- 𝑺𝒊𝒏🖤
04.05.202514:39
خب بذار یه سکانس خوشگل بنویسم
16.04.202519:09
بچه ها من واقعا نمی‌دونم مشکل چیه..
فقط این رو میدونم نبودنتون و اینکه حتی دوست نداری یه ری اکشن روی پستا بزنید خیلی بهم حس بدی میده
مثل این میمونه دور از جونتون دارم برا دیوار مینویسم)))): و کسی نمیخونه
وگرنه اصلا ری اکشن زدم نزدن برام مهم نیست
خب بیاید بهم بگید مشکل چیه من درک میکنم
فقط این رو میدونم نبودنتون و اینکه حتی دوست نداری یه ری اکشن روی پستا بزنید خیلی بهم حس بدی میده
مثل این میمونه دور از جونتون دارم برا دیوار مینویسم)))): و کسی نمیخونه
وگرنه اصلا ری اکشن زدم نزدن برام مهم نیست
خب بیاید بهم بگید مشکل چیه من درک میکنم
16.04.202517:49
اگه دوست دارید تو بات کلمه بدید🫴🏻
زمانش هم تا وقتی پایتخت شروع شه
زمانش هم تا وقتی پایتخت شروع شه
16.04.202512:12
ای کاش الان اونجا بودم و میتونستم ازت عکس بگیرم🫠💗
16.04.202511:15
عزیزی که دیسلایک میدی رو پستا
مشکل چیه عزیزم؟بیا حرف بزنیم شاید حل شد🥲🫂😂
مشکل چیه عزیزم؟بیا حرف بزنیم شاید حل شد🥲🫂😂
16.04.202509:33
امیدوارم اون دست رو بهمون بدن
سعید در حضور مهدی و زبیر قطعا روحیه بهتری خواهد داشت ( البته اگه مشکلی براش پیش نیومده باشه )
سعید در حضور مهدی و زبیر قطعا روحیه بهتری خواهد داشت ( البته اگه مشکلی براش پیش نیومده باشه )
18.04.202509:32
دیگه برام مهم نیست کاری ندارم
دوست ندارید چیزی نگید عیب نداره
میام فقط پارتامو مینویسم میرم چون بهتون قول دادم تمومش کنم
بعدشم یه فکری برا چنل میکنم
فکر کنم اینطوری بهتره🤍
دوست ندارید چیزی نگید عیب نداره
میام فقط پارتامو مینویسم میرم چون بهتون قول دادم تمومش کنم
بعدشم یه فکری برا چنل میکنم
فکر کنم اینطوری بهتره🤍
16.04.202519:06
۱۸ سین یه ری اکشن؟ واقعا؟ ((:
16.04.202517:48
دوست دارید بهم کلمه بدید من باهاش چند خط بنویسم؟ از مهرپور؟
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖮𝗅𝖽 𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆🪐"
16.04.202511:25
But I see here
In the back of my mind
All the time")❤️🩹🙂𓏲࣪ ִֶ #𝙴𝚍𝚒𝚝𝚜 ″ #𝙴𝚕𝚌𝚕𝚊𝚜𝚒𝚌𝚘 ″ ##𝚂𝚊𝚎𝚎𝚍 •
𓄰 𝖮𝗅𝖽 𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆🪐" 𓄰
Кайра бөлүшүлгөн:𝖮𝗅𝖽 𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆🪐"
16.04.202510:51
سعید: گادمک میشه بگید شوهرمو با دادشمو بیارن؟:)
گادمک: باهاشون صحبت میکنم چشم💘
گادمک: باهاشون صحبت میکنم چشم💘
16.04.202509:32
بیخیال بچه ها پسره حوصله ی بازی نداشت تابلو مشخص بود
هر روز که روز سعید نیست
بعدم بازی مافیا بازی اشتباهه سعید تا یه جایی زهرا رو صد شهر‌داشت یهو با شات رفت بیرون سیاه بود سعید ام سیاه کرد
سعید حتی نتونست درست دفاع کنه-
نتیجه؟
هیچی
بنظرم به همین که یه تریبون مافیایی برای دیدن سعید داریم خودش خیلیه
هر روز که روز سعید نیست
بعدم بازی مافیا بازی اشتباهه سعید تا یه جایی زهرا رو صد شهر‌داشت یهو با شات رفت بیرون سیاه بود سعید ام سیاه کرد
سعید حتی نتونست درست دفاع کنه-
نتیجه؟
هیچی
بنظرم به همین که یه تریبون مافیایی برای دیدن سعید داریم خودش خیلیه
16.04.202519:10
تا اطلاع ثانوی ام قهرم
16.04.202518:22
عکاسی
مدل
-همیناست؟
نگاهی سرسری به لیست بلند بالای مهدی انداخت و سوتی زد.
