
رُگآ.
رُگآ؟ یه جایی بینِ واقعیته و خیال، بینِ اشک و لبخند.
-دستم به جایی بند نیست بگم کپی پیگرد قانونی دارد و فلان. ولی میتونم بگم کپی کنی بیشعوری و بس! دیگه خودت میدونی.-
موقع صحبت ادب رو هم رعایت کن، وگرنه ممکنه بلاک بشی:
@Rooogaaaaa_bot
-دستم به جایی بند نیست بگم کپی پیگرد قانونی دارد و فلان. ولی میتونم بگم کپی کنی بیشعوری و بس! دیگه خودت میدونی.-
موقع صحبت ادب رو هم رعایت کن، وگرنه ممکنه بلاک بشی:
@Rooogaaaaa_bot
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаJan 28, 2022
Добавлено на TGlist
Mar 03, 2025Подписчиков
1 020
24 часа00%Неделя
1-0.1%Месяц
111.1%
Индекс цитирования
0
Упоминаний0Репостов на каналах0Упоминаний на каналах0
Среднее охват одного поста
62
12 часов620%24 часа620%48 часов1480%
Вовлеченность (ER)
1.61%
Репостов1Комментариев0Реакций0
Вовлеченность по охвату (ERR)
6.08%
24 часа0%Неделя0%Месяц0%
Охват одного рекламного поста
123
1 час00%1 – 4 часа00%4 - 24 часа00%
Всего постов за 24 часа
0
Динамика
1
Последние публикации в группе "رُگآ."
29.03.202522:38
میدونی؟ از اون روز به بعد یه چیزی توی دلم سنگینی میکنه، مثل یه وزنه که هر لحظه داره فشارش بیشتر میشه. زخمت هنوز سر باز نکرده. یه چیزی مثل یه بغضِ کهنه، که راهِ گلو رو بسته و نمیذاره نفس بکشم.
از بیرون، شاید یه آدمِ آروم رو ببینن که داره کارهاشو انجام میده، با بقیه حرف میزنه، سعی میکنه شاد باشه. اما توو ذهنش، یه جنگِ تمامعیار برپاست. یه جنگ با خاطرات، با ترسها، با امیدهایی که دیگه نیستن.
باور کن سخته که بخوای این همه درد رو پنهون کنی. دیگه اوضاع سابق نیست. فرشته با دردای دیگهش سازش پیدا کرده بود. ولی این درد لعنتی نگرانی رو کجای دلش بذاره؟
مثل این میمونه که بخوای یه آتیش رو زیر خاکستر قایم کنی، آتیش خاموش نمیشه، فقط شعلههاش رو نمیبینی.
دلت میخواد داد بزنی، گریه کنی، از ته دل فریاد بزنی. اما یه چیزی جلوتو میگیره. یه ترسِ مبهم از قضاوت، از سرزنش، از اینکه نشون بدی چقدر آسیبپذیر شدی. حتی ترش از رد حرفای سابقت.. از تموم "مهم نیست" هایی که مهم بود و گذشتی ازشون.
این پنهونکاری، مثل یه زندونه که خودت واسه خودت ساختی. یه زندونِ بیدیوار که نمیتونی ازش فرار کنی. باید یه جوری تحمل کنی، باید یه جوری وانمود کنی که قوی هستی. فقط امیدوار باشی که این وزنه، کمرت رو نشکنه.. فقط امیدوار باشی این نگرانی تهش ختم به خیر بشه..
از بیرون، شاید یه آدمِ آروم رو ببینن که داره کارهاشو انجام میده، با بقیه حرف میزنه، سعی میکنه شاد باشه. اما توو ذهنش، یه جنگِ تمامعیار برپاست. یه جنگ با خاطرات، با ترسها، با امیدهایی که دیگه نیستن.
