
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

حدیثِ آرزومندی
یادداشتهای محمدرضا مشتاقیان
ارتباط با من: @mrmoshtaqian
ارتباط با من: @mrmoshtaqian
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаJul 30, 2023
TGlistке кошулган дата
Mar 17, 2025Рекорддор
03.04.202523:59
374Катталгандар29.03.202523:59
100Цитация индекси29.03.202523:59
3611 посттун көрүүлөрү29.03.202523:59
3611 жарнама посттун көрүүлөрү16.03.202519:16
24.44%ER29.03.202523:59
99.45%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
19.04.202514:39
تصحیح چند بیت از سفینهٔ شمس حاجی
دکتر وحید عیدگاه طرقبهای
چنانکه یکی از دوستان بررسیدهاست، اشعار متن تصحیحشدهٔ سفینهٔ شمس حاجی با اندکی ویرایش از تارنمای گنجور کپی شدهاست.
گفتنی و دانستنی است که مهمترین وظیفهٔ مصحّح انتقادی متن نگارش و نقل بیواسطه از روی دستنویسهاست و نه کپی از گنجور!
عروضوقافیه بلد نیستند،
صرفونحو هم،
متن تصحیح را هم از روی گنجور کپی میکنند،
سخنسرای دستازگیتیکوتاهِ نهصد سال پیش را بی دلیل و موجب میکوبند و پایمال میکنند،
به استقبال نوروز ترکی هم میروند.
آیا کسی پیدا نمیشود که به این همه بیمبالاتی اندک واکنشی نشان بدهد؟
آیا کسی پیدا نمیشود که از این همه گند تعفّن به خود آید و کاری بکند؟
مثلاً ما ایرانی و ایراندوست هستیم خیر سرمان...
اگر سنگ از این همه بیداد فغان کند، از ما کوچکترین اعتراضی برنخواهد خاست متأسفانه.
https://t.me/mr_moshtaqian
دکتر وحید عیدگاه طرقبهای
چنانکه یکی از دوستان بررسیدهاست، اشعار متن تصحیحشدهٔ سفینهٔ شمس حاجی با اندکی ویرایش از تارنمای گنجور کپی شدهاست.
گفتنی و دانستنی است که مهمترین وظیفهٔ مصحّح انتقادی متن نگارش و نقل بیواسطه از روی دستنویسهاست و نه کپی از گنجور!
عروضوقافیه بلد نیستند،
صرفونحو هم،
متن تصحیح را هم از روی گنجور کپی میکنند،
سخنسرای دستازگیتیکوتاهِ نهصد سال پیش را بی دلیل و موجب میکوبند و پایمال میکنند،
به استقبال نوروز ترکی هم میروند.
آیا کسی پیدا نمیشود که به این همه بیمبالاتی اندک واکنشی نشان بدهد؟
آیا کسی پیدا نمیشود که از این همه گند تعفّن به خود آید و کاری بکند؟
مثلاً ما ایرانی و ایراندوست هستیم خیر سرمان...
اگر سنگ از این همه بیداد فغان کند، از ما کوچکترین اعتراضی برنخواهد خاست متأسفانه.
https://t.me/mr_moshtaqian
10.04.202510:21
سلام. احتمالاً برای مدتی این کانال برای فروش کتابخانهٔ شخصی به کار گرفته شود. طی روزهای آینده عکسها را در همین جا خواهم گذاشت.
احترام.🙏🌹
احترام.🙏🌹
16.04.202514:25
دوستان و همراهان گرامی
اگر احیاناً کتاب خاصی در زمینهٔ ادبیات کهن فارسی مدّ نظرتان هست و لازم دارید یا در کل خریدار کتاب هستید، برای دریافت عکسهای کتابخانهٔ شخصیام پیام بدهید.
با احترام
اگر احیاناً کتاب خاصی در زمینهٔ ادبیات کهن فارسی مدّ نظرتان هست و لازم دارید یا در کل خریدار کتاب هستید، برای دریافت عکسهای کتابخانهٔ شخصیام پیام بدهید.
با احترام
04.04.202506:29
تقدیم به نکبت ولایی:
بزن کلّهات را به دیوار شیخ
میاویز ما را سر دار شیخ
به فکّت کمی استراحت بده
نهان کن تو آن مهرهٔ مار شیخ
کمی کمتر از مال مردم بخور
پشیمان نگردی از این کار شیخ
به پندار و گفتار و کردار نیک
تو را میدهم پند و هشدار شیخ
کسی گر به دینت نبود عیب نیست
بس است این همه قتل و کشتار شیخ
بزن کلّهات را به دیوار شیخ
میاویز ما را سر دار شیخ
به فکّت کمی استراحت بده
نهان کن تو آن مهرهٔ مار شیخ
کمی کمتر از مال مردم بخور
پشیمان نگردی از این کار شیخ
به پندار و گفتار و کردار نیک
تو را میدهم پند و هشدار شیخ
کسی گر به دینت نبود عیب نیست
بس است این همه قتل و کشتار شیخ
11.04.202510:01
ممکن است این پرسش برای مخاطبان گرامی این صفحه پیش بیاید که:
انتشار این آهنگ چه پیوندی با سیر مطالب ادبی این صفحه دارد؟
پاسخ دقیقاً در متن این آهنگ و دیگر آهنگها نهفته است: «زیبایی»
ادبیات اساساً چیزی جز تعریف زیبایی و دلبستگی بدو نیست.
