
همسرانه حریم زندگی💑
👈مطالب زناشویی،همسرداری💑
ایده،گیف و کلیپ و متن های عاشقانه💏
♻زیر نظر اَبَر گروه حریم زندگی♻
❌کپی حرام❌
✅فوروارد آزاد✅
✅ورود آقایون آزاد✅
ایدی ادمین 👇🧚♀👇🧚♀👇
@Yakamuz230
ایده،گیف و کلیپ و متن های عاشقانه💏
♻زیر نظر اَبَر گروه حریم زندگی♻
❌کپی حرام❌
✅فوروارد آزاد✅
✅ورود آقایون آزاد✅
ایدی ادمین 👇🧚♀👇🧚♀👇
@Yakamuz230
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаOct 11, 2020
Добавлено на TGlist
Feb 05, 2025Подписчиков
15 316
24 часа
60%Неделя
30%Месяц
4753.2%
Индекс цитирования
25
Упоминаний1Репостов на каналах0Упоминаний на каналах1
Среднее охват одного поста
1 683
12 часов724
162.3%24 часа1 683
509.7%48 часов2760%
Вовлеченность (ER)
0.36%
Репостов2Комментариев0Реакций0
Вовлеченность по охвату (ERR)
1.8%
24 часа0%Неделя0%Месяц
6.15%
Охват одного рекламного поста
1 604
1 час27617.21%1 – 4 часа32320.14%4 - 24 часа00%
Всего постов за 24 часа
9
Динамика
5
Последние публикации в группе "همسرانه حریم زندگی💑"
21.04.202518:27
فال ارمنی بازگشت معشوق صدرصد دقیق
https://t.me/falesaghar
https://t.me/falesaghar
https://t.me/falesaghar
https://t.me/falesaghar
21.04.202515:24
.
21.04.202510:46
#آموزشی
🟢زیاده روی در خوردن شوید،نیروی جنسی را ضعیف و اسپرم را خشک میکند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🟢زیاده روی در خوردن شوید،نیروی جنسی را ضعیف و اسپرم را خشک میکند
@harimezendgi👩❤️👨🦋


21.04.202510:45
🟢 آموزش #پوزیشن جنسی
نام : Plumber - لوله کش
درجه سختی : متوسط
طرف فعال : زن
⬅️ مرد نیمه نشسته روبروی زن قرار میگیرد و زن روی زانوهای خود و به طرف جلو خم شده و رابطه دهانی به راحتی صورت میگیرد
لذت بالای مرد
افزایش کیفیت رابطه
مناسب افراد دیر انزال
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نام : Plumber - لوله کش
درجه سختی : متوسط
طرف فعال : زن
⬅️ مرد نیمه نشسته روبروی زن قرار میگیرد و زن روی زانوهای خود و به طرف جلو خم شده و رابطه دهانی به راحتی صورت میگیرد
لذت بالای مرد
افزایش کیفیت رابطه
مناسب افراد دیر انزال
@harimezendgi👩❤️👨🦋


21.04.202510:45
#همسرانه
اصل مهم و البته اختلاف برانگیز در روابط زناشویی
_ پول :💵
مهمترین مشکل بین زوج های امروز “پول” است. یک طرف میخواهد پول را خرج کند و طرف دیگر می خواهد آن را پس انداز کند. یک طرف خوب پول در می آورد و دیگری نه و….
🚑 راه حل :
اگر زوج ها بتوانند یاد بگیرند که با یکدیگر برنامه ریزی کنند این مسائل بوجود نخواهد آمد. به عنوان مثال ،می توانند مقداری از پول را خرج و باقیمانده را پس انداز کنند.در ضمن ، بار مالی خانواده نباید بر دوش یک نفر باشد. (پول من_ پول تو...)
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اصل مهم و البته اختلاف برانگیز در روابط زناشویی
_ پول :💵
مهمترین مشکل بین زوج های امروز “پول” است. یک طرف میخواهد پول را خرج کند و طرف دیگر می خواهد آن را پس انداز کند. یک طرف خوب پول در می آورد و دیگری نه و….
🚑 راه حل :
اگر زوج ها بتوانند یاد بگیرند که با یکدیگر برنامه ریزی کنند این مسائل بوجود نخواهد آمد. به عنوان مثال ،می توانند مقداری از پول را خرج و باقیمانده را پس انداز کنند.در ضمن ، بار مالی خانواده نباید بر دوش یک نفر باشد. (پول من_ پول تو...)
