
Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

بهنام جودی
در این کانال مطالبی در حوزه ی تاریخ اندیشه، معرفی آثاری که ترجمه و تالیف کرده ام، و آثاری که مطالعه می کنم، و همچنین قطعاتی عمدتا از موسیقی ملی ایران و کلاسیک اروپایی به اشتراک می گذارم
ارتباط با من:
https://t.me/Behnam1988J
ارتباط با من:
https://t.me/Behnam1988J
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаЛют 11, 2019
Добавлено на TGlist
Бер 17, 2025Прикрепленная группа

تأملات chat
0
Рекорды
15.05.202523:59
458Подписчиков06.02.202523:59
0Индекс цитирования16.03.202505:47
211Охват одного поста16.03.202505:47
211Охват рекламного поста13.04.202511:29
9.19%ER23.02.202505:48
58.45%ERR15.05.202509:59
تمایز "سنت" در ایران با جهان عرب
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
12.05.202509:33
جواد طباطبایی، از درسگفتار فلسفه حق هگل
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas


12.05.202514:20
کتاب تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین (نظریه و روش)
نویسنده: راینهارت کوزلک و هانس الریش گومبرشت
ترجمه: بهنام جودی
انتشارات قصیده سرا
سال انتشار: ۱۴۰۴
۲۲۷صفحه
https://t.me/Historyandideas
نویسنده: راینهارت کوزلک و هانس الریش گومبرشت
ترجمه: بهنام جودی
انتشارات قصیده سرا
سال انتشار: ۱۴۰۴
۲۲۷صفحه
https://t.me/Historyandideas
12.05.202514:18
مجموعه ی ۸ جلدی فرهنگ "مفاهیم بنیادین تاریخی در زبان سیاسی-اجتماعی آلمانی"، طراح پروژه و سرویراستار: راینهارت کوزلک
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
12.05.202514:14
راینهارت کوزلک (1923-2006م) تاریخ نگار اندیشه و نظریه پرداز تاریخ، اهل آلمان، شاگرد و یکی از دوستان نزدیک حقوق دان آلمانی کارل اشمیت بود. رساله ی دکتری کوزلک تحت عنوان «نقد و بحران: روشنگری و آسیب زایی جامعه ی مدرن» تحت راهنمایی "غیررسمی" اشمیت و بسط ایده های اشمیت در کتاب «لویاتان در نظریه ی دولت تامس هابز» نوشته شد. رساله ی کوزلک تحت همان عنوان در قالب یک کتاب منتشر شد و سپس به چند زبان ترجمه شد. کارل لُویت یکی از داوران رساله کوزلک بود و کوزلک نیز یکی از مترجمان کتاب «معنا در تاریخ» لُویت از انگلیسی به آلمانی. اشمیت و لُویت تأثیرات بسیاری بر اندیشه کوزلک جوان داشتند و بخشی از مفروض نظری «تاریخ مفاهیم» او متأثر از تز سکولاریزاسیون است و این تأثیرات در آثار بعدی او نیز به شکل های مختلفی نمایان شد. کوزلک ویراستار اصلی و طراح پروژه ی بزرگ «مفاهیم بنیادین تاریخی» در آلمان بود که طی 25 سال و در 8 جلد تحت نظر او تدوین و منتشر شد. کوزلک در راستای توضیح و تکمیل «تاریخ مفاهیم» خاص خودش، آثار گوناگونی را تألیف کرده است که معمولا متشکل از مجموعه مقالات هستند. عمده ی آثار اصلی او به زبان های دیگر به ویژه انگلیسی ترجمه شده است مانند: نقد و بحران، آینده های گذشته، لایه های زمان، پراکتیس تاریخ مفاهیم، برخی از مقالات و مداخل مجموعه ی «مفاهیم بنیادین تاریخی». اکنون دو اثر از او به زبان فارسی ترجمه شده است یکی کتاب «تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین» و دیگری، «تاریخ مفهومی» (ترجمه عیسی عبدی). من دو مقاله نیز درباره کوزلک به زبان فارسی تألیف کرده ام که با جستجو در اینترنت می توان به آن ها دسترسی یافت و توضیحاتی مفصل درباره ی ریشه ها و فضای فکری او ارائه کرده ام. سال گذشته نیز با همکاری انجمن علوم سیاسی درسگفتار تاریخ مفاهیم کوزلک را ارایه کردم.
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
12.05.202514:16
نکته ای به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ مفهومی» رایْنهارْت کوزِلِکْ
کتاب تاریخ مفهومی کوزلک با ترجمه ی عیسی عبدی را انتشارات فرهامه روانه ی بازار نشر کرده است. این دومین اثری است که از کوزلک به فارسی منتشر می شود. پیش تر من کتابی با عنوان «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» را از او ترجمه کرده بودم. اکنون با انتشار این اثر، کم کم مطالبی دست اول برای آشنایی با اندیشه ی راینهارت کوزلک در جهان فارسی زبان در دسترس قرار می گیرد. این کتاب مجموعه مقالاتی است که کوزلک در حوزه ی «نظریه ی تاریخ» و «بنیادهایی برای نظریه ی تاریخ» نوشته است و این مجموعه مقالات در قالب کتاب «لایه های زمان» {-ِ تاریخی} به آلمانی منتشر شده بود. ترجمه ای انگلیسی نیز تحت همین عنوان از آن کتاب منتشر شده است. ترجمه ی فارسی از روی ترجمه ی انگلیسی با حذفیات انجام پذیرفته است. لذا در ادامه به دو نکته اشاره می کنم. نخست درباره ی موضوع کتاب، دوم درباره ی ترجمه ی فارسی.
نکته ی نخست و به طور کلی، کوزلک در این مجموعه مقالات تلاش کرده است نظرات خود را درباره ی تاریخ، تاریخ نگاری و مقولات آن طرح کند و با گسستی از تاریخ نگاری مرسوم که ایده هایی خطی یا دوری از «تاریخ» را دنبال می کردند، طرحی جدید دراندازد و مسائلی جدید مطرح کند: «امکان پذیری تاریخ ها». برای مثال، فصل های «لایه های زمان»، «داستان و واقعیت تاریخی»، «فضا و تاریخ»، «تاریخ و هرمنوتیک» و... مطالبی هستند که می تواند طرح او از نظریه اش درباره ی تاریخ و تاریخ نگاری را نمایان کند. حتی عنوان کتاب نیز نشان می دهد که تاریخ را چگونه می فهمد. مباحثی مانند لایه دار بودنِ زمان {-ِ تاریخی}، شتاب گیری تاریخ و... نظرگاه او به تاریخ را نشان می دهد. مهم تر اینکه تاریخ در نظر او با بازسازی «زبان» پیوند دارد و بحث «مفهوم» نیز از همین رو در نظر او برجسته است. اینکه هر لایه از زمان، واجد ویژگی های مختص به خود است و روندی از تحول را نشان می دهد، ثبت تجربه های گوناگون در هر لایه از زمان به واسطه ی مفاهیم و شکل دادن تجارب جدید به واسطه ی مفاهیم بوده است. به هررو، کوزلک موضع خاص خودش را دارد و مطالعه ی این اثر می تواند تا حدودی برخی ابهامات نظری کار او را در کتاب «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» روشن کند.
