Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
فریبا قربان کریمی Nafese Barann avatar

فریبا قربان کریمی Nafese Barann

Dr:Fariba Gh karimi
خواندم غزلی اسم تو در قافیه اش بود
ای دستمریزاد بنازم هنرت را 
✍️#فریبا_قربان_کریمی
💚N@f@s💚
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаMay 01, 2022
Добавлено на TGlist
Mar 20, 2025

Рекорды

26.03.202514:49
20.9KПодписчиков
27.12.202423:59
0Индекс цитирования
28.12.202423:59
19.9KОхват одного поста
14.03.202514:28
9.2KОхват рекламного поста
28.03.202523:59
11.11%ER
20.03.202518:26
74.60%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Популярные публикации فریبا قربان کریمی Nafese Barann

آلن دو باتن میگه:
گفتگوهایی که سر میز شام داریم
فاصله‌ها رو در اتاق خواب کمتر میکنن….
29.03.202518:48
من که #امشب در زدم
گفتی که ای من نیستم
#شاعر دیوانه را
این دل بریدن مشکل است
✍#فریبا_قربان_کریمی
دانی که چه‌ها چه‌ها چه‌ها می‌خواهم؟
«««وصل تو،من بی سر و پا می‌خواهم»»»

فریاد و فغان و ناله‌ام دانی چیست؟
«««یعنی که تو را تو را تو را می‌خواهم»»»

#شیخ -ابوسعید -ابوالخیر
27.03.202512:19
گفتم ندهم دل ، رخ زیبای تو نگذاشت
گفتم نکنم ناله ، جفاهای تو نگذاشت

گفتم نکشم حسرت آن پیکر زیبا
خود جاذبه پیکر زیبای تو نگذاشت

گفتم به هوای تو چو پروانه نسوزم
ای شمع رخ انجمن آرای تو نگذاشت

این‌سان که بناگاه نگاهت خجلم کرد
چشمی به من از بهر تماشای تو نگذاشت

یک عمر بلا روزی من بود که یک روز
بی درد و بلایم قد و بالای تو نگذاشت

ایزد که تو را داد رخی همچو رخ ماه
گویی اثر مهر به سیمای تو نگذاشت

یک اهل دل ای شوخ ندیدم که تو را دید
وز سر نگذشت آخر و در پای تو نگذاشت

کن مرحمتی زآن لب جانبخش که حسرت
جان در تن این عاشق شیدای تو نگذشت

(حالت) پی دل رفتی و دیدی که در آخر
جز ننگ ز بهرت دل رسوای تو نگذاشت

#ابوالقاسم -حالت
در رکاب برق دارد پای ،ایام نشاط
دربهار از کف مده چون شاخ گل جام نشاط

پیش هرکس پنبه غفلت برون آرد ز گوش
دربهار آوازه رعدست پیغام نشاط

خنده برق است بر خوشوقتی گردون دلیل
سایه ابرست بر روی زمین دام نشاط

نعل ایام بهاران است درآتش ز برق
از گرانخوابی مشو غافل ز هنگام نشاط

توبه در آغاز عمر از نقل و می کردن خطاست
سعی کن تا هست فرصت در سرانجام نشاط

همچو شبنم، تا زبرگ عیش لبریزست باغ
دیده خود آب ده ازروی گلفام نشاط

خنده رویان صیقل آیینه یکدیگرند
خوش بود درموسم گل گردش جام نشاط

نوش و نیش عالم امکان به هم آمیخته است
می شود از تلخی می،شکرین کام نشاط

وقت ساقی خوش که دریک دم کند ماه تمام
از می روشن هلال جام را شام نشاط

چاره نبود حسن کامل را ز نیل چشم زخم
از شب آدینه باشد نیل ایام نشاط

در دل ساده است عیش عالم ایجاد فرش
جامه بی نقش باید بهر احرام نشاط

گرم کن هنگامه افسردگان خاک را
تاسرت گرم است چون خورشید ازجام نشاط

تا سلیمان زمان صائب به تخت جم نشست
کامرانی را زسر بگرفت ایام نشاط

#میرزا -محمد علی -صائب -تبریزی
تنها جوابِ بی احترامی....................
20.04.202508:55
سخنی نمانده که نگفته باشیم
در روشنای روز پس شب‌ها می‌گویمت
که دوستت دارم

#عزیز -نسین
ای عشقِ تو دیوانه، تو رویای که بودی؟
ای جلوۀ مهتاب تو رسوای که بودی؟

گلبرگم و با یاد و خیالِ تو معطر
ای جدولِ مجهول، معمای که بودی؟

زیباییِ بارانِ بهاریِ غزل‌خوان
آمیزه‌ای از شبنم و دریای که بودی؟

مشکن دل درماندۀ من بسته به مویی
ای نازِ نگاهت، تو اهورای که بودی؟

فکرم همه درحسرت دیدار تو رفته است
بی پرده بگو هم ره و همپای که بودی؟

بیت الغزلِ شعرِ من امشب شده چشمت
این چشمِ تو زیباست تو غوغای که بودی؟

ای کاش بیایی بزنی کوبۀ‌ دل را
آهوی غزلسازِ غزلباز، تو زیبای که بودی؟

✍️#فریبا_قربان_کریمی
(دعای لحظه خواب ایرانیان باستان..)

«پروردگاراسپیده دم که فلک بیدار می‌شود»
سرزمینم از دروغ و تهمت پاک شود.

«پروردگارااکنون روحم به استراحت می‌رود»
و تو مراقبش باش.

