
خرمگس
"من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم"
«دفاعیات سقراط»
یادداشتهای فرهاد قنبری
برخی مطالب در اینستاگرام [به آدرس زیر] هم اشتراک گذاری می شود👇
https://www.instagram.com/farhad_ghanbariii
«دفاعیات سقراط»
یادداشتهای فرهاد قنبری
برخی مطالب در اینستاگرام [به آدرس زیر] هم اشتراک گذاری می شود👇
https://www.instagram.com/farhad_ghanbariii
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположениеІран
ЯзыкДругой
Дата создания каналаFeb 16, 2017
Добавлено на TGlist
Oct 10, 2024Подписчиков
19 077
24 часа
40%Неделя
18-0.1%Месяц
93-0.5%
Индекс цитирования
0
Упоминаний1Репостов на каналах0Упоминаний на каналах1
Среднее охват одного поста
981
12 часов981
53.4%24 часа981
70.2%48 часов3 489
9.8%
Вовлеченность (ER)
3.62%
Репостов12Комментариев0Реакций27
Вовлеченность по охвату (ERR)
17.25%
24 часа0%Неделя
0.57%Месяц
3.65%
Охват одного рекламного поста
981
1 час40941.69%1 – 4 часа85887.46%4 - 24 часа1 183120.59%
Всего постов за 24 часа
1
Динамика
4
Последние публикации в группе "خرمگس"
21.04.202521:04
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم؟ که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خُرَّم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز؟ چون مَحرَم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم؟ که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خُرَّم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز؟ چون مَحرَم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
post.reposted:
خرمگس

21.04.202511:52
فرهاد قنبری
"سعدی تو مرغ زیرکی"
شعر به ساده ترین زبان، قیام واژهها علیه معنای تثبیت شدهٔ خودشان است. شعر نه مانیفستی سیاسی است و نه قرار است بار فلسفی و دینی و ایدئولوژیک را بر دوش خود حمل کند. شعر همانگونه که معنای آن بیان میکند، شعر است و جزء موسیقی اعجابآور و حظ زیبایی شناسانه حامل هیچ رسالت تاریخی و سیاسی و.. نیست.
به این دو بیت سعدی، یکی از بزرگترین شاعرانی که تاریخ ادبیات بشری به خود دیدهاست، دقت کنیم:
"خوش میروی بهتنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آئینهای طلب کن تا روی خود ببینی
کز حسن خود بماند، انگشت در دهانت"
واژههای استفاده شده در این دو بیت همان واژههایی است که هر روز و بهصورت مداوم در زندگی خود استفاده میکنیم. بهعنوان مثال واژهٔ «تنها» را در نظر بگیریم. روزانه شاید بارها از آن استفاده میکنیم. "تنهایم"، "تنها میآیم"، "تنها برو"، "تنهایی خوب است" و...،
حال به کلمهٔ «تنها» یا «تنها» (که به هر دو صورت میتوان در این شعر خواند) دقت کنیم. کلمهٔ «تنها» در شعر سعدی از زندگی و حیات روزمرهٔ خود جدا شده و در قالب و صورتی کاملاً تازه و آشنا بر ما پدیدار شدهاست، این واژهٔ پیشپاافتادهٔ در این شعر چنان برایمان تازه و بدیع است که انگار جان گرفته و در مقابلمان شروع به رقصیدن و دلبری کردهاست.
در شعر سعدی نه فقط واژهٔ «تنها»، بلکه تکتک واژهها همین حالت را دارند، واژهها در شعر سعدی انگار غسل تعمید داده شدهاند و طنین دلانگیزی در گوش و جان ما ایجاد کرده و چنان حظ و ذوقی در وجودمان ایجاد میکنند که ناخودآگاه انگشتبهدهان مانده و پاهایمان از این همه هنر و زیبایی سست میشود.
شعر همین است. اینکه مخاطب چنان غرق در حیرت و شگفتی اثر هنری شود که برای لحظهای گذر زمان و مکان را احساس نکند و دل و دست و پایش لرزیده و جانش به غلیان درآید..
درست مانند همین شعر سعدی:
"امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را"
@kharmagaas
"سعدی تو مرغ زیرکی"
شعر به ساده ترین زبان، قیام واژهها علیه معنای تثبیت شدهٔ خودشان است. شعر نه مانیفستی سیاسی است و نه قرار است بار فلسفی و دینی و ایدئولوژیک را بر دوش خود حمل کند. شعر همانگونه که معنای آن بیان میکند، شعر است و جزء موسیقی اعجابآور و حظ زیبایی شناسانه حامل هیچ رسالت تاریخی و سیاسی و.. نیست.
به این دو بیت سعدی، یکی از بزرگترین شاعرانی که تاریخ ادبیات بشری به خود دیدهاست، دقت کنیم:
"خوش میروی بهتنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آئینهای طلب کن تا روی خود ببینی
کز حسن خود بماند، انگشت در دهانت"
واژههای استفاده شده در این دو بیت همان واژههایی است که هر روز و بهصورت مداوم در زندگی خود استفاده میکنیم. بهعنوان مثال واژهٔ «تنها» را در نظر بگیریم. روزانه شاید بارها از آن استفاده میکنیم. "تنهایم"، "تنها میآیم"، "تنها برو"، "تنهایی خوب است" و...،
حال به کلمهٔ «تنها» یا «تنها» (که به هر دو صورت میتوان در این شعر خواند) دقت کنیم. کلمهٔ «تنها» در شعر سعدی از زندگی و حیات روزمرهٔ خود جدا شده و در قالب و صورتی کاملاً تازه و آشنا بر ما پدیدار شدهاست، این واژهٔ پیشپاافتادهٔ در این شعر چنان برایمان تازه و بدیع است که انگار جان گرفته و در مقابلمان شروع به رقصیدن و دلبری کردهاست.
در شعر سعدی نه فقط واژهٔ «تنها»، بلکه تکتک واژهها همین حالت را دارند، واژهها در شعر سعدی انگار غسل تعمید داده شدهاند و طنین دلانگیزی در گوش و جان ما ایجاد کرده و چنان حظ و ذوقی در وجودمان ایجاد میکنند که ناخودآگاه انگشتبهدهان مانده و پاهایمان از این همه هنر و زیبایی سست میشود.
شعر همین است. اینکه مخاطب چنان غرق در حیرت و شگفتی اثر هنری شود که برای لحظهای گذر زمان و مکان را احساس نکند و دل و دست و پایش لرزیده و جانش به غلیان درآید..
درست مانند همین شعر سعدی:
"امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را"
@kharmagaas
21.04.202511:49
فرهاد قنبری
سعدی و «جمال پرستی»
"تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که جمال سرو بستان و کمال ماه داری"
تصور نمیکنم در تاریخ ادبیات فارسی هیچ شاعر و ادیبی را بتوان سراغ داشت که در «جمال پرستی» و ذوق زیباییشناسی حتی به سعدی نزدیک شده باشد.
