Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋ avatar
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋ avatar
⅁ɨ𝒔ǝ𝒍𝒍ǝ ๋
14.04.202517:08
Dn
Кайра бөлүшүлгөн:
‌𝚳ikrᦅ‌kosmos ‌.ᐟ﹙rest﹚ avatar
‌𝚳ikrᦅ‌kosmos ‌.ᐟ﹙rest﹚
14.04.202517:08
Кайра бөлүшүлгөн:
𝚮𝖾𝗅𝗅 𝖣𝗋𝖺𝗀𝗈𝗇 avatar
𝚮𝖾𝗅𝗅 𝖣𝗋𝖺𝗀𝗈𝗇
ملودی مرگ؛

خنده هایش از ناقوس مرگ کلیسا هم تلخ‌تراند که حتی شنیدن تایم کمی از آن ملودی به ظاهر دلنشین می‌تواند، مرا در آغوش مرگی از جنس سالها دلتنگی بیاندازد
مرگی بی پایان .......
شاید هم زندگی‌ای بی پایان در آغوش مرگ؛
حتی خواستم ملودی ریزی از آنها را نشنوم اما انگار مغزم توانایی خاصی در به خاطر سپردن صدای خنده‌هایش داشته بوده است که این چنین مرا تا ابد محکوم به شنیدن آن ملودی آغشته به شوکران مرگ کرده است.
شوکرانی بدون پاد..
11.04.202506:14
11.04.202506:12
𝐭𝐡𝐞 𝐩𝐚𝐢𝐧𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐥𝐚𝐰 𝐬𝐚𝐲𝐬 𝐭𝐡𝐚𝐭 ⭐ 𝐲𝐨𝐮 𝐝𝐨𝐧'𝐭 𝐛𝐞 𝐬𝐮𝐫𝐞 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐥𝐢𝐧𝐞 :)
06.04.202517:47
اسم خودمو بزار
14.04.202517:08
دست هایی که به سوی صورتم دراز شده در تلاش برای چنگ زدن به چشم های کم سو و خاکستری ام هستند مسیر را سخت جلوه میدهند ؛
از پشت این دست های سیاه نمیبینم راه نورانی را هیچ نوری نیست گویی در میان تاریکیِ فضا پرتاب شده ام و راهی برای بازگشت به نور ندارم

این دست های چرکین از بازوان من سرچشمه ‌ ‌ گرفته اند

آیا این دست ها برایِ وجود من است؟!

ناگهان چشم ها بسته میشود.
رُزی خونین میان یک باغ بزرگ و پر از درخت رزی کاشته شده بر یک بر آمدگی؛

کمی نزدیک تر میروم چشمانم مانند یک شب بارانی خیس و سرداند،نام بر روی سنگ را میخوانم ؛
‌ ‌ ناگهان بر زمین کوبیده میشوم این رُز خونین
‌ ‌ گلِ من
‌ ‌ ‌منِ خوابیده در این تابوتِ جنسِ سنگ..
‌ ‌ ناگاه حقیقت مانند سِیلی طوفانی بر من ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌میکوبد..
‌ ‌ ‌ ‌این جسم بی جان من است
‌ ‌ ‌ در زیر خاکی سرد تر از برف.
Кайра бөлүшүлгөн:
‌𝚳ikrᦅ‌kosmos ‌.ᐟ﹙rest﹚ avatar
‌𝚳ikrᦅ‌kosmos ‌.ᐟ﹙rest﹚
14.04.202517:06
🌟 ‌‌‌‌ ‌𝚳IKRO ﹙RS﹚‌ EP ‌‌‌‌!! 22
14.04.202517:05
Кайра бөлүшүлгөн:
‌ ‌ ‌ ‌ ‌꯱ᥙꪀꪀყ avatar
‌ ‌ ‌ ‌ ‌꯱ᥙꪀꪀყ
11.04.202506:14
اولین برگ از دفترچه‌ای که شاید قرار بود پر از امید باشد، اما…

امروز حس عجیبی داشتم. از آن حس‌هایی که انگار دنیا ساکت شده، اما نه از آرامش، از خالی بودن. انگار همه چیز باید به دست خودم پیش برود. نه دستی هست، نه شانه‌ای، نه نگاهی که بگوید "من هستم". عشق؟ نه… دیگر باورش ندارم. یا شاید هیچ‌وقت سهم من نبوده. شاید چیزی شبیه شانس است، یا طلسمی قدیمی که سال‌ها پیش روی قلبم افتاده… اما هرچه هست، من ندارمش.

