23.04.202519:53
روزگارش بوی تعفن گرفت .. در اثرِ تلنبار شدنِ جنازهی آرزوهاش ، کنجِ خلوت و تاریکِ زندگیش .!
22.04.202518:52
من عصا قورت داده نیستم. چوب سادگیمو خوردم، تو گلوم گیر کرده.
21.04.202518:52
دردم سر میکنه ،
اونقدری که همه چیز رو، جابجا مینویسه.
اونقدری که همه چیز رو، جابجا مینویسه.
20.04.202512:46
چنان تمام باورهایم را فرو ریختی
که من را بیمن
من را بیتو گذاشتی.
که من را بیمن
من را بیتو گذاشتی.
19.04.202505:39
تلاش برای تکرارِ لحظاتِ مرده
خودکشیای بود تدریجی.
خودکشیای بود تدریجی.
17.04.202518:52
گزارش روز : همهی آدمها در تلاش بودند با اعصاب و روانم نزدیکی کنند.
23.04.202512:46
جوانهی دلش را خشکاند ریشههای درخت کهنسالِ درد.
22.04.202512:46
فراری از افکاری که ذره ذره روحش را نابود میکرد.
21.04.202512:46
انگار آتش فشان درونم فوران کرده و مردم شهرِ
دلم ، دارن توی مواد مذاب میسوزن و درخواست
کمک میکنن.
دلم ، دارن توی مواد مذاب میسوزن و درخواست
کمک میکنن.
20.04.202505:39
ذوقش کور شده بود،هیچی وقشنگ نمیدید.
18.04.202518:52
اقامتهای به قلب، همه کوچ بود و پوچ.
17.04.202512:46
غم، در قلبم شادی میکند.
23.04.202507:41
اینجا دیگر از واژهی غم ، اشک نمیچکد
خون میچکد.
خون میچکد.
22.04.202507:41
ما هرچقدر بیشتر مدارا کردیم، آنها بیشتر خراشیدند.
21.04.202505:39
وی درحال بالا اوردنِ افکارِ شبانست.
19.04.202518:52
ساعت دوازده به بعد گرد غم پاشیده میشه تو هوا.
18.04.202512:46
- غرق شدن را دوست داشت ، چه در دریا باشد
چه در چاه و چه در خود.
چه در چاه و چه در خود.
17.04.202505:39
چشمها را باید بست؛ جور دیگر ندارد.
23.04.202505:39
یک نوع افسردگی داره از من رنج میبره.
22.04.202505:39
امروز خیلی جمعهی مایل به صبح شنبست.
20.04.202518:52
در آخرین خط نامهی خداحافظیاش نوشته بود:
«دلم با رفتن نبود،اما دیگر راهی نداشتم.»
«دلم با رفتن نبود،اما دیگر راهی نداشتم.»
19.04.202512:46
در تار و پودِ تنم ، عنکبوتِ سیاه روزگار ، بغض تنیده.
18.04.202505:39
زار زار میخندید.
16.04.202518:52
اتفاقات چیزی جز کینه برایمان بهجا نگذاشتند.
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 142
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.