وقتی همین خوانندهٔ گرامی و دوستداشتهٔ مردم ایران در آهنگی دیگر میخوانَد:
«تویِ هر شهرِ غریبی با تو میشه موندنی شد»
از نگاه اینجانب یکی از زیباترین تعریفهای مهروَرزی و دلدادگی را از زبان وی میشنویم.
در آیندهٔ ایرانِ پیشرو بیگمان باید دربارهٔ زیباییشناسی این آهنگها و ترانهها پژوهید و کتاب نوشت.
مرتجعان چپگرا اساساً همگی نمودهای فرهنگی را در ساخت و بافت قاجاریاش میپسندند؛ حال آنکه اکنون ایران ما یک سده است که قاجار را پشت سر گذاشتهاست و دوباره به آن تاریک روزگاران بازنخواهد گشت.
جدا از این، شاد کردن انسانها و طربانگیزی در میان آنان هرآیینه آیین پسندیدهای است.
اینجانب بدین گونه نام استاد شهرام شبپره و دیگر خوانندگان دههشصتی را گرامی میدارد و برای زیندگان آنان آرزوی تندرستی و پیروزی و بهروزی و بهر درگذشتگان آرزوی جاویدنامی دارد.
https://t.me/mr_moshtaqian
انتشار این آهنگ چه پیوندی با سیر مطالب ادبی این صفحه دارد؟
پاسخ دقیقاً در متن این آهنگ و دیگر آهنگها نهفته است: «زیبایی»
ادبیات اساساً چیزی جز تعریف زیبایی و دلبستگی بدو نیست.
وقتی همین خوانندهٔ گرامی و دوستداشتهٔ مردم ایران در آهنگی دیگر میخوانَد:
«تویِ هر شهرِ غریبی با تو میشه موندنی شد»
از نگاه اینجانب یکی از زیباترین تعریفهای مهروَرزی و دلدادگی را از زبان وی میشنویم.
در آیندهٔ ایرانِ پیشرو بیگمان باید دربارهٔ زیباییشناسی این آهنگها و ترانهها پژوهید و کتاب نوشت.
مرتجعان چپگرا اساساً همگی نمودهای فرهنگی را در ساخت و بافت قاجاریاش میپسندند؛ حال آنکه اکنون ایران ما یک سده است که قاجار را پشت سر گذاشتهاست و دوباره به آن تاریک روزگاران بازنخواهد گشت.
جدا از این، شاد کردن انسانها و طربانگیزی در میان آنان هرآیینه آیین پسندیدهای است.
اینجانب بدین گونه نام استاد شهرام شبپره و دیگر خوانندگان دههشصتی را گرامی میدارد و برای زیندگان آنان آرزوی تندرستی و پیروزی و بهروزی و بهر درگذشتگان آرزوی جاویدنامی دارد.
https://t.me/mr_moshtaqian
28.03.202514:04
دستنویس ارزشمند کتاب راحةالصّدور و آیةالسّرور
به شمارهٔ ۱۳۱۴ فارسی کتابخانهٔ ملّی پاریس
https://t.me/mr_moshtaqian
به شمارهٔ ۱۳۱۴ فارسی کتابخانهٔ ملّی پاریس
https://t.me/mr_moshtaqian
12.04.202512:08
دستنویس برزونامهای نویافته در حدود ۲۵۰۰۰ بیت
پیشکش به شاهنامهپژوه گرامی و فرهیختهٔ ورجاوند، استاد مصطفی جیحونی
با آرزوی تندرستی و پیروزی بهر ایشان
تاریخ سرودن: احتمالاً سدهٔ ششم-هفتم
تاریخ کتابت: احتمالاً سدهٔ هشتم-نهم
https://t.me/mr_moshtaqian
پیشکش به شاهنامهپژوه گرامی و فرهیختهٔ ورجاوند، استاد مصطفی جیحونی
با آرزوی تندرستی و پیروزی بهر ایشان
تاریخ سرودن: احتمالاً سدهٔ ششم-هفتم
تاریخ کتابت: احتمالاً سدهٔ هشتم-نهم
https://t.me/mr_moshtaqian
14.04.202517:02
الیُمني في شرح الیمیني
صدرالأفاضل خوارزمی
دستنویس شمارهٔ ۲۴۳۲ کتابخانهٔ ولیالدّین افندی
انتشار برای نخستین بار
این دستنویس، همچون دیگر شرحهای عربی متن تاریخ عُتبی آگاهیهای فراوانی را از تاریخ و جغرافیای ایرانزمین داراست.
