05.05.202520:30
جدیدا از تصمیم های یهویی خوشم میاد، یهو بری یه جایی بدون هیچ برنامه قبلی، یهویی یه کاری شروع کنی، یهویی میرفتی ببینیش و روز خودتو و اون آدم رو بسازی، یهویی میشد بری آزادی و اولین اتوبوس به سمت رشت و سوار شی و بری، یهویی تغییر بدی همه چیو، یهویی صب بیدار شی و تصمیم بگیری یه تغییری به موهات بدی، یهویی تصمیم بگیری همه چیز رو به همه بگی اما همه اینا به یه آدم بدون این حجم احتیاط و فکر و ذکر نیاز داره که من حتی نزدیکشم نیستم.
03.05.202519:00


02.05.202518:55
02.05.202510:00
ساخت یا بهتر بگم خلقِ چیزی کار قشنگیه توی هر موضوعی نقش اساسیش همون ساخته، میتونه یه ساختمون باشه یه ربات باشه یا یه رابطه توی تک تک اینا اگه آجرها به بهترین شکل کنار هم قرار نگیرن انگار یه چیزی سرجاش نیست، انگار سازه سرجاش محکم نیست، من همیشه دلم میخواست میتونستم هر لحظه نوتیف از طرف مقابلم دریافت کنم نه نوتیف حرفای خودش بلکه نوتیفی از طرز فکرش، نیازش، حس لحظه ایش و... همیشه دنبال یه راهی برای ساختِ یه باند با طرف مقابلم هستم، باند ارتباطی که متوجه لحظه به لحظه همه چیز بشم و خودمو و اطرافیانمو با افکار بی سر و ته یا برداشت های اشتباهم از حرف ها و رفتار های طرف مقابل اذیت نکنم.


01.05.202518:30
30.04.202519:30
این اطلاعات یکم بو داره😔😔
03.05.202519:53
از جمله " این روزها هم میگذره "خوشم نمیاد، عزیز من میگذره ولی عمر و زمان منم با خودش میبره.




03.05.202515:35
02.05.202518:00
01.05.202519:14
من عاشق شنیدن پیشنهادم، میای بریم اینجا؟ میای این آهنگ رو الان گوش کنیم؟ میای این کار رو انجام بدیم؟ میای این وسیله رو باهم بخریم؟ میای؟ عاشق این سوالام چون باعث میشن حس خوب شریکِ لحظات شدن کنم.
Кайра бөлүшүлгөн:
کتاب پالتویی



01.05.202508:42
داشتم چمدونم رو جمع میکردم رفتم لباس بیارم که دیدم عع...
30.04.202517:15
هروقت از جاده رد میشدیم این توپ بستکبالارو میدیدم سوالم بود ینی کی توپو اون بالا انداخته که توی سیم برق جا مونده و تازه فهمیدم اسمشون مارکر باله و واسه این استفاده میشه که خلبانا بتونن سیم برق فشار قوی رو تشخیص بده و بهش برخورد نکنه.
Кайра бөлүшүлгөн:
پناهگاهِموزیسینِمُرده



03.05.202509:15
I have yet to bloom a thousand times more.
-Qahar Aasi
-Qahar Aasi
02.05.202517:30
دیدین توی فیلم و سریالا بخوان سکون و سکوت رو نشون بدن کل اشیای یه موقعیتِ آشنا رو که قبلا با کلی آدم و حرکت دیدیم بدون اون آدما نشون میدن و یه آهنگ آروم پس زمینه هست و تمام توجه ها میره سمت اشیا، وضعیت قرار گرفتنشون و رنگ تک تک جزئیات همونایی که قبلا اصلا بهش توجه نکرده بودیم؟
توی روزام به همچین تکراری نیاز دارم، انقدر روزا دارن سریع میگذرن و هیچی ازشون متوجه نمیشم و از نظرم فقط عدد روز ها و ماه ها تغییر میکنن که نیاز دارم بعضی موقعیت هارو همونقدر ساکت و بدون حرکت و فقط برای دقت کردن مجدد به جزئیات تجربه کنم.
توی روزام به همچین تکراری نیاز دارم، انقدر روزا دارن سریع میگذرن و هیچی ازشون متوجه نمیشم و از نظرم فقط عدد روز ها و ماه ها تغییر میکنن که نیاز دارم بعضی موقعیت هارو همونقدر ساکت و بدون حرکت و فقط برای دقت کردن مجدد به جزئیات تجربه کنم.
01.05.202519:03
این کتاب رو اصلا از وجودشم خبر نداشتم و دایان لطف کرد و بهم نشون داد همچین کتابی هست که هم اسم اینجاست.
Кайра бөлүшүлгөн:
موومان

