Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
گفت و چای | فهیم عطار avatar

گفت و چای | فهیم عطار

‏فشنگ‌هام تموم شد.چراغا رو خاموش کن، بیا
بغلم
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаJan 03, 2017
Добавлено на TGlist
Dec 05, 2024

Рекорды

06.02.202517:53
43.1KПодписчиков
04.12.202423:59
0Индекс цитирования
31.12.202423:59
10.9KОхват одного поста
07.12.202423:59
10.9KОхват рекламного поста
31.12.202423:59
1.96%ER
05.12.202423:59
0.00%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Популярные публикации گفت و چای | فهیم عطار

10.04.202516:46
دو خط شرح حال بنویسم، صرفا بابت اثبات نفس کشیدنم. این ‌روزها دوبنده‌ی آبی‌ام را پوشیده‌ام و مشغول کشتی گرفتن با یک پروژه‌ی فزرتی هستم. ماه قبل جلسه داشتیم و سر شیب جاده‌‌ای که مشغول طراحی‌اش هستیم با کارفرما دست به یقه شدم. من می‌گفتم سه درصد و کارفرما گیر داده که سه و نیم درصد. یک ماه تمام است که درگیر همین نیم‌درصد اختلاف شیب هستم و جهان و آرمان‌ها و ایدئولوژی‌ام بخیه خورده به آن. شب‌ها خواب می‌بینم که با آن رنوی پلاک ب-پنجاه‌ودو که تهران داشتم، کارفرما را زیر می‌گیرم و جاده را با همان شیبی که دوست دارم طراحی می‌کنم. موقع صبحانه و ناهار و شام و خلا و حمام و جارو و رانندگی به این نیم درصد فکر می‌کنم، فحش می‌دهم و به دنبال راهی برای خارج شدن از این مخمصه هستم. جهان من این روزها جهانی نیم‌درصدی‌ است. حتی رقیق‌تر از شیر‌های کم‌چرب. انگار یک غول الدنگ نشسته روی صورت من و ساعت‌های زندگی من را می‌خورد و اجازه نمی‌دهم کار دیگری بکنم.

چند سال پیش هم یک پروژه‌ی دیگر بود که با من جفت‌گیری کرد. در واقع جمله درست این است که: یک پروژه بود که چند سال با من جفت‌گیری کرد. شبانه‌روزی. جهان من را از آنِ خودش کرده بود و من هم خودم را از آنِ پروژه کرده بودم. که خب پروژه تمام شد و اتفاقا یک جایی به عنوان پروژه‌ی فلان برنده شد و جایزه‌ی فلان را گرفت و یک لوح کریستال به اندازه‌ی کف دست دادند بهمان که رویش نوشته بود «آفرین». لوح را گذاشتم توی اتاقم. الان که جهانم نیم‌درصدی شده هم جلوی چشمم است. انگار تمام آن ساعت‌هایی که روی آن پروژه (زیر آن پروژه البته) کار کرده بودم را فشرده‌اند و یک لوح از آن‌ درست کرده‌اند. آفرین.

من از همه‌ی اتفاق‌ها و پدیده‌‌هایی که جهانم را کوچک می‌کنند هراس دارم. از این‌که یک غول الدنگ بنشیند روی صورتم و باعث شود که هیچ چیزی جز ماتحت خاردارِ مبارکش را نبینم خوشم نمی‌آید. مخصوصا اگر بدانم که آن‌طرف دیوار ابرهای سفید در آسمان آبی روانند و یک جایی از جهان، بچه‌های تخس با چوب افتاده‌اند دنبال مرغ و خروس‌های محله و می‌خندند و جای دیگری یک زن زیبا دارد لبخند می‌زند بی‌آنکه من آن دل‌فریبی را ببینم و آن سمت دیگر‌تر یک بچه‌ دارد بزرگ می‌شود و یک نفر دارد مسن‌تر می‌شود و کائنات هر لحظه دارد کش می‌آید و بزرگ‌تر می‌شود. و من درگیر نیم‌درصد اختلاف نظر با یک نفر دیگر هستم. کسی که در زندگی شخصی‌ام هیچ جایگاهی ندارد. آن‌هم در مورد جاده‌ای که احتمالا هیچ وقت در زندگی‌ام قرار نیست در آن راه بروم یا رانندگی کنم. آفرین.

تف به هر چیزی که نشیمن‌گاهش را روی صورتم بگذارد و اجازه ندهد تا بوی جوی مولیان آید و یاد یار مهربان آید.
#فهیم_عطار
@fahimattar
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.