امروز با خودم فکر می‌کردم، زندگی مثل راه رفتن در مه است. هر قدم را تنها برمی‌دارم، بی‌آن‌که بدانم راه درست کدام است. گاهی صدایم در دل این مه گم می‌شود، گاهی حتی خودم را نمی‌یابم. اما عجیب است، هنوز می‌روم، هنوز ادامه می‌دهم، مثل جادویی قدیمی که مرا به پیش می‌کشد، بی‌آنکه دلیلش را بدانم.

دنیا، ساکت است. من، ساکت‌تر. شاید این دفتر، تنها جایی باشد که صدایم را می‌شنود. اینجا، دست‌نوشته‌هایم گواهی می‌دهند که هنوز هستم… هرچند فقط برای خودم.
11.04.202506:12
05.04.202521:28
اگر اینجا رو واقعا دوست دارید و حمایت میکنید آیدی+تگتون رو اینجا برام بفرستید.
نیاز دارم یکم تلگرامم خلوت بشه
Кайра бөлүшүлгөн:
ㅤ ㅤ‌‌𝖱ꪱ𝗅𝗎 avatar
ㅤ ㅤ‌‌𝖱ꪱ𝗅𝗎
14.04.202517:08
‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌  ‌ ‌‌‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌  ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌  ‌ ‌ ‌ ‌ ‌  ‌ ‌🤩 𝖱𝖾𝖽𝗑𝗂𝗈𝗇
𝓣𝖺𝗀𝗌 —  !﹙#interview﹠#bts #JK﹚

‌ ‌  ‌ ‌𝖢𝗅𝛊𝖼𝗄 𝗁𝖾𝗋𝖾 𝖻𝖺𝖻𝖾 𝄒 🌟
Кайра бөлүшүлгөн:
1993 avatar
1993
14.04.202517:06
I never loved you enough to trust you !
من هیچ وقت اونقدری دوست نداشتم که بهت اعتماد کنم !
14.04.202517:05
St
11.04.202506:14
10.04.202521:37
از افرادی که برای پاکسازی تگ دادن انتظار فور دارم !
05.04.202516:32
Кайра бөлүшүлгөн:
ㅤ ㅤ‌‌𝖱ꪱ𝗅𝗎 avatar
ㅤ ㅤ‌‌𝖱ꪱ𝗅𝗎
14.04.202517:08
Кайра бөлүшүлгөн:
𝚨rnᥱttᥱᬊ avatar
𝚨rnᥱttᥱᬊ
14.04.202517:06
آقای #کامو_عزیز؛
می‌خواهم برخلاف نامه‌های گذشته، یک‌بار هم از حال خوشم برایتان بگویم.
بیست روزی می‌شود که دیگر در خود فرو نرفته‌ام، بیشتر لبخند می‌زنم و به شکل غیرمنتظره‌ای خوشحالم. گمان می‌کنم علتش این باشد که پس از دو سال دوری از قلم، دارم می‌نویسم. انگار دوباره معنا پیدا کرده‌ام و دلیلی دارم که خودم را دوست بدارم.
چشیدنِ مجدد طعمِ نوشتن پس از آن سال‌های تباه‌شده، لذت‌بخش‌تر از چیزی‌ست که به‌خاطر دارم. آن زمان شور نوشتن و خلق اثر برای اولین‌بار را داشتم، اما حالا می‌خواهم احساسات قدیمی را زنده کنم.
خلاصه آن‌که قربانتان گردم، زندگی به من بازگردانده شده است و می‌توانم احساس ارزشمندی کنم. قصد دارم از این فرصتِ دوباره به درستی استفاده کنم و به گمانم اگر اینجا بودید بابت مبارزه علیه پوچیِ زندگی، به من افتخار می‌کردید!

#نامه
14.04.202514:29
11.04.202506:12
09.04.202516:26
05.04.202516:32
خیلی خفنه خیلی خوبههه منتظرشممممممم✨
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 520
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.