30.04.202519:41
خونه روبه روییمون یه خونه قدیمیه و منو به دلایلی یاد افکارم میندازه چون پشت بوم و تراس رو با بی ربط ترین وسایل پر کرده و کلی وسایل رو الکی کنار هم انبار کرده که ازشون استفاده ای نمیکنه و برای این که پیدا نباشن یه پارچه سفید بزرگ روش کشیده در صورتی که کامل اون وسایل از کنار پارچه پیدا هستن و بقیه میبینن و حتی برای قشنگ کردن فضا اومده چنتا گلدون کنارشون گذاشته که نهتنها فضا قشنگ نشده بلکه شلوغ تر شده، من دقیقا همینکار رو با افکارم میکنم فکرهایی که اذیتم میکنن رو یه پارچه سفید انداختم روش که بهشون فکر نکنم در صورتی که همیشه باز برمیگردم و بهشون فکر میکنم و برای این که حسهای بدم رو از خودم دور کنم چنتا هم افکار خوب درباره آینده و علایقم و.. دارم که یکم اون انبارِ افکار رو توی ذهنم قشنگتر کنه.
صاحب خونه هر آخر هفته میاد و وسایل رو الکی جابه جا میکنه و به گلدونا آب میده و ولی بی نظمی و نامرتبی هنوز سر جاشه صرفا فقط چن ساعتی خودشو سرگرم وسایل بی ربطی که جمع کرده میکنه مثل من که هرشب قبل خواب میخوام به خودم بقبولونم که بعضی از افکار رو نیاز نیست داشته باشم و خودمو باهاشون اذیت کنم و باز فرداشب میبینم دارم ساعت ها خودمو سرگرم همون افکار میکنم.
صاحب خونه هر آخر هفته میاد و وسایل رو الکی جابه جا میکنه و به گلدونا آب میده و ولی بی نظمی و نامرتبی هنوز سر جاشه صرفا فقط چن ساعتی خودشو سرگرم وسایل بی ربطی که جمع کرده میکنه مثل من که هرشب قبل خواب میخوام به خودم بقبولونم که بعضی از افکار رو نیاز نیست داشته باشم و خودمو باهاشون اذیت کنم و باز فرداشب میبینم دارم ساعت ها خودمو سرگرم همون افکار میکنم.
30.04.202517:15
03.05.202519:30
" قیمت دایرکت شد " و زهرمار من اگه روم میشد دایرکت بدم که توی کپشن دنبالش نبودم.
02.05.202519:00
" We are sorry to lose you. Live this day to the fullest "
02.05.202512:46
و شروع به نوشتن کرد چون میترسید کسی بهش گوش نکنه و درک نشه.
01.05.202519:00
30.04.202519:40
بیرون از پنجره
30.04.202507:52
زندگیم برای خودش مدادرنگیی محسوب میشه شاید سوال شه چرا؟
چون شبیه فیلمها که احساسات مختلف و موقعیت های احساسی متفاوت رو با ترکیب رنگی های مختلف نشون میدن برای من هم همینجوریه، وقتی خوشحالم زندگیم شبیه چیزی که دوست داشتم روزای تعطیلمو به هیچ کاری نکردن و دراز کشیدن زیر پنجره اتاقم و کناب خوندن میگذرونم یا با افراد موردعلاقم میرم بیرون و باهاشون خیابونارو متر میکنیم یا ساعت ها حرف میزنیم یا فرد مفیدی بودم اون روز ها برام رنگ نارنجی یا قرمز هستن و برعکس روزایی که نمیدونم این مسیری که دارم میرم درسته روزایی که کلی سوال توی ذهنمه و آینده از نظرم خیلی ترسناک میاد زندگی رنگ خاکستری میگیره و زمانایی که نمیدونم چرا ولی هرکاری میکنم حالم خوب نمیشه و وزن زیادی غم رو روی شونه هام تحمل میکنم رنگ آبی یا رنگ های سرد تر میگیرن و زمانایی که امید وارد زندگیم شده و یهو یه اتفاق خوب برام میوفته مثل نور خورشید رنگ زرد زندگیمو رنگ میکنه و این تغییر رنگا تا اینجا به زندگیم معنا دادن.
چون شبیه فیلمها که احساسات مختلف و موقعیت های احساسی متفاوت رو با ترکیب رنگی های مختلف نشون میدن برای من هم همینجوریه، وقتی خوشحالم زندگیم شبیه چیزی که دوست داشتم روزای تعطیلمو به هیچ کاری نکردن و دراز کشیدن زیر پنجره اتاقم و کناب خوندن میگذرونم یا با افراد موردعلاقم میرم بیرون و باهاشون خیابونارو متر میکنیم یا ساعت ها حرف میزنیم یا فرد مفیدی بودم اون روز ها برام رنگ نارنجی یا قرمز هستن و برعکس روزایی که نمیدونم این مسیری که دارم میرم درسته روزایی که کلی سوال توی ذهنمه و آینده از نظرم خیلی ترسناک میاد زندگی رنگ خاکستری میگیره و زمانایی که نمیدونم چرا ولی هرکاری میکنم حالم خوب نمیشه و وزن زیادی غم رو روی شونه هام تحمل میکنم رنگ آبی یا رنگ های سرد تر میگیرن و زمانایی که امید وارد زندگیم شده و یهو یه اتفاق خوب برام میوفته مثل نور خورشید رنگ زرد زندگیمو رنگ میکنه و این تغییر رنگا تا اینجا به زندگیم معنا دادن.
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 339
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.