-اووو چه خبره، مگه داریم سور میدیم؟
وقتی دید صدایی ازش در نمیاد نگاهش رو توی خونه چرخوند
-مهدی؟ کجایی ؟
-اینجام نفس
دستش رو به چهار چوب در اتاق تکیه داد و گفت:
- چیکار میکنی؟
با لبخند ریزی محو موبایلش بود، سعید اخماش رو توی هم کشید، سمتش رفت و گوشیش رو از دستش کشید.
-چی میبینی؟
نگاهش بین مدل توی عکس و مهدی چرخید
-جریان چیه؟
مهدی سر خوش دستاش رو زیر سرش تکیه داد و گفت:
-چند وقتیه افتادم تو فکر عکاسی
سعید لباش رو روی هم فشار داد و گوشی رو توی دستش تکون داد.
-بخاطر این شازده؟
-اره خیلی کاراش خو…
تازه نگاهش به سعید افتاد که با قیافه ای پوکر نگاهش می‌کرد، تا به خودش بیاد سعید گوشی رو روی تخت انداخت و از اتاق بیرون رفت.
مهدی سریع از جاش پرید و پشت سرش دوید .
-سعید، واسا بینم خره! عه وایسا میگم
دستش رو کشید و مجبورش کرد سمتش برگرده
-چته؟
-مزاحم دید زدنت نمیشم، میرم با مدله تنهات میذارم.
-مدل چیه دیوونه ، خوده عکاسه اس رفیق قدیمیه
-دیگه بدتر
-وایسا حسود
سعید ابرویی بالا انداخت و تند گفت:
-چی؟
مهدی به زور خنده اش رو قورت داد و آروم گفت:
-با خودمم! مهدیِ حسود! چیکاره پسره مردم داری؟ تو رو چه به عکاسی؟
با شیطنت دستش رو دور کمر سعید انداخت و سرش رو روی شونه اش گذاشت.
-من همین ور دل سعیدی میمونم تا وقتی بپوسم!
سعید آروم خندید و شونه هاش رو گرفت و کمی عقب کشیدش
-خیلی خب ! خر شدم
-دور از جونت عزیزم
-حالا ولم میکنی؟
گره ی دستای مهدی محکم تر شد و تند گفت:
-کجا؟
-خرید دیگه مهدی
-من نیام؟
سعید محکم روی موهاش رو بوسید
-تو ماشین منتظرتم
16.04.202512:16
عزیزم🫠
ولی یه چیزی به دلم نشسته
اینکه سعید تونسته اونقدری توی دل همه امون جا باز کنه که تقریبا همه با دیدن قسمت چهار دلمون گرفته (((:
ولی یه چیزی به دلم نشسته
اینکه سعید تونسته اونقدری توی دل همه امون جا باز کنه که تقریبا همه با دیدن قسمت چهار دلمون گرفته (((:
16.04.202511:23
دقیقا ((:
البته اونجا دوستای بیشتری ام داشت اونجا محمد بود فاطیما بود کیوان بود
البته اونجا دوستای بیشتری ام داشت اونجا محمد بود فاطیما بود کیوان بود
16.04.202509:41
باید بریم دعوا با دانایی🙂🙂
16.04.202509:24
علت پیدا شد🙂↕️
16.04.202519:09
کلمات زیاد شد
براتون کم کم مینویسمشون هر چی شد امشب هر چی نشد فردا
براتون کم کم مینویسمشون هر چی شد امشب هر چی نشد فردا
16.04.202518:01
16.04.202512:14
چیکار کنیم که غم بازی امروز رو بشوره ببره؟
دلم به ایده ی جدید می‌خواد
دلم به ایده ی جدید می‌خواد
16.04.202511:23
ولی سعيد تو زودیاک حالش بهتر بود:))
16.04.202509:40
دقیقا !
هیچی زودیاک نمیشه دیگه🥲
هیچی زودیاک نمیشه دیگه🥲
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 32
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.