این شرح ارزشمند را سال گذشته دکتر عاطفه زندی در رشتهٔ انتشارات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی با بیشترین دقّت به چاپ رساندند.
در چاپ ایشان از این دستنویسِ سودمند استفاده نشدهاست.
https://t.me/mr_moshtaqian
صدرالأفاضل خوارزمی
دستنویس شمارهٔ ۲۴۳۲ کتابخانهٔ ولیالدّین افندی
انتشار برای نخستین بار
این دستنویس، همچون دیگر شرحهای عربی متن تاریخ عُتبی آگاهیهای فراوانی را از تاریخ و جغرافیای ایرانزمین داراست.
این شرح ارزشمند را سال گذشته دکتر عاطفه زندی در رشتهٔ انتشارات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی با بیشترین دقّت به چاپ رساندند.
در چاپ ایشان از این دستنویسِ سودمند استفاده نشدهاست.
https://t.me/mr_moshtaqian
24.03.202504:10
در عدمِ استقبال از نوروزِ جهانی
رفتی به استقبالِ نوروزِ جهانی
دیگر نبشتی متنهایِ آنچنانی
گفتی ز عثمانیّ و تیمور و سکندر
وز ایلغار و تازِشِ چنگیزخانی
گویم تو را: کَندند و سوزیدند و رفتند
دانم همین مقدار را هم میندانی
هم شمّهای از شدّتِ بیدادِ آنان
راندهاست مِنهاجِ سِراجِ جوزجانی
کُشتند بسیاری نیاگانم به شمشیر
اکنون تو بافی گفتهٔ رنگینکمانی
همواره باشم در غمِ ایران و دانم
پیوسته خالی زَ اندهِ پیشینیانی
تا چند ایران و هم ایرانی بمیرد؟
چونانکه عطّار و کمالِ اصفهانی
بُردند بسیاری ز ما، اکنون رسیدهاست
هم نوبتِ نوروز، جشنِ باستانی؟
نوروز از آنِ میهنِ ما باشد و بس
بس نیست آیا گفتههایِ اردوغانی؟
آنی که بد گفتی ز خاقانی؟ ازیرا
نبوَد همی دلخواهِ تو؟ آری! همانی!
یک پند بشنوْ از من و در خُلد کن سیر:
بهتر نگویی بیهُده تا میتوانی
#سرودهها (۱۳)
https://t.me/mr_moshtaqian
رفتی به استقبالِ نوروزِ جهانی
دیگر نبشتی متنهایِ آنچنانی
گفتی ز عثمانیّ و تیمور و سکندر
وز ایلغار و تازِشِ چنگیزخانی
گویم تو را: کَندند و سوزیدند و رفتند
دانم همین مقدار را هم میندانی
هم شمّهای از شدّتِ بیدادِ آنان
راندهاست مِنهاجِ سِراجِ جوزجانی
کُشتند بسیاری نیاگانم به شمشیر
اکنون تو بافی گفتهٔ رنگینکمانی
همواره باشم در غمِ ایران و دانم
پیوسته خالی زَ اندهِ پیشینیانی
تا چند ایران و هم ایرانی بمیرد؟
چونانکه عطّار و کمالِ اصفهانی
بُردند بسیاری ز ما، اکنون رسیدهاست
هم نوبتِ نوروز، جشنِ باستانی؟
نوروز از آنِ میهنِ ما باشد و بس
بس نیست آیا گفتههایِ اردوغانی؟
آنی که بد گفتی ز خاقانی؟ ازیرا
نبوَد همی دلخواهِ تو؟ آری! همانی!
یک پند بشنوْ از من و در خُلد کن سیر:
بهتر نگویی بیهُده تا میتوانی
#سرودهها (۱۳)
https://t.me/mr_moshtaqian
30.03.202516:50
واقعهٔ یزید بن مهلّب
پس سليمان بن عبدالملک [اُمَوی] خراسانْ يزيد بن المهلّب را بداد ديگرباره و يزيد پسرِ خويش، مخلّد را به خلیفتىِ خويش به خراسان فرستاد و يزيد خود بر اثرِ او بيامد هم اندر سنۀ ۹۷ [هجری].
و وكيع بن ابىاسود را بگرفت و كاردارانِ قتيبة بن مسلم را شكنجههاى بسيار كرد و خواستههاى ايشان بِستَد و مالِ بسيار از آن رُوى جمع كرد و از مرو سوى گرگان رفت اندر سنۀ ۹۸ [هجری] از راهِ نَسا از جانبِ درِ آهنين و گرگان بگشاد.
و چون بازگشت، گرگانيان ديگرباره مُرتَد شدند. پس يزيد بن المهلّب ديگرباره لشكر بساخت و به گرگان رفت.
