Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کانال شهدا_ناصرکاوه avatar

کانال شهدا_ناصرکاوه

Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаГруд 01, 2016
Добавлено на TGlist
Лист 18, 2024

Рекорды

11.04.202523:59
507Подписчиков
21.10.202423:59
0Индекс цитирования
27.03.202517:24
468Охват одного поста
28.03.202523:59
67Охват рекламного поста
04.02.202523:59
12.50%ER
27.03.202523:59
93.60%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
ЛИСТ '24ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Популярные публикации کانال شهدا_ناصرکاوه

چرا شما از
#جمهوری_اسلامی_دفاع_میکنی!؟
18.04.202518:55
🍂 تصاویر زیبایی از
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء
با نوای حاج صادق آهنگران

با نوای کاروان..
‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
#کلیپ
#نماهنگ
🍂 "ملاک رسیدن
به درجات بالایِ شهادت
برایِ یک شهیـد ،
تحمل کردنِ مظلومیت است.."

این را همان فرمانده‌ لشکری ‌می‌گفت که پیکرش را در خط اول نبرد ، بعد از سه روز مفقود بودن در اوجِ مظلومیت از رویِ بادگیر، چراغ‌ قوه و زیر پیراهنش شناسایی کردند...!

‌ #خورشید_خیبر
#شهیدابراهیم_همت
‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄

#التماس_دعا
#آمریکاازماچی_میخواد!؟
#مذاکره_بهانه_است!؟
#اصل_نظام_نشانه_است!؟
29.03.202517:39
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۹۰۵

#شبیه_مجتبی_هستیم؟؟!!

🌷هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایين می‌انداخت. حجب و حيا در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد؛ کتابی در دست می‌گرفت؛ سرش را بالا نمی‌آورد و می‌گفت: "پدر شما جواب بده."

🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید معزز فرمانده سيد مجتبى علمدار که در تاریخ ١١ بهمن ١٣٧٥ همزمان با روز تولدش در اثر جراحات شیمیایی در سن ٣٠ سالگی به درجه رفیع شهادت رسید. هم‌ اتاقی‌ های شهید علمدار در بیمارستان درباره نحوه شهادتش می‌گفتند: لحظه اذان، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد، همه را نگاه کرد، بعد از شهادتین، گفت: "خداحافظ" و شهید شد.... پیکر مطهر او در گلزار شهدای ساری به خاک سپرده شده است.

#سال_علوی
#وعده_صادق

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#انتهای_مسیر_آزادی_غربی

#ناصرکاوه
29.03.202519:59
سردار نوعی اقدم از رفقای نزدیک شهید حاج قاسم سلیمانی: رفتن نامه ترامپ زیر شینزو آبه تا دستور حمله به ایران و اتفاقاتی که آب تو دلمون تکون نخورد بشنوید و تعجب کنید
این رو ببینید . اطلاعات جالبی میده دوستان حتما ببینید🌹😍اقتدار و سربلندی و توانائی💪🇮🇷🇮🇷🇮🇷👌👌
روایت آیت‌الله صفایی بوشهری از اعتراض برخی علما به رئیس جمهور شهید بابت حذف ارز ۲۸۵۰۰ و گرانی برخی کالاها و پاسخ شهید، شنیدنی است.
@sydjebraily
12.04.202507:01
⭕️ هرکی پرسید ولی فقیه چه فایده‌ای داشته برامون اینو بفرستید براش.

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
29.03.202522:21
09.04.202501:01
#السلام_علیک_یاعلی_ابن_موسی_الرضا

