04.05.202520:09
#پیام_ناشناس
سلام ، دخترم
یه چند روزی هست که خیلی بابام مشکوک میزنه یعنی وقتی میخواد بره بیرون بهونه میاره میخوام برم پیش رفیقم یا سرکارم اضافه وقت موندم
وقتیم دست به گوشیش میزنیم اعصبانی میشه میگه تو گوشی من چی میخواین
دو روز پیش رفتم سر گوشیش دیدم پیام به یکی داده ( فقط نوشته سلام)
رفتارشم خیلی تغییر کرده ، اعصبانی میشه زود داد میزنه به مامانم فحش میده
خیلی جدیدن سرش تو گوشیه
یعنی داره خیانت میکنه به مامانم ؟
بچها لطفا مسخره نکنید یا فحش ندید نظراتونو بگید میخونم
ممنون
@HarfBeManBot
سلام ، دخترم
یه چند روزی هست که خیلی بابام مشکوک میزنه یعنی وقتی میخواد بره بیرون بهونه میاره میخوام برم پیش رفیقم یا سرکارم اضافه وقت موندم
وقتیم دست به گوشیش میزنیم اعصبانی میشه میگه تو گوشی من چی میخواین
دو روز پیش رفتم سر گوشیش دیدم پیام به یکی داده ( فقط نوشته سلام)
رفتارشم خیلی تغییر کرده ، اعصبانی میشه زود داد میزنه به مامانم فحش میده
خیلی جدیدن سرش تو گوشیه
یعنی داره خیانت میکنه به مامانم ؟
بچها لطفا مسخره نکنید یا فحش ندید نظراتونو بگید میخونم
ممنون
@HarfBeManBot
04.05.202519:49
04.05.202518:36
#پیام_ناشناس
سلام ادمین عزیز، لطفاً ناشناس بذار. حس کردم باید اینو بگم که یه کم وجدانم راحت شه. من علیاصغرم، بچه تهران، منطقه ۴. سال ۹۳ بود، اول دبیرستان میرفتیم. یه رفیق داشتم، حسین؛ از اون رفیقفابا که از بچگی با هم بودیم. از فوتبال تو کوچه گرفته تا پلیاستیشن و مدرسه و همهجا با هم بودیم.
یه روز تابستون، بعد از ظهر، رفته بودیم پارک محل. ته باغچهها داشتیم میچرخیدیم؛ یهویی، نمیدونم چطوری شد، جو گرفت، کونشو گذاشتم. خودمونم هنگ کرده بودیم که چی شد اصلاً؟ بعدش چند روز، همدیگه رو نگاه نمیکردیم؛ عین دوتا بز تو لک بودیم.
یه هفته گذشت، حسین اومد گفت: داداش، بیخیال. بچه بودیم دیگه، ولش کن. بیا بریم روبلاکس بزنیم.
از اون روز به بعد، انگار نه انگار اتفاقی افتاده بود. الانم، بعد ۱۰ سال، هنوزم با هم رفیقیم. هر شب میایم روبلاکس میزنیم؛ گاهی وسط گیم، یاد اون ماجرا میافتیم و میترکیم از خنده. یه بارم وسط بازی گفت: اصغر، حواست باشه نری ته باغچهها! جفتمون ریسه رفتیم.
خلاصه اون روز، نه تنها رفاقتمونو خراب نکرد، حتی صمیمیترمونم کرد. حسین داداشمه؛ هرچی بود، گذشت. نوشتم اینجا، شاید یکی مثل ما باشه که بفهمه این چیزا، اگه رفاقت باشه، تموم میشه و میره.
دمت گرم ادمین، سبک شدم.
@HarfBeManBot
سلام ادمین عزیز، لطفاً ناشناس بذار. حس کردم باید اینو بگم که یه کم وجدانم راحت شه. من علیاصغرم، بچه تهران، منطقه ۴. سال ۹۳ بود، اول دبیرستان میرفتیم. یه رفیق داشتم، حسین؛ از اون رفیقفابا که از بچگی با هم بودیم. از فوتبال تو کوچه گرفته تا پلیاستیشن و مدرسه و همهجا با هم بودیم.
یه روز تابستون، بعد از ظهر، رفته بودیم پارک محل. ته باغچهها داشتیم میچرخیدیم؛ یهویی، نمیدونم چطوری شد، جو گرفت، کونشو گذاشتم. خودمونم هنگ کرده بودیم که چی شد اصلاً؟ بعدش چند روز، همدیگه رو نگاه نمیکردیم؛ عین دوتا بز تو لک بودیم.
یه هفته گذشت، حسین اومد گفت: داداش، بیخیال. بچه بودیم دیگه، ولش کن. بیا بریم روبلاکس بزنیم.
از اون روز به بعد، انگار نه انگار اتفاقی افتاده بود. الانم، بعد ۱۰ سال، هنوزم با هم رفیقیم. هر شب میایم روبلاکس میزنیم؛ گاهی وسط گیم، یاد اون ماجرا میافتیم و میترکیم از خنده. یه بارم وسط بازی گفت: اصغر، حواست باشه نری ته باغچهها! جفتمون ریسه رفتیم.
خلاصه اون روز، نه تنها رفاقتمونو خراب نکرد، حتی صمیمیترمونم کرد. حسین داداشمه؛ هرچی بود، گذشت. نوشتم اینجا، شاید یکی مثل ما باشه که بفهمه این چیزا، اگه رفاقت باشه، تموم میشه و میره.
دمت گرم ادمین، سبک شدم.
@HarfBeManBot
04.05.202519:34
اصن ارضا شدم از سرعتش🥵
Кайра бөлүшүлгөн:
.
04.05.202520:30
+ گیف فوقِ لختی میخوام هیچی تنشون نباشه از کجا بیارمممم🥲
از اینجا🤤 : @GifLokhti
از اینجا🤤 : @GifLokhti
04.05.202519:29
اینم هدیه من به شما
هیچ وقت قطع نمیشه :))
هیچ وقت قطع نمیشه :))
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 2 437
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.