خفته‌درتاریکیِ؛
تاریك‌ترین‌نقطه،به‌قلبي‌زخمي؛
t.me/HidenChat_Bot?start=7793971324
t.me/HidenChat_Bot?start=7793971324
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаJun 27, 2024
TGlistке кошулган дата
Oct 12, 2024Рекорддор
04.03.202523:59
1.9KКатталгандар30.11.202423:59
200Цитация индекси27.02.202515:02
2621 посттун көрүүлөрү12.02.202512:15
1981 жарнама посттун көрүүлөрү21.02.202523:59
7.69%ER15.10.202423:59
14.26%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Кайра бөлүшүлгөн:
᷂سمفـــونـی ᷂مردگــان؛
04.04.202511:24
« من دوست پسرتم یا بُکُنت که راجب رنگ موهات نظر بدم ؟! »
• #The_Trance
• Coupel : Taekook
• part 1
• @islovemaze
" https://telegra.ph/THE-TRANCE-04-01 "
• #The_Trance
• Coupel : Taekook
• part 1
• @islovemaze
" https://telegra.ph/THE-TRANCE-04-01 "
Кайра бөлүшүлгөн:
`𝘿𝘼𝙍𝙆 𝙋𝘼𝙄𝙉,𝙏𝙀𝙍 🪻
11.03.202518:45
— نویسنده‌ای که می‌نویسد،
اما جوهرِ عشق بر تن کاغذ نمی‌نشیند.
اما جوهرِ عشق بر تن کاغذ نمی‌نشیند.
قلمی که تشنه‌ی بروز احساسات عمیقش است، زخمی و خسته، در انتظار جرقه‌ای برای بیدار کردن احساسات در دل کاغذ می‌سوزد.. هرچه بیشتر بر تن خشکش قلم را به رقص در می‌آورد، کاغذ همچنان از به آغوش کشیدن سخنانِ عشق امتناع میکند. بی‌اعتنا، بی‌رحم و تهی از هرگونه سخن شایسته‌ای.در میان این سکوتِ بی‌پایان، قلبم می‌لرزد از این سردی، از ناتوانی در رساندن احساساتم به زبانی که زمزمه‌ی میان آدم‌های چوبی‌ست. نمی‌دانم باید بیش از پیش قلمم را به رقص درآورم، یا که دست از نوشتن بکشم و تسلیم بر این بی‌حسیِ گریبان گیر شوم... چگونه می‌توان احساسی که به رغم طرد شدن از نیمه‌ی دیگرش، همچنان در دل حضور دارد را به فراموش سپرد؟ آنجا که واژه‌ها، لحظه به لحظه عشق را در دل می‌پرورند و به رنگی ناب به تماشای دل می‌نشینند.. چگونه می‌توان از نوشتن دست کشید، هنگامی که هر سخن، هر واژه‌ای که دل فریادش می‌زند، گویی تپش یک قلب است؟ چگونه می‌توان دل را از این عشق گریزاند، زمانی که تک‌تک واژه‌ها در آغوشِ وجودم ریشه دوانده‌اند؟
Кайра бөлүшүлгөн:`𝘿𝘼𝙍𝙆 𝙋𝘼𝙄𝙉,𝙏𝙀𝙍 🪻
11.03.202518:45
— می‌نویسم، حتی اگر کاغذ نپذیرد.
شاید روزی، در نوری دیگر، در نگاهی متفاوت،
اثری از جوهر پنهان‌شده به نمایش درآید،
شاید زمانی که دیگر دیر شده باشد.
شاید در آن لحظه، زمانی که تنها سکوت
بر این دنیای پر از واژه‌ها حکم‌فرماست. —
Кайра бөлүшүлгөн:
Closed
23.03.202510:30
نورِ نگاهش نه می‌سوزاند، نه می‌بخشید؛ بلکه حقیقت را همانند رعدی اشکار میکند .نگاهش_برای وینسنتِ دنیایم .
نیستی در ژرفای چشمانش
پلک که زد، زمان ترک خورد. حقیقت، همچون اشکِ نارسیده‌ای بر گونه‌ی شب، در ظلمتی متراکم ناپدید شد. و من؟ نه غریق، نه سایه، نه حتی خاطره‌ای در باد. تنها انحلالی بی‌نام، در سرابی که دیگر چشمان او نبود، بلکه زخمِ بی‌پایانِ بودن بود.
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.