نکته ی دوم، این است که ترجمه ی فارسی این کتاب نسبت به نسخه ی انگلیسی دچار تحولاتی منفی شده است. نخست، از 16 فصل آن کتاب 11 فصل به فارسی ترجمه شده است. دوم، مترجم فارسی با مقدمه ای 4 صفحه ای عملا اطلاعات کلی به مخاطب فارسی زبان درباره ی کوزلک می دهد بدون اینکه تلاش کند تا دقیق تر و مفصل تر بحث کرده و مخاطب ناآشنا را با اندیشه ی کوزلک و مباحث مطروحه آشنا کند. اینکه چرا مترجم با حذفیات کتاب را ترجمه کرده است چندان روشن نیست و اینکه چرا دست به چنین گزینشی زده. حتی مقدمه ی مفصلی را که مترجمین انگلیسی برای آن کتاب نوشته و به معرفی اندیشه ی کوزلک پرداخته و نکات کلیدی اندیشه ی او و آبشخورهای آن را برجسته کرده اند، مترجم فارسی حذف کرده است! ترجمه ی مقدمه ی مترجمین انگلیسی نه تنها می توانست اطلاعاتی جامع در اختیار مخاطب فارسی زبان قرار دهد، بلکه می توانست برای برخی دیگر از مخاطبین زوایایی از رویکرد و خوانش جهان انگلیسی زبان از کوزلک را نیز برجسته کند. این را مقایسه کنید با کار مترجمینی مانند یدالله موقن که همواره در آثاری که ترجمه می کنند مقدمه ای مفصل نوشته و اطلاعات لازم درباره ی کتاب، موضوع بحث، اندیشه ی نویسنده و جایگاه آن کتاب در حوزه ی پژوهشی مورد نظر را برای مخاطب فارسی زبان نمایان می کنند، به گونه ای که در برخی مواقع صفحات مقدمه ی مترجمی مانند موقن معادل یکی از فصل های کتاب شده است! با اینکه ترجمه ی فارسی روان و خوب از کار درآمده؛ اما ترجمه ی برخی از اصطلاحات و مفاهیم نیازمند بازنگری است. برای مثال، عنوان کتاب که «Zeitschichten» است و به انگلیسی «SEDIMENTS OF TIME» ترجمه شده است که می توان «لایه های زمان» آن را ترجمه کرد، هرچند برخی منتقدین گوشزد کرده اند که بهتر است آن را به «لایه هایِ زمانِ تاریخی» ترجمه کرد. از همین رو، برای مثال، عنوان فصل نخست نیز چندان دقیق ترجمه نشده است: «لایه های زمانی» و... که می توان جداگانه درباره ی آن بحث کرد.
درنهایت، اینکه ترجمه ای خوب و روان از متفکری مانند کوزلک در جهان فارسی زبان منتشر شده است فرصتی برای ما مخاطبان است تا ضمن قدردانی از مترجم و ناشر، با مباحث جدی در حوزه ی تاریخ اندیشه بیش تر آشنا شویم. مطالعه این کتاب را توصیه می کنم.
https://t.me/Historyandideas
کتاب تاریخ مفهومی کوزلک با ترجمه ی عیسی عبدی را انتشارات فرهامه روانه ی بازار نشر کرده است. این دومین اثری است که از کوزلک به فارسی منتشر می شود. پیش تر من کتابی با عنوان «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» را از او ترجمه کرده بودم. اکنون با انتشار این اثر، کم کم مطالبی دست اول برای آشنایی با اندیشه ی راینهارت کوزلک در جهان فارسی زبان در دسترس قرار می گیرد. این کتاب مجموعه مقالاتی است که کوزلک در حوزه ی «نظریه ی تاریخ» و «بنیادهایی برای نظریه ی تاریخ» نوشته است و این مجموعه مقالات در قالب کتاب «لایه های زمان» {-ِ تاریخی} به آلمانی منتشر شده بود. ترجمه ای انگلیسی نیز تحت همین عنوان از آن کتاب منتشر شده است. ترجمه ی فارسی از روی ترجمه ی انگلیسی با حذفیات انجام پذیرفته است. لذا در ادامه به دو نکته اشاره می کنم. نخست درباره ی موضوع کتاب، دوم درباره ی ترجمه ی فارسی.
نکته ی نخست و به طور کلی، کوزلک در این مجموعه مقالات تلاش کرده است نظرات خود را درباره ی تاریخ، تاریخ نگاری و مقولات آن طرح کند و با گسستی از تاریخ نگاری مرسوم که ایده هایی خطی یا دوری از «تاریخ» را دنبال می کردند، طرحی جدید دراندازد و مسائلی جدید مطرح کند: «امکان پذیری تاریخ ها». برای مثال، فصل های «لایه های زمان»، «داستان و واقعیت تاریخی»، «فضا و تاریخ»، «تاریخ و هرمنوتیک» و... مطالبی هستند که می تواند طرح او از نظریه اش درباره ی تاریخ و تاریخ نگاری را نمایان کند. حتی عنوان کتاب نیز نشان می دهد که تاریخ را چگونه می فهمد. مباحثی مانند لایه دار بودنِ زمان {-ِ تاریخی}، شتاب گیری تاریخ و... نظرگاه او به تاریخ را نشان می دهد. مهم تر اینکه تاریخ در نظر او با بازسازی «زبان» پیوند دارد و بحث «مفهوم» نیز از همین رو در نظر او برجسته است. اینکه هر لایه از زمان، واجد ویژگی های مختص به خود است و روندی از تحول را نشان می دهد، ثبت تجربه های گوناگون در هر لایه از زمان به واسطه ی مفاهیم و شکل دادن تجارب جدید به واسطه ی مفاهیم بوده است. به هررو، کوزلک موضع خاص خودش را دارد و مطالعه ی این اثر می تواند تا حدودی برخی ابهامات نظری کار او را در کتاب «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» روشن کند.