مردمانِ گرگان اندر كوه گريختند و يزيد از پسِ ايشان اندر كوه شد و دوازدههزار مَرد از ايشان بكُشت و سوگند خورد كه تا به خون گرگانيان آسياب نگرداند و آرد نكند بدآن آسياب و از آن آرد نان نپزد و بدآن نان چاشت نكند، از آنجا نَرَوَد.
و چون مردم همىكُشتند و خونهاشان همىبفسُرد و از جا[ی] نمىرفت. پس يزيد را گفتند.
بفرمود تا آب افگندند و آسياب بگَشت و آرد كردند و از آن آرد نان پُختند تا او بخورد و سوگندِ خويش راست كرد و ششهزار برده از گرگانيان بگرفت و همه را به بندگى بفروختند و فتحنامه نبشت سوى سليمان بن عبدالملک به فتح گرگان و گفت:
«اين ولايت را از گاهِ شاپورِ ذوالاكتاف كس نگشاد و كسرى پسر هرمز و عمر بن الخطّاب و هر كس قصد كردند، بر همه بسته بود. كس را دست بدين ولايت نرسيد و اكنون اميرالمؤمنين را گشاده گشت.»
زینالأخبار، تصحیح رضازادهٔ ملک، ص ۱۷۲-۱۷۳.
https://t.me/mr_moshtaqian
پس سليمان بن عبدالملک [اُمَوی] خراسانْ يزيد بن المهلّب را بداد ديگرباره و يزيد پسرِ خويش، مخلّد را به خلیفتىِ خويش به خراسان فرستاد و يزيد خود بر اثرِ او بيامد هم اندر سنۀ ۹۷ [هجری].
و وكيع بن ابىاسود را بگرفت و كاردارانِ قتيبة بن مسلم را شكنجههاى بسيار كرد و خواستههاى ايشان بِستَد و مالِ بسيار از آن رُوى جمع كرد و از مرو سوى گرگان رفت اندر سنۀ ۹۸ [هجری] از راهِ نَسا از جانبِ درِ آهنين و گرگان بگشاد.
و چون بازگشت، گرگانيان ديگرباره مُرتَد شدند. پس يزيد بن المهلّب ديگرباره لشكر بساخت و به گرگان رفت.
مردمانِ گرگان اندر كوه گريختند و يزيد از پسِ ايشان اندر كوه شد و دوازدههزار مَرد از ايشان بكُشت و سوگند خورد كه تا به خون گرگانيان آسياب نگرداند و آرد نكند بدآن آسياب و از آن آرد نان نپزد و بدآن نان چاشت نكند، از آنجا نَرَوَد.
و چون مردم همىكُشتند و خونهاشان همىبفسُرد و از جا[ی] نمىرفت. پس يزيد را گفتند.
بفرمود تا آب افگندند و آسياب بگَشت و آرد كردند و از آن آرد نان پُختند تا او بخورد و سوگندِ خويش راست كرد و ششهزار برده از گرگانيان بگرفت و همه را به بندگى بفروختند و فتحنامه نبشت سوى سليمان بن عبدالملک به فتح گرگان و گفت:
«اين ولايت را از گاهِ شاپورِ ذوالاكتاف كس نگشاد و كسرى پسر هرمز و عمر بن الخطّاب و هر كس قصد كردند، بر همه بسته بود. كس را دست بدين ولايت نرسيد و اكنون اميرالمؤمنين را گشاده گشت.»
زینالأخبار، تصحیح رضازادهٔ ملک، ص ۱۷۲-۱۷۳.
https://t.me/mr_moshtaqian
01.04.202516:55
یادی از یک رخداد تلخ در مسیر تحصیل
(بخش ۲)
روزها - مانند هر انسانی دیگر - با دل خوش عکس مکانهای تفریحی آن کشور و کشورهای همسایهاش را میدیدم و آرزوی پیشرفت تحصیلی و پژوهشیام نیز ضمن آن بود.
در آن میانه هنگامی که با توجّه به تعطیلی جلسات گروه، برای دریافت معرّفینامهٔ معاونت بینالملل به دفتر رئیس دانشکده مراجعه نمودم، ابتدا بهانه آورد که دانشکده پول ندارد.
سپس با بیان اینکه هزینهٔ حمایت مالی را وزارت علوم میپردازد و نه دانشکده، این دفعه جواب قطعی و مبرهنی به من داده شد:
«من کسی را برای رفتن به فرصت مطالعاتی معرّفی نخواهم کرد.»
[آن روز در آن راهروی کذایی ریاست دانشکده صدای اشک و هقهق دختری را شنیدم که در یکی از اتاقها به مسئولی میگفت که: «منو اخراج کنید هم خودتون راحت میشید هم من» متأسّفانه من هم خودم یکی بودم مانند او و توان دفاع از او را نداشتم.]
من با چشمانی پُراَشک و دلی پُرخَشم بعد از اینکه یک روز کامل از اوّل صبح تا عصر پشت دفتر آن شخص به انتظار ایستاده بودم، از دانشکده بیرون رفتم و کلاسهای زبانم را هم نیمهکاره رها کردم و ادامه ندادم.