حالِ خوب و اشتیاقِ دم به دم یادش بخیر
کوچه های خلوت و پُر پیچ و خم یادش بخیر
زیره و عطرِ حرم! عطرِ نبات و زعفران
حسّ دلتنگی و بغض بیش و کم یادش بخیر
لذّتِ باب الجواد و خواندنِ إذن دخول
گنبد و اشکِ روان در هر قدم یادش بخیر
حرکتِ پرچـم میانِ دستهـای آسمان
پای سقّاخانه اشکِ مادرم یادش بخیر
مانده در گوشم صدای ماندگارِ زائران
ترک و بوشهری، عرب یا که عجم، یادش بخیر
تکیه بر دیوار دارالحجّه و تجدیدِ عهد
با امام ِ منتظر کنج حـرم یادش بخیر
از لبِ نقّاره ها دادی سلامم را جواب
اشکهایِ سر به زیرِ صبحدم یادش بخیر
زیـرِ ایـوانِ طلا روحِ مـرا دادی جلا
تا تو را بر مادرت دادم قسم، یادش بخیر
پنجـره فـولاد إذنِ کــربلایم را گرفت
ذکرِ «آقاجان نیفتم از قلم» یادش بخیر
#نـوكـر_نـوشـت:
#یا_امام_رضـا
آنجـا عجیب طـعـم هـوا فرق می کند
اصلا #نبـات شـهـر شمـا فرق می کند
وقتی که حج ما فقـرا مشهد شماست
یعـنـی کـه قـبلـه ی فـقـرا فرق می کند
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، #چهارشنبتون_امام_رضایی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
..
12.04.202505:35
#چرارهبری_جلوی_مذاکره_نمیگیره!؟
14.04.202517:39
🔰۲۶ فروردین، سالروز اجرای عملیات «وعده صادق ۱» از سوی ایران علیه رژیم غاصب صهیونیستی است که پیام‌های گوناگونی به دشمنان منتقل کرد.

🔰نوری در دل تاریکی

به یاد عملیات جاودانه «وعده صادق 1» که نور امید به رهایی قدس شریف را در دل حق طلبان جهان فروزان‌تر کرد.
🔰گنبد آهنین لانه سست عنکبوت شد!

این سیلی فقط بخش کوچکی از اقتدار ملت ایران بود.

به یاد عملیات «وعده صادق 1» که نور امید را در دل حق طلبان جهان فروزان‌تر کرد.🇮🇷
18.04.202510:13
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟شهید امیر سرلشکر ولی‌الله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش می گفت: “روزه بودیم، هیج چیز برای خوردن نداشتیم. رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم…” چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم. یک خلبان شجاع گفت : “من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد. یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم میگذرم و می روم، نان، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند. این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود. کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت واهل رفسنجان بود. کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، به سرشان آمد و تکه تکه شدند… این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و  به فیض شهادت نائل شدند…روایتی از امیر سرتیپ دربندی

🌟شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند…. شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم… امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی… عباس گفت: بریم طرف دسته عزادار… به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش!… شد حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم اینطوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش. خلبان شهید عباس بابایی
 
🌟بزرگترین شکارچی تانک جهان محمد علی صفا در جریان جنگ با عراق به تنهایی در یک هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد و حتی در روز شهادتش ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقی‌ها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و خرمشهر را گورستان تانک‌های خود نامید… گفته می شود که بعد از مرگش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود. و تندیسی از این قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابان‌هایی به نام این شهید نام گذاری شده است… محمدعلی صفا دوره‌های رزمی مختلف، دوره‌های چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره شکار تانک و … را با امتیاز عالی سپری کرده بود. تلاش‌های او موجب شده بود تا مدرک تخصصی شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. او برای آموزش تخصصی انهدام‌ ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری جان‌ اف کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد. محمد علی صفا

