Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
- 𝑺𝒊𝒏🪞 avatar

- 𝑺𝒊𝒏🪞

اینجا دور هم پا توی دنیایی میذاریم‌ که خالقش خودمونیم-💚
میتونی من رو “سین” صدا کنی
#Mehrpour🫶🏻
Talk: @TheSinpvbot
.
.
.
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаAug 02, 2024
Добавлено на TGlist
Apr 16, 2025

Последние публикации в группе "- 𝑺𝒊𝒏🪞"

دیگه برام مهم نیست کاری ندارم
دوست ندارید چیزی نگید عیب نداره
میام فقط پارتامو مینویسم میرم چون بهتون قول دادم تمومش کنم
بعدشم یه فکری برا چنل میکنم
فکر کنم اینطوری بهتره🤍
تا اطلاع ثانوی ام قهرم
کلمات زیاد شد
براتون کم کم مینویسمشون هر چی شد امشب هر چی نشد فردا
بچه ها من واقعا نمی‌دونم مشکل چیه..
فقط این رو میدونم نبودنتون و اینکه حتی دوست نداری یه ری اکشن روی پستا بزنید خیلی بهم حس بدی میده
مثل این‌ میمونه دور از جونتون دارم برا دیوار مینویسم)))): و کسی نمیخونه
وگرنه اصلا ری اکشن زدم نزدن برام مهم نیست
خب بیاید بهم بگید مشکل چیه من درک میکنم
۱۸ سین یه ری اکشن؟ واقعا؟ ((:
عکاسی
مدل

-همیناست؟
نگاهی سرسری به لیست بلند بالای مهدی انداخت و سوتی زد.
-اووو چه خبره، مگه داریم سور‌ میدیم؟
وقتی دید صدایی ازش در نمیاد نگاهش رو توی خونه چرخوند
-مهدی؟ کجایی ؟
-اینجام نفس
دستش رو به چهار چوب در اتاق تکیه داد و گفت:
- چیکار میکنی؟
با لبخند ریزی محو موبایلش بود، سعید اخماش رو توی هم کشید، سمتش رفت و گوشیش رو از دستش کشید.
-چی میبینی؟
نگاهش بین مدل توی عکس و مهدی چرخید
-جریان چیه؟
مهدی سر خوش دستاش رو زیر سرش تکیه داد و گفت:
-چند وقتیه افتادم تو فکر عکاسی
سعید لباش رو روی هم فشار داد و گوشی رو توی دستش تکون داد.
-بخاطر این شازده؟
-اره خیلی کاراش خو…
تازه نگاهش به سعید افتاد که با قیافه ای پوکر نگاهش می‌کرد، تا به خودش بیاد سعید گوشی‌ رو‌ روی تخت انداخت و‌ از اتاق بیرون رفت.
مهدی سریع از جاش پرید و پشت سرش دوید .
-سعید، واسا بینم خره! عه وایسا میگم
دستش رو کشید و مجبورش کرد سمتش برگرده
-چته؟
-مزاحم دید زدنت نمیشم، میرم با مدله تنهات میذارم.
-مدل چیه دیوونه ، خوده عکاسه اس رفیق قدیمیه
-دیگه بدتر
-وایسا حسود
سعید ابرویی بالا انداخت و تند گفت:
-چی؟
مهدی به‌ زور‌ خنده اش رو‌ قورت داد و آروم گفت:
-با خودمم! مهدیِ حسود! چیکاره‌ پسره مردم داری؟ تو‌ رو چه به عکاسی؟
با شیطنت دستش رو دور کمر سعید انداخت و سرش رو روی شونه اش گذاشت.
-من همین ور دل سعیدی میمونم تا وقتی بپوسم!
سعید آروم خندید و شونه هاش رو گرفت و کمی عقب کشیدش
-خیلی خب ! خر شدم
-دور از جونت عزیزم
-حالا ولم میکنی؟
گره ی دستای مهدی محکم تر شد و تند گفت:
-کجا؟
-خرید دیگه مهدی
-من نیام؟
سعید محکم روی موهاش رو بوسید
-تو ماشین منتظرتم
اگه دوست دارید تو بات کلمه بدید🫴🏻
زمانش هم تا وقتی پایتخت شروع شه
دوست دارید بهم کلمه بدید من باهاش چند خط بنویسم؟ از مهرپور؟
عزیزم🫠
ولی یه چیزی به دلم نشسته
اینکه سعید تونسته اونقدری توی دل همه امون جا باز کنه که تقریبا همه با دیدن قسمت چهار دلمون گرفته (((:
چیکار کنیم که غم بازی امروز رو بشوره ببره؟
دلم به ایده ی جدید می‌خواد
ای کاش الان اونجا بودم و میتونستم ازت عکس بگیرم🫠💗
But I see here
In the back of my mind
All the time")❤️‍🩹🙂