پروندهٔ تدریس من در دانشگاه تهران نیز بسته شد.
باور بفرمایید قصّهٔ پرغصّهٔ من به همین شکست بزرگ نیز ختم نمیشود.
بعد از این رخدادهای جانکاهتر و دردناکتر از این در مسیر شغلیام پیش آمد که یارای گفتنش نیست.
حال جناب وزیر علوم فعلی میفرمایند که: دانشجویان محروم از تحصیل میتوانند برگردند.
من از آقای وزیر محترم میپرسم:
چه کسی میتواند مرا به آن فرصت طلایی ازدسترفته برگرداند؟
شوربختانه من برخلاف آن شخص شخیص که «میبخشد ولی فراموش نمیکند»
نه میبخشم و نه فراموش میکنم.
شاید خیلی چیزها تغییر کند،
امّا
امّا
امّا
من دیگر آن آدم سابق نخواهم شد.
اینچنین زیر و زبر عالَم نمیمانَد مُدام
مینشانَد چرخ هرکس را به جای خویشتن
https://t.me/mr_moshtaqian
(بخش ۲)
روزها - مانند هر انسانی دیگر - با دل خوش عکس مکانهای تفریحی آن کشور و کشورهای همسایهاش را میدیدم و آرزوی پیشرفت تحصیلی و پژوهشیام نیز ضمن آن بود.
در آن میانه هنگامی که با توجّه به تعطیلی جلسات گروه، برای دریافت معرّفینامهٔ معاونت بینالملل به دفتر رئیس دانشکده مراجعه نمودم، ابتدا بهانه آورد که دانشکده پول ندارد.
سپس با بیان اینکه هزینهٔ حمایت مالی را وزارت علوم میپردازد و نه دانشکده، این دفعه جواب قطعی و مبرهنی به من داده شد:
«من کسی را برای رفتن به فرصت مطالعاتی معرّفی نخواهم کرد.»
[آن روز در آن راهروی کذایی ریاست دانشکده صدای اشک و هقهق دختری را شنیدم که در یکی از اتاقها به مسئولی میگفت که: «منو اخراج کنید هم خودتون راحت میشید هم من» متأسّفانه من هم خودم یکی بودم مانند او و توان دفاع از او را نداشتم.]
من با چشمانی پُراَشک و دلی پُرخَشم بعد از اینکه یک روز کامل از اوّل صبح تا عصر پشت دفتر آن شخص به انتظار ایستاده بودم، از دانشکده بیرون رفتم و کلاسهای زبانم را هم نیمهکاره رها کردم و ادامه ندادم.
پروندهٔ تدریس من در دانشگاه تهران نیز بسته شد.
باور بفرمایید قصّهٔ پرغصّهٔ من به همین شکست بزرگ نیز ختم نمیشود.
بعد از این رخدادهای جانکاهتر و دردناکتر از این در مسیر شغلیام پیش آمد که یارای گفتنش نیست.
حال جناب وزیر علوم فعلی میفرمایند که: دانشجویان محروم از تحصیل میتوانند برگردند.
من از آقای وزیر محترم میپرسم:
چه کسی میتواند مرا به آن فرصت طلایی ازدسترفته برگرداند؟
شوربختانه من برخلاف آن شخص شخیص که «میبخشد ولی فراموش نمیکند»
نه میبخشم و نه فراموش میکنم.
شاید خیلی چیزها تغییر کند،
امّا
امّا
امّا
من دیگر آن آدم سابق نخواهم شد.
اینچنین زیر و زبر عالَم نمیمانَد مُدام
مینشانَد چرخ هرکس را به جای خویشتن
https://t.me/mr_moshtaqian
02.04.202515:01
دستنویس کهن کتابخانهٔ ملّی پاریس از ترجمهٔ یمینی - که کانال تلگرامی «کتابخانهٔ تخصّصی تاریخ اسلام و ایران» آن را با بارگیری از تارنمای کتابخانه در کانال به اشتراک گذاردهاست - از جملهٔ دستنویسهایی است که اینجانب با هزینهٔ شخصی عکس آن را فراهم نمودهاست.
من این دستنویس را در مقالهٔ پژوهشی مستخرج از رسالهٔ دکتریام معرّفی مختصری کردهام که این مقاله احتمالاً در شمارهٔ بعدی مجلّه تا دو-سه ماه دیگر انتشار خواهد یافت. در پیوند زیر میتوانید چکیدهٔ مقاله را مطالعه بفرمایید:
https://rpll.ui.ac.ir/article_29176.html
در همین کانال نیز دربارهٔ دو سرودهٔ آغاز این دستنوشته به خطّ کاتب اصلی نوشتهام:
https://t.me/mr_moshtaqian/29
هرآیینه موجب خرسندی و سپاسمندی است که عکس این دستنویس این گونه در دسترس عامّهٔ پژوهشگران جای بگیرد.