باور کن سخته که بخوای این همه درد رو پنهون کنی. دیگه اوضاع سابق نیست. فرشته با دردای دیگهش سازش پیدا کرده بود. ولی این درد لعنتی نگرانی رو کجای دلش بذاره؟
مثل این میمونه که بخوای یه آتیش رو زیر خاکستر قایم کنی، آتیش خاموش نمیشه، فقط شعلههاش رو نمیبینی.
دلت میخواد داد بزنی، گریه کنی، از ته دل فریاد بزنی. اما یه چیزی جلوتو میگیره. یه ترسِ مبهم از قضاوت، از سرزنش، از اینکه نشون بدی چقدر آسیبپذیر شدی. حتی ترش از رد حرفای سابقت.. از تموم "مهم نیست" هایی که مهم بود و گذشتی ازشون.
این پنهونکاری، مثل یه زندونه که خودت واسه خودت ساختی. یه زندونِ بیدیوار که نمیتونی ازش فرار کنی. باید یه جوری تحمل کنی، باید یه جوری وانمود کنی که قوی هستی. فقط امیدوار باشی که این وزنه، کمرت رو نشکنه.. فقط امیدوار باشی این نگرانی تهش ختم به خیر بشه..
19.03.202505:40
[تو آمدی زِ دورها و دورها زِ سرزمینِ عطرها و نورها
مرا بِبَر امیدِ دلنوازِ من ببر به شهرِ شعرها و شورها]
@Rooogaaaa
مرا بِبَر امیدِ دلنوازِ من ببر به شهرِ شعرها و شورها]
@Rooogaaaa
19.03.202502:42
نباید برای تو بنویسم، تا این حس نو ظهور در جانم عمیق تر نشود.. نباید برای تو بنویسم، تا تصویر چشمانت بیشتر از این در خواب هایم ریشه ندواند.. نباید برای تو بنویسم، تا شیرینی حرف هایت ، کامِ حسرت مرا بیشتر از این تلخ نکند.. نباید برای تو بنویسم، تا قلبم، تا جانم، به این ذوق عادت نکند.. نباید برای تو بنویسم، تا این راز برای ابد الدهر سر به مهر بماند.. نباید برای تو بنویسم جانا، نباید. و برای تو نمینویسم اگر چشم هایت بگذارند، اگر حرف هایت بگذارند، اگر دست هایت بگذارند، که نمیگذارند و من میمانم و مشتی نوشته که روی دستم باد میکنند، که برای تو مینویسم شان اما برای تو نمیخوانمشان..
18.03.202521:44
دلم انگشت های کوچیکی رو میخواد که دور انگشت شستم پیچیده بشن، دلم یک دلبستگی عمیق میخواد. یک دلبستگیِ ایمن بدون ترس از دست دادن.
18.03.202519:24
زیبایی محض!




18.03.202515:31
18.03.202514:46
گوگولیجات. :)))))
@Rooogaaaaa
@Rooogaaaaa
18.03.202514:28
بُهار خاشه ناوهِ تَه. :)))
18.03.202502:01
از "اندوه بزرگسالی" حرف میزنم. از رنجهای عمیق و ادامهداری که نه اشک میشوند، نه حرف میشوند، نه حتی اعتراض! رنجهایی که دیده و شنیده و فهمیده نمیشوند و زیر پوستهی روان انسان در جدیترین شکل ممکن جریان دارند و یک انسان را از درون به حالت فروپاشیدگی مطلق میرسانند. همان انسانی که مجبور است هر صبح در نقش یک والد، همسر، فرزند یا یک بزرگسال بالغ برخیزد، به محل کار برود، در جامعه باشد، با آدمها معاشرت و تعامل داشتهباشد و وانمود کند که حالش خوب است و در عینحال تلاش کند بهترین باشد و نقش خودش را به بهترین شکل ممکن ایفا کند، درست در همان لحظاتی که انسانی در درونش به حالت جنون و تسلیم ایستاده و به درماندهترین شکل ممکن فریاد میزند، بیآنکه حتی نزدیکترین کسانِ او بدانند و متوجه باشند!