سعدی در مقابل زیبایی از پیش سپر انداخته و تسلیم بی چون و چراست.
در نگاه سعدی «معشوق زیبا روی» می تواند به عاشق نگون بخت بی توجهی کند، تحقیرش نماید، نادیده اش بیانگارد، آزارش دهد و هر رفتاری که دلش میخواهد انجام دهد و کاملا هم حق داشته باشد، چرا که مجوز این رفتار را «زیبایی و جمال معشوق» صادر کرده است.
به این مصرع توجه کنیم:
«چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا»
با خواندن این مصراع احتمالا به ذهنمان خطور می کند که «چرخ فلک» می خواهد با سعدی در دلی بکند و مثلا بگوید که: «سعدی منال که رسم روزگار این است» و یا پندی بدهد و بگوید که: «سعدی منال که بسیاری هستند که شرایط بدتری از تو دارند» و چیزی از این قبیل. اما سعدی در مصرع دوم تمام پیشگویی ذهنی ما را به هم می ریزد و دلیل دعوت «چرخ» برای ننالیدن شاعر را کاملا خودخواهانه و در حوزه دست نخوردن و تَرک برنداشتن صورت زیبای خود می داند:
« چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من»
برای چرخ گردون مهم نیست که سعدی چرا مینالد و اصلا نمی خواهد هم دلیل ناله او را بداند و یا با او همدردی و همدلی کند. دغدغه چرخ گردن «زیبایی و جمال» خویش است و از سعدی می خواهد که «آه» نکشد چرا که «آه» سعدی چون مه و غباری بر چهره آینه نشسته و زیبایی او را تیره و مکدر میسازد.
این شیوه نگاه به «زیبایی» در تمام اشعار و به ویژه غزلیات سعدی ساری و جاریست. سعدی ستایشگر بزرگ زیبایی است و در مقابل عظمت زیبایی همه چیز را و حتی خویشتن را در جایگاه ثانوی می نشاند.
به قول دکتر شفیعی کدکنی:
«راست گفت داستایفسکی که آنچه سرانجام می ماند و پیروز است زیبایی است و هنر، یا آنچه جهان را پاس میدارد زیبایی است. همیشه تصور من بر این بوده است که داستایوفسکی در بیان این گفتار ژرف و حکیمانه تحت تاثیر شیخ اجل سعدی شیراز بوده است که نخستین بار در تاریخ فرهنگ بشری کشف کرده است که همه چیز مغلوب زیبایی است و فرمانروای نهایی تاریخ، هنر است و جمال:
پر طاووس بر اوراق مصاحف دیدم
گفتم: این منزلت از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش»
@kharmagaas
سعدی و «جمال پرستی»
"تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که جمال سرو بستان و کمال ماه داری"
تصور نمیکنم در تاریخ ادبیات فارسی هیچ شاعر و ادیبی را بتوان سراغ داشت که در «جمال پرستی» و ذوق زیباییشناسی حتی به سعدی نزدیک شده باشد.
سعدی در مقابل زیبایی از پیش سپر انداخته و تسلیم بی چون و چراست.
در نگاه سعدی «معشوق زیبا روی» می تواند به عاشق نگون بخت بی توجهی کند، تحقیرش نماید، نادیده اش بیانگارد، آزارش دهد و هر رفتاری که دلش میخواهد انجام دهد و کاملا هم حق داشته باشد، چرا که مجوز این رفتار را «زیبایی و جمال معشوق» صادر کرده است.
به این مصرع توجه کنیم:
«چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا»
با خواندن این مصراع احتمالا به ذهنمان خطور می کند که «چرخ فلک» می خواهد با سعدی در دلی بکند و مثلا بگوید که: «سعدی منال که رسم روزگار این است» و یا پندی بدهد و بگوید که: «سعدی منال که بسیاری هستند که شرایط بدتری از تو دارند» و چیزی از این قبیل. اما سعدی در مصرع دوم تمام پیشگویی ذهنی ما را به هم می ریزد و دلیل دعوت «چرخ» برای ننالیدن شاعر را کاملا خودخواهانه و در حوزه دست نخوردن و تَرک برنداشتن صورت زیبای خود می داند:
« چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من»
برای چرخ گردون مهم نیست که سعدی چرا مینالد و اصلا نمی خواهد هم دلیل ناله او را بداند و یا با او همدردی و همدلی کند. دغدغه چرخ گردن «زیبایی و جمال» خویش است و از سعدی می خواهد که «آه» نکشد چرا که «آه» سعدی چون مه و غباری بر چهره آینه نشسته و زیبایی او را تیره و مکدر میسازد.
این شیوه نگاه به «زیبایی» در تمام اشعار و به ویژه غزلیات سعدی ساری و جاریست. سعدی ستایشگر بزرگ زیبایی است و در مقابل عظمت زیبایی همه چیز را و حتی خویشتن را در جایگاه ثانوی می نشاند.
به قول دکتر شفیعی کدکنی:
«راست گفت داستایفسکی که آنچه سرانجام می ماند و پیروز است زیبایی است و هنر، یا آنچه جهان را پاس میدارد زیبایی است. همیشه تصور من بر این بوده است که داستایوفسکی در بیان این گفتار ژرف و حکیمانه تحت تاثیر شیخ اجل سعدی شیراز بوده است که نخستین بار در تاریخ فرهنگ بشری کشف کرده است که همه چیز مغلوب زیبایی است و فرمانروای نهایی تاریخ، هنر است و جمال:
پر طاووس بر اوراق مصاحف دیدم
گفتم: این منزلت از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش»
@kharmagaas
post.reposted:
خرمگس

21.04.202511:48
فرهاد قنبری:
سعدی
"سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را"
شاعران جایگاهی منحصر به فرد در تاریخ ایران داشته و دارند. از پرتیراژترین کتابهای چاپ شده در کشور دیوان حافظ، مثنوی و دیوان شمس، شاهنامه، گلستان و بوستان و غزلیات سعدی، و مجموعه اشعار خیام است. شعر در تاریخ ایران برآیندی از نوع نگاه به هستی و زندگی است. شعر برای ما ایرانیان جایگاهی مانند فلسفه و موسیقی برای آلمانی ها، و رمان و داستان برای روس ها و فرانسوی ها دارد. (بدون شک شاخص ترین و برجسته ترین چهره های جهانی ایران که با افتخار می توان آنها را سرآمد هم کیشان خود در جهان نامید، برخی شاعران مانند خیام، مولوی، حافظ، سعدی و فردوسی هستند)
اگر چه دهه هاست با سیطره تکنولوژی و برقراری مناسبات سرمایه داری، تفکر پول محور بر تمام شئون جامعه ایرانی چیره شده است اما ارزش معنوی و ذوق زیبایی شناسانه نهان در میان اشعار شاعران بزرگ این سرزمین طرفداران و شیفتگان خود را در سراسر جهان دارد و هنوز مولوی و سعدی و حافظ و.. دلهای فراوانی را بی قرار و شیدای این میزان از زیبایی نهفته در جادوی کلمات می نمایند.
