هنر بیمعیار امروز
ماریو بارگاس یوسا
ترجمهی عبدالله کوثری
1. از برکت جنجالی که بر سر این نمایشگاه بر پا شده، همهی این جماعت سرازپانشناخته به گالری هجوم آوردهاند و به این ترتیب آکادمی سلطنتی هنر (بریتانیا) بخت این را یافته که مدت زمانی دیگر بتواند با بحران اقتصادی مزمن خود دوام بیاورد. آیا هدف این آکادمی از برگزاری نمایشگاه «احساس» (آثار نقاشان و مجسمهسازان جوان انگلستان از مجموعهی Saatchi) همین بوده؟
اگر این نمایشگاه به راستی نمایندهی چیزهایی باشد که الهامبخش هنرمندان جوان انگلیسی میشود، باید نتیجه بگیریم که «آلت تناسلی» بیش از هر چیز دیگر دغدغهی ذهنی این هنرمندان شده است.
2. نکتهی جالب ماجرا در این نیست که چنین ساختههایی به معتبرترین گالریها راه مییابند، بلکه این است که مردم هنوز از این چیزها [کشیدن آلت جنسی به جای صورت و درآوردن هر چیزی به شکلی که تداعی آلت جنسی باشد] تعجب میکنند. من سی و هفت سال پیش متوجه شدم که در دنیای هنر چیزی پوسیده و گندیده است.
دوست خوب من، مجسمهسازی کوبایی، از پاسخ منفی گالریهای پاریس برای عرضهی مجسمههای چوبی بینظیرش -که خود شاهد بودم با چه مرارتی برای ساختن آنها تلاش میکرد- به تنگ آمده بود. او به این نتیجه رسید که مطمئنترین راه برای موفقیت ساختن چیزی است که توجه جلب کند. پس دستبهکار ساختن مجسمههایی شد مرکب از چند قطعه گوشت گندیده در جعبههای شیشهای و تعدادی پشهی زنده توی این جعبهها به اضافه چند بلندگو که وزوز آنها را همچون غرشی رعبآور در سالن پژواک میداد. موفقیت دوست من آنی بود، حتی ژان-ماری دروت، ستارهی تلویزیون فرانسه، برنامهای به او اختصاص داد.
3. یکی از پیامدهای پیشبینیناشدنی تحول هنر مدرن و تجربیات بیشماری که مایه بقای آن شده آشفتهبازاری است که در آن هیچ معیار عینی نداریم تا کاری را اثر هنری به شمار آوریم یا نیاوریم یا آن را در سلسله مراتب هنری جای دهیم. از میان رفتن معیار در هنر با پیدایش کوبیسم آغاز شد و با رواج هنر آبستره (انتزاعی) به فقدان کامل معیار رسیدیم. امروز هر چیزی [یعنی هر آشغالی] میتواند هنر باشد و در عین حال هیچ چیز در شمار آثار هنری جای نمیگیرد. هنر بودن یا نبودن چیزی صرفاً به هوی و هوس بیننده (هر کس و ناکسی که میخواهد باشد) بستگی دارد که بعد از زوال همۀ سرمشقها و معیارهای زیباشناسی تا سطح داور و حَكَم نهایی ارتقا یافته و در موقعیتی قرار گرفته که قبلاً فقط از آن برخی منتقدان بود. امروز یگانه سنجهی کم و بیش عمومی برای آثار هنری هیچ ربطی به هنر ندارد و چیزی است که بازار آن را تحمیل میکند و این بازار خود تحت سلطهی کارتلهایی از گالریها و دلالان است. این معیار به جای آنکه بازتاب ذوق و حساسیت زیباشناختی باشد تنها یک محور دارد و آن تبلیغ و روابط عمومی و در برخی موارد شیادی و کلاهبرداری است.
4. حدود یک ماه پیش من برای بار چهارم در زندگی خود از دوسالانهی ونیز دیدار کردم (و این آخرین بار خواهد بود!) انگار چند ساعتی در آنجا گذراندم و وقتی بیرون آمدم پیش خود به این نتیجه رسیدم که حاضر نیستم هیچ یک از آن تابلوها و مجسمهها و اشیایی را که در حدود بیست غرفه نمایشگاه دیده بودم به خانهی خود راه بدهم. آنچه در آنجا دیدم درست به اندازه نمایشگاه آکادمی سلطنتی ملالآور و نومیدکننده و مضحک بود، اما در مقیاسی صد برابر بزرگتر، چراکه ده پانزده کشور در این نمایش به راستی رقتآور شرکت کرده بودند. این دوسالانه به بهانه «مدرنیسم و تجربهورزی و جستوجو در پی ابزار جدید بیان» درواقع قحط مصیبت بار فکر و فرهنگ هنری و فقدان صناعت استادانه و اصالت و صداقتی را آشکار کرده بود که مهمترین ویژگی بخش عمدهی آثار دوران ماست. در قلمرو هنر با نظامی سراپا پوسیده سروکار داریم که در آن مستعدترین هنرمندان راهی برای دست یافتن به مخاطب نمییابند، خواه بدین سبب که تن به فساد نمیدهند و خواه از آن روی که راه و رسم جنگیدن در این جنگل فریب و دغل را که تعیین کننده فاتح و مغلوب است بلد نیستند.
5. آنچه ستایش ما را در قبال آثار ژرژ سورا [و عملاً همهی هنرمندان پیش از قرن بیستم] برمیانگیزد این است که گذشته از مهارت فنی و چیرهدستی در ظرایف، نگرشی اخلاقی دارند، فکری دارند و دلسپردهی آن فکر و در صدد خدمت به آن هستند. این چیزی است که مایهی استحکام و تقویت آثار اینهاست. اما این شیوهی هنرمند شدن به هیچ روی باب طبع جوانان ناشکیبا و خودخواه امروز نیست که در رویای رسیدن به افتخار از هر راه ممکن [غیر از راه دشوار واقعی] هستند و برای رسیدن به شهرت حاضرند از کوهی از مدفوع جانوری سختپوست بالا بروند.
#کتاب_شن