@harimezendgi👩❤️👨🦋
21.04.202506:29
#صوتی
🔻مقدمات ازدواج
🟣 معیارسنجی در ازدواج
#دکتر_سعید_عزیزی
#ازدواج
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔻مقدمات ازدواج
🟣 معیارسنجی در ازدواج
#دکتر_سعید_عزیزی
#ازدواج
@harimezendgi👩❤️👨🦋
21.04.202506:28
#همسرانه
اگر قرار باشد كه سر هر مساله كوچكي و پيش پا افتاده اي جار و جنجال به پا كنيد،واقعا بعد از يك مدت از نظر روحي مريض خواهيد شد.
#بعضي از زنها آنقدر انرژي روحي و عصبي به خرج ميدهند كه مثلا چرا شوهرشان هر صبح موقع رفتن به سر كار لباسهاي منزلشان را سر جايش قرار نمي دهند.
و اعصاب وانرژي خود را بيهوده هدر ميدهند.
انرژي وجان خود را تلف مي كنند وچين وچروك به صورتشان مي اندازند و با داد و فرياد كردن خود را زودتر از موقع پير و فرسوده مي كنند وبدتر از همه ،عشق شوهرشان را به نفرت تبديل مي كنند كه مثلا چرا شوهرشان لباسش را به چوب رختي آويزان نكرده است!
#خودتان_قضاوت_كنيد آيا ارزش زيبايي و جواني خود وصحت و سلامت وصفاي خانه بيشتر است يا آن كه يك دقيقه وقت صرف كنيد وخودتان لباس شوهرتان را به چوب رختي آويزان کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ناملايمات كوچك را ناديده بگیرید!
اگر قرار باشد كه سر هر مساله كوچكي و پيش پا افتاده اي جار و جنجال به پا كنيد،واقعا بعد از يك مدت از نظر روحي مريض خواهيد شد.
#بعضي از زنها آنقدر انرژي روحي و عصبي به خرج ميدهند كه مثلا چرا شوهرشان هر صبح موقع رفتن به سر كار لباسهاي منزلشان را سر جايش قرار نمي دهند.
و اعصاب وانرژي خود را بيهوده هدر ميدهند.
انرژي وجان خود را تلف مي كنند وچين وچروك به صورتشان مي اندازند و با داد و فرياد كردن خود را زودتر از موقع پير و فرسوده مي كنند وبدتر از همه ،عشق شوهرشان را به نفرت تبديل مي كنند كه مثلا چرا شوهرشان لباسش را به چوب رختي آويزان نكرده است!
#خودتان_قضاوت_كنيد آيا ارزش زيبايي و جواني خود وصحت و سلامت وصفاي خانه بيشتر است يا آن كه يك دقيقه وقت صرف كنيد وخودتان لباس شوهرتان را به چوب رختي آويزان کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
21.04.202506:28
😈👅 #پوزیشن سکس دهانی
😘نکته ی اصلی نشستن روی صورت مردتان فقط نشستن نیست مگر اینکه هدفتان این است که با واژنتان او را بکشید.
😘با پاهای باز روی صورتش بشینید و چند سانت خودتان را بالاتر از صورتش نگه دارید تا او بدون فشار واژنتان را بخورد. او میتواند در همین حال باسن شما را هم بگیرید ، بالاخره چه کسی از گرفتن باسن بدش می آید ؟!
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
😘نکته ی اصلی نشستن روی صورت مردتان فقط نشستن نیست مگر اینکه هدفتان این است که با واژنتان او را بکشید.
😘با پاهای باز روی صورتش بشینید و چند سانت خودتان را بالاتر از صورتش نگه دارید تا او بدون فشار واژنتان را بخورد. او میتواند در همین حال باسن شما را هم بگیرید ، بالاخره چه کسی از گرفتن باسن بدش می آید ؟!
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
21.04.202506:28
#ایده_متن
" السلام
ای جان من ،،
#صبح آغوشَت #بخیر !!
#سارا_صحرا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
" السلام
ای جان من ،،
#صبح آغوشَت #بخیر !!
#سارا_صحرا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
21.04.202506:27
صبح ها خورشـــ🌞ــید بیدارم میکند،
تا هر دو به دنبال خوشبختی بگردیم...
صبحتون بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تا هر دو به دنبال خوشبختی بگردیم...