اولین روز اردیبهشت سالروز بزرگداشت خدای سخن و فصاحت و شیوایی کلام سعدی است. سعدی با نگاهی عمیق که حاصل تجربه سالها سفر و نشست و برخاست با بزرگان عصر خویش است گاه حکیم و اندرزگویی یگانه است و گاه زیباترین شعرهای عاشقانه ای را که تا به امروز یک انسان قادر به سرودن آنها بوده است را بر روی صفحات زرین تاریخ ادبیات ایران به نگارش در آورده است.
بگذریم از اینکه گاهی گاه کوتوله های فکری و مغزهای زنگ زده در شبکه های تلویزیونی یا صفحات مجازی خود به سعدی حمله ور می شوند و او را به زهد و خشک مغزی متهم می کنند. بگذریم از خواب زده های بیگانه با ادبیاتی که هذیان های اروتیک خود را به اسم شعر عاشقانه به خورد جماعت بیگانه با هنر می دهند و سعدی را با برچسب سنت زدگی و کهنگی (که حتی معنی این چیزی که می گویند را هم نمی دانند) کنار می گذارند.
بی شک بسیاری از این هذیان سرایان و یاوه بافان در طول تاریخ آمده و برای دوره کوتاهی بساط کاسبی به اسم کارگاه شعر هم راه انداخته و رفته اند اما عمرشان به همان دوره خودشان هم قد نداده است اما عالیجناب شعر و ادب فارسی همچنان پس از هفت قرن در آسمان ادبی این سرزمین می درخشد و جویندگان عشق و زیبایی را روشنی می بخشد.
@kharmagaas
سعدی
"سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را"
شاعران جایگاهی منحصر به فرد در تاریخ ایران داشته و دارند. از پرتیراژترین کتابهای چاپ شده در کشور دیوان حافظ، مثنوی و دیوان شمس، شاهنامه، گلستان و بوستان و غزلیات سعدی، و مجموعه اشعار خیام است. شعر در تاریخ ایران برآیندی از نوع نگاه به هستی و زندگی است. شعر برای ما ایرانیان جایگاهی مانند فلسفه و موسیقی برای آلمانی ها، و رمان و داستان برای روس ها و فرانسوی ها دارد. (بدون شک شاخص ترین و برجسته ترین چهره های جهانی ایران که با افتخار می توان آنها را سرآمد هم کیشان خود در جهان نامید، برخی شاعران مانند خیام، مولوی، حافظ، سعدی و فردوسی هستند)
اگر چه دهه هاست با سیطره تکنولوژی و برقراری مناسبات سرمایه داری، تفکر پول محور بر تمام شئون جامعه ایرانی چیره شده است اما ارزش معنوی و ذوق زیبایی شناسانه نهان در میان اشعار شاعران بزرگ این سرزمین طرفداران و شیفتگان خود را در سراسر جهان دارد و هنوز مولوی و سعدی و حافظ و.. دلهای فراوانی را بی قرار و شیدای این میزان از زیبایی نهفته در جادوی کلمات می نمایند.
اولین روز اردیبهشت سالروز بزرگداشت خدای سخن و فصاحت و شیوایی کلام سعدی است. سعدی با نگاهی عمیق که حاصل تجربه سالها سفر و نشست و برخاست با بزرگان عصر خویش است گاه حکیم و اندرزگویی یگانه است و گاه زیباترین شعرهای عاشقانه ای را که تا به امروز یک انسان قادر به سرودن آنها بوده است را بر روی صفحات زرین تاریخ ادبیات ایران به نگارش در آورده است.
بگذریم از اینکه گاهی گاه کوتوله های فکری و مغزهای زنگ زده در شبکه های تلویزیونی یا صفحات مجازی خود به سعدی حمله ور می شوند و او را به زهد و خشک مغزی متهم می کنند. بگذریم از خواب زده های بیگانه با ادبیاتی که هذیان های اروتیک خود را به اسم شعر عاشقانه به خورد جماعت بیگانه با هنر می دهند و سعدی را با برچسب سنت زدگی و کهنگی (که حتی معنی این چیزی که می گویند را هم نمی دانند) کنار می گذارند.
بی شک بسیاری از این هذیان سرایان و یاوه بافان در طول تاریخ آمده و برای دوره کوتاهی بساط کاسبی به اسم کارگاه شعر هم راه انداخته و رفته اند اما عمرشان به همان دوره خودشان هم قد نداده است اما عالیجناب شعر و ادب فارسی همچنان پس از هفت قرن در آسمان ادبی این سرزمین می درخشد و جویندگان عشق و زیبایی را روشنی می بخشد.
@kharmagaas
post.reposted:
خرمگس

20.04.202509:30
کجای دنیا به غیر از ایران می توان یافت که دانشجو مقاله بنویسد و در آخر به اسم استاد به چاپ برساند؟ این دزدی علنی که دیگر نه توسط مسئول و مقام سیاسی بلکه توسط قشر به اصطلاح فرهیخته ای صورت می گیرد که بسیاری از آنها خود را متفکر و پرفسور و دکتر و دانشمند خطاب می کنند.
کجای دنیا این میزان دانش و علم را به لجن می کشند که در مقابل بزرگترین دانشگاه کشور دلالان فروش مقاله و پایان نامه دفتر و دَستک دارند و آزادانه مشغول تبلیغ کار و فعالیت خویش باشند.
کجای دنیا برای چاپ یک مقاله ای که دانشگاه برای دانشجو اجباری کرده باید دهها میلیون تومان به دلالان این حوزه (همان اساتید صاحب امتیاز نشریه) رشوه بپردازند.
در این مملکت هم دانشجو، هم استاد و هم دانشگاه و وزارتخانه می دانند که اکثریت این پایان نامه ها و مقالاتی که روزانه در دانشگاههای مختلف ارائه و دفاع و چاپ میشود(به جز برخی استثنائات) مجموعه ای کم ارزش از مطالب کپی شده از کتب مختلف است که نه دردی از دردهای لاعلاج علم در این کشور را دوا می کند و نه ارزش مطالعه و صَرف وقت را دارد.
اما چه می توان کرد که در این مملکت مقاله هم مافیا و دلال خود را دارد.