𓏲࣪ ִֶ #𝙴𝚍𝚒𝚝𝚜 ″ #𝙴𝚕𝚌𝚕𝚊𝚜𝚒𝚌𝚘 ″ ##𝚂𝚊𝚎𝚎𝚍 •

𓄰 𝖮𝗅𝖽 𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆🪐" 𓄰
دقیقا ((:
البته اونجا دوستای بیشتری ام داشت اونجا محمد بود فاطیما بود کیوان بود
ولی سعيد تو زودیاک حالش بهتر بود:))

Рекорды

18.04.202523:59
172Подписчиков
15.04.202523:59
0Индекс цитирования
15.04.202520:41
89Охват одного поста
20.04.202515:42
0Охват рекламного поста
17.04.202523:59
13.64%ER
16.04.202523:59
52.98%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
16 APR '2517 APR '2518 APR '2519 APR '25

Популярные публикации - 𝑺𝒊𝒏🪞

16.04.202518:22
عکاسی
مدل

-همیناست؟
نگاهی سرسری به لیست بلند بالای مهدی انداخت و سوتی زد.
-اووو چه خبره، مگه داریم سور‌ میدیم؟
وقتی دید صدایی ازش در نمیاد نگاهش رو توی خونه چرخوند
-مهدی؟ کجایی ؟
-اینجام نفس
دستش رو به چهار چوب در اتاق تکیه داد و گفت:
- چیکار میکنی؟
با لبخند ریزی محو موبایلش بود، سعید اخماش رو توی هم کشید، سمتش رفت و گوشیش رو از دستش کشید.
-چی میبینی؟
نگاهش بین مدل توی عکس و مهدی چرخید
-جریان چیه؟
مهدی سر خوش دستاش رو زیر سرش تکیه داد و گفت:
-چند وقتیه افتادم تو فکر عکاسی
سعید لباش رو روی هم فشار داد و گوشی رو توی دستش تکون داد.
-بخاطر این شازده؟
-اره خیلی کاراش خو…
تازه نگاهش به سعید افتاد که با قیافه ای پوکر نگاهش می‌کرد، تا به خودش بیاد سعید گوشی‌ رو‌ روی تخت انداخت و‌ از اتاق بیرون رفت.
مهدی سریع از جاش پرید و پشت سرش دوید .
-سعید، واسا بینم خره! عه وایسا میگم
دستش رو کشید و مجبورش کرد سمتش برگرده
-چته؟
-مزاحم دید زدنت نمیشم، میرم با مدله تنهات میذارم.
-مدل چیه دیوونه ، خوده عکاسه اس رفیق قدیمیه
-دیگه بدتر
-وایسا حسود
سعید ابرویی بالا انداخت و تند گفت:
-چی؟
مهدی به‌ زور‌ خنده اش رو‌ قورت داد و آروم گفت:
-با خودمم! مهدیِ حسود! چیکاره‌ پسره مردم داری؟ تو‌ رو چه به عکاسی؟
با شیطنت دستش رو دور کمر سعید انداخت و سرش رو روی شونه اش گذاشت.
-من همین ور دل سعیدی میمونم تا وقتی بپوسم!
سعید آروم خندید و شونه هاش رو گرفت و کمی عقب کشیدش
-خیلی خب ! خر شدم
-دور از جونت عزیزم
-حالا ولم میکنی؟
گره ی دستای مهدی محکم تر شد و تند گفت:
-کجا؟
-خرید دیگه مهدی
-من نیام؟
سعید محکم روی موهاش رو بوسید
-تو ماشین منتظرتم
18.04.202509:32
دیگه برام مهم نیست کاری ندارم
دوست ندارید چیزی نگید عیب نداره
میام فقط پارتامو مینویسم میرم چون بهتون قول دادم تمومش کنم
بعدشم یه فکری برا چنل میکنم
فکر کنم اینطوری بهتره🤍
سعید: گادمک میشه بگید شوهرمو با دادشمو بیارن؟:)
گادمک: باهاشون صحبت میکنم چشم💘
Name: Say I am your choice ²
Couple: Mehrpor
Writer: Zeino🪽
#Shot
.
.
.
[Read here]