📖دو قرن سكوت
عبدالحسین زرین‌کوب
««خوشا شبی که به آرامگاه من باشی»»
««من آسمان تو باشم ، تو ماه من باشی»»

کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق
تو گر نشانهٔ تیر نگاه من باشی

تو را دو زلف شب آسا برای آن دادند
که واقف از من و روز سیاه من باشی

من از دو نرگس مست تو چشم آن دارم
که آگه از نگه گاه گاه من باشی

به حکم عشق و تقاضای حسن می‌باید
که من گدای تو باشم، تو شاه من باشی

پس از هلاک به خاکم بیا که می‌ترسم
علی الصباح جزا عذرخواه من باشی

اگر چه هیچ امید از تو بر نمی‌آید
همین بس است که امیدگاه من باشی

بتان کج کله آنجا که در میان آیند
تو در میان بت کج کلاه من باشی

چو نیست قسمت من عافیت همان بهتر
که آفت من و حال تباه من باشی

از آن به چشم خود ای اشک مسکنت دادم
که در بیان محبت گواه من باشی

به گریه گفتمش آیا گذر کنی بر من
به خنده گفت اگر خاک راه من باشی

فروغی از پی آن زلف و چهره تا نروی
چگونه با خبر از اشک و آه من باشی

#میرزا -عباس -فروغی -بسطامی
اگر کسی خصوصیتی را در حد کمال داشته باشد، به فکرش خطور نمی کند که آن خصوصیت را به معرض نمایش بگذارد
بلکه از وجود آن به قدر کافی خرسند است

اما هیچ کس نباید عنان خود را کاملا از کف بدهد و خویش را چنان که هست بنمایاند

زیرا بسیاری چیزهای زشت و حیوانی
در سرشت آدمی هست
که نیاز به پرده پوشی دارد

اما این واقعیت کم نمایی را توجیه می کند نه بیش نمایی را

در ضمن باید دانست که دیگران به تظاهر
و رفتار تصنعی پی می برند
حتی پیش از آنکه بدانند به چه چیز تظاهر می کنیم

و باری، تظاهر دیری نمی پاید
و روزی 👈 ماسک از چهره ی آدمی می افتد

« سنکا » می گوید
هیچ کس نمی تواند مدت درازی
ماسکی که بر چهره دارد به نمایش بگذارد
سرشت آدمی، هر آنچه را که به طور تصنعی کسب شده است، در هم می شکند

📖در باب حکمت زندگی
آرتور شوپنهاور
28.03.202516:21
نخفته‌ایم که شب بگذرد‌ سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند

نخفته‌ایم که تا صبح شاعرانه‌ی ما
ز ره رسیده و همراه عشق، در بزند

نسیم، بوی تو را می‌برد به همره خود
که با غرور به گل‌های باغ سر بزند

شب‌ از تب تو و من‌ سوخت، وصل‌مان آبی
مگر بر آتش تن‌های شعله‌ور بزند

تمام روز که دور از تواَم چه خواهم کرد؟
هوای بستر و بالینم اَر، به سر بزند؟

چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست!
دو دیده‌ام مژه بر هم، دمی اگر بزند

بپوش پنجره را، ای برهنه! می‌ترسم
که چشم شور ستاره، تو را نظر بزند

غزل برای لبت عاشقانه‌تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه‌تر بزند

#حسين -منزوى
عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را

هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را

از خودآرایان نمی‌باید بصیرت چشم‌داشت
عیب پیشِ پا نیاید در نظر طاوس را

حرف دعوی در میانِ باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگِ دگر ناقوس را

هر چه ماند از تو بر جا ، حاصلش باشد دریغ
چند خواهی جمع کرد این مایهٔ افسوس را

ظلم می‌سازد زبانِ عیب‌جویان را دراز
عدل مُهرِ خامشی بر لب زند جاسوس را

زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را

می‌کند در پردهٔ ناموس، حسن ایجادِ عشق
شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را

بر سرِ گنج است صائب پای من، تا کرده ام
چون صدف گنجینهٔ گوهر، کفِ افسوس را

#میرزا -محمد علی -صائب -تبریزی

‏« یا رَبِّ لا تُعَلِّق قَلْبِی بِما لَیْسَ لِی »
‏پروردگارا!
قلب مرا به آن‌چه برای من نیست،
وابسته مگردان
29.03.202514:55
درد بی درمان جان سوزی ست عشق
خوش نشین خانمان سوزی ست عشق

آتش جاوید آتشگاه دل
سوز پیدای نهان سوزی ست عشق

یک دل از دست غمش جان در نبرد
بی سر و پای جهان سوزی ست عشق

عقل سرخ مکتب پروانه هاست
پیر گلرنگ جوان سوزی ست عشق

شیخ و شاهد پیش چشمانش یکی ست
خون گُل ریزِ خزان سوزی ست است

روسیاه عشق حق دارد عزیز
طفل هم باشد کلان سوزی ست عشق

نام و نان می خواهی از ما دور شو
آب ما عشق است و نان سوزی ست عشق

#دکتر -رحمان -زارع
28.03.202519:54
ای کاش چو پروانه پری داشته باشم
تا گاه به کویت گذری داشته باشم

گر دولت دیدار تو در خانه ندارم
از دور به رویت نظری داشته باشم

گویند که یار دگری جوی و ندانند
بایست که قلب دگری داشته باشم

از بلهوسی ها هوسی مانده نگارا
وان اینکه به پای تو سری داشته باشم

تاریک شبی گشت شب و روز جوانی
ای کاش امید سحری داشته باشم

در مجلس ارباب تکلف چه بگویم
در میکده باید هنری داشته باشم

بگذار که از دوستی باده فروشان
رگبار غمت را سپری داشته باشم

همصحبتی و بوس و کنارت همه گو هیچ
من از تو نباید خبری داشته باشم ؟

بسیار مکن ناله که این شعله عمادا
میسوزد اگر خشک و تری داشته باشم

#عماد -خراسانی
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.