Notcoin Community
Notcoin Community
Proxy MTProto | پروکسی
Proxy MTProto | پروکسی
Proxy MTProto | پروکسی
Proxy MTProto | پروکسی
iRo Proxy | پروکسی
iRo Proxy | پروکسی
ES
Escapism
ES
Escapism
Период
Количество просмотров

Цитирования

Посты
Скрыть репосты
03.12.202402:57
وایبش رو دوست دارم
Переслал из:
𝖣𝗋ꤣ𝗀 avatar
𝖣𝗋ꤣ𝗀
Переслал из:
خفته‌درتاریکیِ؛ avatar
خفته‌درتاریکیِ؛
27.11.202415:42
اين پيام+اين پست رو فور كنيد؛
_بگم چنلتون چه وايبي داره و تبليغ بشه.

جوين نشدي فور نكن،ظرفيت:خط بخوره.
26.11.202415:25
@StandingNextT0You
26.11.202411:49
فور کنید + iD
بهتون پروفایل پیشنهاد بدم و بگم چیه اکانتتون قشنگه
جوین باشید
Переслал из:
بهـꨭشت یـخی avatar
بهـꨭشت یـخی
25.11.202418:41
☁️ : برفک های بهشتی پست ریپلای شده و همین پیغام و داخل سرزمین هاتون فوروارد کنید تا من بهتون از این ویدئو ها تقدیم کنم
03.12.202402:57
03.12.202402:54
- ایـن پـیام رو + ایـن پـسـت فـور کـنیـد، دو پـست مـشخـص کـنیـد فـور بـزنـم ایـنجـا ویـو بـگیـره.
جـوین بـاش فـور کـن.
Переслал из:
𝖣𝗋ꤣ𝗀 avatar
𝖣𝗋ꤣ𝗀
27.11.202415:41
در مه عمیقی قدم میزد، در انتظار خودِ واقعیش.
گیج و گمراه بود، کسی را نمیدید بویی را حس نمیکرد و صدایی جز تپش قلبش را نمیشنید، همه جا تاریک و تار بود.. درست مانند قلب او که تار عنکبوت دورش حلقه زده بود، میخواست برای نجاتش فریاد بزند اما حتی انرژیِ باز کردن لب هایش از هم را نداشت، افکارش مانند طوفانی درون مغزش به وزش در آمده و شروع به عذاب دادنِ او میکردند، او گم شده بود اما امیدوار؟ نه.
او امیدوار نبود، او تنها امید زندگی اش را باخته بود.. اما برای چه قدم میزد؟ دنبالِ چه چیزی بود؟ مالودیِ قلبش به چه چیزی اشاره داشت؟
بی هدف و نا امید قدم هایش را بر روی زمینی که حتی نمیدیدش میگذاشت و بی حس به دور دستی که با ماه پوشانده شده بود خیره بود.
لرزش دستانش، سست شدن پاهایش، حلقه زدن اشک هایش، تند شدن تپش قلبش.. این ها نشانه‌ی چه بود؟! او خیلی وقت بود تمامیِ این احساسات کوچک را از دست داده بود..
حس میکرد به نوری نزدیک میشود، به نوری بیکران و درخشنده، نوری از امید نوری از عشق.. هیجان زده بود و با چشم های درشت به سمت مکانی که قلبش به او دستور میداد قدم برمیداشت، جسم فرشته ای رو به رویش بود.. فرشته ای بدونِ بال که از خود نور میدهد مانند ماه، احساسات را زنده میکند مانند موسیقی، قلب را به تپش می اندازد مانند گرمایِ نفس بعد از بوسه.. این چه حسی بود؟
گیج به آن فرد خیره بود و نزدیکتر میشد.. چهره ای آشنا اما غریب.. چهره ای که انگار هزاران سال عاشقِ او بود اما حتی خودش باخبر نبود.. آن جسم، شروع دوباره‌ی آن فرد بود! ..
26.11.202415:25
فورکنید آیدی قرار بدید طبق وایب باهمدیگه شیپ‌ کنم.
برای شیپی که بیشترین ریکت رو بگیره سناریو مینویسم
جوین باش ، چک میشه
26.11.202411:48
″ فور کنید کاملش کنم براتون ″
اگه عاشقمی.....
جوین باشید
22.11.202408:04
@Every0neIsDumb
03.12.202402:57
https://t.me/CityofDeads
1k شدنت مبارک )
03.12.202402:54
- ایـن پـیام رو فـور کـنیـد، تـاچـنلـاتـونـو داخـلِ فـولـدر قـرار بـدم جـذب داشـته بـاشـید.
جـوین بـاش
فـور کـن، چـک میـشـه.
اشـک‌هایـی از جنـسِ یـاقـوت‌؛
بـا ایـنکـه خـاکـستـر نـیمـی بـیشـتر از وجـودش را فـرا گـرفتـه ‌؛ هـنوز بـرای نـفـس کشـیدن تـقلا و تـلاش مـیکند‌.
ذهـنش پـر از آشـوب بـود چـنانکـه گـرد‌بـادی پـر‌ از افـکار بـه دورِ سـرش می‌چـرخید ؛ ‌آغـاز و پـایـان‌هایـش فـرو‌رفتـه در درد و حسرتِ آغوشِ نداشته بود.
نبـض زنـدگانی در ثـانیه هـای تو هم رفتـه ی شـبِ سـیاه ، گـم کـرده بـود هماننده‌ صندوق‌چهِ اسراری که کلیدِ آن گم شده!
کـلمات برایـش درد آور اسـت زیرا دیگر یاد و خاطرهِ خوشی از کلمه‌ها ندارد ‌.
گـناه کـار و در عـین حـال بـی گـناه بـود و هـر روز بـیشـتر در خـودش فـرو مـی‌رود و در تاریکیِ شب پنهان میشود‌.
بـا هـر قـطره اشـکِ الهـه هـای آسـمان بـر روی ایـن خـاک هایـی هـمچـون قـلبِ گـرانبـهایـش ، غـرق در غـم و فـریـاد ها مـی‌شـود.
شـانه هایـش از سـنگیـنی مـی لـرزیدنـد و انـدوه تنـها حـسِ جـانـداری بـود که همـراهـی‌اش مـیکـرد‌.
26.11.202415:25
فورکنید از قسمت فیو چنلتون شات بدم
و یک برند معروف به چنلتون نسبت بدم .
جوین باش ، چک میشه
26.11.202411:45
فوروارد کنید به یک گل تشبیهتون کنم ‌.
جوین باشید چک میشه.
22.11.202408:04
Limit : 1044 / حضورتون باعث افتخاره
03.12.202402:55
Isfp
- مـیگـویـند گـناهـت نـابـخـشودنـی و بـزرگ اسـت کـه تـورا بـه جـهـنمِ مـن تـبعیـد کـرده انـد!