نکته ی دوم، این است که ترجمه ی فارسی این کتاب نسبت به نسخه ی انگلیسی دچار تحولاتی منفی شده است. نخست، از 16 فصل آن کتاب 11 فصل به فارسی ترجمه شده است. دوم، مترجم فارسی با مقدمه ای 4 صفحه ای عملا اطلاعات کلی به مخاطب فارسی زبان درباره ی کوزلک می دهد بدون اینکه تلاش کند تا دقیق تر و مفصل تر بحث کرده و مخاطب ناآشنا را با اندیشه ی کوزلک و مباحث مطروحه آشنا کند. اینکه چرا مترجم با حذفیات کتاب را ترجمه کرده است چندان روشن نیست و اینکه چرا دست به چنین گزینشی زده. حتی مقدمه ی مفصلی را که مترجمین انگلیسی برای آن کتاب نوشته و به معرفی اندیشه ی کوزلک پرداخته و نکات کلیدی اندیشه ی او و آبشخورهای آن را برجسته کرده اند، مترجم فارسی حذف کرده است! ترجمه ی مقدمه ی مترجمین انگلیسی نه تنها می توانست اطلاعاتی جامع در اختیار مخاطب فارسی زبان قرار دهد، بلکه می توانست برای برخی دیگر از مخاطبین زوایایی از رویکرد و خوانش جهان انگلیسی زبان از کوزلک را نیز برجسته کند. این را مقایسه کنید با کار مترجمینی مانند یدالله موقن که همواره در آثاری که ترجمه می کنند مقدمه ای مفصل نوشته و اطلاعات لازم درباره ی کتاب، موضوع بحث، اندیشه ی نویسنده و جایگاه آن کتاب در حوزه ی پژوهشی مورد نظر را برای مخاطب فارسی زبان نمایان می کنند، به گونه ای که در برخی مواقع صفحات مقدمه ی مترجمی مانند موقن معادل یکی از فصل های کتاب شده است! با اینکه ترجمه ی فارسی روان و خوب از کار درآمده؛ اما ترجمه ی برخی از اصطلاحات و مفاهیم نیازمند بازنگری است. برای مثال، عنوان کتاب که «Zeitschichten» است و به انگلیسی «SEDIMENTS OF TIME» ترجمه شده است که می توان «لایه های زمان» آن را ترجمه کرد، هرچند برخی منتقدین گوشزد کرده اند که بهتر است آن را به «لایه هایِ زمانِ تاریخی» ترجمه کرد. از همین رو، برای مثال، عنوان فصل نخست نیز چندان دقیق ترجمه نشده است: «لایه های زمانی» و... که می توان جداگانه درباره ی آن بحث کرد.
درنهایت، اینکه ترجمه ای خوب و روان از متفکری مانند کوزلک در جهان فارسی زبان منتشر شده است فرصتی برای ما مخاطبان است تا ضمن قدردانی از مترجم و ناشر، با مباحث جدی در حوزه ی تاریخ اندیشه بیش تر آشنا شویم. مطالعه این کتاب را توصیه می کنم.
https://t.me/Historyandideas
12.05.202514:13
راینهارت کوزلک (۱۹۲۳-۲۰۰۶م)
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
12.05.202514:15
آثار کوزلک به زبان انگلیسی
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
16.05.202509:34
J. S. Bach: Oboe d'amore Concerto in A Major, BWV 1055R: I. (Allegro moderato)
https://t.me/Historyandideas
https://t.me/Historyandideas
15.05.202509:57
درباره ی مبانی "تاریخ مفاهیم" راینهارت کوزلک
اندیشه ی بنیادینی که در نوشتههای کوزلک درباره ی تاریخ مفاهیم جریان دارد، این گفته ی کانت است: «شهودها بدون مفاهیم، کور هستند.» کوزلک، در اواخر عُمر، تاریخ مفاهیم را اینگونه مشخص کرد: «بخشی از پژوهش تاریخی که زبان را نه همچون پدیدهای فرعی یا حاشیهای از آنچه «واقعیت» نامیده میشود، بلکه بهمثابه مرجع راهنمایی روششناسانه و تقلیلناپذیر می فهمد؛ {زبان} مرجعی که بدون آن نه تجربهای میتواند شکل گیرد و نه علوم طبیعی و نه علوم اجتماعی میتوانند وجود داشته باشند. برای تاریخ مفاهیم، زبان از یکسو نشانهای از «واقعیت» پیشِ روی ماست، و از سوی دیگر، عاملی در فرایند کشفِ واقعیت.» تاریخ مفاهیم می خواهد تاریخ نگاران را به این گفته مقید کند که زبان و واقعیت تاریخی را نمیتوان بهطور جداگانه بررسی کرد. بازسازی گذشته، در نهایت، به معنای بازسازی زبان خواهد بود، زیرا با استفاده ی درست از مفاهیم است که می توان تجربه ها را قابل فهم کرد. به عبارت دیگر، شناخت را نمیتوان به فکت های غیر-معرفت شناختی مانند دریافتهای حسی تقلیل داد. اینکه بدانیم یک سیب بر روی میز است، یا اینکه یک دولت گرفتار تجربه ی انقلاب شده، دانشی نیست که بتوان آن را از حالات روانشناختی و فرآیندهای شناختی استنتاج کرد. دریافتهای حسی لازماند، اما برای باورهای غیراستنتاجی کافی نیستند. از اینرو، پیشفرض تاریخ مفاهیم این است که نه شهودها یا دادههای حسی، بلکه مفاهیم هستند که بنیان دانایی و دعاوی معرفتی را تشکیل میدهند. و از همینرو، بررسی دقیق کاربردهای مفاهیم در گذشته باید یکی از اهداف محوری هر تاریخ نگار باشد. البته، باید توجه داشت که کوزلک یک تاریخ نگار بود و نه فیلسوف. بنابراین، به جای اینکه از منظری معرفت شناختی درباره ی ماهیت مفاهیم کاوش کند؛ مایل بود از منظری تاریخی به تبارشناسی مفاهیم بپردازد.