چی دوست داری ؟

#saeedmehri & #mehdimehdipour

For
But I see here
In the back of my mind
All the time")❤️‍🩹🙂

𓏲࣪ ִֶ #𝙴𝚍𝚒𝚝𝚜 ″ #𝙴𝚕𝚌𝚕𝚊𝚜𝚒𝚌𝚘 ″ ##𝚂𝚊𝚎𝚎𝚍 •

𓄰 𝖮𝗅𝖽 𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆🪐" 𓄰
16.04.202506:27
«پناهگاه» ، پارت هشتم
فردا ؛ ۲۸ فروردین ماه
🍃☕️
19:19
16.04.202512:16
عزیزم🫠
ولی یه چیزی به دلم نشسته
اینکه سعید تونسته اونقدری توی دل همه امون جا باز کنه که تقریبا همه با دیدن قسمت چهار دلمون گرفته (((:
16.04.202509:40
دقیقا !
هیچی زودیاک نمیشه دیگه🥲
16.04.202508:41
امیدوارم هفته دیگه مهرپور داشته باشیم🥲
16.04.202509:41
باید بریم دعوا با دانایی🙂🙂
16.04.202511:15
عزیزی که دیسلایک میدی رو پستا
مشکل چیه عزیزم؟بیا حرف بزنیم شاید حل شد🥲🫂😂
16.04.202519:09
بچه ها من واقعا نمی‌دونم مشکل چیه..
فقط این رو میدونم نبودنتون و اینکه حتی دوست نداری یه ری اکشن روی پستا بزنید خیلی بهم حس بدی میده
مثل این‌ میمونه دور از جونتون دارم برا دیوار مینویسم)))): و کسی نمیخونه
وگرنه اصلا ری اکشن زدم نزدن برام مهم نیست
خب بیاید بهم بگید مشکل چیه من درک میکنم
16.04.202517:49
اگه دوست دارید تو بات کلمه بدید🫴🏻
زمانش هم تا وقتی پایتخت شروع شه
یا مهدی رو بیارید
یا منم میرم
16.04.202509:32
بیخیال بچه ها پسره حوصله ی بازی نداشت تابلو مشخص بود
هر روز‌ که روز سعید نیست
بعدم بازی مافیا بازی اشتباهه سعید تا یه جایی زهرا رو‌ صد شهر‌داشت یهو با شات رفت بیرون سیاه بود سعید ام سیاه کرد
سعید حتی نتونست درست دفاع کنه-

نتیجه؟
هیچی
بنظرم به همین که یه تریبون مافیایی برای دیدن سعید داریم خودش خیلیه
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.