
Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

𝗧𝗜𝗠𝗘 𝗢𝗨𝗧🌴
بیا با بچـههای تایماوت همراه بشیم و توی دنیاشون زندگی کنیـم..
𝙒𝙚𝙡𝙘𝙤𝙢𝙚 𝙩𝙤 𝙏𝙄𝙈𝙀𝙊𝙐𝙏 𝘽𝘼𝙍🍻
...
ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ: @Meowingtimebot
ᴍᴀᴅᴇ ʙʏ:ᴍᴇᴏᴡᴍᴇᴏᴡ
𝙒𝙚𝙡𝙘𝙤𝙢𝙚 𝙩𝙤 𝙏𝙄𝙈𝙀𝙊𝙐𝙏 𝘽𝘼𝙍🍻
...
ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ: @Meowingtimebot
ᴍᴀᴅᴇ ʙʏ:ᴍᴇᴏᴡᴍᴇᴏᴡ
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаГруд 29, 2024
Добавлено на TGlist
Бер 10, 2025Прикрепленная группа

MewMew bar🥛
9
Рекорды
08.04.202523:59
182Подписчиков09.03.202523:59
0Индекс цитирования10.03.202523:59
37Охват одного поста10.04.202522:23
0Охват рекламного поста15.03.202523:59
17.65%ER10.03.202523:59
24.34%ERR10.03.202518:06
For my cutie 🌴
اون لباس بیچاره وقتی به وجود اومده بود هیچ وقت فکر نمیکرد سرنوشتش انقدر بد باشه... طوری که هیونجین یقه های لباس رو چنگ زد و پسر کوچیکتر رو به دیوار کوبید باعث شد سونگمین از تعجب بناله.
"چیکار میکنی؟ دیوونه شدی؟"
"یا کیم سونگمین....یا من رو میبوسی....یا...."
سونگمین به هیونجین مست خیره شد...نمیتونست خنده اش رو کنترل کنه
"یا چی؟"
هیونجین شروع به گریه کرد
"منظورت چیه یا چی؟...واقعا بیشعوری اصلا باهات قهرم....باید همون اول گزینه ی بوسه رو انتخاب میکردی..."
سونگمین از این شرایط دوست پسرش خندید.... پسر بزرگتر رو هل داد و وقتی روی تخت افتاد زمزمه کرد
"بگیر بخواب...من با هیونجین مست کاری نمیکنم ولی فردا صبح که بیدار شدی قرار نیست در امان بمونی..."
هیونجین بین پتو ها چرخید درست وقتی که هیونجین توقع نداشت لب هاش رو بوسید و بعد بین اون بوسه ی عمیق و طولانی به دنیای رویاهاش رفت و توی رویا تا صبح سونگمین رو بوسید.
اون لباس بیچاره وقتی به وجود اومده بود هیچ وقت فکر نمیکرد سرنوشتش انقدر بد باشه... طوری که هیونجین یقه های لباس رو چنگ زد و پسر کوچیکتر رو به دیوار کوبید باعث شد سونگمین از تعجب بناله.
"چیکار میکنی؟ دیوونه شدی؟"
"یا کیم سونگمین....یا من رو میبوسی....یا...."
سونگمین به هیونجین مست خیره شد...نمیتونست خنده اش رو کنترل کنه
"یا چی؟"
هیونجین شروع به گریه کرد
"منظورت چیه یا چی؟...واقعا بیشعوری اصلا باهات قهرم....باید همون اول گزینه ی بوسه رو انتخاب میکردی..."
سونگمین از این شرایط دوست پسرش خندید.... پسر بزرگتر رو هل داد و وقتی روی تخت افتاد زمزمه کرد
"بگیر بخواب...من با هیونجین مست کاری نمیکنم ولی فردا صبح که بیدار شدی قرار نیست در امان بمونی..."
هیونجین بین پتو ها چرخید درست وقتی که هیونجین توقع نداشت لب هاش رو بوسید و بعد بین اون بوسه ی عمیق و طولانی به دنیای رویاهاش رفت و توی رویا تا صبح سونگمین رو بوسید.
10.03.202517:35
For my cutie 🌴
چان آخرین کلمه رو تایپ کرد دستش رو عقب کشید و با حس بازو های پسرک دور کمرش لبخندی زد.
"پیرمرد اگه همینجوری پیش بری چشم هات ضعیف میشه نمیتونی خوشگلی دوست پسرتو ببینی"
چان خندید و سرش رو چرخوند
"دوست پسر کوچولوی من یادش رفته این پیرمرد چشمش فقط یک نفر و یک چیز رو میبینه...تو و عشق تو"
سونگمین خندید
"برو یکم بخواب پیرمرد....تا صبح بیدار بودی"
"تموم شد....فردا میدمش به ناشر تا چک کنه..."
"پس باید جشن بگیریم"
چان بلند شد پسرک رو به سمت تخت هدایت کرد و بعد هردو روی تخت لم دادند
"بیا فعلا بخوابیم بیبی..فردا باید بهم جایزه بدی"
"تو روز روشن؟ واقعا که کریس"
"کیم سونگمین انقدر منحرف نباش..."
چان آخرین کلمه رو تایپ کرد دستش رو عقب کشید و با حس بازو های پسرک دور کمرش لبخندی زد.
"پیرمرد اگه همینجوری پیش بری چشم هات ضعیف میشه نمیتونی خوشگلی دوست پسرتو ببینی"
چان خندید و سرش رو چرخوند
"دوست پسر کوچولوی من یادش رفته این پیرمرد چشمش فقط یک نفر و یک چیز رو میبینه...تو و عشق تو"
سونگمین خندید
"برو یکم بخواب پیرمرد....تا صبح بیدار بودی"
"تموم شد....فردا میدمش به ناشر تا چک کنه..."
"پس باید جشن بگیریم"
چان بلند شد پسرک رو به سمت تخت هدایت کرد و بعد هردو روی تخت لم دادند
"بیا فعلا بخوابیم بیبی..فردا باید بهم جایزه بدی"
"تو روز روشن؟ واقعا که کریس"
"کیم سونگمین انقدر منحرف نباش..."


