Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝖡𝖾—𝗆𝗂𝗇𝖾 avatar
𝖡𝖾—𝗆𝗂𝗇𝖾
𝖡𝖾—𝗆𝗂𝗇𝖾 avatar
𝖡𝖾—𝗆𝗂𝗇𝖾
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post avatar
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post
11.04.202508:35
با قدم‌های بزرگ و اضطراب، از میان کوچه‌های تنگ و تاریک محله می‌دویدم هر لحظه که می‌گذشت، ترس و نگرانی در وجودم بیشتر می‌شد. سرانجام وارد جنگل تاریک شدم و به سمت گاراژی رفتم که هیچ‌کس از وجودش خبر نداشت این محل، تنها جای قرار من و وو بود، جایی که خاطرات شاد و غمگینی در آن داشتیم.
از میان درختان با ترس زیاد رد می‌شدم وقتی به گاراژ رسیدم، دست از زانوهایم گرفتم و نفس‌های تندی می‌زدم  در آنجا با قفل و زنجیر بسته شده بود با سنگی که روی زمین بود، با ضربه‌های مکرر به زنجیر می‌زدم تا آن را بشکنم سرانجام زنجیر را شکوندم و به گوشه‌ای پرت کردم با عجله وارد گاراژ شدم.
اما آنجا مثل همیشه نبود دیگر هیچ وسیله‌ای در آنجا نبود همه‌چیز خاک خورده بود و تار عنکبوت‌هایی که با نور خورشید می‌درخشیدند سکوت را حاکم کرده بودند. تنها بر روی زمین خاک خورده زانو زدم قلبم درد می‌کرد و چشمانم پر از اشک شده بود چرا اینجا تخلیه شده و به این روز افتاده بود؟
دستم را مشت کردم و از سر کلافگی به رونم می‌کوبیدم به این فکر کردم که چه اتفاقی افتاده، اما هیچ چیز به یادم نمی‌آمد.
"اگر اینجا نیست، پس کجاست؟" همین‌طور داشتم فکر می‌کردم که چشمم به کتابی افتاد که در طاقچه بود بلند شدم و کتاب را برداشتم خاک روی آن را با فوت پاک کردم و آن را باز کردم.
در گوشه پایین کتاب، تاریخی نوشته شده بود که به آن خیره شدم این تاریخ برایم آشنا بود دستم را روی طاقچه گذاشتم، بدنم را خم کردم و سرم را پایین آوردم در فکر فرو رفتم. این کتاب را خودم برایش گرفته بودم این تاریخ یادآور روزی بود که آن را به او هدیه داده بودم در آن لحظه  خاطرات گذشته به ذهنم هجوم آورد یادم آمد که چقدر آن کتاب برایم مهم بود و چقدر از دادن آن به او لذت برده بودم حالا که دوباره آن را در دست داشتم احساس عجیبی داشتم گویی زمان به عقب برگشته بود و من دوباره در همان روز بودم که آن را به او هدیه داده بودم اما حالا همه چیز متفاوت بود  او دیگر آنجا نبود و من تنها بودم. فهمیدم که باید به کتابخانه‌ای می‌رفتم که در آن پاره‌وقت کار می‌کرد آن کتابخانه در سئول بود.
به سمت در گاراژ رفتم و از آنجا خارج شدم نفس عمیقی کشیدم و هوای تازه را به ریه‌هایم کشاندم کتاب را در دستم فشردم و از جنگل خارج شدم.
تاکسی زردی که از دور می‌آمد را با دستم متوقف کردم، سوار شدم و به سئول رفتم. وقتی به مقصد رسیدم، از تاکسی پیاده شدم و وارد کتابخانه شدم. کتابخانه‌ای با وایب کلاسیک بود که بخشی از آن مخصوص صفحه های گرامافون بود و در کنج آن یک گرامافون قدیمی وجود داشت .فضای آنجا با آهنگ کلاسیک پر شده بود، صاحب آنجا را دیدم و به سمت او رفتم  درباره او پرسیدم، اما گفتند که دیگر آنجا کار نمی‌کند.
روی صندلی‌های کنار شیشه نشستم و سرم را به شیشه عقب تکیه دادم بغض گلویم را گرفته بود. به کتابی که در دستم بود خیره شدم و دوباره با سوالات در ذهنم تنها ماندم
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖦𝗒𝗎𝖩𝗎𝗇 avatar
𝖦𝗒𝗎𝖩𝗎𝗇
‌‌ ‌   ‌‌‌ ‌★  ⸝⸝ ‌     Last Wish  ‌   ꒱  Chapter ‐ 𝟹𝟷    ‌


