اما باید از رجبی پرسید که چرا باید نوروز را که با نام گذاری فروردین بر ماه مربوط به آغاز آن آشکارا یک کوشش به اصطلاح «مؤبدی» شناخته میشود، به جای طلوع از درون آتشکده ها و جمع مؤبدان و دربارهای باشکوه و پرستون، برآمده از جامعه ساده روستایی دانست..؟ و در جامعه ی بسته ساسانی، انتقال یک آیین روستایی به مراسم پرشکوه درباری ، چنانکه خود مدعی میشوند، از چه راه صورت گرفته است؟
احتمالاً رجبی این اتفاق را حاصل پیوند مستحکم بین شاه و مردم خواهد شناخت. در مجموع پیداست که جست و جوی رجبی در هزاره های گمشده ی پیشین تنها منجر به گمراهی و در به دری بیش تر شخص وی در تاریخ شده است. زیرا یک آیین کهن هر چند اندک و ناچیز ولی باید به هر حال برای خود اسناد اثباتی و ملی داشته باشد و اگر در زمانی معین، یعنی سده های دوم تا چهارم هجری توضیح هر چیز درباره ایران منجر ونیازمند به یافتن یک سلسله افسانه و از جمله درباره نوروز شده است، پس مجموع آنها را میتوان حاصل کوشش «افسانه بافان» دانست و نه کوشش مردم برای پاسداری از یک آیین کهن.
این را دیگر باید رجبی بداند که در ایران پیش از اسلام، تسلسل تاریخی نبوده و سال شمار جدید با نخستین روز جلوس هر سلطان آغاز می شده است.
پس مردمی بدون تقویم و بدون تاریخ مسلسل از چه راهی نوروز را به عنوان نشانه ی طلوع سال می شناخته اند؟!...
@naserpourpirar_naria