اندیش و پلید آلوده شده. زبان فارسی را که می‌توانست و هنوز می‌تواند به یکی از عالی‌ترین امکانات معنوی و معرفتی انسان خلّاق فردا و پس‌فردای ایرانی بدل شود، به زبانی برای برده‌گیری و سلطه در دوره‌ی جدید تبدیل کرده‌اند و بنابراین، جاهلانه آن را به مانعی برای ایران شدن ایران درآورده‌اند. به واسطه‌ی این زبان، تاریخ را تحریف می‌کنند و از آن روایتی فاشیستی و سلطه‌طلبانه ارائه می‌دهند؛ فرهنگ‌های به واقع موجود ایرانی را که سرشار از غنای معنوی و لطافت انسانی است سرکوب می‌کنند. انسان ایرانی را که باید مغرور و سربلند و عزیز و عالی در جامعه‌ی ایرانی زندگی کند، عشق بورزد و با کرامت و عزت و بزرگی نفس بکشد؛ به این دلیل که با معیارهای یک شهر مزخرفِ بی‌اصولِ فروپاشیده از نظر اخلاقی و انسانی نمی‌سازد، تحقیر می‌کنند، آن هم کسانی را که حتی زبان دفاع از خود را ندارند. این فرقه بزرگترین لطمه ممکن را به زبان فارسی و به زبان‌های دیگر ایرانی و فرهنگ آن زده‌اند. ایرانی که نه به واسطه‌ی این یا آن زبان، یا فرهنگ یا مذهب، بلکه به واسطه‌ی احساس تعلق به این تنوع و غنای معنوی و باغ‌گونگی فرهنگی که خاک فرهنگی و معنوی، آن را مستعد رویش زبان‌ها و ادراک و فهم مختلف و متنوع، موسیقی، و هنر و فهم و مذهب کرده است؛ ایران شده است و درست لحظه‌ای که این یا آن فرهنگ، مذهب و زبان بر دیگری ترجیح داده شده و سلطه یافته، خاک فرهنگی آن سترون شده. این درک معنوی و احساسی و انسانی که در آن عدالت و برابری و احساس معنوی، بنیاد آن را شکل می‌دهد؛ ایران و ایرانیت و انسان ایرانی را معنی می‌بخشد. حقیقتا همّت شما برای نجات زبان فارسی از شرّ این فرقه‌ی شرور ضروری‌ترین اقدام انسانی تاریخ صدساله‌ی اخیر است. بلایی که بنیادگرایان مذهبی کله‌خشک بر سر اسلام و تشیع که می‌توانست (و می‌تواند) منبع الهام عالی‌ترین مفاهیم انسانی و معنوی در دنیای جدید -دنیایی که انسان گم‌شده و اندوهگین در انتظار خداست که بازگردد- آوردند، این فرقه‌ی پلیدِ نژادپرستِ تاریک‌اندیشِ نافرهیخته دارند بر سر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و به واسطه‌ی آن مردم عزیز ایران می‌آورند. نجات این زبان، تعهد انسانی و معنوی روشنفکر راستین امروز ایرانی است. نجات این زبان از شرّ "تهران‌زدگی"، از شرّ این قبیله‌ی بی‌اصول کوته‌بین و از خطر سقوط معنوی و انسانی است.

سکوت در برابر این فرقه جایز نیست. سکوت ما اکنون، سقوط ارزش‌های انسانی بسیاری است. ممکن است تاریخ فردا و پس‌فردا، جنایت فرهنگی این قبیله‌ی بدوی را فراموش کند؛ اما سکوت ما را نخواهد بخشید. خاموشی شما قلب انسان را می‌شکند.

پایان



🔻بیانیه هشت‌صد نفر:
https://ensafnews.com/586509/%d9%87%d8%b4%d8%af%d8%a7%d8%b1-%db%b8%db%b0%db%b0-%da%86%d9%87%d8%b1%d9%87-%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d9%88-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d9%86%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%a8%d9%87/

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
🌀 هشت درس از زندگی درخت

برای من، درخت یکی از زیباترین استعاره‌های زندگی‌ست.
درخت از بسیاری جهات، شبیه یک انسان خردمند، شکوفا و مهربان است. درخت هم‌زمان می‌روید، مقاومت می‌کند، و مهر می‌ورزد.
من از تماشای زندگی درخت، هشت درس ماندگار آموخته‌ام:

۱. رویش همیشگی

درخت همیشه در حال رشد است، از لحظه‌ای که جوانه می‌زند تا آخرین دم زندگی‌. برای درخت، رشد و رویش، بخشی از زندگی نیست؛ خودِ زندگی‌ست.

