Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰ avatar

دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰

من یه خاطره نویس با یه قلم کج‌وکوله‌ام که یه بخشی از من توی ذهنیت تو زندگی میکنه و تو این دفترچه می‌نویسه.
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаЖовт 15, 2023
Добавлено на TGlist
Бер 05, 2025

Популярные публикации دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰

20.04.202508:06
امیدهای واهی رو تبدیل به ناامیدی می‌کنم تا ازشون دل بکنم.
17.04.202518:20
برق چشمانش خاموش شد،
مثل آخرین ستاره‌ای که در دهان تاریکی فرو می‌ریزد.
و صبح، دیگر هیچ نشانی از زخمِ سرخِ دیشب نبود…
همه‌چیز در برهوتی از آبیِ سرد،
در اندوهی که حتی باد هم از آن عبور نمی‌کرد،
گم شده بود.
19.04.202523:45
از خداحافظی می‌ترسیدم؛ نه برای رفتن که نفْس آدمیست، برای اون خلا توخالی‌ای که به جبر زمانه آرام آرام پر می‌شود.
«دستت سرد است، دست من چون آتش می‌سوزد. چقدر نابینایی، ناستانکا!»
10.04.202507:23
گاهی انگار در رویاپردازی زیاده‌روی می‌کنم. شاید نباید برای حقیقی شدنشان تلاش می‌کردم؛ برخی‌شان فقط در حد رویا بودن زیبا بودند.
19.04.202515:41
بشکن قفس پرنده‌ی بی سفر را
تا بال ها به یاد پرواز بیفتند
تا ساز ها به رقص در آیند به نسیم
بشکن مرز ها که همه وهم و سایه‌اند
13.04.202520:35
از زخم‌هایمان نور تراوش می‌کند اما قلب‌هایمان را آفتِ ماتم زده.
09.04.202503:02
در بسته بود اما قفل نبود!
17.04.202521:49
در انتظار نور باریکه‌ی نجاتیم و دریغ که از چنین شبی سپیده سر نمی‌زند.
13.04.202505:49
کاش گاهی معجزه بشه؛
یکی بیاد، همون وقت که باید،
دستمونو بگیره و بگه "تموم شد، از این‌جا به بعدش خوبه.
انقدر محکم که تموم دروغ‌های دنیا باور پذیر بشن.
31.03.202520:41
گاه چنانی که وجودت به جای چشمانت اشک می‌ریزد.
post.reposted:
ᴹᵉ avatar
ᴹᵉ
18.04.202523:26
عشق دلیل خوبی برای تحمل بی‌احترامی به خودت نیست...
04.04.202518:02
امضای آخر این جمعه رو با چاووشی میزنیم
01.04.202508:59
بايد بلند شد
در امتداد وقت قدم زد
ابهام را شنيد
بايد دويد تا تهِ بودن
19.04.202500:50
در آن خانه‌ی فراموش‌شده، جایی میان دیوارهای نم‌زده و رد پای خاکستری گربه‌ای بی‌نام، کتاب آهسته بسته شد؛ نه چون قصه تمام شده بود، بلکه چون روح بالاخره خوابش برد.
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.