از نظر کوزلک، تغییر مفهومی همواره پیامد یک کنش اجتماعی است. هیچ شخصی بهتنهایی نمیتواند مدعی تغییر معنای یک واژه باشد. مفاهیم صرفاً در تبادلی جمعی و ارتباطی، جای گرفته در چارچوب یک اجتماع زبانی، می توانند تغییر یابند یا تثبیت شوند. کوزلک، مانند ویتگنشتاین متأخر، و برخلاف کانت، داشتن یک مفهوم را با تسلط بر کاربرد آن در یک اجتماع زبانی همسان می داند. معنای یک مفهوم از قواعد کاربرد آن شکل میگیرد. به عبارت دیگر، مفاهیم در ابتدا پدیدههایی اجتماعیاند نه ابزارهایی مستقل برای سوژه ی منفرد تا جهان خودش را بررسی کند. کوزلک مینویسد: «انسان منفرد، چونان موجودی زبانمند، از آغاز با هستی اجتماعی به وجود آمده است.» بنابراین، هیچکس مفاهیم خود را خلق نمیکند. همه ی ما قرضدهندگان و قرضگیرندگان هستیم. کوزلک استدلال میکرد که ما مفاهیمی روشن و شفاف در اختیار نداریم، مگر آنگاه که این مفاهیم در فرایند درک شدن از سوی دیگران روشن شده و وضوح یابند.
برخلاف برخی پستمدرنیستها، کوزلک باور داشت که میان دانش غیراستنتاجی و زبان همواره شکافی وجود خواهد داشت. مفاهیم زبانی تجربههایی که فرد از سر میگذراند بازتاب نمی دهند، و خود بهتنهایی تجربهها را پدید نمیآورند. هرچند تجربهها صرفاً از طریق زبان قابل فهماند، اما از زبان مستقلاند. او به ادعای کانتی باور داشت که شناخت و دانش با تجربه آغاز میشود، اما از دل تجربه بیرون نمی آید. او باور داشت که چیزی باید واقعاً روی داده باشد، به مثابه پیش نیاز، تا کسی بتواند دربارهاش سخن بگوید. از اینرو، زبان و تجربه دو موجودیت هستیشناختی متفاوتاند. کوزلک میگوید: «این دو به یکدیگر ارجاع دارند، بیآنکه بتوانند جای یکدیگر را بگیرند.»
برای اطلاعات بیش تر و دقیق تر بنگرید به:
Timothy Goering, D. (2013) "Concepts, History and the Game of Giving and Asking for Reasons: A Defense of Conceptual History" Journal of the Philosophy of History 7 (2013) 426-452.
https://t.me/Historyandideas
اندیشه ی بنیادینی که در نوشتههای کوزلک درباره ی تاریخ مفاهیم جریان دارد، این گفته ی کانت است: «شهودها بدون مفاهیم، کور هستند.» کوزلک، در اواخر عُمر، تاریخ مفاهیم را اینگونه مشخص کرد: «بخشی از پژوهش تاریخی که زبان را نه همچون پدیدهای فرعی یا حاشیهای از آنچه «واقعیت» نامیده میشود، بلکه بهمثابه مرجع راهنمایی روششناسانه و تقلیلناپذیر می فهمد؛ {زبان} مرجعی که بدون آن نه تجربهای میتواند شکل گیرد و نه علوم طبیعی و نه علوم اجتماعی میتوانند وجود داشته باشند. برای تاریخ مفاهیم، زبان از یکسو نشانهای از «واقعیت» پیشِ روی ماست، و از سوی دیگر، عاملی در فرایند کشفِ واقعیت.» تاریخ مفاهیم می خواهد تاریخ نگاران را به این گفته مقید کند که زبان و واقعیت تاریخی را نمیتوان بهطور جداگانه بررسی کرد. بازسازی گذشته، در نهایت، به معنای بازسازی زبان خواهد بود، زیرا با استفاده ی درست از مفاهیم است که می توان تجربه ها را قابل فهم کرد. به عبارت دیگر، شناخت را نمیتوان به فکت های غیر-معرفت شناختی مانند دریافتهای حسی تقلیل داد. اینکه بدانیم یک سیب بر روی میز است، یا اینکه یک دولت گرفتار تجربه ی انقلاب شده، دانشی نیست که بتوان آن را از حالات روانشناختی و فرآیندهای شناختی استنتاج کرد. دریافتهای حسی لازماند، اما برای باورهای غیراستنتاجی کافی نیستند. از اینرو، پیشفرض تاریخ مفاهیم این است که نه شهودها یا دادههای حسی، بلکه مفاهیم هستند که بنیان دانایی و دعاوی معرفتی را تشکیل میدهند. و از همینرو، بررسی دقیق کاربردهای مفاهیم در گذشته باید یکی از اهداف محوری هر تاریخ نگار باشد. البته، باید توجه داشت که کوزلک یک تاریخ نگار بود و نه فیلسوف. بنابراین، به جای اینکه از منظری معرفت شناختی درباره ی ماهیت مفاهیم کاوش کند؛ مایل بود از منظری تاریخی به تبارشناسی مفاهیم بپردازد.
از نظر کوزلک، تغییر مفهومی همواره پیامد یک کنش اجتماعی است. هیچ شخصی بهتنهایی نمیتواند مدعی تغییر معنای یک واژه باشد. مفاهیم صرفاً در تبادلی جمعی و ارتباطی، جای گرفته در چارچوب یک اجتماع زبانی، می توانند تغییر یابند یا تثبیت شوند. کوزلک، مانند ویتگنشتاین متأخر، و برخلاف کانت، داشتن یک مفهوم را با تسلط بر کاربرد آن در یک اجتماع زبانی همسان می داند. معنای یک مفهوم از قواعد کاربرد آن شکل میگیرد. به عبارت دیگر، مفاهیم در ابتدا پدیدههایی اجتماعیاند نه ابزارهایی مستقل برای سوژه ی منفرد تا جهان خودش را بررسی کند. کوزلک مینویسد: «انسان منفرد، چونان موجودی زبانمند، از آغاز با هستی اجتماعی به وجود آمده است.» بنابراین، هیچکس مفاهیم خود را خلق نمیکند. همه ی ما قرضدهندگان و قرضگیرندگان هستیم. کوزلک استدلال میکرد که ما مفاهیمی روشن و شفاف در اختیار نداریم، مگر آنگاه که این مفاهیم در فرایند درک شدن از سوی دیگران روشن شده و وضوح یابند.
برخلاف برخی پستمدرنیستها، کوزلک باور داشت که میان دانش غیراستنتاجی و زبان همواره شکافی وجود خواهد داشت. مفاهیم زبانی تجربههایی که فرد از سر میگذراند بازتاب نمی دهند، و خود بهتنهایی تجربهها را پدید نمیآورند. هرچند تجربهها صرفاً از طریق زبان قابل فهماند، اما از زبان مستقلاند. او به ادعای کانتی باور داشت که شناخت و دانش با تجربه آغاز میشود، اما از دل تجربه بیرون نمی آید. او باور داشت که چیزی باید واقعاً روی داده باشد، به مثابه پیش نیاز، تا کسی بتواند دربارهاش سخن بگوید. از اینرو، زبان و تجربه دو موجودیت هستیشناختی متفاوتاند. کوزلک میگوید: «این دو به یکدیگر ارجاع دارند، بیآنکه بتوانند جای یکدیگر را بگیرند.»