@kharmagaas
کجای دنیا این میزان دانش و علم را به لجن می کشند که در مقابل بزرگترین دانشگاه کشور دلالان فروش مقاله و پایان نامه دفتر و دَستک دارند و آزادانه مشغول تبلیغ کار و فعالیت خویش باشند.
کجای دنیا برای چاپ یک مقاله ای که دانشگاه برای دانشجو اجباری کرده باید دهها میلیون تومان به دلالان این حوزه (همان اساتید صاحب امتیاز نشریه) رشوه بپردازند.
در این مملکت هم دانشجو، هم استاد و هم دانشگاه و وزارتخانه می دانند که اکثریت این پایان نامه ها و مقالاتی که روزانه در دانشگاههای مختلف ارائه و دفاع و چاپ میشود(به جز برخی استثنائات) مجموعه ای کم ارزش از مطالب کپی شده از کتب مختلف است که نه دردی از دردهای لاعلاج علم در این کشور را دوا می کند و نه ارزش مطالعه و صَرف وقت را دارد.
اما چه می توان کرد که در این مملکت مقاله هم مافیا و دلال خود را دارد.
@kharmagaas


20.04.202509:21
«از مجموع خصیصههایی که در خوی ایرانیان نمو یافته، بعد از غرور زیادی که دارند، شوق دائمی آنان به سودجویی است. لفظ "مداخل" که معادل آن را در فرهنگ انگلیسی نمیتوان یافت، به گوش ایرانیان بس دلپذیر است و لطف آن را کمتر اروپایی درمییابد.
به هر آنچه که بتوان به رشوه و فریب و زورستانی و از هر راه نادرست دیگری بهدست آورد، مداخل اطلاق میشود. آنچه مردم ایران به دنبال آن میروند همان مداخل است، نه مواجب. از اینرو شغلی که فقط حقوق خوبی داشته باشد و مجال مداخل را ندهد، حرفهای است بیمقدار»
@kharmagaas
تاریخ ایران دوره قاجاریه - رابرت گرنت واتسن
به هر آنچه که بتوان به رشوه و فریب و زورستانی و از هر راه نادرست دیگری بهدست آورد، مداخل اطلاق میشود. آنچه مردم ایران به دنبال آن میروند همان مداخل است، نه مواجب. از اینرو شغلی که فقط حقوق خوبی داشته باشد و مجال مداخل را ندهد، حرفهای است بیمقدار»
@kharmagaas
تاریخ ایران دوره قاجاریه - رابرت گرنت واتسن
19.04.202517:57
رسانه چگونه مخاطب خود را گروگان میگیرد؟
۲- ارائه تصویری ایدئولوژیزده، ضد انسانی با چاشنی فریب و کودکآزای از حضور نوجوانان ایرانی در دفاع از وطن خود در جنگ با رژیم بعث عراق، توسط رسانههای فارسی زبان غرب.
⏪ و در اینجاست که معتقدیم کارمند و مجری و خبرنگار فعال در این شبکهها یک شهروند عادی یا یک خبرنگار و روزنامهنگار آزاد نیست بلکه حمال و مواجببگیر دشمنان ایران است و اندکی همدلی با آنها همدلی با کثیفترین دشمنان این سرزمین است.
@kharmagaas
۲- ارائه تصویری ایدئولوژیزده، ضد انسانی با چاشنی فریب و کودکآزای از حضور نوجوانان ایرانی در دفاع از وطن خود در جنگ با رژیم بعث عراق، توسط رسانههای فارسی زبان غرب.
⏪ و در اینجاست که معتقدیم کارمند و مجری و خبرنگار فعال در این شبکهها یک شهروند عادی یا یک خبرنگار و روزنامهنگار آزاد نیست بلکه حمال و مواجببگیر دشمنان ایران است و اندکی همدلی با آنها همدلی با کثیفترین دشمنان این سرزمین است.
@kharmagaas


19.04.202517:52
رسانه چگونه مخاطب خود را گروگان میگیرد؟
۱- ارائه تصویری قهرمانانه، سلحشورانه و و زیباییشناسانه از آمادگی کودکان اوکراینی برای حضور در میدان جنگ با روسیه توسط رسانههای غرب.
@kharmagaas
۱- ارائه تصویری قهرمانانه، سلحشورانه و و زیباییشناسانه از آمادگی کودکان اوکراینی برای حضور در میدان جنگ با روسیه توسط رسانههای غرب.
@kharmagaas


post.deleted21.04.202511:37
post.reposted:
روزنامه نوآوران

19.04.202517:08
💢💢گزافه سرایی در باب منافع یا مضرات مذاکره، یعنی خدشه وارد ساختن به امنیت ملی کشور
فیروز نعیم محبوبی
◽آغاز گفت و گوهای مستقیم یا غیر مستقیم – میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، به خودی خود و صرف نظر از نتایج احتمالی آن در هفته ها و ماه های آینده، حائز چنان اهمیتی است که نه فقط سیاست جهانی و منطقه ای اغلب کشورهای مهم جهان، بلکه اقتصاد ایران و شاخص های خرد و کلان آن را به تکان آورده است.
ادامه مطلب در سایت نوآوران آنلاین
✳️@NoavaranOnline
فیروز نعیم محبوبی
◽آغاز گفت و گوهای مستقیم یا غیر مستقیم – میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، به خودی خود و صرف نظر از نتایج احتمالی آن در هفته ها و ماه های آینده، حائز چنان اهمیتی است که نه فقط سیاست جهانی و منطقه ای اغلب کشورهای مهم جهان، بلکه اقتصاد ایران و شاخص های خرد و کلان آن را به تکان آورده است.
ادامه مطلب در سایت نوآوران آنلاین
✳️@NoavaranOnline


post.reposted:
خرمگس

19.04.202517:08
فرهاد قنبری
یارانه پنهان
بعدها در تاریخ خواهند نوشت:
ایران بزرگترین و شاید تنها کشوری بود که با شعار حمایت از مستضعفین، بیشترین یارانه را به طبقه ثروتمند پرداخت کرد.
در ایران معاصر به ویژه در دو دهه اخیر دولتهای مختلف یک روز با ثبت نام و فروش سیمکارت، یک روز با فروش و صف خودرو، یک روز با صف سکه و طلا و دلار، یک روز با زمین و ملک و یک روز هم با واگذاری فله ای منابع دولت در بورس و.. تمام تلاش خود را برای بیشتر شدن فاصله طبقاتی به کار گرفتند. در تمام این واگذاری ها و سوداگری ها آن طبقه و قشری که ثروت کافی در اختیار داشت و می توانست با خرید این کالاها سرمایه خود را چندین برابر نماید، نه فقرا و کشاورزان و کارگران و زحمت کشان بلکه طبقه مرفه و دلال مسلکی بود که بدون هیچگونه فعالیت اقتصادی قدرت ورود به تمام این حوزه ها را در اختیار داشت و می توانست در سایه الطاف دولتها سرمایه خود را چندین برابر نموده و با شرایطی تورمی افسار گسیخته به بیشتر شدن فاصله طبقاتی دامن بزند.