🌟شهید علی‌اکبرشیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی‌اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید:
شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصر کاوه
روحشان شاد و یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد
18.04.202510:12
بمناسبت فرارسیدن ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟پسر پیرمرد دفن‌کننده پیکر خلبان شهید غلامرضا چاغروند به‌نام دیوان جالیزی در این خصوص می‌گوید: در 12 مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود. منطقه چند ساعت قبل به‌علت عقب نشینی نیروهای ایرانی در اشغال نیروهای بعثی بود. نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلوله‌های خود قرار دادند بالگرد به‌سمت کوه‌های اطراف پرواز کرد و به‌علت اصابت گلوله به هلی‌کوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست. بلافاصله نیروهای مهاجم هلی‌کوپتر را به محاصره درآوردند و سرنشینانش را به اسارت درآوردند فرمانده بعثی‌ها از خلبان می‌خواهد به امام امت توهین کند که با مقاومت چاغروند روبه‌رو می‌شود. این ایستادگی و مقاومت ایشان تا جایی ادامه دارد که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به‌ سمت او حمله می‌کند و وی را غریبانه به شهادت می‌رساند… این خلبان جوان ۲۳ ساله که تازه داماد بود و فرزندی نداشت به‌خاطر نام رهبر سر از تنش جدا کردند و جنازه‌اش دو روز در بیابان‌ها ماند و پیرمردی در روستای جلیز دهلران جنازه او را خاک کرد و به جرم خاک کردن شهید چاغروند ۱۰ سال به اسارت رفت.

🌟مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین‌ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می‌شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می‌شود…بخشی از وصیت‌نامه شهید یاسینی: من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟… اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم. به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود… خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب، اسلامی و ایران اسلامی نموده است. شهید رضا یاسینی که در سن ۱۷ سالگی در تنگه چزابه به شهادت رسید و عباس یاسینی که جانباز قطع عضو. شهید سید علیرضا یاسینی

🌟پدرمان خیلی به خواهر کوچک مان علاقه داشت…خواهر کوچکم در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد… بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند… به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او به تهران برساند. اما پدر قبول نکرد که بیاید… پدرم در آن موقع فرمانده لشگر بودند و در عملیات شرکت داشتند… ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: الان عملیات است واین سربازانی که الان در حال جنگ هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آنها باشم و همراهشان بجنگم…. خواهر کوچکم در ۱۶سالگی فوت کردند و پدرم تا دو ماه هم نتوانست به خانه برگردد. راوی پسر شهید ابراهیم نیارکی

🌟سنندج به‌ وسيله اشرار و جدايي‌طلبان در محاصره بود. مردم بي‌گناه در آماج گلوله‌هاي اشرار به خاك و خون كشيده مي‌شدند. بالگرد كبرايي چرخ‌زنان در آسمان شهر ظاهر مي‌شود و طوفان راكت و گلوله‌هايش سينه مهاجمان را مي‌شكافت و آنها را عقب مي‌راند. ديگر بالگردهای هوانيروز در پناه اين بالگرد پي‌درپي فرود مي‌آيندو مجروحان و زنان و كودكان را از باشگاه افسران به منطقه امن تخليه مي‌كنند. در آخرين پرواز بالگرد كبری كه خلبانش محسن درخشان و احمد پيشگاه‌هاديان بودند هدف اصابت گلوله قرار مي‌گيرند. خلبان هاديان چاره‌اي جز فرود اضطراري در اطراف شهرندارد. هر دو خلبان از بالگرد مشتعل خارج مي‌شوند و هريك به سويي مي‌روند.
خلبان هاديان نجات مي‌يابد اما خلبان درخشان به‌وسيله اشرار ضدانقلاب اسير مي‌شود… افراد ضدانقلاب, او را ايستاده و تا گردن در خاك فرو مي‌كنند و با ماليدن مايع شيرين به سر و صورت رهايش مي‌كنند. فردا كه براي نتيجه شكنجه به سراغش مي‌آيند هنوز اندك رمقي در سر و صورت متلاشي شده از هجوم حشرات در چهره‌اش وجود داشته كه با گلوله‌اي او را خلاص و به شهادت مي‌رسانند. بعد از شهيد نماز هوانيروز (خلبان حسن قاسمي) خلبان محسن درخشان به شهيد ايستاده معروف مي‌شود. شهید ایستاده هوا نیروز امیر سرلشگر خلبان محسن درخشان
مي‌باشد.کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
18.04.202510:11
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟جنگاور بود، چترباز بود، دوره‌هایی که یک رنجر باید ببیند را گذرانده بود، کلاه‌ سبز بود. از خیلی سال قبل‌تر مسوول حوزه بسیج و مسوول آموزش ناصحین شد و همیشه خودش را سرباز رهبر می‌‎دانست. قبلا یکبار به عراق رفته بود، اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، روزی هم که آمد و گفت می‌خواهد به سوریه برود می‌دانستم این راه، شهادت دارد، خودم هم در دوران دفاع مقدس جبهه بودم، می‌دانستم شرایط جنگ چگونه است. البته این را هم قبول داشتم که شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود و این‌هایی که امروز می‌بینید شهید شده‌اند، برگزیده هستند. محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند و حتی در وصیتنامه‌اش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست مبارکشان را روی سرم بکشند که قسمت نشد و البته آقا بعد از شهادتش سر مزار محسن آمد و چند دقیقه‌ای ایستادند.برشی از زندگی شهید محسن قوطاسلو