برای اطلاعات بیش تر و دقیق تر بنگرید به:
Timothy Goering, D. (2013) "Concepts, History and the Game of Giving and Asking for Reasons: A Defense of Conceptual History" Journal of the Philosophy of History 7 (2013) 426-452.
https://t.me/Historyandideas
16.05.202509:33
ایده آلیسم آلمانی به مثابه اثبات خویشتن خرد مدرن
(۴)
همه ی این تعارضات و بحران روشنگری، چه درونی یا بیرونی، در اواخر سده ی هجدهم عمومی شده و روشنگری از هر طرف مورد حمله قرار می گرفت، و شواهد نشان می داد تلاش برای اثبات خویشتن خرد مدرن از عهده ی این بحران بزرگ و دوران ساز دیگر برنخواهد آمد و دوباره سنت تبدیل به مرجع نهایی خواهد شد. اما اوضاع با انقلابی که کانت در فلسفه راه انداخت دگرگون شد. از 1770م آلمان تبدیل به صحنه ی نبرد خرد مدرن و جریان ضدروشنگری شد. همانطورکه گفتیم، ایده آلیسم آلمانی از دل «بحرانِ روشنگری» برآمد. تمام شاخه های ایده آلیسم آلمانی در پی حل این بحران بودند، بحرانی که تبعات آن در حوزه ی سیاست عملاً نفی آزادی و حق طبیعی و بازگشت به نظام های سلطانی مطلقه با حق الهی شاهان یا حاکمیت کلیسا بود. ایده آلیسم آلمانی در دفاع از عقل و آزادی که آرمان روشنگری بود پدیدار شد و اثبات خویشتن خرد مدرن را از حوالی 1800م با گذار از بحران روشنگری وارد مرحله ای برگشت ناپذیر کرد که اوج «بحرانْ اندیشی» بود. کانت، فیشته و هگل بحران اندیشان اصلیِ دوران جدید هستند. همانگونه که دیتر هنریش نیز تأکید کرده است، تمام اندیشه های ایده آلیسم آلمانی «نهایتاً برروی مفهوم آزادی بنا شده اند، [اما] مراتب ساختارهای نظام مند آن ها به طور معناداری متفاوت است.»
برای اطلاعات دقیق تر و مفصل تر بنگرید به:
بهنام جوی، (1403)، بحران در آگاهی اروپایی، اندیشه ی سیاسی مدرن و بحران اندیشی، جلد دوم 1680-1831میلادی، انتشارات هزاره سوم اندیشه
https://t.me/Historyandideas
(۴)
همه ی این تعارضات و بحران روشنگری، چه درونی یا بیرونی، در اواخر سده ی هجدهم عمومی شده و روشنگری از هر طرف مورد حمله قرار می گرفت، و شواهد نشان می داد تلاش برای اثبات خویشتن خرد مدرن از عهده ی این بحران بزرگ و دوران ساز دیگر برنخواهد آمد و دوباره سنت تبدیل به مرجع نهایی خواهد شد. اما اوضاع با انقلابی که کانت در فلسفه راه انداخت دگرگون شد. از 1770م آلمان تبدیل به صحنه ی نبرد خرد مدرن و جریان ضدروشنگری شد. همانطورکه گفتیم، ایده آلیسم آلمانی از دل «بحرانِ روشنگری» برآمد. تمام شاخه های ایده آلیسم آلمانی در پی حل این بحران بودند، بحرانی که تبعات آن در حوزه ی سیاست عملاً نفی آزادی و حق طبیعی و بازگشت به نظام های سلطانی مطلقه با حق الهی شاهان یا حاکمیت کلیسا بود. ایده آلیسم آلمانی در دفاع از عقل و آزادی که آرمان روشنگری بود پدیدار شد و اثبات خویشتن خرد مدرن را از حوالی 1800م با گذار از بحران روشنگری وارد مرحله ای برگشت ناپذیر کرد که اوج «بحرانْ اندیشی» بود. کانت، فیشته و هگل بحران اندیشان اصلیِ دوران جدید هستند. همانگونه که دیتر هنریش نیز تأکید کرده است، تمام اندیشه های ایده آلیسم آلمانی «نهایتاً برروی مفهوم آزادی بنا شده اند، [اما] مراتب ساختارهای نظام مند آن ها به طور معناداری متفاوت است.»
برای اطلاعات دقیق تر و مفصل تر بنگرید به:
بهنام جوی، (1403)، بحران در آگاهی اروپایی، اندیشه ی سیاسی مدرن و بحران اندیشی، جلد دوم 1680-1831میلادی، انتشارات هزاره سوم اندیشه
https://t.me/Historyandideas
16.05.202509:32
بحران روشنگری: بیرونی
(۳)
نظر دوم و عمده این است که بحرانْ بیرونی است و در نقدی ریشه دارد که ضدروشنگری به ویژه تجربه گرایی هیوم به روشنگری وارد کرده است. هیوم اندیشه ای را در نقد روشنگری و عقل باوری پروراند که نوعی شکاکیت و جبرگرایی مبتنی بر تجربه است. در نظر او، همه ی ایده ها از تجربه ی حسی برمی آیند. هرچند این اندیشه جدید نبود و لاک و بارکلی آن را طرح کرده بودند؛ اما هیوم دو نکته ی مهم را در تجربه گرایی طرح می کند که در حمله به عقل گرایی اساسی هستند: 1) میان انطباعات که نتایج مستقیم تجربه ی حسی اند و ایده ها که روگرفتی از انطباعات اند، تمایز وجود دارد. پس، کل ایده ها برآمده از انطباعات هستند چه به طور مستقیم -حسی- یا چه به طریق فعالیّت ذهنی. 2) تمایز بین روابط تصورات و امور واقع. به این معناکه ما از امور واقع به واسطه ی تجربه ی جهان آگاه می شویم و روابط میان تصورات نیز حقایقی تعریفی هستند که می توان آن ها را از معنای واژگان مربوطه استنتاج کرد. از نظر هیوم، این دو تمایز حق مطلب را در خصوص انواع ابژه های ممکن شناخت ادا می کنند. این مدعای هیوم حمله ای علیه عقل گرایی بود که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس مبنای شناخت را نه تجربه و حواس، بلکه متأثر از پیشرفت اثبات پذیر ریاضیات، بلکه عقل می دانستند. لذا، متافیزیک را راهی واقعی برای شناخت می دانستند. اما هیوم تجربه و به تبع علم برآمده از آن را مبنا می دانست. در نظر هیوم، هر تصوری بایستی به محک تجربه بخورد و اگر تصدیق