ایران تنها کشوری بود که هنگامی که نفت صد و چهل دلار به فروش می رفت بنزین را لیتری چهارصد تومان عرضه می کرد و به اسم عدالت یارانه چهل و پنج هزار تومانی را به همه مردم کشور اعم از غنی و فقیر پرداخت کرد. و این در حالی بود که قیمت وقت جهانی بنزین لیتری بیش از دو دلار [دو هزار تومان وقت] بود و کسی نپرسید که چگونه خانواده ثروتمند چهارنفره که هر چهار نفر خودرو دارند با مردم فلان روستایی که یک نفر هم در آن خودرو ندارد، هنگام دریافت یارانه در کنار هم قرار گرفته اند؟
ایران تنها کشوری بود که قیمت کالاهای مصرفی در آن بیش از ده برابر شد، اما همان یارانه چهل و پنج هزار تومانی تکانی نخورد.
ایران تنها کشوری است که سوبسید و یارانه مصرفی حوزه انژری (گاز و بنرین و..) برای طبقات مرفه بیش از بیست برابر محرومترین اقشار جامعه است.
ایران بهشت طبقه دلال و صاحب سرمایه ای بود که از قِبَل پول و ثروت خود تا می توانست قیمت ملک و خانه و خودرو و حتی لوازم مصرفی و نیارهای اولیه را بالا برد به گونه ای که خرید خانه و خودرو و طلا و...، را برای بسیاری از روستاییان و کارگران و طبقات محروم به آرزویی دست نیافتنی بدل ساخت.
دولتهای ایران به ویژه در پانزده سال اخیر بزرگترین یارانه پرداز طبقه ثروتمند جامعه بوده است..
@kharmagaas
یارانه پنهان
بعدها در تاریخ خواهند نوشت:
ایران بزرگترین و شاید تنها کشوری بود که با شعار حمایت از مستضعفین، بیشترین یارانه را به طبقه ثروتمند پرداخت کرد.
در ایران معاصر به ویژه در دو دهه اخیر دولتهای مختلف یک روز با ثبت نام و فروش سیمکارت، یک روز با فروش و صف خودرو، یک روز با صف سکه و طلا و دلار، یک روز با زمین و ملک و یک روز هم با واگذاری فله ای منابع دولت در بورس و.. تمام تلاش خود را برای بیشتر شدن فاصله طبقاتی به کار گرفتند. در تمام این واگذاری ها و سوداگری ها آن طبقه و قشری که ثروت کافی در اختیار داشت و می توانست با خرید این کالاها سرمایه خود را چندین برابر نماید، نه فقرا و کشاورزان و کارگران و زحمت کشان بلکه طبقه مرفه و دلال مسلکی بود که بدون هیچگونه فعالیت اقتصادی قدرت ورود به تمام این حوزه ها را در اختیار داشت و می توانست در سایه الطاف دولتها سرمایه خود را چندین برابر نموده و با شرایطی تورمی افسار گسیخته به بیشتر شدن فاصله طبقاتی دامن بزند.
ایران تنها کشوری بود که هنگامی که نفت صد و چهل دلار به فروش می رفت بنزین را لیتری چهارصد تومان عرضه می کرد و به اسم عدالت یارانه چهل و پنج هزار تومانی را به همه مردم کشور اعم از غنی و فقیر پرداخت کرد. و این در حالی بود که قیمت وقت جهانی بنزین لیتری بیش از دو دلار [دو هزار تومان وقت] بود و کسی نپرسید که چگونه خانواده ثروتمند چهارنفره که هر چهار نفر خودرو دارند با مردم فلان روستایی که یک نفر هم در آن خودرو ندارد، هنگام دریافت یارانه در کنار هم قرار گرفته اند؟
ایران تنها کشوری بود که قیمت کالاهای مصرفی در آن بیش از ده برابر شد، اما همان یارانه چهل و پنج هزار تومانی تکانی نخورد.
ایران تنها کشوری است که سوبسید و یارانه مصرفی حوزه انژری (گاز و بنرین و..) برای طبقات مرفه بیش از بیست برابر محرومترین اقشار جامعه است.
ایران بهشت طبقه دلال و صاحب سرمایه ای بود که از قِبَل پول و ثروت خود تا می توانست قیمت ملک و خانه و خودرو و حتی لوازم مصرفی و نیارهای اولیه را بالا برد به گونه ای که خرید خانه و خودرو و طلا و...، را برای بسیاری از روستاییان و کارگران و طبقات محروم به آرزویی دست نیافتنی بدل ساخت.
دولتهای ایران به ویژه در پانزده سال اخیر بزرگترین یارانه پرداز طبقه ثروتمند جامعه بوده است..
@kharmagaas
post.reposted:
خرمگس

19.04.202517:05
فرهاد قنبری
شهامت نقد
⏪ در جامعه اکنون و امروز ما جریانی اگر اندک شباهتی به فاشیسم نیمه اول قرن بیستمی داشته باشند، دیگر نه حامیان سرسخت حکومت بلکه مخالفان تندخو و آشتیناپذیری هستند که از روشنفکر تا نویسنده و هنرمند این سرزمین را مقهور و مرعوب روایت سراسر خشونتطلبانه و کینهتوزانه خود کردهاند و هزینه دفاع از حقیقت و بیان حقیقت را روز به روز بالا بردهاند.
⏪ از بدبختیهای جامعه ماست که این روزها انسان وقتی جمله یا سخنی را بدون دانستن نام راوی میشنود، متوجه نمیشود که این سخن سلبریتیهای سینما و خواننده های پاپ و بلاگرها و فوتبالیستهاست یا سخن افرادی که دهها صفت استادِ اخلاق و متفکر و محقق و اندیشمند و روشنفکر و فلان و فلان به نامشان بسته میشود.
⏪ این مسئله که زبان و سخن و بیان روشنفکر و منتقد و متفکر و هنرمند (به علت دیکتاتوری جَو، نظام سیاسی ایدئولوژیک یا هر دلیل دیگری) با زبان شومن و سلبریتی و بازیگر سریال و ورزشکار یکی شده و هر برداشت و روایتی متفاوت با این برداشت های سطحی، با بدترین فحشها و توهینها و تهمتها و اَنگها پس رانده شده و مورد شماتت قرار میگیرد، بحرانی بسیار عمیق و جدی است.