هدف شخصی من این است که بعد از چاپ تصحیح خودم از ترجمهٔ یمینی، عکس همگی دستنویسهایی که انتشار آنها از سوی کتابخانهها ممنوع نیست، برای بهرهمندی عموم در همین کانال به اشتراک بگذارم.
من این دستنویس را در مقالهٔ پژوهشی مستخرج از رسالهٔ دکتریام معرّفی مختصری کردهام که این مقاله احتمالاً در شمارهٔ بعدی مجلّه تا دو-سه ماه دیگر انتشار خواهد یافت. در پیوند زیر میتوانید چکیدهٔ مقاله را مطالعه بفرمایید:
https://rpll.ui.ac.ir/article_29176.html
در همین کانال نیز دربارهٔ دو سرودهٔ آغاز این دستنوشته به خطّ کاتب اصلی نوشتهام:
https://t.me/mr_moshtaqian/29
هرآیینه موجب خرسندی و سپاسمندی است که عکس این دستنویس این گونه در دسترس عامّهٔ پژوهشگران جای بگیرد.
هدف شخصی من این است که بعد از چاپ تصحیح خودم از ترجمهٔ یمینی، عکس همگی دستنویسهایی که انتشار آنها از سوی کتابخانهها ممنوع نیست، برای بهرهمندی عموم در همین کانال به اشتراک بگذارم.
27.03.202510:52
زادروز استاد دکتر عارفِ نوشاهی
امروز، هفتم فروردین، زادروز استاد دانشمند و پژوهشگر فرهیختهٔ زبان و ادب پارسی، دکتر عارف نوشاهی است.
سعادتِ آشنایی با حضرتشان حدود یک سال پیش نصیب من شد و ایشان با محبّتی که داشتند، مرا در یافتن عکس دستنویسی از یکی از کتابخانههای هندوستان یاری فرمودند.
از آن پس هرزمان پرسشی دربارهٔ آثار چاپشده در هندوستان و پاکستان برای اینجانب پیش آمد، به ایشان مراجعه نمودم و هماره بهترین و صوابترین پاسخها را از محضر ارجمندشان دریافت نمودم.
امروز حضرت استادی مرا لایق دانستند و متنی که به مناسبت فرخنده سالروز میلادشان نبشته بودند، برای اینجانب ارسال فرمودند.
ضمن عرض تبریک فراوان و بیان ارادت قلبی و آرزوی تندرستی و بهروزی بهرِ حضرتشان این یادداشت را در اینجا به اشتراک میگذارم:
جشن ۷۰ سالگی
امروز هفتمِ فروردین، بیستوهفتمِ مارس و بیستوششمِ ماهِ مبارکِ رمضان است. من در یکشنبه، ۶ فروردینِ ۱۳۳۴ هجریِ خورشیدی، شبِ دومِ شعبانِ ۱۳۷۴ هجریِ قمری مطابق با ۲۷ مارس ۱۹۵۵ میلادی به دنیا آمدم. طبقِ تقویمِ قمری دو سال پیشتر، در سالِ ۱۴۴۴ هجریِ قمری هفتادساله شدم و امروز، تقویمِ خورشیدی مرا دو سال جوانتر، یعنی هفتادساله کردهاست.
با نگاهی به ۷۰ یا ۷۲ سالِ گذشته، دورههای زندگیِ بسیار متنوّعی داشتهام. تولّد، تحصیلات اوّلیه، کودکی و پانزده سال اوّلِ زندگیِ من (۱۳۳۴ تا ۱۳۴۹) با روستای کوچکی در پنجاب مرتبط است. این وابستگیِ اوّلیه دو چیز را مانندِ خون در رگهای من جریان دادهاست:
یکی عشق به پنجاب و زبانِ پنجابی؛
دیگری - صرفِ نظر از ظواهر زندگی - عادت به سبکِ زندگیِ روستایی.
بعداً، هجده سال (۱۳۵۰ تا ۱۳۶۸) دورانِ تحصیلاتِ متوسّطه و تخصّصی و اشتغال به کار بود. این دوره از این جهت بسیار مهمّ است که مسیرِ تحصیلی و اقتصادیِ زندگیِ مرا مشخّص کرد.
رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی را برگزیدم و به همین دلیل فرصتِ شغلی در مؤسّساتِ ایرانیِ مستقر در پاکستان را یافتم که موجبِ آشنایی و صمیمیّت با فرهنگ و ادبیات ایرانی شد.
این پیشینه زمینهسازِ سومین دورهٔ زندگیِ من شد که اگرچه کوتاه (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴) بود، مهمترین و حسّاسترین و پُربارترین دورهٔ زندگانیِ من بود.
این شش سال در ایران برای آموزشِ عالی و آموزشِ تحقیقاتی در مؤسّساتِ علمی درجهٔ یک سپری شد و برای اوّلین بار هویّتِ خویش را در پیوند با زبانی دریافتم که زبان مادریام نبود؛ یعنی زبان فارسی که در سال ۱۳۴۷ در کلاس ششمِ مدرسه بی هیچ چشماندازی از آینده در جایگاهِ درس اختیاری برگزیده بودم.