و اثبات پذیر بود، علمی و صادق است در غیراینصورت ناموجه هستند. پس منبع شناخت ما تجربی است. اندیشه ی هیوم به این نتیجه می رسد که شناخت امور واقع نه مبتنی بر برهان، بلکه مبتنی بر تعمیم استقرایی است. نکته اینجاست بااینکه استدلال استقرایی بنیاد علم به شمار می رود و برای هدایت موفق جهان امری کاملاً ناگزیر است، اما اتکای ما بدان عقلانی نیست، بلکه شناخت ما از امور واقع، که کل آن بر استنباط های علّی ابتنا دارد و استقرایی است، نهایتاً نه بر عقل، بلکه بر عادت یا عرفیّات مبتنی است. به این معناکه، «کوشیدن برای توجیه عمل استنباط استقرایی براساس استنباط استقرایی به وضوح دُوری است و «فاقد توجیه عقلانی.» برای مثال، ما برحسب تجربه و عادت به این نتیجه رسیده ایم که آب در صفر درجه یخ می زند نه اینکه به لحاظ عقلانی به این نتیجه رسیده باشیم. بنابراین نخستین پیامد حمله ی هیوم به علیّت، شکاکیّت در مورد ظرفیت عقل برای توجیه باورهای انسان درباره ی امور واقع است. و دومین پیامد مهم این حمله تعیّن گرایی است. نقد علیّت به دست هیوم منجر به این شد که او «اراده ی آزاد» را نفی کند. بنابراین، هیوم نشان می دهد که تجربه گرایی ناگزیر به این نتیجه می انجامد که «منِ» انسانی صرفاً مکانیسمی پیچیده است و خروجی های رفتاری را به عنوان پاسخی از روی عادت، به ورودی های محیطی ایجاد می کند که با آن ها مواجه می شود. چنین «من»ی ناتوان از خودتعیّن گری عقلانی، و بنابراین ناتوان از تحقق آرمان های مدرنِ خودآیینی معرفت شناختی، اخلاقی و سیاسی است. بنابراین هیوم چالشی مستقیم و دشوار در برابر کسانی، همچون کانت و انقلابی های فرانسوی، پیش می نهد که مدعی حقیقت آزادی بشر بودند و از آن به دفاع برمی خاستند.
https://t.me/Historyandideas
(۳)
نظر دوم و عمده این است که بحرانْ بیرونی است و در نقدی ریشه دارد که ضدروشنگری به ویژه تجربه گرایی هیوم به روشنگری وارد کرده است. هیوم اندیشه ای را در نقد روشنگری و عقل باوری پروراند که نوعی شکاکیت و جبرگرایی مبتنی بر تجربه است. در نظر او، همه ی ایده ها از تجربه ی حسی برمی آیند. هرچند این اندیشه جدید نبود و لاک و بارکلی آن را طرح کرده بودند؛ اما هیوم دو نکته ی مهم را در تجربه گرایی طرح می کند که در حمله به عقل گرایی اساسی هستند: 1) میان انطباعات که نتایج مستقیم تجربه ی حسی اند و ایده ها که روگرفتی از انطباعات اند، تمایز وجود دارد. پس، کل ایده ها برآمده از انطباعات هستند چه به طور مستقیم -حسی- یا چه به طریق فعالیّت ذهنی. 2) تمایز بین روابط تصورات و امور واقع. به این معناکه ما از امور واقع به واسطه ی تجربه ی جهان آگاه می شویم و روابط میان تصورات نیز حقایقی تعریفی هستند که می توان آن ها را از معنای واژگان مربوطه استنتاج کرد. از نظر هیوم، این دو تمایز حق مطلب را در خصوص انواع ابژه های ممکن شناخت ادا می کنند. این مدعای هیوم حمله ای علیه عقل گرایی بود که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس مبنای شناخت را نه تجربه و حواس، بلکه متأثر از پیشرفت اثبات پذیر ریاضیات، بلکه عقل می دانستند. لذا، متافیزیک را راهی واقعی برای شناخت می دانستند. اما هیوم تجربه و به تبع علم برآمده از آن را مبنا می دانست. در نظر هیوم، هر تصوری بایستی به محک تجربه بخورد و اگر تصدیق و اثبات پذیر بود، علمی و صادق است در غیراینصورت ناموجه هستند. پس منبع شناخت ما تجربی است. اندیشه ی هیوم به این نتیجه می رسد که شناخت امور واقع نه مبتنی بر برهان، بلکه مبتنی بر تعمیم استقرایی است. نکته اینجاست بااینکه استدلال استقرایی بنیاد علم به شمار می رود و برای هدایت موفق جهان امری کاملاً ناگزیر است، اما اتکای ما بدان عقلانی نیست، بلکه شناخت ما از امور واقع، که کل آن بر استنباط های علّی ابتنا دارد و استقرایی است، نهایتاً نه بر عقل، بلکه بر عادت یا عرفیّات مبتنی است. به این معناکه، «کوشیدن برای توجیه عمل استنباط استقرایی براساس استنباط استقرایی به وضوح دُوری است و «فاقد توجیه عقلانی.» برای مثال، ما برحسب تجربه و عادت به این نتیجه رسیده ایم که آب در صفر درجه یخ می زند نه اینکه به لحاظ عقلانی به این نتیجه رسیده باشیم. بنابراین نخستین پیامد حمله ی هیوم به علیّت، شکاکیّت در مورد ظرفیت عقل برای توجیه باورهای انسان درباره ی امور واقع است. و دومین پیامد مهم این حمله تعیّن گرایی است. نقد علیّت به دست هیوم منجر به این شد که او «اراده ی آزاد» را نفی کند. بنابراین، هیوم نشان می دهد که تجربه گرایی ناگزیر به این نتیجه می انجامد که «منِ» انسانی صرفاً مکانیسمی پیچیده است و خروجی های رفتاری را به عنوان پاسخی از روی عادت، به ورودی های محیطی ایجاد می کند که با آن ها مواجه می شود. چنین «من»ی ناتوان از خودتعیّن گری عقلانی، و بنابراین ناتوان از تحقق آرمان های مدرنِ خودآیینی معرفت شناختی، اخلاقی و سیاسی است. بنابراین هیوم چالشی مستقیم و دشوار در برابر کسانی، همچون کانت و انقلابی های فرانسوی، پیش می نهد که مدعی حقیقت آزادی بشر بودند و از آن به دفاع برمی خاستند.