صبحتون بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋


post.reposted:
کانال تبادلات ژرف

20.04.202518:25
🏅اردیبهشت طلایی
👇دوست داری موفق بشی برحسب علاقه کلیک کن
🌍انگیزشی و موفقیت 📚کتاب
🌐زبان خارجی 🍔خلاقیت و نو آوری
👩❤️👨همسر داری و روابط ♻️آشپزی
🎁حس خوب ☂ علمی وپزشکی
📕ادبیات ☘طب سنتی
🍄پرورش گیاه
💥 پیشنهاد ویژه 🤩
👈چی بخوریم ولی لاغر باشیم
🎯هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@rti_ebi
👇دوست داری موفق بشی برحسب علاقه کلیک کن
🌍انگیزشی و موفقیت 📚کتاب
🌐زبان خارجی 🍔خلاقیت و نو آوری
👩❤️👨همسر داری و روابط ♻️آشپزی
🎁حس خوب ☂ علمی وپزشکی
📕ادبیات ☘طب سنتی
🍄پرورش گیاه
💥 پیشنهاد ویژه 🤩
👈چی بخوریم ولی لاغر باشیم
🎯هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@rti_ebi
20.04.202515:38
.
20.04.202515:37
20.04.202515:37
#پارت_714
یک هفته ای تموم از اون اتفاقات تلخ و شیرین میگذشت. ارسلان بخاطر من حاضر شده بود قید تنبیه
کردن مصیب رو بزنه و پرتش کنه بیرون البته بعداز کلی خط و نشون! خوشحال بودم که اینکارو کرده
چون حالا یکم آرومتر شده بودم.یعنی دیگه ترس نداشتم اگرهم گاه گاهی حس میومد سراغم خیلی کمتر
از دفعات قبل بود. اما اتفاق بهتر این بود که الناز و سیروان بالاخره وقت رفتنشون سر رسیده بود.
چیزی که منو از بابت رفتنشون خوشحال میکرداین بود که واقعا گاهی دخالتهای بیخودیشون زندگی منو
ارسلان رو تحت تاثیر قرار میداد. تا جلوی ماشینی که یوسف پشت فرمونش نشسته بود همراهیشون
کردیم. ارسلان عجله داشت و مدام ساعتش رو چک میکرد. النازکه انگار داره روی سن شوی لباس قدم
برمیداره و راه میره با کلی ناز و عشوه به سمت ماشین رفت و بعد رو کرد سمت غلام و گفت: -وسایل
مارو بزار توی صندوق ماشین... غلام چشمی گفت و اطاعت امر کرد. سیروان اومد سمت من.لبخند
زد و بعد لپ امیرسامو گرفت وگفت: -اوه! احساس میکنم قراره دلم خیلی برای این کوچولوی دوست
داشتنی و بانمک تنگ بشه! لبخند زدمو گفتم: -ماهم دلمون براتون تنگ میشه.این مدتی که اینجا بودین
واقعا بهتون عادت کرده بودیم. الناز دستکش چرم قهوه ای رنگش رو پوشید و بعد طعنه زنان نگاهی به
من انداخت وگفت: -مطمئنی عروس عمه! پرسشی و متعجب پرسیدم: -از چی الناز جون !؟ پوزخند
واضحی زد و گفت: -خب از اینکه رفتن ما خوشحالت نمیکنه! زدن این حرف جلوی بقیه از نظر من
نشون از بی شخصیتی اون بود نه ییشتر...با این حال من خیلی وقت بود که علاق ای به دهن به دهن
شدن با کسایی که محتاج اینن که بقیه فکرکنن حق باخودشون،نداشتم. دستمو پشت کمر امیرسام کشیدمو
گفتم: -نه الناز جان.اشتباه فکر میکنی.من از بودن مهمون تو این خونه همیشه خوشحال میشم. سیروان
برای پایان دادن به اراجیف خواهرش رو کرد سمت ارسلان گفت: -توهم بیا ارسلان...بیا و به ما سر
بزن شانار و سام روهم بیار...ما واقعا خوشحال میشیم ارسلان برای چندمین بار ساعت مچیش رو چک
کرد و بعد گفت: -حتما.ببخشید که نمیتونم تا فرودگاه همراهیتون بکنم.یه جلسه خیلی مهم دارم که نمیتونم به
وقت دیگه ای موکولش کنم سیروان با ارسلان دست داد و گفت: -بهش فکر نکن ارسی.. قه قهه وار
خندید: -آخ ببخشید.یادم رفت تو بدت میاد ارسی صدات بزنن.خب...امیدوارم بازم بتونیم همه رو