میتوان گفت که غرسِ نهالی که در ۱۳۴۷ شده بود تا سال ۱۳۷۵ بیامد، هماکنون درختی رشدکرده بود و به ثمر نشسته بود.
ازاینرو در دورهٔ بعدی زندگی که از سال ۱۳۷۵ آغاز شدهاست و تا کنون (۱۴۰۴) ادامه دارد، تجربیّاتِ بهدستآمده از تحصیل و آموزشِ خود را در قالبِ کتاب و مقاله صرفِ انتقالِ قلمروِ فارسی و جوامعِ تحتِ تأثیرِ زبان فارسی کردهام.
وقتی موقعیّتِ اجتماعیِ خویش را در نظر میآورم، خود را فاصلهگرفته و دور از این جامعه میبینم و در میانِ اطرافیانم زندگیِ فردیِ بیهویّت و گمنامی را میگذرانم؛ آنقدر ناچیز که مغازهدارِ محلّه مرا غریبه به شمار میآورد و آنقدر ناشناس که حتّی همسایه نیز مرا نمیشناسد.
بااینهمه به برکتِ این گوشهنشینی و گمنامی در جامعه، توانستم با ذوق و علاقه و استعدادِ مختصری که خداوند به من بخشیدهاست، کارهایی تألیفی و علمی انجام دهم.
به مناسبتِ تکمیلِ هفتاد سالِ پربرکت از زندگیام، دو کتاب را چونان کادو و هدیهای به خویش نوشتهام: یکی دربارهٔ اوایلِ زندگانیام که در محیطِ روستاییِ پنجاب به سر شد. در این کتاب، افزون بر اتّفاقاتِ شخصی، دیدهها و شنیدههایی از من - که به فرهنگ و زبان پنجاب تعلّق دارد - نیز ضبط شدهاست.
به همین مناسبت نامِ کتاب را «از خاک پنجابم» برگزیدهام.
در کتابِ دوم - که «از سواد تا بیاض» نام دارد - افزون بر سرگذشتِ علمی، فهرستی کامل از کتابهای تألیفی (تألیف، تصحیح، ترجمه) و مقالات آمدهاست. عکس روی جلدِ این دو کتاب را در اینجا میتوان دید.
تلاش بر این است که هر دو کتاب در اسرعِ وقت منتشر شود تا هدف از تألیف آنها محقَّق شود.
تازهترین عکسم را نیز پیوست میکنم که همین امروز گرفته شدهاست.
در زمینه (روی دیوار) اوّلین عکسِ من در دو سالگی است که رویِ دامانِ مرحوم پدرم نشستهام و برادر بزرگترِ مرحومم در کنارم ایستادهاست. خداوند هر دو را غریق رحمت کند.
بندۂ درگاهی، عارف نوشاهی
سحرگاہ پنجشنبه، ۷ فروردین ۱۴۰۴ خورشیدی
اسلام آباد، پاکستان.
https://t.me/mr_moshtaqian
امروز، هفتم فروردین، زادروز استاد دانشمند و پژوهشگر فرهیختهٔ زبان و ادب پارسی، دکتر عارف نوشاهی است.
سعادتِ آشنایی با حضرتشان حدود یک سال پیش نصیب من شد و ایشان با محبّتی که داشتند، مرا در یافتن عکس دستنویسی از یکی از کتابخانههای هندوستان یاری فرمودند.
از آن پس هرزمان پرسشی دربارهٔ آثار چاپشده در هندوستان و پاکستان برای اینجانب پیش آمد، به ایشان مراجعه نمودم و هماره بهترین و صوابترین پاسخها را از محضر ارجمندشان دریافت نمودم.
امروز حضرت استادی مرا لایق دانستند و متنی که به مناسبت فرخنده سالروز میلادشان نبشته بودند، برای اینجانب ارسال فرمودند.
ضمن عرض تبریک فراوان و بیان ارادت قلبی و آرزوی تندرستی و بهروزی بهرِ حضرتشان این یادداشت را در اینجا به اشتراک میگذارم:
جشن ۷۰ سالگی
امروز هفتمِ فروردین، بیستوهفتمِ مارس و بیستوششمِ ماهِ مبارکِ رمضان است. من در یکشنبه، ۶ فروردینِ ۱۳۳۴ هجریِ خورشیدی، شبِ دومِ شعبانِ ۱۳۷۴ هجریِ قمری مطابق با ۲۷ مارس ۱۹۵۵ میلادی به دنیا آمدم. طبقِ تقویمِ قمری دو سال پیشتر، در سالِ ۱۴۴۴ هجریِ قمری هفتادساله شدم و امروز، تقویمِ خورشیدی مرا دو سال جوانتر، یعنی هفتادساله کردهاست.