⏪ در جامعه امروز و اکنون ایران آنچه جرات و شهامت بیشتری میخواهد نه نقد حکومت و دولت و مجلس و قوه قضاییه و حتی رهبر جمهوری اسلامی بلکه نقد سلبریتیها و شومنهایی است که جایگاه متفکر و منتقد را اشغال کردهاند. امروز شهامت واقعی نه در نقد آقای خامنهای و پزشکیان بلکه در نقد شیوه کنشگری فلان فوتبالیست سابق و بازیگر و خواننده پاپ است. امروز شهامت در نقد کنشگری آن عربدهکشی است که چهار کلمه نام آرنت و فوکو و بدیو شنیده است و مشغول نشخوار فکری و خودارضایی با چند واژه نافهمیده چون توتالیتاریسم و فاشیسم است.
⏪ امروز هر کسی که جرات کرده و بیاید کنشگری آن دلال-سلبریتی مشهوری که بیشترین بهره را از نام و وضعیت کشور برده و با قلدری و گردن کلفتی هم فرار مالیاتی و دهها تخلف تجاری دیگر خود را پیش میبرد و هم به موقع با چند متلک به مدیریت کشور، ژست قهرمان را میگیرد را نقد کند، به آنی به لعنت عمومی دچار شده و هزار فحش و ناسزا از زمین و آسمان بر سرش میبارد.
⏪ جامعه امروز ایران حقیقتا بهشت سلبریتیها و شومنها و روشنفکران و بلاگرهایی است که با سوار شدن بر موج نارضایتی و خشم موجود در جامعه، هم کاسبی و کالای بنجل خود را به اسم هنر و کمدی و سرگرمی و کالای فکری و فرهنگی و..، پیش میبرند و هم ژست قهرمان و مردمی بودن میگیرند. ایران امروز بهشت افرادی است که با هزار پارتی و رانت جایگاه استاد دانشگاه و متفکر و نویسنده و هنرمند و بازیگر و مدیر و...، را اشغال کردهاند، درآمدها و سطح زندگی بسیار متفاوتی از متوسط جامعه دارند و به موقع هم با چند متلک به قیمت دلار و آخوند و سپاه، محبوب خلق شده و رانت و بیسوادی و بیهنری خود را پشت این مواضع به ظاهر رادیکال پنهان میکنند.
@kharmagaas
شهامت نقد
⏪ در جامعه اکنون و امروز ما جریانی اگر اندک شباهتی به فاشیسم نیمه اول قرن بیستمی داشته باشند، دیگر نه حامیان سرسخت حکومت بلکه مخالفان تندخو و آشتیناپذیری هستند که از روشنفکر تا نویسنده و هنرمند این سرزمین را مقهور و مرعوب روایت سراسر خشونتطلبانه و کینهتوزانه خود کردهاند و هزینه دفاع از حقیقت و بیان حقیقت را روز به روز بالا بردهاند.
⏪ از بدبختیهای جامعه ماست که این روزها انسان وقتی جمله یا سخنی را بدون دانستن نام راوی میشنود، متوجه نمیشود که این سخن سلبریتیهای سینما و خواننده های پاپ و بلاگرها و فوتبالیستهاست یا سخن افرادی که دهها صفت استادِ اخلاق و متفکر و محقق و اندیشمند و روشنفکر و فلان و فلان به نامشان بسته میشود.
⏪ این مسئله که زبان و سخن و بیان روشنفکر و منتقد و متفکر و هنرمند (به علت دیکتاتوری جَو، نظام سیاسی ایدئولوژیک یا هر دلیل دیگری) با زبان شومن و سلبریتی و بازیگر سریال و ورزشکار یکی شده و هر برداشت و روایتی متفاوت با این برداشت های سطحی، با بدترین فحشها و توهینها و تهمتها و اَنگها پس رانده شده و مورد شماتت قرار میگیرد، بحرانی بسیار عمیق و جدی است.
⏪ در جامعه امروز و اکنون ایران آنچه جرات و شهامت بیشتری میخواهد نه نقد حکومت و دولت و مجلس و قوه قضاییه و حتی رهبر جمهوری اسلامی بلکه نقد سلبریتیها و شومنهایی است که جایگاه متفکر و منتقد را اشغال کردهاند. امروز شهامت واقعی نه در نقد آقای خامنهای و پزشکیان بلکه در نقد شیوه کنشگری فلان فوتبالیست سابق و بازیگر و خواننده پاپ است. امروز شهامت در نقد کنشگری آن عربدهکشی است که چهار کلمه نام آرنت و فوکو و بدیو شنیده است و مشغول نشخوار فکری و خودارضایی با چند واژه نافهمیده چون توتالیتاریسم و فاشیسم است.
⏪ امروز هر کسی که جرات کرده و بیاید کنشگری آن دلال-سلبریتی مشهوری که بیشترین بهره را از نام و وضعیت کشور برده و با قلدری و گردن کلفتی هم فرار مالیاتی و دهها تخلف تجاری دیگر خود را پیش میبرد و هم به موقع با چند متلک به مدیریت کشور، ژست قهرمان را میگیرد را نقد کند، به آنی به لعنت عمومی دچار شده و هزار فحش و ناسزا از زمین و آسمان بر سرش میبارد.
⏪ جامعه امروز ایران حقیقتا بهشت سلبریتیها و شومنها و روشنفکران و بلاگرهایی است که با سوار شدن بر موج نارضایتی و خشم موجود در جامعه، هم کاسبی و کالای بنجل خود را به اسم هنر و کمدی و سرگرمی و کالای فکری و فرهنگی و..، پیش میبرند و هم ژست قهرمان و مردمی بودن میگیرند. ایران امروز بهشت افرادی است که با هزار پارتی و رانت جایگاه استاد دانشگاه و متفکر و نویسنده و هنرمند و بازیگر و مدیر و...، را اشغال کردهاند، درآمدها و سطح زندگی بسیار متفاوتی از متوسط جامعه دارند و به موقع هم با چند متلک به قیمت دلار و آخوند و سپاه، محبوب خلق شده و رانت و بیسوادی و بیهنری خود را پشت این مواضع به ظاهر رادیکال پنهان میکنند.
@kharmagaas
post.deleted20.04.202512:40
14.04.202507:02
"از دوران کودکی افراد یا چیزهای واقعی که بر من تأثیر گذاشتند آنهایی بودند که مصداق ادبی داشتند"
(ماهی در آب - یوسا)
ماریو بارگاس یوسا، یکی از بزرگترین چهرههای ادبی چند دهه اخیر جهان، چشم از جهان فرو بست.
@kharmagaas
(ماهی در آب - یوسا)
ماریو بارگاس یوسا، یکی از بزرگترین چهرههای ادبی چند دهه اخیر جهان، چشم از جهان فرو بست.