ببینیم.... واسه ندیدن ریخت پر افاده و تکبر الناز لحظه شماری میکردم. دلم میخواست زودتر بره و
شرش کنده بشه.زبونش عین نیش کبرای هندی بود !!! شیرین کنار گوشم گفت: -آخ خانمجان.چقده
خوشحالم که این عجوزه میخواد بره! به سختی جلوی خنده ام رو گرفتم و بعد چشم غره ای بهش رفتم و
گفتم: -عه شیرین.زشته نگو سر به زیر انداخت و گفت: -چشم خانمجان! رفتن الناز و سیروان یه کم طول
کشید و همین یکم زمان ارسلان برای رسوندن خودش به شرکت رو کمتر کرده بود. دستشو گرفتم و
گفتم: -باید بری؟ سرشو تکون داد و گفت: -آره.خیلی کار دارم. دلم نمیخواست بره.دوست داشتم کنارم
بمونه خصوصا که تو طول این یه هفته شاید سرهم رفته چند ساعت هم کنارم نبود. عاجزانه گفتم: -کاش
میشد نری.کی برمیگردی!؟ چونه امو گرفت و گفت: -نمیدونم.تونستم زود میام -خیلی وقت زود اومدنهای تو ختم میشه به ساعتی که منو امیرسام خوابیم -میام..سعی میکنم زودتر بیام.خب دیگه...برو داخل.برو
خم شد.امیرسام رو بوسید و بعدهم رفت سمت ماشینش.سوار شد و تو چشم به هم زدنی از خونه رفت....
کاش الاقل بهش میگفتم اینقدر با سرعت زیاد رانندگی نکنه. با رفتن ارسلان منم دیگه توی حیاط نموندم
و ترجیح دادم برم داخل
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یک هفته ای تموم از اون اتفاقات تلخ و شیرین میگذشت. ارسلان بخاطر من حاضر شده بود قید تنبیه
کردن مصیب رو بزنه و پرتش کنه بیرون البته بعداز کلی خط و نشون! خوشحال بودم که اینکارو کرده
چون حالا یکم آرومتر شده بودم.یعنی دیگه ترس نداشتم اگرهم گاه گاهی حس میومد سراغم خیلی کمتر
از دفعات قبل بود. اما اتفاق بهتر این بود که الناز و سیروان بالاخره وقت رفتنشون سر رسیده بود.
چیزی که منو از بابت رفتنشون خوشحال میکرداین بود که واقعا گاهی دخالتهای بیخودیشون زندگی منو
ارسلان رو تحت تاثیر قرار میداد. تا جلوی ماشینی که یوسف پشت فرمونش نشسته بود همراهیشون
کردیم. ارسلان عجله داشت و مدام ساعتش رو چک میکرد. النازکه انگار داره روی سن شوی لباس قدم
برمیداره و راه میره با کلی ناز و عشوه به سمت ماشین رفت و بعد رو کرد سمت غلام و گفت: -وسایل
مارو بزار توی صندوق ماشین... غلام چشمی گفت و اطاعت امر کرد. سیروان اومد سمت من.لبخند
زد و بعد لپ امیرسامو گرفت وگفت: -اوه! احساس میکنم قراره دلم خیلی برای این کوچولوی دوست
داشتنی و بانمک تنگ بشه! لبخند زدمو گفتم: -ماهم دلمون براتون تنگ میشه.این مدتی که اینجا بودین
واقعا بهتون عادت کرده بودیم. الناز دستکش چرم قهوه ای رنگش رو پوشید و بعد طعنه زنان نگاهی به
من انداخت وگفت: -مطمئنی عروس عمه! پرسشی و متعجب پرسیدم: -از چی الناز جون !؟ پوزخند
واضحی زد و گفت: -خب از اینکه رفتن ما خوشحالت نمیکنه! زدن این حرف جلوی بقیه از نظر من
نشون از بی شخصیتی اون بود نه ییشتر...با این حال من خیلی وقت بود که علاق ای به دهن به دهن
شدن با کسایی که محتاج اینن که بقیه فکرکنن حق باخودشون،نداشتم. دستمو پشت کمر امیرسام کشیدمو
گفتم: -نه الناز جان.اشتباه فکر میکنی.من از بودن مهمون تو این خونه همیشه خوشحال میشم. سیروان
برای پایان دادن به اراجیف خواهرش رو کرد سمت ارسلان گفت: -توهم بیا ارسلان...بیا و به ما سر