با نگاهی به ۷۰ یا ۷۲ سالِ گذشته، دورههای زندگیِ بسیار متنوّعی داشتهام. تولّد، تحصیلات اوّلیه، کودکی و پانزده سال اوّلِ زندگیِ من (۱۳۳۴ تا ۱۳۴۹) با روستای کوچکی در پنجاب مرتبط است. این وابستگیِ اوّلیه دو چیز را مانندِ خون در رگهای من جریان دادهاست:
یکی عشق به پنجاب و زبانِ پنجابی؛
دیگری - صرفِ نظر از ظواهر زندگی - عادت به سبکِ زندگیِ روستایی.
بعداً، هجده سال (۱۳۵۰ تا ۱۳۶۸) دورانِ تحصیلاتِ متوسّطه و تخصّصی و اشتغال به کار بود. این دوره از این جهت بسیار مهمّ است که مسیرِ تحصیلی و اقتصادیِ زندگیِ مرا مشخّص کرد.
رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی را برگزیدم و به همین دلیل فرصتِ شغلی در مؤسّساتِ ایرانیِ مستقر در پاکستان را یافتم که موجبِ آشنایی و صمیمیّت با فرهنگ و ادبیات ایرانی شد.
این پیشینه زمینهسازِ سومین دورهٔ زندگیِ من شد که اگرچه کوتاه (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴) بود، مهمترین و حسّاسترین و پُربارترین دورهٔ زندگانیِ من بود.
این شش سال در ایران برای آموزشِ عالی و آموزشِ تحقیقاتی در مؤسّساتِ علمی درجهٔ یک سپری شد و برای اوّلین بار هویّتِ خویش را در پیوند با زبانی دریافتم که زبان مادریام نبود؛ یعنی زبان فارسی که در سال ۱۳۴۷ در کلاس ششمِ مدرسه بی هیچ چشماندازی از آینده در جایگاهِ درس اختیاری برگزیده بودم.
میتوان گفت که غرسِ نهالی که در ۱۳۴۷ شده بود تا سال ۱۳۷۵ بیامد، هماکنون درختی رشدکرده بود و به ثمر نشسته بود.
ازاینرو در دورهٔ بعدی زندگی که از سال ۱۳۷۵ آغاز شدهاست و تا کنون (۱۴۰۴) ادامه دارد، تجربیّاتِ بهدستآمده از تحصیل و آموزشِ خود را در قالبِ کتاب و مقاله صرفِ انتقالِ قلمروِ فارسی و جوامعِ تحتِ تأثیرِ زبان فارسی کردهام.
وقتی موقعیّتِ اجتماعیِ خویش را در نظر میآورم، خود را فاصلهگرفته و دور از این جامعه میبینم و در میانِ اطرافیانم زندگیِ فردیِ بیهویّت و گمنامی را میگذرانم؛ آنقدر ناچیز که مغازهدارِ محلّه مرا غریبه به شمار میآورد و آنقدر ناشناس که حتّی همسایه نیز مرا نمیشناسد.
بااینهمه به برکتِ این گوشهنشینی و گمنامی در جامعه، توانستم با ذوق و علاقه و استعدادِ مختصری که خداوند به من بخشیدهاست، کارهایی تألیفی و علمی انجام دهم.
به مناسبتِ تکمیلِ هفتاد سالِ پربرکت از زندگیام، دو کتاب را چونان کادو و هدیهای به خویش نوشتهام: یکی دربارهٔ اوایلِ زندگانیام که در محیطِ روستاییِ پنجاب به سر شد. در این کتاب، افزون بر اتّفاقاتِ شخصی، دیدهها و شنیدههایی از من - که به فرهنگ و زبان پنجاب تعلّق دارد - نیز ضبط شدهاست.
به همین مناسبت نامِ کتاب را «از خاک پنجابم» برگزیدهام.
در کتابِ دوم - که «از سواد تا بیاض» نام دارد - افزون بر سرگذشتِ علمی، فهرستی کامل از کتابهای تألیفی (تألیف، تصحیح، ترجمه) و مقالات آمدهاست. عکس روی جلدِ این دو کتاب را در اینجا میتوان دید.
تلاش بر این است که هر دو کتاب در اسرعِ وقت منتشر شود تا هدف از تألیف آنها محقَّق شود.
تازهترین عکسم را نیز پیوست میکنم که همین امروز گرفته شدهاست.
در زمینه (روی دیوار) اوّلین عکسِ من در دو سالگی است که رویِ دامانِ مرحوم پدرم نشستهام و برادر بزرگترِ مرحومم در کنارم ایستادهاست. خداوند هر دو را غریق رحمت کند.
بندۂ درگاهی، عارف نوشاهی
سحرگاہ پنجشنبه، ۷ فروردین ۱۴۰۴ خورشیدی
اسلام آباد، پاکستان.
https://t.me/mr_moshtaqian


01.04.202517:25
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
https://t.me/mr_moshtaqian
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
https://t.me/mr_moshtaqian
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.