@kharmagaas


post.reposted:
خرمگس

13.04.202517:58
فرهاد قنبری
از ماجرای "سقاخانه" تا امروز
در سال ۱۳۰۳ شایعهای بر سر زبانها افتاد؛ که یکی از سقاخانههای تهران معجزه میکند. بر پایه این شایعات، مردی لنگ با نوشیدن آب این سقاخانه معروف به سقاخانه «آشیخ هادی» شفا یافته و یک بهایی نیز به دلیل نپرداختن صدقه به یکی از گدایان آن محل، نابینا شده بود! به زودی انبوهی از مردم، به خصوص مردمان لنگ، نابینا و کلاً «معلول» و «عاجز»، از چهار گوشه ایران روانه سقاخانه «آشیخ هادی» شدند.
روز ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴، در حالی که گفت و گوهای دولت ایران با شرکت آمریکایی «سینکلر» برای بهرهبرداری نفت شمال ادامه داشت، «میجر رابرت ایمبری» که چهار ماهی پیشتر با سمت کنسولیار دفتر نمایندگی دیپلماتیک آمریکا در ایران، وارد تهران شده بود، همانند بسیاری دیگر، از سر کنجکاوی رهسپار سقاخانه معجزه گر «آشیخ هادی» شد. نشریه معتبر «نشنال جئوگرافیگ» آمریکا، دوربینی در اختیار «سرگرد ایمبری» گذاشته بود تا از ایران عکس بگیرد و برای انتشار در آن نشریه بفرستد.
کنسول یار تازه به ایران رسیده را، در بازدیدش از سقاخانه معجزه گر در تهران، آمریکایی دیگری به نام «ملوین سیمور» همراهی میکرد. «ملوین سیمور» بدون روادید وارد ایران شده و دفتر نمایندگی آمریکا تعهد کرده بود که تا روشن شدن پرونده او، از این آمریکایی قانون شکن، نگاهداری کند.
«رابرت ایمبری» و «ملوین سیمور» سوار بر درشکه به سقاخانه «آشیخ هادی» رسیدند. کنسولیار آمریکایی برای گرفتن عکس از سقاخانه با همراه آمریکاییش، از درشکه پیاده شد و پیش رفت. چند عکسی بیشتر نگرفته بود که خروش «الله اکبر» جمعیت به هوا خاست. همه دهان به دهان این خبر را گسترده بودند که «ایمبری» از بهائیان است و میخواهد آب سقاخانه معجزه گر و شفابخش را مسموم کند.
جمعیتی خشمگین به سوی کنسول یار آمریکا و همراه آمریکاییش هجوم بردند؛ و آنان را زیر رگبار مشت و لگد گرفتند. ماموران نظمیه یا شهربانی آن وقت، زمانی رسیدند که این دو آمریکایی غرقه در خون، نیمه جانی بیشتر نداشتند. «میجر» یا سرگرد «رابرت ایمبری» و همراهش «ملوین سیمور» را شتابان به نزدیکترین بیمارستان رساندند؛ در حالی که انبوه جمعیت خشمگین، در پی درشکه حامل آنان میدویدند.
در بیمارستان، «ایمبری» و «سیمور» را در اتاقهای جداگانه بستری کردند. در حالی که عدهای از مردم خشمگین، نفس نفس زنان در پی این دو میگشتند، بر پایه روایتی به جای مانده از همین رویداد، این مردمان خشمگین و سرکش، کنسولیار آمریکا را سرانجام یافتند، و نوجوانی شانزده ساله با ضربات سنگ او را کشت. «ملوین سیمور»، به یاری بخت خوش و بستری بودن در اطاقی دیگر، جان به در برد. پنج روز پس از این حادثه مرگبار، «ملوین سیمور» شهادت داد که مردم خشمگین، چهل و پنج دقیقه تمام آنها را زیر رگبار مشت و لگد گرفته، و حتی سربازان با قنداق تفنگ آنها را کوبیده بودند.
پ.ن: حادثه سقاخانه باعث شد مذاکرات نفت ایران و شرکت سینکلر کنار گذاشته شود. بسیاری از تحلیلگران معتقدند کل حادثه سقاخانه و حمله به رابرت ایمبری و قتل او، نقشه سفارت و جاسوسان بریتانیایی برای اختلال در مذاکرات نفت ایران با هر کشور ثالثی بود که نتیجه موفقیت آمیزی به همراه داشت.
از حادثه سقاخانه (و بسیار قبل آن) تا امروز استعمارگران برای رسیدن به اهداف خود همیشه از تحجر و جمودیت و جهل مردم خاورمیانه استفاده فراوانی برده اند.
خاورمیانه ای که بیش از نود و هشت درصد جمعیت آن به یک خدا، یک کتاب آسمانی و یک پیامبر واحد اعتقاد دارند، اما بیشتر از هر نقطه کره زمین اختلاف عقیدتی و سیاسی و دینی دارند و در بسیاری موارد منافع عمومی را فدای منافع فرقهای و گروهی و عصبیتهای قبیلهای و تعصبات متحجرانه خود میکنند.
@kharmagaas
از ماجرای "سقاخانه" تا امروز
در سال ۱۳۰۳ شایعهای بر سر زبانها افتاد؛ که یکی از سقاخانههای تهران معجزه میکند. بر پایه این شایعات، مردی لنگ با نوشیدن آب این سقاخانه معروف به سقاخانه «آشیخ هادی» شفا یافته و یک بهایی نیز به دلیل نپرداختن صدقه به یکی از گدایان آن محل، نابینا شده بود! به زودی انبوهی از مردم، به خصوص مردمان لنگ، نابینا و کلاً «معلول» و «عاجز»، از چهار گوشه ایران روانه سقاخانه «آشیخ هادی» شدند.
روز ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴، در حالی که گفت و گوهای دولت ایران با شرکت آمریکایی «سینکلر» برای بهرهبرداری نفت شمال ادامه داشت، «میجر رابرت ایمبری» که چهار ماهی پیشتر با سمت کنسولیار دفتر نمایندگی دیپلماتیک آمریکا در ایران، وارد تهران شده بود، همانند بسیاری دیگر، از سر کنجکاوی رهسپار سقاخانه معجزه گر «آشیخ هادی» شد. نشریه معتبر «نشنال جئوگرافیگ» آمریکا، دوربینی در اختیار «سرگرد ایمبری» گذاشته بود تا از ایران عکس بگیرد و برای انتشار در آن نشریه بفرستد.
کنسول یار تازه به ایران رسیده را، در بازدیدش از سقاخانه معجزه گر در تهران، آمریکایی دیگری به نام «ملوین سیمور» همراهی میکرد. «ملوین سیمور» بدون روادید وارد ایران شده و دفتر نمایندگی آمریکا تعهد کرده بود که تا روشن شدن پرونده او، از این آمریکایی قانون شکن، نگاهداری کند.