10.03.202503:34
Goodmorning my babies😉


10.03.202511:14
به خودم افتخار میکنم که استی هستم😃
🌴: #Straykids , #ot8
-----------------------------------
| Time out |
🌴: #Straykids , #ot8
-----------------------------------
| Time out |
08.04.202520:23
شما هروقت بخونی اشکال ندارهههه مامان نابی🫠🫂


10.03.202508:52
ویژوال لینو قدرت حرف زدن برای ادم نمیزاره
🌴: #Leeknow
--------------------------
| Time out |
🌴: #Leeknow
--------------------------
| Time out |
post.reposted:
ηαвι'ѕ ρℓαηєт˖ ִֶָ𐀔

10.03.202516:58
🖤 Comfort person :
The person who saved you 𖹭
acomfort person is someone who makes you feel happy and safe whenever you see them. They give you so much comfort.
The person who saved you 𖹭


10.03.202515:10
+روز اولی که دیدمت اخم های توی همت و جسه ی بزرگت باعث میشد حس کنم قراره با یک اشتباه سرم داد بکشی..
+درسته اشتباه کردم و توی یک چشم بهم زدن شده بودی کل زندگیم
+امروز دارم بهت اینها رو میگم تا از احساساتم باخبر باشی مطمعن باش بعد از اعتراف فرار میکنم پس اگه دوستم داری دستم رو بگیر و نذار برم....کریس
#theroomisout #chanlix
---------------------------------------
| timeout |
+درسته اشتباه کردم و توی یک چشم بهم زدن شده بودی کل زندگیم
+امروز دارم بهت اینها رو میگم تا از احساساتم باخبر باشی مطمعن باش بعد از اعتراف فرار میکنم پس اگه دوستم داری دستم رو بگیر و نذار برم....کریس
#theroomisout #chanlix
---------------------------------------
| timeout |
10.03.202518:20
For my cutie 🌴
چان به اطراف نگاهی کرد کراش عزیزش امروز نیومده بود اما چان امروز از قصد لباس آستین حلقه ای تنگش رو پوشیده بود تا توجه چانگبین رو جلب کنه...به بازوهای قدرتمندش توجه کنه و شاید به چیزهایی خیلی بیشتر از قدرت بدن چان فکر کنه...شاید خیلی فراتر.
ولی الان که اونجا نبود چان کسل تر از همیشه بعد از هر ست کمتر استراحت میکرد.
وقتی وزنه ها رو توی دستش گرفت و درست موقعی که برای اسکات نشست حس کرد فرم بدنش بهم ریخته وزنه ها بیش از حد نبودن اما امروز خیلی هواس پرت بود. اما همون موقع دست هایی روی کمرش قرار گرفت و به تعادل چان کمک کرد و بعد زمزمه ای کنار گوشش شنید که باعث شد تمام تمرکزش رو از دست بده.
"منتظرم بودی آقای بنگ؟..."
بنگچان سریع بلند شد و به چانگبین خیره شد با تعجب اما نمیتونست ریشه هایی از خوشحالی و چیزی بیشتر رو مخفی کنه.
"اومدم گفتم شاید دلت برام تنگ شه...."
چان اروم خندید حقا که چانگبین پسر شیطونی بود که با حرف هاش دل چان رو برده بود.
"خوب شد اومدی...امروز هیچکسی نبود بره رومخم..."
چان به اطراف نگاهی کرد کراش عزیزش امروز نیومده بود اما چان امروز از قصد لباس آستین حلقه ای تنگش رو پوشیده بود تا توجه چانگبین رو جلب کنه...به بازوهای قدرتمندش توجه کنه و شاید به چیزهایی خیلی بیشتر از قدرت بدن چان فکر کنه...شاید خیلی فراتر.
ولی الان که اونجا نبود چان کسل تر از همیشه بعد از هر ست کمتر استراحت میکرد.
وقتی وزنه ها رو توی دستش گرفت و درست موقعی که برای اسکات نشست حس کرد فرم بدنش بهم ریخته وزنه ها بیش از حد نبودن اما امروز خیلی هواس پرت بود. اما همون موقع دست هایی روی کمرش قرار گرفت و به تعادل چان کمک کرد و بعد زمزمه ای کنار گوشش شنید که باعث شد تمام تمرکزش رو از دست بده.