‌  ‌   ‌‌‌⟡  tap to read︙telegraph  – wattpad  ⟡

by︙marnnie & goldieri

genre︙angst- romance - fantasy - smut

t.me/GyujunCore

#Last_Wish
05.04.202520:06
💭 Forward this and mention ur fav ship so I'll made an edit like this for u, and I'll write some sentences for u
limit:10 channel
Өчүрүлгөн05.04.202522:33
05.04.202512:32
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post avatar
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖲𝖺𝖿𝖾 𝗉𝗅𝖺𝖼𝖾 avatar
𝖲𝖺𝖿𝖾 𝗉𝗅𝖺𝖼𝖾
01.04.202521:37
‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌ 🤍﹟𝖯𝖺𝗋𝗍 6 🤍
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post avatar
𝖡𝖫𝖴𝖤 𝖱𝖮𝖲𝖤 🫐 🆕 post
05.04.202520:21
Ugly cry.
Кайра бөлүшүлгөн:
Yj. avatar
Yj.
05.04.202519:40
¿ Us ?
05.04.202512:32
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖲𝖺𝖿𝖾 𝗉𝗅𝖺𝖼𝖾 avatar
𝖲𝖺𝖿𝖾 𝗉𝗅𝖺𝖼𝖾
🅱️🅱️🅱️ ⏰️🪱 #SLIDE

⧉ "یونجون، مجرم تحت تعقیب که اطراف کره جنوبی پرسه می‌زنه و موجب قتل چندین فرد نامدار می‌شه.
ولی این جریان ادامه دار نبود؛ وقتی که پلیس ردش رو پیدا کرد و حالا، فقط مکانی رو برای مخفی شدن جور کرده.
ماموریت بومگیو این بود بتونه به یونجون نزدیک شه و اون رو تو تله بندازه.
اما این نزدیکی تا چه وقت و چه حد ادامه داشت؟"
"𝑆𝜄𝑖𝛿𝜀"
By • Luka
ꞌꞋ ࣪ 𝖸𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎 𝗆𝗂𝗇𝗂 𝖺𝗎
🌨️🌨️🦋🦋🌨️🪽🦋🦋🌨️
01.04.202521:09
, 𝖺 𝗒𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎 𝗆𝗂𝗇𝗂 𝖺𝗎 :

جایی که یونجون و بومگیو همیشه دو پلیر ناشناس بودن که توی دنیای گیم باهم دوست شدن، بدون اینکه همدیگه رو دیده باشن. چی میشه اگر یک شب بومگیو زیاد روی تصمیمش پافشاری کنه؟
Yes, professor.
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝟫 :
Desperate for his touch
𐬺 tap to read
05.04.202517:48
– 𝗐𝗁𝗈 ?
05.04.202512:32
فولدرو اد کردید خانومیا؟😼
01.04.202521:37
01.04.202521:09
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒 avatar
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒
09.04.202516:37
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝗈𝗇𝖾
05.04.202520:07
taebin
05.04.202517:48
04.04.202520:28
Eleanor, are you feeling cold?
No hesitation, I'll give you my coat
You're so sweet I'll let you know
You're the type of guy to never let go
01.04.202521:37
پاشید ریکت بدید بهش مرسی بوس
01.04.202521:09
ازدباج لطفا
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 145
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.