09.05.202520:32
ma papa ; 🫧
08.05.202514:12
23.04.202522:59
23.04.202516:36
21.04.202520:23
09.05.202510:38
08.05.202514:12
وقتی اون رفت من گریه نکردم اما بعدها وقتی قهوه درست کردم و یادم رفت بخورمش گریه کردم ، وقتی از خونه زدم بیرون ولی یادم رفت کلید ببرم گریه کردم ، وقتی رفتم فروشگاه و خوراکی موردعلاقم تموم شده بود گریه کردم ، واسه امتحانی که واسش نخونده بودم و نمره بد گرفتمگریه کردم ، وقتی دوبار فندکو زدم که روشن بشه ولی نشد گریه کردم ، وقتی اشتباهی با مداد خط انداختم روی کتاب مورد علاقم گریه کردم.
23.04.202522:59
زیباست
23.04.202516:36
21.04.202520:22
09.05.202510:37
لطف کنید بات تگ بدید
08.05.202514:12
دنبالم بیا برسون این داستانو به ته.
23.04.202523:01
23.04.202522:59
23.04.202516:35
08.05.202511:28
23.04.202523:01
23.04.202522:59
سـجده مـیبرم بـه نـگاهت، کـه خـورشید از شـرمش غـروب کـرد.
ای زادهی شـفق و شـبنم، لـب تـر کـن کـه عـهد مـیبندم، جـان بـه لـبخندت بـسپارم. تـو اگر "بـمان" بـگویی، جـهان را تـرک خـواهم گـفت… بـرای یـک "نـفس" بـیشتر در آغـوش تـو، ای مـعشوقِ ابـدیام.
21.04.202520:23
21.04.202519:51
Показано 1 - 24 из 566
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.