+ آری،گـنـاهِ مـن خـیلـی زیـبا و دوسـتداشـتنـی اسـت!
" 𝖢𝗅𝗂𝖼𝗄 𝗁𝖾𝗋𝖾 𝗍𝗈 𝗋𝖾𝖺𝖽 "
26.11.202416:37
@StandingNextT0You
26.11.202411:49
@StandingNextT0You
داستـان ما دروغِ محضـی بود کـه هـر دوی مـا به آن بـاور داشتیـم.
تو باور داشتی که قلبِ من زودتر از تو خواهد مُـرد؛
من باور داشتـم که تو، تا آخرین پیـچِ این مسیـرِ خاکستـری
کنـار من قدم خواهـی زد. چـه خیـال باطلـی! چـه دروغِ شیرینـی!
فکر می‌کردیم عشقـی ساخته‌ایـم کـه هرگـز ساخته نشـده.
امـا؛ تمـامِ کاخِ دروغینِ رویـاهای ما فـرو ریخـت.
تمـام چیزی کـه من بـه تو دادم، و تو بـه من دادی.
شاید احمـق بـودم که گمـان میکردم
اگر لبـه‌ی این پرتگاه بایستـم و پایـم به اشتباه بلغـزد،
برای گرفتن دست‌هـایم، از کوه‌های دور به سمت من پرواز خواهی کـرد.
امـا،‌ تو آن فرشته‌ی بی‌بـالِ خیـالِ من نبودی.
بال‌های تیـره‌ی تو، تکه پاره‌هـای قلبِ سوختـه‌ی خودِ من بودند
کـه با آن‌ها برای خود بـالِ پـرواز سـاختـه بـودی.
فرشته‌ی من؛ روحِ مُـرده‌ی مـرا در انتهای این پرتگاه رهـا کـردی.
حال من مانـده‌ام و صفحـات پـاره‌ شـده‌ای از وجـودِ تو در دستانـم
کـه با نـابـاوری به آن‌هـا نگـاه میکنـم.
تمـامِ آنچـه به تو دادم از بین رفت؛ تمـامِ وجـودم
در انتهای این پرتگاه سوخت و تو برای نجـاتِ من نیامـدی.
─╌ نوشتـه‌هـای‌سوختـه، ثـورا
چشیـد و نوشیـد و ‌حفـره‌ی داغِ دهانـش رو بـا زبون احسـاس کـرد.
[ بـرای خوانـدنِ پارت، کلیـک کنیـد. ]
Показано 1 - 24 из 55
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.