«رابرت ایمبری» و «ملوین سیمور» سوار بر درشکه به سقاخانه «آشیخ هادی» رسیدند. کنسولیار آمریکایی برای گرفتن عکس از سقاخانه با همراه آمریکاییش، از درشکه پیاده شد و پیش رفت. چند عکسی بیشتر نگرفته بود که خروش «الله اکبر» جمعیت به هوا خاست. همه دهان به دهان این خبر را گسترده بودند که «ایمبری» از بهائیان است و میخواهد آب سقاخانه معجزه گر و شفابخش را مسموم کند.
جمعیتی خشمگین به سوی کنسول یار آمریکا و همراه آمریکاییش هجوم بردند؛ و آنان را زیر رگبار مشت و لگد گرفتند. ماموران نظمیه یا شهربانی آن وقت، زمانی رسیدند که این دو آمریکایی غرقه در خون، نیمه جانی بیشتر نداشتند. «میجر» یا سرگرد «رابرت ایمبری» و همراهش «ملوین سیمور» را شتابان به نزدیکترین بیمارستان رساندند؛ در حالی که انبوه جمعیت خشمگین، در پی درشکه حامل آنان میدویدند.
در بیمارستان، «ایمبری» و «سیمور» را در اتاقهای جداگانه بستری کردند. در حالی که عدهای از مردم خشمگین، نفس نفس زنان در پی این دو میگشتند، بر پایه روایتی به جای مانده از همین رویداد، این مردمان خشمگین و سرکش، کنسولیار آمریکا را سرانجام یافتند، و نوجوانی شانزده ساله با ضربات سنگ او را کشت. «ملوین سیمور»، به یاری بخت خوش و بستری بودن در اطاقی دیگر، جان به در برد. پنج روز پس از این حادثه مرگبار، «ملوین سیمور» شهادت داد که مردم خشمگین، چهل و پنج دقیقه تمام آنها را زیر رگبار مشت و لگد گرفته، و حتی سربازان با قنداق تفنگ آنها را کوبیده بودند.
پ.ن: حادثه سقاخانه باعث شد مذاکرات نفت ایران و شرکت سینکلر کنار گذاشته شود. بسیاری از تحلیلگران معتقدند کل حادثه سقاخانه و حمله به رابرت ایمبری و قتل او، نقشه سفارت و جاسوسان بریتانیایی برای اختلال در مذاکرات نفت ایران با هر کشور ثالثی بود که نتیجه موفقیت آمیزی به همراه داشت.
از حادثه سقاخانه (و بسیار قبل آن) تا امروز استعمارگران برای رسیدن به اهداف خود همیشه از تحجر و جمودیت و جهل مردم خاورمیانه استفاده فراوانی برده اند.
خاورمیانه ای که بیش از نود و هشت درصد جمعیت آن به یک خدا، یک کتاب آسمانی و یک پیامبر واحد اعتقاد دارند، اما بیشتر از هر نقطه کره زمین اختلاف عقیدتی و سیاسی و دینی دارند و در بسیاری موارد منافع عمومی را فدای منافع فرقهای و گروهی و عصبیتهای قبیلهای و تعصبات متحجرانه خود میکنند.
@kharmagaas
12.04.202521:43
"سرِ انسان، هر چه تهی تر باشد، میل کمتری به پر شدن نشان می دهد و این یگانه استثناء از قاعده کلی طبیعت است"
@kharmagaas
کروکودیل - داستایفسکی
@kharmagaas
کروکودیل - داستایفسکی
11.04.202518:30
⏬
⏪ یکی از بزرگترین خیانتهایی که میتوان
انجام داد خیانت به مفهوم «کلمات» است.
بار معنایی هیچ کلمهای در خلاء تولید نمیشود و کلمه بسته به گفتمانی که توسط آن به عاریت گرفته میشود، معنا و مفهوم خاصی مییابد.
در جهان امروز یکی از کلماتی که به معنا و مفهوم آن خیانت بزرگی شده واژهٔ «عشق» است. عشق دیگر به هیچوجه آن مفهوم عاطفی و ارزشی گذشتهٔ خود را ندارد و به واژهای دمدستی و مبتذل که بر هر رابطه ناهنجار و بی سروپایی اطلاق میشود، تبدیل شدهاست.
مفهوم عشق که بیش از هزار سال نقطهٔ کانونی و دال مرکزی و معنابخش شعر و ادبیات و عرفان و هنر غنی این سرزمین بوده به کلمهٔ پیشپاافتاده و بهغایت مبتذلی بدل شدهاست که توسط هر کسی و برای هر رابطهای ولو رابطهای ساعتی مورد استفاده قرار میگیرد.
عشق و عاشقی نیاز به تربیت و پرورش دارد. نیاز به رشد شخصیتی دارد. نیاز به مراقبت و از خودگذشتگی و خودشناسی دارد و نسبت دادن «عشق» به بیسرروپایی که تکتک سلولهای مغزش انباشته از حشیش و علف و الکل و انواع مخدر دیگر است، توهین و خیانت به مفهوم این واژه است.
@kharmagaas
⏪ یکی از بزرگترین خیانتهایی که میتوان
انجام داد خیانت به مفهوم «کلمات» است.
بار معنایی هیچ کلمهای در خلاء تولید نمیشود و کلمه بسته به گفتمانی که توسط آن به عاریت گرفته میشود، معنا و مفهوم خاصی مییابد.
در جهان امروز یکی از کلماتی که به معنا و مفهوم آن خیانت بزرگی شده واژهٔ «عشق» است. عشق دیگر به هیچوجه آن مفهوم عاطفی و ارزشی گذشتهٔ خود را ندارد و به واژهای دمدستی و مبتذل که بر هر رابطه ناهنجار و بی سروپایی اطلاق میشود، تبدیل شدهاست.
مفهوم عشق که بیش از هزار سال نقطهٔ کانونی و دال مرکزی و معنابخش شعر و ادبیات و عرفان و هنر غنی این سرزمین بوده به کلمهٔ پیشپاافتاده و بهغایت مبتذلی بدل شدهاست که توسط هر کسی و برای هر رابطهای ولو رابطهای ساعتی مورد استفاده قرار میگیرد.
عشق و عاشقی نیاز به تربیت و پرورش دارد. نیاز به رشد شخصیتی دارد. نیاز به مراقبت و از خودگذشتگی و خودشناسی دارد و نسبت دادن «عشق» به بیسرروپایی که تکتک سلولهای مغزش انباشته از حشیش و علف و الکل و انواع مخدر دیگر است، توهین و خیانت به مفهوم این واژه است.
@kharmagaas


Рекорды
10.10.202423:59
19.3KПодписчиков31.01.202523:59
700Индекс цитирования30.03.202523:59
5.4KОхват одного поста30.03.202523:59
5.4KОхват рекламного поста03.01.202523:59
93.94%ER30.03.202523:59
28.08%ERRВойдите, чтобы разблокировать больше функциональности.