"منتظرم بودی آقای بنگ؟..."
بنگچان سریع بلند شد و به چانگبین خیره شد با تعجب اما نمیتونست ریشه هایی از خوشحالی و چیزی بیشتر رو مخفی کنه.
"اومدم گفتم شاید دلت برام تنگ شه...."
چان اروم خندید حقا که چانگبین پسر شیطونی بود که با حرف هاش دل چان رو برده بود.
"خوب شد اومدی...امروز هیچکسی نبود بره رومخم..."
10.03.202517:53
For my cutie 🌴
جیسونگ مقابل مرد نشست
"باید تمومش کنیم چان...."
اشک توی چشم های قشنگش حلقه زده بود
"پدر و مادرم ازم متنفرن...متنفر نبودن ولی وقتی فهمیدن من به پسرها تمایل دارم ازم متنفر شدن... باید....با یه دختر وارد رابطه شم وگرنه....وگرنه"
نتونست ادامه بده بغض گلوش رو چنگ میزد و درد روحش رو از درون اتیش میزد و تیکه های باقی مینده اش احساساتش رو فاسد میکرد...
چان چیزی نگفت پسر کوچیکتر رو توی آغوش کشید اجازه داد گرمای وجودش پسر رو توی آغوشش ذوب کنه.
"شششش همه چیز قراره درست شه....من مطمعنم جیس...."
اجازه داد گریه پسر توی شونه اش خفه بشه.
"چان....لطفا ولم نکن باشه؟ اشتباه کردم که گفتم باید تمومش کنیم لطفا بمون..."
جیسونگ به پسر تکیه کرد. کل وجودش پر شد از یک جمله.
"چان نقطه ی امن زندگی منه....چان زندگیه منه"
جیسونگ مقابل مرد نشست
"باید تمومش کنیم چان...."
اشک توی چشم های قشنگش حلقه زده بود
"پدر و مادرم ازم متنفرن...متنفر نبودن ولی وقتی فهمیدن من به پسرها تمایل دارم ازم متنفر شدن... باید....با یه دختر وارد رابطه شم وگرنه....وگرنه"
نتونست ادامه بده بغض گلوش رو چنگ میزد و درد روحش رو از درون اتیش میزد و تیکه های باقی مینده اش احساساتش رو فاسد میکرد...
چان چیزی نگفت پسر کوچیکتر رو توی آغوش کشید اجازه داد گرمای وجودش پسر رو توی آغوشش ذوب کنه.
"شششش همه چیز قراره درست شه....من مطمعنم جیس...."
اجازه داد گریه پسر توی شونه اش خفه بشه.
"چان....لطفا ولم نکن باشه؟ اشتباه کردم که گفتم باید تمومش کنیم لطفا بمون..."
جیسونگ به پسر تکیه کرد. کل وجودش پر شد از یک جمله.
"چان نقطه ی امن زندگی منه....چان زندگیه منه"
10.03.202517:12
بیبی های من امشب دوباره میخوام بر اساس کاپل مورد علاقتون و وایبی که بهم میدید براتون سناریو بنویسم
چون سری قبلی برای خیلی لذت بخش بود👰♂
پس تو کامنتا بهم بگید.
چون سری قبلی برای خیلی لذت بخش بود👰♂
پس تو کامنتا بهم بگید.
10.03.202517:06
+we broke up a few months ago...so I'm up for a new relationship
-it doesn't matter what he is up for I'm ready to kill for him...so he can be mine.
-it doesn't matter what he is up for I'm ready to kill for him...so he can be mine.
10.03.202515:29
فردا آپش میکنم


10.03.202515:29
به زودی
"^HL COMPANYAPP 1:23^
منتظر پارت جدید تایم اوت باشید
"^HL COMPANYAPP 1:23^
^HWANG HYUNJINrequested you^"
"کمپانی ال اچ یه برنامه برای کارآموز هاش ساخته که توی اون برنامه باهم چت کنن و همگروه آیندشون رو خودشون انتخاب کنن"
منتظر پارت جدید تایم اوت باشید
История изменений канала
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.