از رنجهای بزرگسالی حرف میزنم. از مرحلهای که دیگر آدمها کمتر میخندند و دیرتر خوشحال میشوند و بیش از آنکه زندگی کنند، خیره میشوند و به فکر فرو میروند..
از رنجهای بزرگسالی حرف میزنم. از مرحلهای که دیگر آدمها کمتر میخندند و دیرتر خوشحال میشوند و بیش از آنکه زندگی کنند، خیره میشوند و به فکر فرو میروند..
17.03.202520:33
اسمت رو لبامه بیاراده چشمای تو از سرم زیاده
از قسمت دیدن تو شادم از بخت خوشم دل به تو دادم :)
@Rooogaaaa
از قسمت دیدن تو شادم از بخت خوشم دل به تو دادم :)
@Rooogaaaa
17.03.202514:48
از این پس، آینهای میشوم برای رفتارهایت. لبخند بزنی، گرم میشوم. سردی کنی، همان سردی را به خودت بازمیگردانم. از این به بعد، هر چه باشی، همان خواهم بود؛ نه بیشتر و نه کمتر!
17.03.202512:59
با جهان آشوب زدهام قدری مدارا کن.
17.03.202510:44
مدتیه شروع به نوشتن یه رمان کردم.
ژانر اصلیاش روانشناختیه، که با ژانر فلسفی و رازآلود ترکیب شده.
دنبالِ خواننده بودم که نقد کنه رمانم رو به هر نحوی. ولی خب، دیگه حوصلهی باید و یافتن پیوی های پاک شده رو نداشتم. و مهم تر از همه، از این ایده به اون ایده پریدن صرفا انرژیم رو میگرفت. و این کاری که میکنم پای یه اجبار میاره وسط.
اگر که دیدید وقت دارین. میخونین. و نقد میکنین و نظراتتون رو بیان میکنین و صرفا روح نیستید میتونین بیایین اینجا تا محض رضای خدا به منم یه کمکی بشه! باز هم تاکید میکنم من خوانندهای میخوام که نظرش رو بیان کنه. پیشاپیش هم میگم. پر از اشکاله رمان. پر از اشکال! و قرار نیست با یه اثر عالی روبرو بشید. اگه خوندید توضیحات رو. میتونید داخل لینک زیر عضو بشید. ممنون!
https://t.me/+JmE5pev2CNU4MjE0
ژانر اصلیاش روانشناختیه، که با ژانر فلسفی و رازآلود ترکیب شده.
دنبالِ خواننده بودم که نقد کنه رمانم رو به هر نحوی. ولی خب، دیگه حوصلهی باید و یافتن پیوی های پاک شده رو نداشتم. و مهم تر از همه، از این ایده به اون ایده پریدن صرفا انرژیم رو میگرفت. و این کاری که میکنم پای یه اجبار میاره وسط.
اگر که دیدید وقت دارین. میخونین. و نقد میکنین و نظراتتون رو بیان میکنین و صرفا روح نیستید میتونین بیایین اینجا تا محض رضای خدا به منم یه کمکی بشه! باز هم تاکید میکنم من خوانندهای میخوام که نظرش رو بیان کنه. پیشاپیش هم میگم. پر از اشکاله رمان. پر از اشکال! و قرار نیست با یه اثر عالی روبرو بشید. اگه خوندید توضیحات رو. میتونید داخل لینک زیر عضو بشید. ممنون!
https://t.me/+JmE5pev2CNU4MjE0
14.03.202510:53
دیگه راجع به چیزی عذر هم نمیخوام. هر کاری کردم خوب کردم! قهر بمونید!


14.03.202509:56
Рекорды
14.03.202511:22
1KПодписчиков27.11.202423:59
0Индекс цитирования07.03.202511:22
198Охват одного поста07.03.202511:22
158Охват рекламного поста22.02.202523:59
11.11%ER06.03.202503:32
17.44%ERRВойдите, чтобы разблокировать больше функциональности.