https://t.me/Historyandideas
16.05.202509:31
بحران روشنگری: درونی
(۲)
در نظر نخست، مبنی بر بحران درونیِ روشنگری، دو مدعای روشنگری: "نقد و ناتورالیسم" راه به "شک گرایی و ماتریالیسم" می بُرد. عقل گرایی که «نقد» را در کانون بحث خود قرار داده بود، «نقادی رادیکال» و به پرسش گرفتن هر باوری بود. به نظر می رسد این امر به ویژه در خصوص باورهایمان به واقعیت جهان بیرونی و ذهن های دیگر صادق باشد. با شک به این نکته می رسیم که هیچ دلیلی نداریم تا به حواسمان اعتماد کنیم و حتی اگر حواس را موثق بیابیم، برای ارائه ی شناختی کامل از ابژه ی فی نفسه به ما کافی نیستند. در سده ی هفدهم مونتنی و شارون، در سده ی هجدهم بایل و هیوم، به این شکاکیت دامن زدند. درباب ماتریالیسم نیز روشنگری پارادایم تبیینی یا «مکانیسم» خود را از فیزیک جدید گالیله، دکارت و نیوتن گرفته بود و بر کمیّت پذیری و دریافت ریاضی برای سنجش باور داشت. این باور روشنگری به دریافت ریاضی از طبیعت انجامید که تمامی قوانین آن می توانستند با ملاک های دقیق ریاضی صورت بندی شوند. لذا کمیّت پذیر است، پس مادی است. این ناتورالیسم روشنگری یا «پارادایم مکانیکی-ریاضیِ تبیین» صرفاً هرچیز مادی را می توانست توضیح دهد و منجر به ماتریالیسم شد که برای گریز از آن به نوعی دوگانه انگاری مبنی بر تمایزی شدید میان مادی و ذهنی روی آوردند. درنتیجه، حوزه ی ذهنی تبدیل به چیزی مرموز می شود که قابل توضیح با قوانین علمی نیست. این امر، باعث «بن بست منطقی» می شود که اندیشه ی روشنگری را لاجرم به ماتریالیسم یا دوگانه انگاری می کشاند. ماتریالیسم و دوگانه انگاری هیچ کدام قابل قبول نیستند چون اولی، ذهن را به ماشین تقلیل داده و منکر جایگاه متمایز آن می شود و دومی، ذهن را به چیزی مرموز تبدیل می کند. پس، با هیچ شرحی ممکن نیست کیفیت های خاص آن را بنا به قوانین طبیعی توضیح داد. از آنجاکه اصول بنیادیِ روشنگری، نقادی عقلانی و ناتورالیسم علمی بود این اصول به جای تثبیت عقلانیت و آزادی، به نظر می رسید به بحرانی اساسی دامن می زنند. هردو نتیجه غیرقابل قبول بودند. اگر شکاکیتْ باورهای عقل سلیم ما را به واقعیت جهان بیرونی، ذهن دیگران و حتی «خود»های ما تضعیف می کند، ماتریالیسم باور به آزادی، فناپذیری و جایگاه یگانه ی ذهن را تهدید خواهد کرد. بحرانِ روشنگری زمانی عمیق تر شد که فهمیدند نقادی و ناتورالیسم باعث تضعیف یکدیگر نیز می شوند. چراکه نقادی منجر به شکاکیت می شود و شکاکیت هم ناتورالیسم را تضعیف می کند، ناتورالیسمی که مبتنی بر واقعیّت مستقل طبیعت و ضرورت قوانین علمی است. درمقابل، ناتورالیسم منتهی به ماتریالیسم موجب تضعیف نقادی می شود. به گونه ای که مدعای عقل مبنی بر معیارهای جهانشمول را تضعیف می کند، چون ماتریالیسم به نسبی گرایی منتهی می شود، باتوجه به اینکه ادعا می کند هرچیزی، از جمله عقلانیت انسانی، محصول نیروهای مادی در زمان و مکان خاص است. مطابق این توضیح، دو اصل اساسی روشنگری یعنی نقادی و ناتورالیسم منجر به شکاکیت و ماتریالیسم شده بود. اما این بحران از کجا آغاز شد؟ از جایی که ادعا می شد عصر روشنگری همانا «عصر عقل» است، روشنگری عقل را تبدیل به عالی ترین مرجع داوری کرده بود و هرچیزی در تمامی حوزه ها و مسائل اخلاقی، دینی و سیاسی باید به محک نقادی عقل می خورد. عقل معیاری برای داوری درباره ی باورها، قوانین، آثار هنری و متون مقدس فراهم می کرد. در پیشگاه نقد، هیچ چیز مقدس یا خطاناپذیر نبود، البته به جز خودِ عقل.