۲. پالایش و خودسازی

درخت قدرت تصفیه و خودپالایی دارد. می‌داند چه چیز به سود اوست و چه چیز به زیانش. بالاتر از آن، او می‌داند چگونه تلخ‌ها را به شیرین و رنج‌ها را به میوه‌ تبدیل کند. آب گل‌آلود را می‌گیرد و از آن شکوفه و میوه‌ی پاک می‌سازد. برگ‌ها و پوست‌های کهنه و آفت‌زده را می‌ریزد و شاخ و برگ‌ نو می‌رویاند.

۳. انعطاف و گشودگی

درخت، استوانه‌ای‌ست بی‌پشت و رو. نمی‌توان گفت کدام سویش پشت است و کدام رو. از همه‌سو نور می‌گیرد و از همه سو نسیم را بر تنش می‌پذیرد.

۴. تعالی در عین ریشه‌مندی
درخت ریشه در خاک دارد، تن در هوا و سر بر آسمان. او از زمین تغذیه می‌کند، اما در زمین نمی‌ماند. زمین برایش تکیه‌گاه است، نه مقصد؛ او رو به آسمان دارد. درختان حتی در روز مرگ، ایستاده می‌میرند.

۵. تکامل در عین تعادل

بدن درخت به رنگ خاک است؛ جایی که از آنجا آمده. اما گل‌ها و برگ‌هایش به رنگ زندگی و بالندگی‌ست. درخت هم‌زمان خاکی‌ست، سبز است و آسمانی است.

۶. مهرورزی و سخاوت

درخت به هیچ‌کس پشت نمی‌کند. میوه و سایه‌اش را از کسی دریغ نمی‌دارد؛ چه خوب، چه بد، چه زشت و چه زیبا، هر که به او نزدیک شود، بهره‌مند می‌شود.

۷. خودپذیری و نقص‌های زیبا
درخت یک استوانه‌ی صاف و بی‌نقص نیست. تنش پر از انحنا، شیار و گاهی جای زخم تبر است. اما همین‌هاست که وجود او را زیبا می‌کند؛ یادگاران زمستان‌های سخت، طوفان‌های زندگی و سال‌های ایستادگی.

۸. زندگی پربار

همه‌ی هستی درخت، نیکی و سودمندی است؛ از سایه و شاخه و چوب تا میوه، صمغ، و هوای تازه‌ای که به دنیا نثار می‌کند.

🔹 زندگی درخت، یک کتاب است، کتابی پرمعنا و خواندنی، داستانی از ریشه‌مندی، بالندگی، سخاوت و ایستادگی.

🔹 شاید بی‌دلیل نیست که ‌برگ کتاب‌ها از جنس درخت است؛ درخت حتی تن و جانش را به ما ارزانی می‌کند تا از آن کاغذ بسازیم، بر آن بنویسیم، بخوانیم و بیاموزیم، و مانند او ببالیم و رشد کنیم.

t.me/sasanhabibvand
♦️دشمنی با زبان مردم، محصول خودمداری و ملی‌گرایی است: پاسخ ام به دکتر مانی‌ی کلانی در باره‌ی زبان فارسی

✍حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


هر موقع زبان فارسی زایا و زاینده شد، یک مقاله‌ی علمی بنویسید و نشان دهید که زایا و زاینده است. من هم از شما تشکر خواهم کرد.

من با زبان فارسی دشمنی ندارم و با آن مشکلی ندارم. اصولا دشمنی با زبان مردم، محصول خودمداری و از پی‌آمدهای ایده‌ئولوژی‌ی ملی‌گرایی‌ی ایرانی است.

با یک بررسی‌ی تاریخی می‌توانیم دریابیم نخستین کسانی که با زبان جمعیت‌های مختلف ایرانی از در دشمنی درآمدند، چه کسانی بودند.

دشمنی با زبان فارسی، همانا پی‌روی‌ی وارونه از راه مخرب ملی‌گرایان ایرانی است و ما چنین خطایی را مرتکب نخواهیم شد. دفاع از حقوق زبانی‌ی اتنیک‌های ایرانی (کرد و ترک و عرب و ترکمن و گیلک و گرجی و بلوچ و لر و لک و غیره)، مستلزم دشمنی با زبان فارسی نیست. زبان فارسی نیز مثل دیگر زبان‌های فلات ایران، جزو سرمایه‌های فرهنگی‌ی ایران است.

#زبان
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#مانی_کلانی
#محمدرضا_باطنی
#زبان_به_مثابه_سرمایه
#عقیم_بودن_بالفعل_زبان

@NewHasanMohaddesi
Показано 1 - 24 из 466
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.