بزن شانار و سام روهم بیار...ما واقعا خوشحال میشیم ارسلان برای چندمین بار ساعت مچیش رو چک
کرد و بعد گفت: -حتما.ببخشید که نمیتونم تا فرودگاه همراهیتون بکنم.یه جلسه خیلی مهم دارم که نمیتونم به
وقت دیگه ای موکولش کنم سیروان با ارسلان دست داد و گفت: -بهش فکر نکن ارسی.. قه قهه وار
خندید: -آخ ببخشید.یادم رفت تو بدت میاد ارسی صدات بزنن.خب...امیدوارم بازم بتونیم همه رو
ببینیم.... واسه ندیدن ریخت پر افاده و تکبر الناز لحظه شماری میکردم. دلم میخواست زودتر بره و
شرش کنده بشه.زبونش عین نیش کبرای هندی بود !!! شیرین کنار گوشم گفت: -آخ خانمجان.چقده
خوشحالم که این عجوزه میخواد بره! به سختی جلوی خنده ام رو گرفتم و بعد چشم غره ای بهش رفتم و
گفتم: -عه شیرین.زشته نگو سر به زیر انداخت و گفت: -چشم خانمجان! رفتن الناز و سیروان یه کم طول
کشید و همین یکم زمان ارسلان برای رسوندن خودش به شرکت رو کمتر کرده بود. دستشو گرفتم و
گفتم: -باید بری؟ سرشو تکون داد و گفت: -آره.خیلی کار دارم. دلم نمیخواست بره.دوست داشتم کنارم
بمونه خصوصا که تو طول این یه هفته شاید سرهم رفته چند ساعت هم کنارم نبود. عاجزانه گفتم: -کاش
میشد نری.کی برمیگردی!؟ چونه امو گرفت و گفت: -نمیدونم.تونستم زود میام -خیلی وقت زود اومدنهای تو ختم میشه به ساعتی که منو امیرسام خوابیم -میام..سعی میکنم زودتر بیام.خب دیگه...برو داخل.برو
خم شد.امیرسام رو بوسید و بعدهم رفت سمت ماشینش.سوار شد و تو چشم به هم زدنی از خونه رفت....
کاش الاقل بهش میگفتم اینقدر با سرعت زیاد رانندگی نکنه. با رفتن ارسلان منم دیگه توی حیاط نموندم
و ترجیح دادم برم داخل
@harimezendgi👩❤️👨🦋
19.04.202510:33
#همسرانه
وقتی که هیچ شانسی برای تغییر همسرت نداری و دلایل خوبی داری که او را ترک نکنی ( یعنی می خواهی با او ادامه بدهی ) ، تنها راه باقی مانده این است که او را به همان صورتی که هست بپذیری .
اجازه بدهید همسرتان همان گونه ای که هست باشد و به جای این که سعی کنید او را تغییر دهید ، برخودتان تمرکز کنید . منظور از این حالت این نیست که با بی تفاوتی او را به حال خود رها کنید یا تسلیم او شوید ، بلکه او را به همان شکل که هست بپذیرید
پذیرش ، فرایند فعالی است که می تواند زندگی سراسر رنج را به یک زندگی معنادار تبدیل کند .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی که هیچ شانسی برای تغییر همسرت نداری و دلایل خوبی داری که او را ترک نکنی ( یعنی می خواهی با او ادامه بدهی ) ، تنها راه باقی مانده این است که او را به همان صورتی که هست بپذیری .
اجازه بدهید همسرتان همان گونه ای که هست باشد و به جای این که سعی کنید او را تغییر دهید ، برخودتان تمرکز کنید . منظور از این حالت این نیست که با بی تفاوتی او را به حال خود رها کنید یا تسلیم او شوید ، بلکه او را به همان شکل که هست بپذیرید
پذیرش ، فرایند فعالی است که می تواند زندگی سراسر رنج را به یک زندگی معنادار تبدیل کند .
@harimezendgi👩❤️👨🦋


Рекорды
21.04.202513:09
15.3KПодписчиков31.03.202523:59
2800Индекс цитирования05.02.202523:59
2KОхват одного поста05.02.202523:59
2.1KОхват рекламного поста31.03.202523:59
1.00%ER05.02.202523:59
14.22%ERRВойдите, чтобы разблокировать больше функциональности.