https://t.me/Historyandideas
(۲)
در نظر نخست، مبنی بر بحران درونیِ روشنگری، دو مدعای روشنگری: "نقد و ناتورالیسم" راه به "شک گرایی و ماتریالیسم" می بُرد. عقل گرایی که «نقد» را در کانون بحث خود قرار داده بود، «نقادی رادیکال» و به پرسش گرفتن هر باوری بود. به نظر می رسد این امر به ویژه در خصوص باورهایمان به واقعیت جهان بیرونی و ذهن های دیگر صادق باشد. با شک به این نکته می رسیم که هیچ دلیلی نداریم تا به حواسمان اعتماد کنیم و حتی اگر حواس را موثق بیابیم، برای ارائه ی شناختی کامل از ابژه ی فی نفسه به ما کافی نیستند. در سده ی هفدهم مونتنی و شارون، در سده ی هجدهم بایل و هیوم، به این شکاکیت دامن زدند. درباب ماتریالیسم نیز روشنگری پارادایم تبیینی یا «مکانیسم» خود را از فیزیک جدید گالیله، دکارت و نیوتن گرفته بود و بر کمیّت پذیری و دریافت ریاضی برای سنجش باور داشت. این باور روشنگری به دریافت ریاضی از طبیعت انجامید که تمامی قوانین آن می توانستند با ملاک های دقیق ریاضی صورت بندی شوند. لذا کمیّت پذیر است، پس مادی است. این ناتورالیسم روشنگری یا «پارادایم مکانیکی-ریاضیِ تبیین» صرفاً هرچیز مادی را می توانست توضیح دهد و منجر به ماتریالیسم شد که برای گریز از آن به نوعی دوگانه انگاری مبنی بر تمایزی شدید میان مادی و ذهنی روی آوردند. درنتیجه، حوزه ی ذهنی تبدیل به چیزی مرموز می شود که قابل توضیح با قوانین علمی نیست. این امر، باعث «بن بست منطقی» می شود که اندیشه ی روشنگری را لاجرم به ماتریالیسم یا دوگانه انگاری می کشاند. ماتریالیسم و دوگانه انگاری هیچ کدام قابل قبول نیستند چون اولی، ذهن را به ماشین تقلیل داده و منکر جایگاه متمایز آن می شود و دومی، ذهن را به چیزی مرموز تبدیل می کند. پس، با هیچ شرحی ممکن نیست کیفیت های خاص آن را بنا به قوانین طبیعی توضیح داد. از آنجاکه اصول بنیادیِ روشنگری، نقادی عقلانی و ناتورالیسم علمی بود این اصول به جای تثبیت عقلانیت و آزادی، به نظر می رسید به بحرانی اساسی دامن می زنند. هردو نتیجه غیرقابل قبول بودند. اگر شکاکیتْ باورهای عقل سلیم ما را به واقعیت جهان بیرونی، ذهن دیگران و حتی «خود»های ما تضعیف می کند، ماتریالیسم باور به آزادی، فناپذیری و جایگاه یگانه ی ذهن را تهدید خواهد کرد. بحرانِ روشنگری زمانی عمیق تر شد که فهمیدند نقادی و ناتورالیسم باعث تضعیف یکدیگر نیز می شوند. چراکه نقادی منجر به شکاکیت می شود و شکاکیت هم ناتورالیسم را تضعیف می کند، ناتورالیسمی که مبتنی بر واقعیّت مستقل طبیعت و ضرورت قوانین علمی است. درمقابل، ناتورالیسم منتهی به ماتریالیسم موجب تضعیف نقادی می شود. به گونه ای که مدعای عقل مبنی بر معیارهای جهانشمول را تضعیف می کند، چون ماتریالیسم به نسبی گرایی منتهی می شود، باتوجه به اینکه ادعا می کند هرچیزی، از جمله عقلانیت انسانی، محصول نیروهای مادی در زمان و مکان خاص است. مطابق این توضیح، دو اصل اساسی روشنگری یعنی نقادی و ناتورالیسم منجر به شکاکیت و ماتریالیسم شده بود. اما این بحران از کجا آغاز شد؟ از جایی که ادعا می شد عصر روشنگری همانا «عصر عقل» است، روشنگری عقل را تبدیل به عالی ترین مرجع داوری کرده بود و هرچیزی در تمامی حوزه ها و مسائل اخلاقی، دینی و سیاسی باید به محک نقادی عقل می خورد. عقل معیاری برای داوری درباره ی باورها، قوانین، آثار هنری و متون مقدس فراهم می کرد. در پیشگاه نقد، هیچ چیز مقدس یا خطاناپذیر نبود، البته به جز خودِ عقل.
https://t.me/Historyandideas
16.05.202509:30
درباره ی بحرانِ روشنگری: بیرونی یا درونی؟
(۱)
اینکه مدافع سینه چاک «روشنگری» باشیم؛ اما ندانیم اندیشه ی روشنگری چیست؟ چه اصولی داشت، چه هدفی را دنبال می کرد و به چه نتایجی رسید؟ و ازهمه بدتر، در دفاع انقلابی از روشنگری در نهایت به تجربه گرایی، جبرگرایی، محافظه کاری و نفی کانت برسیم (!) باعث شگفتی است. من اینجا در مقام مخالف یا مدافع روشنگری سخن نخواهم گفت – البته که موضع خودم را دارم و درانتهای این یادداشت به آن خواهم پرداخت – و تلاش خواهم کرد تا دو موضع مهم درباره ی روشنگری را برجسته کنم که توضیح می دهند چرا ایده آلیسم آلمانی شکل گرفت و کانت چه دست آورد عظیمی داشت که انقلابی در نظر بود. بیزر از «بحران روشنگری» سخن می گوید که زمینه ساز ایده آلیسم آلمانی شد. به گونه ای که جریان روشنگری و دستاوردهای آن از اواخر سده ی هجدهم، «علائم یک بحران» را نشان می داد و همانگونه که کاسیرر نیز گفته است، سده ی هجدهم و عصر روشنگری، خود را عصر «خرد و نقد» می نامید و بنا داشت جهان قدیم، ancient regime، را برانداخته و به واسطه ی عقل طرحی نو دراندازد؛ اما روشنگری هرچه بیش تر اصول بنیادی خود را بسط می داد، نتایجش به مثابه بحران پدیدار می شد. ازهمین رو، دو نظر عمده درباره ی بحران روشنگری قابل اشاره است. در نظر نخست، بحران «درونی» و از تعارضات اندیشه ی روشنگری است. در نظر دوم، بحران «بیرونی» و نتیجه ی شک گرایی و جبرگراییِ ضدروشنگری.
https://t.me/Historyandideas
(۱)
اینکه مدافع سینه چاک «روشنگری» باشیم؛ اما ندانیم اندیشه ی روشنگری چیست؟ چه اصولی داشت، چه هدفی را دنبال می کرد و به چه نتایجی رسید؟ و ازهمه بدتر، در دفاع انقلابی از روشنگری در نهایت به تجربه گرایی، جبرگرایی، محافظه کاری و نفی کانت برسیم (!) باعث شگفتی است. من اینجا در مقام مخالف یا مدافع روشنگری سخن نخواهم گفت – البته که موضع خودم را دارم و درانتهای این یادداشت به آن خواهم پرداخت – و تلاش خواهم کرد تا دو موضع مهم درباره ی روشنگری را برجسته کنم که توضیح می دهند چرا ایده آلیسم آلمانی شکل گرفت و کانت چه دست آورد عظیمی داشت که انقلابی در نظر بود. بیزر از «بحران روشنگری» سخن می گوید که زمینه ساز ایده آلیسم آلمانی شد. به گونه ای که جریان روشنگری و دستاوردهای آن از اواخر سده ی هجدهم، «علائم یک بحران» را نشان می داد و همانگونه که کاسیرر نیز گفته است، سده ی هجدهم و عصر روشنگری، خود را عصر «خرد و نقد» می نامید و بنا داشت جهان قدیم، ancient regime، را برانداخته و به واسطه ی عقل طرحی نو دراندازد؛ اما روشنگری هرچه بیش تر اصول بنیادی خود را بسط می داد، نتایجش به مثابه بحران پدیدار می شد. ازهمین رو، دو نظر عمده درباره ی بحران روشنگری قابل اشاره است. در نظر نخست، بحران «درونی» و از تعارضات اندیشه ی روشنگری است. در نظر دوم، بحران «بیرونی» و نتیجه ی شک گرایی و جبرگراییِ ضدروشنگری.
https://t.me/Historyandideas
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.