🌟وقتي برای آخرین بار دیدمش سفيد مثل مهتابي شده بود. تازه اصلاح كرده بود. چشم‌هايش باز بود. تفنگ را به زور از دستش در آورده بودند. اگر سوراخ روي قلبش نبود مي‌گفتم خوابيده… گوشه‌‌ي لب‌هايش چين خورده بود… درد داشت. آن‌قدر به خطوط صورتش، حالت لب‌هايش دقت كرده بودم كه فهميدم چه معنايي دارد. به پسرها گفتم: “كف پاي بابا را ببوسيد. پاي بابا خيلي خسته است”… بعد هم يك پروانه آمد نشست روي پيكر حسن. بعد پرواز كرد و با حسن آمد تا قبر. لباس‌هاي خوني‌اش را پسرها شستند و من همه‌ي آن‌ها را تميز و مرتّب در كمد نگه داشته‌ام. حالا سال‌هاست كه از رفتن حسن مي‌گذرد؛ مي‌نشينم و عكس‌ها را جلويم مي‌چينم و نگاه شان مي‌كنم و بر تنهائيم فكر مي‌كنم. بچه‌ها هستند اما حسن نيست…روایتی از همسر سرلشگر شهید آبشناسان

🌟یکی از تکاورانی که در حماسه خرمشهر در ابتدای جنگ حضور داشتند، خاطره ای فراموش نشدنی در تاریخ این سرزمین را از آن روزها چنین بیان کردند: “پس از این که خرمشهر سقوط کرد و به دست دشمن افتاد، بین ما و دشمن پل خرمشهر حایل شد که با تخریب آن مانع از ادامه پیشروی دشمن شده بودیم. دشمن برای تضعیف روحیه ما، جنازه یکی از دخترانی را که در طول محاصره به شهادت رسیده بود و در شهر جای مانده بود را در آن سوی پل به یکی از تیرهای برق کنار پل در سمتی که ما ببینیم، بسته بود. تکاوران دلیر ما که این صحنه را دیدند، به خاطر حفظ ناموس وطن، برای برگرداندن جنازه آن دختر ایرانی، به آن سوی رودخانه رفته، سه نفر از تکاوران شهید شدند و پیکرشان همانجا ماند، اما توانستند جنازه آن دختر ایرانی یعنی ناموس وطن را از چنگ دشمن آزاد کرده و به این سمت پل بیاورند….

🌟گوشه برزنت راکشیده بودند روی خودشان.جا نبود من و صیّاد بخوابیم. روی زمین نم دار و سرد دراز کشیدیم. نگاهش می کردم، سردش بود و می لرزید. گفتیم پشت به پشت هم بدهیم شاید کمی گرم مان شود. توی آن هوای سرد وضو گرفت و ایستاد به نماز. من فقط نگاهش می کردم. اصلاً حسّ تکان خوردن هم نداشتم چه برسد به نماز خواندن. نمازش که تمام شد تا خودِ صبح قرآن خواند. بعد هم بچه ها را بیدار کرد. روی همان تپّه نماز جماعت خواندیم…برشی از زندگی سپهبد شهید، علی صیاد شیرازی
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.